نئولیبرالیسم وابسته در ایران
واقعیت این است که مدرنیزاسیون و ظهور و سیطره مراتبی از عالم مدرن در ایران، امری تحمیلی و نتیجه فشار استعمار مدرن سرمایهداری و نیز فشارهای ناشی از سیطره جهانی غرب مدرن بوده و هرگز نتیجه سیر تطور طبیعی تاریخ ما نبوده است.
ذات عالم تاریخی ایران پس از اسلام با کفر و شرک اومانیستی قابل جمع نبوده است
چکیده
واقعیت این است که مدرنیزاسیون و ظهور و سیطره مراتبی از عالم مدرن در ایران، امری تحمیلی و نتیجه فشار استعمار مدرن سرمایهداری و نیز فشارهای ناشی از سیطره جهانی غرب مدرن بوده و هرگز نتیجه سیر تطور طبیعی تاریخ ما نبوده است. در عالم تاریخی ایران قبل و بعد از اسلام، اومانیسم و سوبژکتیویته ظهور و بروز و جایگاه و پایگاهی نداشتهاند و به تبع آن، عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری و ایدئولوژیهای اومانیستیای چون: لیبرالیسم و فاشیسم و سوسیالیسم مدرن نیز، امکان طرح و ظهور نداشتهاند.
تعداد کلمات 3794/ تخمین زمان مطالعه 19 دقیقه
واقعیت این است که مدرنیزاسیون و ظهور و سیطره مراتبی از عالم مدرن در ایران، امری تحمیلی و نتیجه فشار استعمار مدرن سرمایهداری و نیز فشارهای ناشی از سیطره جهانی غرب مدرن بوده و هرگز نتیجه سیر تطور طبیعی تاریخ ما نبوده است. در عالم تاریخی ایران قبل و بعد از اسلام، اومانیسم و سوبژکتیویته ظهور و بروز و جایگاه و پایگاهی نداشتهاند و به تبع آن، عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری و ایدئولوژیهای اومانیستیای چون: لیبرالیسم و فاشیسم و سوسیالیسم مدرن نیز، امکان طرح و ظهور نداشتهاند.
تعداد کلمات 3794/ تخمین زمان مطالعه 19 دقیقه
برای آمریکا و اسرائیل (به عنوان هدایتگران و اربابان و برنامهریزان اصلی یک رژیم نئولیبرالیست در ایران) و در مسیر پیشبرد اغراض و منافعشان در سطح منطقه خاورمیانه و جهان، چیزی بهتر از یک ایران سکولاریست فاقد استقلال و منقطع از هویت شیعی خود و تضعیفشده و گوش به فرمان آمریکا و اسرائیل وجود ندارد. از این رو است که آنها میکوشند از هر طریق و شیوهای که امکانپذیر باشد، به مبارزه با نظام ولایت فقیه [که پاسدار هویت دینی و عزت مردمی و استقلال سیاسی ایران و منادی بیدارگری اسلامی و مبارزه با نظام جهانی سلطه استکباری است] بپردازند و در این مبارزه گسترده خود که به صورت یک جنگنرم تمام عیار صورت میگیرد، در مقابل حکومت اسلامی، مدل حکومت نئولیبرالیستی را تحت عناوینی چون «دموکراسی» و «حکومت دموکراتیک» مطرح میکنند.
چرا میگوییم اگر یک حکومت نئولیبرالیستی در ایران (خدای ناکرده) به قدرت برسد، ماهیت خشن استبدادی خواهد داشت؟ به این دلیل روشن که نئولیبرالیسم برای پیشبرد پروژه سکولاریستی سرمایهداران خود در ایران، چارهای جز بهکارگیری رویکرد استبدادی خشن ندارد. فارغ از آن که ایدئولوژی نئولیبرالیسم، همان گونه که پیشتر اشاره شد، ذات صبغه سرکوبگری خشن و استبدادی دارد؛ به طور خاص در شرایط ویژه ایران و منطقه خاورمیانه که انقلاب اسلامی و خیزش مبتنی بر بیداری اسلامی، نیروهای عظیم ضد استکباری و ضد صهیونیستی و ضد سکولاریستی و منتقد مدرنیته را بیدار و فعال کرده است و واقعه بسیار بزرگی چون انقلاب اسلامی، امواج گستردهای از خودآگاهی اسلامی ضد اومانیستی پرورش داده و آرایش اجتماعی سیاسی ایران را نسبت به دوران قبل از انقلاب [دوران استیلای استعمار غرب مدرن بر سرنوشت کشور] به نحوی بنیادین متحول و زیرورو کرده است و نیز با توجه به ساختار نامتوازن و عمیقاً بحرانزده سرمایهداری پیرامونی وابسته ایران، حکومت نئولیبرالی (به عنوان نماینده منافع استعمار و سرمایهداری سکولاریست) برای پیشبرد اغراض خود و غلبه بر مقاومتها و موانعی که در برابر آن وجود دارد؛ بهویژه در قلمرو مبارزه گستردهای که در مسیر دینزدایی از اجتماع و مبارزه با روحانیت شیعه و پایگاههای اجتماعی آن در پیش خواهد گرفت.
چارهای جز بهکارگیری سیاست سرکوب خونین خشن استبدادی بسیار گسترده ندارد و اگر خدای ناکرده به قدرت برسد، یقیناً چنین خواهد کرد. نئولیبرالیسم اکنون به ایدئولوژی اصلی و چتر ایدئولوژیک وحدتبخش تمامی مخالفان و دشمنان نظام اسلامی (اعم از براندازان آشکارا تروریست مسلح و نیز براندازان فعال در عرصه جنگنرم با هر استراتژی و ژستی که دارند: اصلاحطلب، جمهوریخواه، مارکسیست، فعال حقوق بشری، لیبرالیستهای ملیگرا، نئولیبرالهای نفوذی در سطح خرد و کلان و...) بدل گردیده است. نئولیبرالیسم در ایران امروز، اصلیترین ایدئولوژی حامی منافع سرمایهداری سکولاریست ایران و امپریالیستهای ارباب و حامی آن میباشد.
به نظر میرسد از اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی، استکبار جهانی به سرکردگی امپریالیسم نئولیبرال آمریکا در چارچوب پیشبرد اغراض استعمار پسامدرن (استعمار فرامدرن) به تجویز مدل «رژیمهای نئولیبرال» وابسته برای کشورهای درجه دو و سه مدرن }کشورهایی با اقتصادهای سرمایهداری پیرامونی وابسته که در حاشیه کشورهای متروپل و مرکزی سرمایهداری مدرن قرار دارند و به انحای مختلف، توسط کشورهای اصلی استکباری – امپریالیستی - استثمار و غارت و چپاول میشوند{ جهان یعنی کشورهایی مثل کره جنوبی، تایوان، شیلی، فیلیپین و نظایر آنها پرداخت. دلیل اصلی این امر آن بود که نظام جهانی سلطه اومانیستی و هسته اصلی مدیریتی آن، یعنی کاست یهودی ماسونی حاکمان پنهان جهانی از اواسط دهه ۱۹۷۰ م، به ناکارآمدی رژیمهای نظامی فاقد ژست لیبرال دستنشانده خود (نظیر رژیم «مارکوس» در فیلیپین، «پینوشه» در شیلی، «محمدرضاشاه» در ایران، «پارک چونک هی» و پس از او «چونگ دو هوان» در کره جنوبی، «کومین تانگ» در تایوان، «وبولا» در آرژانتین و دهها نمونه دیگر در سراسر جهان، به روشنی پی برده بود و همچنین حس میکرد که خطر ظهور انقلابهای بزرگ مردمی، سلطه استکبار سرمایهداری را تهدید میکند؛ البته کاست حاکمان پنهان جهانی، کوشیدند تا به صورت آهسته و در یک روند تدریجی و به نحوی که کمترین آسیبی به منافع آنها وارد نشود، روند گذار از استبدادهای نظامی دستنشانده به استبدادهای نئولیبرالیست دستنشانده خود را زمینهسازی و سازماندهی نمایند.
آنها در مواردی نظیر شیلی (سال ۱۹۹۰) و کره جنوبی (سال ۱۹۸۷) این دگرگونیها را طراحی، مدیریت و اجرا کردند و در مواردی نظیر مواجه شدن با ظهور انقلاب اسلامی ایران، کوشیدند تا با سوار شدن بر موج اعتراضات مردمی، با منحرف کردن مسیر حرکت انقلاب، اغراض خود را دنبال نمایند که البته به لطف حضور رهبری هوشمند و توانای امام راحل و جاذبه استثنایی ایشان برای مردم و وجهه پررنگ دینی انقلاب، موفق به انجام خواست خود نشدند. در مورد فیلیپین (سال ۱۹۸۶ م) در ابتدای روبهرو شدن با حرکت انقلابی مردم با استفاده از ضعفهای حرکت مردم فیلیپین (نظیر فقدان یک ایدئولوژی انقلابی رادیکال که ضمن نفی مدرنیته و یا حداقل کلیت نظام سرمایهداری، هادی مردم معترض باشد و نیز فقدان یک رهبری آگاه قاطع مستقل سازشناپذیر به سرعت با بیوه اکینو (رهبر لیبرال مخالف مارکوس) به توافق رسیده و با فراری دادن مارکوس و روی کار آوردن بیوه اکینو، عملاً جنبش انقلابی را خفه و نابود کردند و رژیم نئولیبرالیست وابسته به خود را بر سر کار آوردند.
در واقع طبق محاسبه و برآورد استراتژیستهای نظام جهانی سلطه اومانیستی، روی کار آمدن رژیمهای نئولیبرالیست از مقطع دهه ۱۹۸۰ م و پس از آن، بیشتر میتوانست تأمینکننده منافع استعمار سرمایهداری غرب مدرن و پیشبرنده پروژه مدرنیزاسیون مورد نظر آنها باشد. در عین حال، استکبار جهانی به سرکردگی امپریالیسم نئولیبرال با به راه انداختن جنجال خبری و رسانهای، روی کار آوردن رژیمهای استبدادی نئولیبرالیست وابسته به خود (به جای رژیمهای استبدادی نظامی وابسته قبلی) را موج جدیدی از «دموکراسیخواهی» در کشورهای مختلف، بهویژه کشورهای به اصطلاح جهان سوم جلوه داده و برای مدتی مردم آن کشورها را در فریب و توهّم به امری واهی نگاه داشته و منفعل میکرد که در بسیاری موارد برای قریب یک دههبرای آمریکا و اسرائیل (به عنوان هدایتگران و اربابان و برنامهریزان اصلی یک رژیم نئولیبرالیست در ایران) و در مسیر پیشبرد اغراض و منافعشان در سطح منطقه خاورمیانه و جهان، چیزی بهتر از یک ایران سکولاریست فاقد استقلال و منقطع از هویت شیعی خود و تضعیفشده و گوش به فرمان آمریکا و اسرائیل وجود ندارد. از این رو است که آنها میکوشند از هر طریق و شیوهای که امکانپذیر باشد، به مبارزه با نظام ولایت فقیه [که پاسدار هویت دینی و عزت مردمی و استقلال سیاسی ایران و منادی بیدارگری اسلامی و مبارزه با نظام جهانی سلطه استکباری است] بپردازند و در این مبارزه گسترده خود که به صورت یک جنگنرم تمام عیار صورت میگیرد، در مقابل حکومت اسلامی، مدل حکومت نئولیبرالیستی را تحت عناوینی چون «دموکراسی» و «حکومت دموکراتیک» مطرح میکنند. و گاه بیشتر چنین هم شد. بدین ترتیب امپریالیسم نئولیبرال ضمن تخلیه خشم انقلابی و ضد آمریکایی ضد استعماری متراکم اکثر مردم این کشورها برای یک مقطع و بدینسان خارج کردن منافع خود از زیر ضربه، با اعمال سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیستی و درهم شکستن اندک اهرمها و پایگاههای حمایتی اقشار فرودست این کشورها به غارت و چپاول و استثمار مضاعف نیروی کار و منابع طبیعی این کشورها میپرداخت. در عین حال که با چهرهای حقبهجانب «از گسترش دموکراسی» و به روی کار آمدن حکومتهای دموکراتیک با حمایت آمریکا در نقاط مختلف جهان و آنچه که برخی ایدئولوگهای نئولیبرالیست موج سوم دموکراسی»[1] نامیدهاند، سخن میگفت و میگوید: استراتژیستهای نظام جهانی سلطه معتقدند که مدل رژیمهای نئولیبرالیست وابسته، از طریق فریب و تخدیر و نیز تشدید استثمار مردم با اعمال سیاستهای اقتصادی نئولیبرالها و سنگر گرفتن پشت ویترین دموکراسی و همسو کردن بخش عمده طبقه متوسط مدرن کشورهای به اصطلاح جهان سومی با خود، بهتر میتوانند پروژه مدرنیزاسیون در این اجتماعات را پیش برده و منافع استکبارجهانی با محوریت استعمار سرمایهداری جهانی به رهبری آمریکا را، حداقل برای مقطع کنونی، تأمین نماید.
چرا در شرایط کنونی در ممالک موسوم به جهان سوم، رژیمهای نئولیبرالیست وابسته، بهتر میتوانند تأمینکننده منافع غارتگران بینالمللی باشند؟ در پاسخ به این پرسش، دلایل متعددی را میتوان مطرح کرد، اما ذیلاً صرفاً به چند دلیل اصلی اشاره میشود:
1. رژیمهای نئولیبرالیست به اصطلاح جهانسومی، علیرغم ماهیت شدید استبدادیشان، با تکیه بر نوعی پلورالیسم حزبی پرسروصدا، درحالی که همه احزاب این «کثرتگرایی» سیاسی به طیف سرمایهداری حاکم مدرنیست وابسته به استکبار جهانی نئولیبرالیست تعلق دارند و صدای حقیقی تودههای تحت استثمار در بوروکراسی حزبی عریض و طویلشان امکانی برای ابراز ندارد، کاریکاتور و توهمی از یک مشارکت سیاسی را در اقشار و برخی طبقات جامعه ایجاد میکنند که برای یک مقطع زمانی میتواند از فشار تنشهای اجتماعی و سیاسی برای حاکمان نئولیبرال و اربابان جهانی آنها تا حدودی بکاهد.
2. فرم و تا حدودی ساختار سیاسی رژیمهای نئولیبرالیست، به دلیل همین ژست و پوزیشن (position) کثرتگرایی حزبیای که از خود نشان میدهند، با مجموعه مدعاها و شعائر و صبغه کمیانگارانه مدرنیته و آنچه برخی فیلسوفان لیبرال عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری و پس از آن از ایدهآل اجتماعی خود ارائه میدادند، سازگاری بیشتری دارد؛ از این رو، در پروژه مدرنیزاسیون این اجتماعات، تضاد سیستمی کمتری ایجاد میکند؛ زیرا در مدل رژیمهای نظامی، نوعی اختلاف میان آمال و شعارهای مدرنیستی لیبرال حاکمان و فقدان سرگرمی وهمآلود عوامفریبانهای به نام «رقابت احزاب» و «کثرتگرایی حزبی» وجود داشت. حال آنکه، در رژیمهای نئولیبرال به اصطلاح جهان سومی، باطن و ماهیت شدید استبدادی و خشن سیستم حاکم، پشت نقاب بازیهای حزبی و فریبکاریها و جنجالهای معمول آن تاحدودی و برای اقشار و گروههایی از مردم عوام برای مدتی پنهان میشود.
3. رژیمهای نئولیبرالیست به موازات فریبکاری «کثرتگرایی حزبی» با استفاده فوق گسترده از امکانات متنوع رسانهای و ترویج دیوانهوار پورنوگرافی و سکس و آبسوردیسم و از بین بردن یا حداقل تضعیف غیرت مردم تحت عنوان «پرهیز از خشونت و مبارزه با هر نوع آرمانگرایی» تحت لوای «ایدئولوژیزدایی» و دامن زدن به مشهورات نسبیانگارانه معرفتشناختی و اخلاقی و شیوع میان مایگی نئولیبرال و کوشش برای غرق کردن اکثر مردم در روزمرگی، عملاً آنها را گرفتار نحوی تخدیر و تحمیق عاطفی و ذهنی مینمایند که این امر، خودبهخود سببساز پیدایی انفعال سیاسی و اجتماعی و پرهیز آنهایی که در دام این ترفند نئولیبرالیستی گرفتار آمدهاند، از مبارزه میگردد. این امر به تقویت پایههای رژیم نئولیبرالیست وابسته و اربابان جهانی آنها حداقل در کوتاه مدت کمک میکند.
4. رژیمهای نئولیبرالیست در ممالک درجه دو و «درجه سه غربزده مدرن» [معروف به جهانسومیها[بیش از رژیمهای نظامی قابلیت و امکان جذب طبقه متوسط مدرن (بهویژه لایههای مرفه آن) و تبدیل آن به یک پایگاه حمایتی برای استبداد نقابدار نئولیبرالیستی را دارند که این امر ریشه در نحوه حکومتداری و فرم و ساختار سیاسی این رژیمها که در بندهای قبلی به آن اشاره شد، دارد. در واقع طبقة متوسط مدرن، علىالخصوص لایههای مرفه آن، ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به پیادهنظام بیجیره و مواجب استبدادهای نئولیبرالی دارد؛ این امر البته ریشه در نسبت این طبقه با اجتماع مدرن و توهمات و مشهورات لیبرالی و نئولیبرالی دارد.
5. رژیمهای استبدادی نظامی حامی سرمایهداری پیرامونی وابسته که تأمینکننده منافع استکبار سرمایهداری جهانی و پیشبرنده پروژه مدرنیزاسیون در ممالک به اصطلاح جهان سومی بودند، در مقایسه با رژیمهای استبدادی نئولیبرالیست وابسته به اصطلاح جهان سومی که آشکارا سخنگوی ایدئولوژی امروز سرمایهداری جهانی، یعنی نئولیبرالیسم هستند، حالت فراطبقاتی بیشتری نسبت به طبقه سرمایهدار بومی عمدتاً در بخش خصوصی داشتند. این رژیمهای نظامی استبدادی اگرچه در کلیت خود، مدافع سرمایهداران مدرنیست داخلی و اربابان خارجی آنها بودند، اما پیشینه و صبغه این حاکمان نظامی و نحوه به قدرت رسیدنشان، آنها را تا حدودی و از جهاتی نسبت به بخش بزرگی از طبقه سرمایهدار مدرنیست داخلی (بهویژه بخش غیر دولتی، استقلال هرچند نسبی میبخشید؛ اما رژیمهای استبدادی نئولیبرالیست وابسته در ممالک به اصطلاح جهان سومی، نمایندگان سخنگویان و ابزار اجرایی آشکار بخش اعظم طبقه سرمایهدار مدرنیست داخلی و به طریقی اولین اربابان خارجی آنها هستند و در پیوندی ارگانیک با آن به سر میبرند و از این نظر نیز بیش از سلف نظامی خود، دل در گرو دفاع از منافع و مطامع سرمایهداران داخلی و خارجی دارند.
6. مجموعه سیاستهای اقتصادی نئولیبرالها که حکومتهای نئولیبرال خود را متعهد به اجرای آنها میدانند، بهویژه در کشورهای مدرنیست درجه دو و سه، شرایط سودآوری و بهرهکشی فوق العادهای را برای دولتهای استعمارگر سرمایهداری جهانی پدید میآورد که بسیار مطلوب امپریالیسم نئولیبرال جهانی است. حکومتهای نئولیبرالیست وابسته تحمیلشده بر کشورهای به اصطلاح جهانسومی، نمونههای نحوی لیبرالیسم از بالا هستند عمدتاً از طریق دخالت و مهرهچینی آشکار کاست حاکمان پنهان جهانی تحقق مییابند؛ البته در بعضی کشورها، نظام سلطه استکبار جهانی برای به قدرت رساندن آنها، به استحاله بخشی از هیئت حاکمه حاکمیت قبل از روی کار آمدن رژیم نئولیبرال و جذب یک یا چند جناح آن به سمت نئولیبرالیسم و انجام کودتاهای تدریجی یا انفجاری و انقلابهای مخملی دست زده است. در چنین شرایطی، حداقل در کوتاهمدت چندان توجهی به وجود زیرساختهای اقتصادی - اجتماعی مورد نیاز برای شکلگیری یک رژیم نئولیبرال نمیشود و عمدتاً تلاش میشود تا با تکیه بر به نحوی دگرگونی در ساختار سیاسی قدرت حاکم، عوامل اجرایی حکومت نئولیبرال وابسته به قدرت برسند؛ که این خود از عمق بیریشگی و وابستگی این حکومتها حکایت دارد. در شرایط ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی (مشخصاً از سالهای میانی دهه ۱۳۶۰ و بهویژه سالهای دهه ۱۳۷۰ و پس از آن نظام جهانی سلطه) استکبار نئولیبرالیستی کوشیده است تا مدل یک رژیم نئولیبرالیست وابسته به اصطلاح جهانسومی را به عنوان آلترناتیو در مقابل نظام ولایتفقیه در ایران قرار داده و تبلیغ نماید. نظام جهانی سلطة اومانیستی تدریجاً توانسته طیفی از ایدئولوگها و سیاستمردان و تکنوکرات بوروکراتها و حتی دولتمردان استحالهشده مروج و مبلغ نئولیبرالیسم وابسته را در ایران و نیز در میان ایرانیان خارج از کشور را سازماندهی نماید که همین جماعت نقش محوریای در سازماندهی و اجرا و حمایت تبلیغاتی رسانهای از کودتای سبز در فتنه سال ۱۳۸۸ را برعهده داشتند و به ضرس قاطع میتوان گفت: جریان اصلی هادی و طراح و برنامهریز و حامی فتنه سیاه ۱۳۸۸ به دنبال براندازی نظام اسلامی و بر سر کار آوردن یک رژیم نئولیبرالیست وابسته به اصطلاح جهانسومی در ایران بوده است. چنانکه در پیش گفتیم، اساساً از اواسط سالهای دهه ۱۳۶۰ یک جریان ایدئولوژیک نئولیبرالیست در ایران، سازماندهی و پدیدار گردید. سخن گفتمان نئولیبرالیستی به سرعت نقش غالب و محوری را در میان کلیت مخالفان جمهوری اسلامی، اعم از مخالفانی که صراحتاً از براندازی نظام ولایتفقیه سخن میگویند و نیز مخالفان منافقی که تحت عناوین مختلف، ماهیت برانداز خود را پنهان میکنند، به دست آورد و به چتر ایدئولوژیک وحدتبخش معارضان نظام اسلامی بدل گردید. بیتردید در ظهور و سازماندهی و مدیریت جریان ایدئولوژیک نئولیبرالیسم وابسته کنونی در ایران، استعمار سرمایهداری غرب مدرن [به عنوان سرکرده نظام جهانی سلطه استکباری] نقش بسیار مهم و تعیینکنندهای را داشته و دارد. در واقع در بررسی تاریخچه لیبرالیسم در ایران و در مقام مقایسه، میتوان جریان کنونی نئولیبرالیسم فعال در ایران، جریانی که ایدئولوژی حاکم بر کودتای رنگی فتنه سبز بود را نسبت به «نهضت آزادی» و حتی «جبهه ملی» بسیار بسیار وابستهتر دانست. در حقیقت تمامی تاروپود و شالودۀ وجودی نئولیبرالیسم کنونی فعال در ایران، محصول طراحی و سرمایهگذاری و برنامهریزی و سازماندهی نظام جهانی سلطه استکباری است و در برابر استعمار سرمایهداری غرب مدرن، بهویژه امپریالیسم نئولیبرالیست آمریکا حتی اندک استقلالی نیز از خود ندارد و از هم اینک نیز بخش مهمی از کادرهای ایدئولوژیک و اجرایی و فعالان آن در اروپا و آمریکا سکنی گزیده و از طریق رسانههای استعماریای چون «صدای آمریکا» و BBC ابراز وجود کرده و بعضی به حقوقبگیران رسمی دولتهای آمریکایی و اروپایی بدل گردیدهاند.
چرا میگوییم اگر یک حکومت نئولیبرالیستی در ایران (خدای ناکرده) به قدرت برسد، ماهیت خشن استبدادی خواهد داشت؟ به این دلیل روشن که نئولیبرالیسم برای پیشبرد پروژه سکولاریستی سرمایهداران خود در ایران، چارهای جز بهکارگیری رویکرد استبدادی خشن ندارد. فارغ از آن که ایدئولوژی نئولیبرالیسم، همان گونه که پیشتر اشاره شد، ذات صبغه سرکوبگری خشن و استبدادی دارد؛ به طور خاص در شرایط ویژه ایران و منطقه خاورمیانه که انقلاب اسلامی و خیزش مبتنی بر بیداری اسلامی، نیروهای عظیم ضد استکباری و ضد صهیونیستی و ضد سکولاریستی و منتقد مدرنیته را بیدار و فعال کرده است و واقعه بسیار بزرگی چون انقلاب اسلامی، امواج گستردهای از خودآگاهی اسلامی ضد اومانیستی پرورش داده و آرایش اجتماعی سیاسی ایران را نسبت به دوران قبل از انقلاب [دوران استیلای استعمار غرب مدرن بر سرنوشت کشور] به نحوی بنیادین متحول و زیرورو کرده است و نیز با توجه به ساختار نامتوازن و عمیقاً بحرانزده سرمایهداری پیرامونی وابسته ایران، حکومت نئولیبرالی (به عنوان نماینده منافع استعمار و سرمایهداری سکولاریست) برای پیشبرد اغراض خود و غلبه بر مقاومتها و موانعی که در برابر آن وجود دارد؛ بهویژه در قلمرو مبارزه گستردهای که در مسیر دینزدایی از اجتماع و مبارزه با روحانیت شیعه و پایگاههای اجتماعی آن در پیش خواهد گرفت.
چارهای جز بهکارگیری سیاست سرکوب خونین خشن استبدادی بسیار گسترده ندارد و اگر خدای ناکرده به قدرت برسد، یقیناً چنین خواهد کرد. نئولیبرالیسم اکنون به ایدئولوژی اصلی و چتر ایدئولوژیک وحدتبخش تمامی مخالفان و دشمنان نظام اسلامی (اعم از براندازان آشکارا تروریست مسلح و نیز براندازان فعال در عرصه جنگنرم با هر استراتژی و ژستی که دارند: اصلاحطلب، جمهوریخواه، مارکسیست، فعال حقوق بشری، لیبرالیستهای ملیگرا، نئولیبرالهای نفوذی در سطح خرد و کلان و...) بدل گردیده است. نئولیبرالیسم در ایران امروز، اصلیترین ایدئولوژی حامی منافع سرمایهداری سکولاریست ایران و امپریالیستهای ارباب و حامی آن میباشد.
به نظر میرسد از اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی، استکبار جهانی به سرکردگی امپریالیسم نئولیبرال آمریکا در چارچوب پیشبرد اغراض استعمار پسامدرن (استعمار فرامدرن) به تجویز مدل «رژیمهای نئولیبرال» وابسته برای کشورهای درجه دو و سه مدرن }کشورهایی با اقتصادهای سرمایهداری پیرامونی وابسته که در حاشیه کشورهای متروپل و مرکزی سرمایهداری مدرن قرار دارند و به انحای مختلف، توسط کشورهای اصلی استکباری – امپریالیستی - استثمار و غارت و چپاول میشوند{ جهان یعنی کشورهایی مثل کره جنوبی، تایوان، شیلی، فیلیپین و نظایر آنها پرداخت. دلیل اصلی این امر آن بود که نظام جهانی سلطه اومانیستی و هسته اصلی مدیریتی آن، یعنی کاست یهودی ماسونی حاکمان پنهان جهانی از اواسط دهه ۱۹۷۰ م، به ناکارآمدی رژیمهای نظامی فاقد ژست لیبرال دستنشانده خود (نظیر رژیم «مارکوس» در فیلیپین، «پینوشه» در شیلی، «محمدرضاشاه» در ایران، «پارک چونک هی» و پس از او «چونگ دو هوان» در کره جنوبی، «کومین تانگ» در تایوان، «وبولا» در آرژانتین و دهها نمونه دیگر در سراسر جهان، به روشنی پی برده بود و همچنین حس میکرد که خطر ظهور انقلابهای بزرگ مردمی، سلطه استکبار سرمایهداری را تهدید میکند؛ البته کاست حاکمان پنهان جهانی، کوشیدند تا به صورت آهسته و در یک روند تدریجی و به نحوی که کمترین آسیبی به منافع آنها وارد نشود، روند گذار از استبدادهای نظامی دستنشانده به استبدادهای نئولیبرالیست دستنشانده خود را زمینهسازی و سازماندهی نمایند.
آنها در مواردی نظیر شیلی (سال ۱۹۹۰) و کره جنوبی (سال ۱۹۸۷) این دگرگونیها را طراحی، مدیریت و اجرا کردند و در مواردی نظیر مواجه شدن با ظهور انقلاب اسلامی ایران، کوشیدند تا با سوار شدن بر موج اعتراضات مردمی، با منحرف کردن مسیر حرکت انقلاب، اغراض خود را دنبال نمایند که البته به لطف حضور رهبری هوشمند و توانای امام راحل و جاذبه استثنایی ایشان برای مردم و وجهه پررنگ دینی انقلاب، موفق به انجام خواست خود نشدند. در مورد فیلیپین (سال ۱۹۸۶ م) در ابتدای روبهرو شدن با حرکت انقلابی مردم با استفاده از ضعفهای حرکت مردم فیلیپین (نظیر فقدان یک ایدئولوژی انقلابی رادیکال که ضمن نفی مدرنیته و یا حداقل کلیت نظام سرمایهداری، هادی مردم معترض باشد و نیز فقدان یک رهبری آگاه قاطع مستقل سازشناپذیر به سرعت با بیوه اکینو (رهبر لیبرال مخالف مارکوس) به توافق رسیده و با فراری دادن مارکوس و روی کار آوردن بیوه اکینو، عملاً جنبش انقلابی را خفه و نابود کردند و رژیم نئولیبرالیست وابسته به خود را بر سر کار آوردند.
در واقع طبق محاسبه و برآورد استراتژیستهای نظام جهانی سلطه اومانیستی، روی کار آمدن رژیمهای نئولیبرالیست از مقطع دهه ۱۹۸۰ م و پس از آن، بیشتر میتوانست تأمینکننده منافع استعمار سرمایهداری غرب مدرن و پیشبرنده پروژه مدرنیزاسیون مورد نظر آنها باشد. در عین حال، استکبار جهانی به سرکردگی امپریالیسم نئولیبرال با به راه انداختن جنجال خبری و رسانهای، روی کار آوردن رژیمهای استبدادی نئولیبرالیست وابسته به خود (به جای رژیمهای استبدادی نظامی وابسته قبلی) را موج جدیدی از «دموکراسیخواهی» در کشورهای مختلف، بهویژه کشورهای به اصطلاح جهان سوم جلوه داده و برای مدتی مردم آن کشورها را در فریب و توهّم به امری واهی نگاه داشته و منفعل میکرد که در بسیاری موارد برای قریب یک دههبرای آمریکا و اسرائیل (به عنوان هدایتگران و اربابان و برنامهریزان اصلی یک رژیم نئولیبرالیست در ایران) و در مسیر پیشبرد اغراض و منافعشان در سطح منطقه خاورمیانه و جهان، چیزی بهتر از یک ایران سکولاریست فاقد استقلال و منقطع از هویت شیعی خود و تضعیفشده و گوش به فرمان آمریکا و اسرائیل وجود ندارد. از این رو است که آنها میکوشند از هر طریق و شیوهای که امکانپذیر باشد، به مبارزه با نظام ولایت فقیه [که پاسدار هویت دینی و عزت مردمی و استقلال سیاسی ایران و منادی بیدارگری اسلامی و مبارزه با نظام جهانی سلطه استکباری است] بپردازند و در این مبارزه گسترده خود که به صورت یک جنگنرم تمام عیار صورت میگیرد، در مقابل حکومت اسلامی، مدل حکومت نئولیبرالیستی را تحت عناوینی چون «دموکراسی» و «حکومت دموکراتیک» مطرح میکنند. و گاه بیشتر چنین هم شد. بدین ترتیب امپریالیسم نئولیبرال ضمن تخلیه خشم انقلابی و ضد آمریکایی ضد استعماری متراکم اکثر مردم این کشورها برای یک مقطع و بدینسان خارج کردن منافع خود از زیر ضربه، با اعمال سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیستی و درهم شکستن اندک اهرمها و پایگاههای حمایتی اقشار فرودست این کشورها به غارت و چپاول و استثمار مضاعف نیروی کار و منابع طبیعی این کشورها میپرداخت. در عین حال که با چهرهای حقبهجانب «از گسترش دموکراسی» و به روی کار آمدن حکومتهای دموکراتیک با حمایت آمریکا در نقاط مختلف جهان و آنچه که برخی ایدئولوگهای نئولیبرالیست موج سوم دموکراسی»[1] نامیدهاند، سخن میگفت و میگوید: استراتژیستهای نظام جهانی سلطه معتقدند که مدل رژیمهای نئولیبرالیست وابسته، از طریق فریب و تخدیر و نیز تشدید استثمار مردم با اعمال سیاستهای اقتصادی نئولیبرالها و سنگر گرفتن پشت ویترین دموکراسی و همسو کردن بخش عمده طبقه متوسط مدرن کشورهای به اصطلاح جهان سومی با خود، بهتر میتوانند پروژه مدرنیزاسیون در این اجتماعات را پیش برده و منافع استکبارجهانی با محوریت استعمار سرمایهداری جهانی به رهبری آمریکا را، حداقل برای مقطع کنونی، تأمین نماید.
چرا در شرایط کنونی در ممالک موسوم به جهان سوم، رژیمهای نئولیبرالیست وابسته، بهتر میتوانند تأمینکننده منافع غارتگران بینالمللی باشند؟ در پاسخ به این پرسش، دلایل متعددی را میتوان مطرح کرد، اما ذیلاً صرفاً به چند دلیل اصلی اشاره میشود:
1. رژیمهای نئولیبرالیست به اصطلاح جهانسومی، علیرغم ماهیت شدید استبدادیشان، با تکیه بر نوعی پلورالیسم حزبی پرسروصدا، درحالی که همه احزاب این «کثرتگرایی» سیاسی به طیف سرمایهداری حاکم مدرنیست وابسته به استکبار جهانی نئولیبرالیست تعلق دارند و صدای حقیقی تودههای تحت استثمار در بوروکراسی حزبی عریض و طویلشان امکانی برای ابراز ندارد، کاریکاتور و توهمی از یک مشارکت سیاسی را در اقشار و برخی طبقات جامعه ایجاد میکنند که برای یک مقطع زمانی میتواند از فشار تنشهای اجتماعی و سیاسی برای حاکمان نئولیبرال و اربابان جهانی آنها تا حدودی بکاهد.
2. فرم و تا حدودی ساختار سیاسی رژیمهای نئولیبرالیست، به دلیل همین ژست و پوزیشن (position) کثرتگرایی حزبیای که از خود نشان میدهند، با مجموعه مدعاها و شعائر و صبغه کمیانگارانه مدرنیته و آنچه برخی فیلسوفان لیبرال عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری و پس از آن از ایدهآل اجتماعی خود ارائه میدادند، سازگاری بیشتری دارد؛ از این رو، در پروژه مدرنیزاسیون این اجتماعات، تضاد سیستمی کمتری ایجاد میکند؛ زیرا در مدل رژیمهای نظامی، نوعی اختلاف میان آمال و شعارهای مدرنیستی لیبرال حاکمان و فقدان سرگرمی وهمآلود عوامفریبانهای به نام «رقابت احزاب» و «کثرتگرایی حزبی» وجود داشت. حال آنکه، در رژیمهای نئولیبرال به اصطلاح جهان سومی، باطن و ماهیت شدید استبدادی و خشن سیستم حاکم، پشت نقاب بازیهای حزبی و فریبکاریها و جنجالهای معمول آن تاحدودی و برای اقشار و گروههایی از مردم عوام برای مدتی پنهان میشود.
3. رژیمهای نئولیبرالیست به موازات فریبکاری «کثرتگرایی حزبی» با استفاده فوق گسترده از امکانات متنوع رسانهای و ترویج دیوانهوار پورنوگرافی و سکس و آبسوردیسم و از بین بردن یا حداقل تضعیف غیرت مردم تحت عنوان «پرهیز از خشونت و مبارزه با هر نوع آرمانگرایی» تحت لوای «ایدئولوژیزدایی» و دامن زدن به مشهورات نسبیانگارانه معرفتشناختی و اخلاقی و شیوع میان مایگی نئولیبرال و کوشش برای غرق کردن اکثر مردم در روزمرگی، عملاً آنها را گرفتار نحوی تخدیر و تحمیق عاطفی و ذهنی مینمایند که این امر، خودبهخود سببساز پیدایی انفعال سیاسی و اجتماعی و پرهیز آنهایی که در دام این ترفند نئولیبرالیستی گرفتار آمدهاند، از مبارزه میگردد. این امر به تقویت پایههای رژیم نئولیبرالیست وابسته و اربابان جهانی آنها حداقل در کوتاه مدت کمک میکند.
4. رژیمهای نئولیبرالیست در ممالک درجه دو و «درجه سه غربزده مدرن» [معروف به جهانسومیها[بیش از رژیمهای نظامی قابلیت و امکان جذب طبقه متوسط مدرن (بهویژه لایههای مرفه آن) و تبدیل آن به یک پایگاه حمایتی برای استبداد نقابدار نئولیبرالیستی را دارند که این امر ریشه در نحوه حکومتداری و فرم و ساختار سیاسی این رژیمها که در بندهای قبلی به آن اشاره شد، دارد. در واقع طبقة متوسط مدرن، علىالخصوص لایههای مرفه آن، ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به پیادهنظام بیجیره و مواجب استبدادهای نئولیبرالی دارد؛ این امر البته ریشه در نسبت این طبقه با اجتماع مدرن و توهمات و مشهورات لیبرالی و نئولیبرالی دارد.
5. رژیمهای استبدادی نظامی حامی سرمایهداری پیرامونی وابسته که تأمینکننده منافع استکبار سرمایهداری جهانی و پیشبرنده پروژه مدرنیزاسیون در ممالک به اصطلاح جهان سومی بودند، در مقایسه با رژیمهای استبدادی نئولیبرالیست وابسته به اصطلاح جهان سومی که آشکارا سخنگوی ایدئولوژی امروز سرمایهداری جهانی، یعنی نئولیبرالیسم هستند، حالت فراطبقاتی بیشتری نسبت به طبقه سرمایهدار بومی عمدتاً در بخش خصوصی داشتند. این رژیمهای نظامی استبدادی اگرچه در کلیت خود، مدافع سرمایهداران مدرنیست داخلی و اربابان خارجی آنها بودند، اما پیشینه و صبغه این حاکمان نظامی و نحوه به قدرت رسیدنشان، آنها را تا حدودی و از جهاتی نسبت به بخش بزرگی از طبقه سرمایهدار مدرنیست داخلی (بهویژه بخش غیر دولتی، استقلال هرچند نسبی میبخشید؛ اما رژیمهای استبدادی نئولیبرالیست وابسته در ممالک به اصطلاح جهان سومی، نمایندگان سخنگویان و ابزار اجرایی آشکار بخش اعظم طبقه سرمایهدار مدرنیست داخلی و به طریقی اولین اربابان خارجی آنها هستند و در پیوندی ارگانیک با آن به سر میبرند و از این نظر نیز بیش از سلف نظامی خود، دل در گرو دفاع از منافع و مطامع سرمایهداران داخلی و خارجی دارند.
6. مجموعه سیاستهای اقتصادی نئولیبرالها که حکومتهای نئولیبرال خود را متعهد به اجرای آنها میدانند، بهویژه در کشورهای مدرنیست درجه دو و سه، شرایط سودآوری و بهرهکشی فوق العادهای را برای دولتهای استعمارگر سرمایهداری جهانی پدید میآورد که بسیار مطلوب امپریالیسم نئولیبرال جهانی است. حکومتهای نئولیبرالیست وابسته تحمیلشده بر کشورهای به اصطلاح جهانسومی، نمونههای نحوی لیبرالیسم از بالا هستند عمدتاً از طریق دخالت و مهرهچینی آشکار کاست حاکمان پنهان جهانی تحقق مییابند؛ البته در بعضی کشورها، نظام سلطه استکبار جهانی برای به قدرت رساندن آنها، به استحاله بخشی از هیئت حاکمه حاکمیت قبل از روی کار آمدن رژیم نئولیبرال و جذب یک یا چند جناح آن به سمت نئولیبرالیسم و انجام کودتاهای تدریجی یا انفجاری و انقلابهای مخملی دست زده است. در چنین شرایطی، حداقل در کوتاهمدت چندان توجهی به وجود زیرساختهای اقتصادی - اجتماعی مورد نیاز برای شکلگیری یک رژیم نئولیبرال نمیشود و عمدتاً تلاش میشود تا با تکیه بر به نحوی دگرگونی در ساختار سیاسی قدرت حاکم، عوامل اجرایی حکومت نئولیبرال وابسته به قدرت برسند؛ که این خود از عمق بیریشگی و وابستگی این حکومتها حکایت دارد. در شرایط ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی (مشخصاً از سالهای میانی دهه ۱۳۶۰ و بهویژه سالهای دهه ۱۳۷۰ و پس از آن نظام جهانی سلطه) استکبار نئولیبرالیستی کوشیده است تا مدل یک رژیم نئولیبرالیست وابسته به اصطلاح جهانسومی را به عنوان آلترناتیو در مقابل نظام ولایتفقیه در ایران قرار داده و تبلیغ نماید. نظام جهانی سلطة اومانیستی تدریجاً توانسته طیفی از ایدئولوگها و سیاستمردان و تکنوکرات بوروکراتها و حتی دولتمردان استحالهشده مروج و مبلغ نئولیبرالیسم وابسته را در ایران و نیز در میان ایرانیان خارج از کشور را سازماندهی نماید که همین جماعت نقش محوریای در سازماندهی و اجرا و حمایت تبلیغاتی رسانهای از کودتای سبز در فتنه سال ۱۳۸۸ را برعهده داشتند و به ضرس قاطع میتوان گفت: جریان اصلی هادی و طراح و برنامهریز و حامی فتنه سیاه ۱۳۸۸ به دنبال براندازی نظام اسلامی و بر سر کار آوردن یک رژیم نئولیبرالیست وابسته به اصطلاح جهانسومی در ایران بوده است. چنانکه در پیش گفتیم، اساساً از اواسط سالهای دهه ۱۳۶۰ یک جریان ایدئولوژیک نئولیبرالیست در ایران، سازماندهی و پدیدار گردید. سخن گفتمان نئولیبرالیستی به سرعت نقش غالب و محوری را در میان کلیت مخالفان جمهوری اسلامی، اعم از مخالفانی که صراحتاً از براندازی نظام ولایتفقیه سخن میگویند و نیز مخالفان منافقی که تحت عناوین مختلف، ماهیت برانداز خود را پنهان میکنند، به دست آورد و به چتر ایدئولوژیک وحدتبخش معارضان نظام اسلامی بدل گردید. بیتردید در ظهور و سازماندهی و مدیریت جریان ایدئولوژیک نئولیبرالیسم وابسته کنونی در ایران، استعمار سرمایهداری غرب مدرن [به عنوان سرکرده نظام جهانی سلطه استکباری] نقش بسیار مهم و تعیینکنندهای را داشته و دارد. در واقع در بررسی تاریخچه لیبرالیسم در ایران و در مقام مقایسه، میتوان جریان کنونی نئولیبرالیسم فعال در ایران، جریانی که ایدئولوژی حاکم بر کودتای رنگی فتنه سبز بود را نسبت به «نهضت آزادی» و حتی «جبهه ملی» بسیار بسیار وابستهتر دانست. در حقیقت تمامی تاروپود و شالودۀ وجودی نئولیبرالیسم کنونی فعال در ایران، محصول طراحی و سرمایهگذاری و برنامهریزی و سازماندهی نظام جهانی سلطه استکباری است و در برابر استعمار سرمایهداری غرب مدرن، بهویژه امپریالیسم نئولیبرالیست آمریکا حتی اندک استقلالی نیز از خود ندارد و از هم اینک نیز بخش مهمی از کادرهای ایدئولوژیک و اجرایی و فعالان آن در اروپا و آمریکا سکنی گزیده و از طریق رسانههای استعماریای چون «صدای آمریکا» و BBC ابراز وجود کرده و بعضی به حقوقبگیران رسمی دولتهای آمریکایی و اروپایی بدل گردیدهاند.
بیشتر بخوانید: فتنه سبز؛ کودتای رنگی نئولیبرالیسم وابسته در ایران
ویژگیهای اصلی نئولیبرالیسم کنونی فعال در ایران
در یک جمعبندی، خصایص اصلی نئولیبرالیسم کنونی فعال در ایران را میتوان اینگونه فهرست کرد:
1. روح حاکم بر نئولیبرالیسم کنونی ایران یک روح اومانیستی است (مثل روح حاکم بر دیگر ایدئولوژیهای عالم مدرن).
2. نئولیبرالیسم کنونی ایران مثل دیگر ایدئولوژیهای مبلغ مدرنیته، جوهر سکولاریستی دارد.
3. بنیانهای معرفتشناختی آن، نسبیانگارانه است.
4. در قلمرو مباحث اخلاقی و کلامی (هسته اصلی نئولیبرالیسم کنونی که توسط نئولیبرالیستهای ایرانی داخل کشور شکل گرفته است، داعیه به اصطلاح دینمداری داشته و صورتی از نفاق لیبرالیستی به ظاهر دینی هستند. از این رو، به طرح مباحث کلامی با تفسیری مدرنیستی و در خدمت اغراض لیبرالی پرداخته و میپردازند) مروج نسبیانگاری و شکاکیت و مبلغ انبوه شبههآفرینیهای اعتقادی میباشند.
5. به تبع ویژگیهایی چون اومانیسم و سکولاریسم که برشمردیم، مروج «لائیسیته» و جدایی دین از سیاست و اجتماع و به عبارت دقیقتر خارج شدن دین از مرکزیت ثقل حیات اجتماعی و سیاسی هستند.
6. وجه پررنگی از تفاسیر التقاطی مدرنیستی لیبرالی از معانی و حقایق دینی در آراء و آثار برخی ایدئولوگهای اصلی این طیف وجود دارد.
7. به لحاظ تبلیغی بر شعارهایی چون: جامعه مدنی، خردگردایی، پرهیز از دشمنتراشی (در سطح سیاست بینالمللی)، پلورالیسم و نظایر اینها تکیه دارند که در پشت همه این شعارها، تلقیها و تغییرهایی در جهت اغراض نئولیبرالی نهفته است.
8. در عرصههای اقتصادی و سیاسی مروج همان شعارها و سیاستهای رسمی نئولیبرالیسم که در پیش برشمردیم هستند.
9. کوشش در جهت گسترش کمی و کیفی دامنه حضور و نفوذ سرمایهداری سکولار تحت لوای «خصوصیسازی»؛ زیرا نئولیبرالیسم ایدئولوژی اصلی حافظ منافع سرمایهداری سکولاریست ایران در نهایت تمامیت سرمایهداری بزرگ میباشد.
10. تلاش به منظور هضم کردن ایران به لحاظ فرهنگی و اقتصادی در فرآیند جهانیسازی نئولیبرالی در مسیر بسترسازی جهت استحاله نظام اسلامی از درون و نهایتاً تغییر آن به یک رژیم لائیک (معتقد به خروج دین از مرکزیت ثقل حیات اجتماعی و سیاسی).
11. نئولیبرالیسم ایرانی به دلیل ماهیت اومانیستی - مدرنیستی (و به تبع آن نیستانگار و سکولاریست) صبغهای ضد دینی دارد؛ حتی اگر در مواردی به ظاهر پشت شعارها و ظواهر دینی پنهان شود که این امر ریشه در خصیصه منافقانه بخش عمده طیف نئولیبرالهای کنونی ایرانی دارد. البته در طیف نیروهای نئولیبرالیست کنونی ایران، چهرهها و گروههای آشکارا آتهئیست (غیر دینی) و حتی صراحتاً ضد دینی هم حضور دارند، اما وجه غالب و هسته اصلی فعال این طیف را منافقان نئولیبرالیستی تشکیل میدهند که به جهت پیشبرد اغراض سیاسی خود، استراتژی نفاق را در پیش گرفتهاند و میکوشند تا حتیالمقدور ماهیت غیر دینی خود را پنهان نمایند.
12. استفاده از تاکتیکهای به ظاهر اصلاحطلبانه و پنهان شدن پشت شعارهایی چون: «عدم خشونت» و «انکار مقاصد براندازانه» در عین آمادگی و اشتیاق وافر برای به دست آوردن فرصت و امکان، به منظور به راه انداختن انقلاب علیه نظام اسلامی و نیز استفاده عملی مداوم از خشونت علیه طرفداران انقلاب اسلامی که نمونههای متعددی از این امر را در اغتشاشات هجدهم تیر ۱۳۷۸ و کودتای رنگی فتنه ۱۳۸۸ شاهد بودیم.
13. نئولیبرالیسم وابسته به عنوان ایدئولوژی محوری مطلوب امپریالیسم آمریکا و اعوان و انصارش حملات مداوم تئوریک و فرهنگی - سیاسی و تبلیغاتی علیه ولایتفقیه (به صور مختلف از طرح شبهات و تردیدافکنی در کتب و مقالات گرفته تا استفاده از فیلمهای سینمایی و برنامههای شبکههای ماهوارهای و انبوه شایعهپراکنیها و... را در کانون فعالیتهای فرهنگی - سیاسی خود قرار داده است؛ زیرا بر سر کار آوردن یک رژیم نئولیبرالیست وابسته در ایران اسلامی و تأمین اغراض و منافع نظام جهانی سلطه استکبار اومانیستی را منوط به براندازی نظام ولایتفقیه میداند.
14. ترویج نگرش منفی نسبت به انقلاب و آرمانگرایی [تحت لوای ایدئولوژیزدایی] به شیوه رایج نئولیبرالهای غربی؛ به عنوان نمونه به آراء عبدالکریم سروش در بحث آرمانگرایی و ایدئولوژی نگاه کنید.
15. کوشش به منظور تقدسزدایی از معانی و اُسوهها و عقاید و شعائر و شخصیتهای دینی و انقلابی.
16. نئولیبرالیسم کنونی فعال در ایران که به اختصار آن را نئولیبرالیسم ایرانی مینامیم، هرچند که اغراض و مقاصد آن کاملاً در تقابل با هویت و عزت مردمی و استقلال ایران و آزادی مردم این سرزمین قرار داشته و تماماً در مسیر منافع و اهداف استعمار سرمایهداری غرب مدرن سیر میکند. ایدئولوژی طیفی از نیروهای نئولیبرالیست است که بخش مهمی از آنها فعلاً در داخل کشور و بخش دیگری از آن در خارج از کشور فعال هستند. این طیف نیروهای نئولیبرالیست به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، پیشینهها و خاستگاههای مختلفی دارند، اما مجموعة در ذیل ایدئولوژی نئولیبرالیسم ایرانی به وحدت در تئوری و عمل فرهنگی - سیاسی رسیدهاند. در این طیف، غلبه با جریان منافق مدعی دینداری (دینداری مدرنیستی نئولیبرالی) است، هرچند بسیاری از چهرهها و اشخاص آشکارا غیر مذهبی (آتهئیست) و بعضاً دینستیزان صریح نیز در آن حضور فعال و نسبتاً گسترده دارند. ماهیت طیف نئولیبرالهای ایرانی (در تمامیت خود) به تبع ایدئولوژیای که از آن پیروی میکنند، کاملاً استکباری و دینستیزانه است؛ هرچند به حسب شرایط و در قلمرو استراتژی و تاکتیک میکوشند این حقیقت را فعلاً پنهان نمایند.
17. هسته اصلی و هژمونی نئولیبرالیسم ایرانی کنونی از دل جریان روشنفکری به اصطلاح دینی (به ظاهر دینی ایرانی) پس از انقلاب اسلامی پدیدار گردیده است؛ هرچند به تدریج بسیاری از مارکسیستهای سابق رادیکال استحالهشده، انبوه سلطنتطلبان و گروهی از بازماندههای روشنفکری دهههای قبل از انقلاب، جمعی از تکنوکراتهای خارجنشین پرورشیافته در اروپا و آمریکا که حتی فارسی را به زحمت و با لکنت تکلم میکنند و نظایر اینها پ زیر چتر آن قرار گرفتند. در این چارچوب به نحوی پیوند و ارتباط و همکاری و چه بسا تقسیم کار ارگانیک میان جریان داخل کشور و جریان خارجنشین طیف نئولیبرالهای ایرانی به وجود آمده است که همچنان ادامه دارد.
18. عبدالکریم سروش را میتوان پدرخوانده اصلی نئولیبرالیسم ایرانی کنونی دانست و از دیگر ایدئولوگها و تئوریسینهای فعال آن میتوان به حسین بشیریه، مصطفی ملکیان، آرش نراقی، رامین جهانبگلو، همایون کاتوزیان، سیدجواد طباطبایی، محسن کدیور و عدهای دیگر اشاره کرد. نئولیبرالیسم ایرانی کنونی، بهویژه از فضای ناشی از سیطره مشهورات علوم انسانی بر نظام دانشگاهی و ادبیات رسانهای به منظور ترویج آراء خود و تبدیل آن به سخن گفتمان هژمونیک در سطح اجتماع، به شدت استفاده کرده و بهره میبرد. به لحاظ پایگاه اجتماعی نیز، کلیت سرمایهداری سکولاریست ایران (که وجه غالب طبقه سرمایهدار در ایران را تشکیل میدهد) در وجوه و شئون و طرق مختلف، نقش بسیار فعال حمایتی از ایدئولوژی نئولیبرالیسم و طیف نئولیبرالهای ایرانی را بر عهده دارد و به موازات آن، طبقه متوسط مدرن ایران، بهویژه در لایههای مرفه آن، نقش حاملان و مبلغان و چه بسا پیاده نظام (بعضا حتی ناخواسته و نادانسته) نئولیبرالیسم ایرانی در جنگنرم استکبارجهانی علیه انقلاب و نظام اسلامی را بر عهده دارد؛ و این نقشی تلخ و تراژیک برای طبقه متوسط مدرن ایران، به ویژه در لایههای مرفه و فوقانی آن است که شاید بتوان از طریق آگاهیبخشی و تنبه تا حدودی از عمق و وجوه و ابعاد تلخ آن کاست. آنچه که تحت عنوان پروژه توسعه در سالهای پس از پایان جنگ تحمیلی در کشور ما اعمال و اجرا شد (فارغ از نیت یا آگاهی مجریان و طراحان آن)، حرکتی در مسیر بسترسازی اقتصادی برای نئولیبرالیسم ایرانی بود که در پی خود با حرکت کاملاً آگاهانه به «اصطلاح جنبش» اصلاحات تحت عنوان «توسعه سیاسی» [حرکتی در جهت ایجاد حاکمیت دوگانه در کشور که از نظر طراحان و مجریان آن]، گام اول به سوی برقراری سیطره سیاسی نئولیبرالیسم بود، دنبال و تکمیل گردید و فتنه سیاه سال ۱۳۸۸، کودتای رنگی نئولیبرالها برای زمینهسازی به منظور دست یافتن به قدرت سیاسی بود که به لطف عنایت الهی و درایت و مدیریت بسیار هوشمندانه رهبری و همراهی و وفاداری مردم، ناکام ماند؛ اما ایدئولوژی نئولیبرالیسم و حامیان استعمارگر جهانی و طیف نئولیبرالیستهای ایرانی همچنان حضور دارند و به صورت گسترده پروژه جنگنرم را پیش میبرند و اغراض ضدد ینی و ضد ملی ملهم از منافع کاست حاکمان پنهان جهانی و کانونهای فراماسونری را دنبال میکنند. برای مقابله با خطر نئولیبرالیسم و نئولیبرالها باید بر عمق بینش و بصیرتمان بیفزاییم؛ شناخت خود از دشمن اومانیست نئولیبرالیست را بیشتر نماییم و به صورت متحد و پرشور و سازمانیافته از رهنمودهای ولی امر مسلمین جهان تبعیت نموده و فعالانه در عرصه جنگنرم شرکت کرده و حسب دستور رهبری، با تمام قوا در صحنههای دفاع از انقلاب حاضر گردیم. انشاءالله.
پی نوشت:
[1]. با تکیه بر روی کار آوردن استبدادهای نئولیبرالی، «ساموئل هانتیگتون» از «موج سوم دموکراسی» و «حسین بشیریه» از «موج جدید گذار به دموکراسی» سخن گفتهاند.
منبع: کتاب نقد حال، دفتر اول؛ شهریار زرشناس؛ نشر معارف؛ قم؛ 1393.
1. روح حاکم بر نئولیبرالیسم کنونی ایران یک روح اومانیستی است (مثل روح حاکم بر دیگر ایدئولوژیهای عالم مدرن).
2. نئولیبرالیسم کنونی ایران مثل دیگر ایدئولوژیهای مبلغ مدرنیته، جوهر سکولاریستی دارد.
3. بنیانهای معرفتشناختی آن، نسبیانگارانه است.
4. در قلمرو مباحث اخلاقی و کلامی (هسته اصلی نئولیبرالیسم کنونی که توسط نئولیبرالیستهای ایرانی داخل کشور شکل گرفته است، داعیه به اصطلاح دینمداری داشته و صورتی از نفاق لیبرالیستی به ظاهر دینی هستند. از این رو، به طرح مباحث کلامی با تفسیری مدرنیستی و در خدمت اغراض لیبرالی پرداخته و میپردازند) مروج نسبیانگاری و شکاکیت و مبلغ انبوه شبههآفرینیهای اعتقادی میباشند.
5. به تبع ویژگیهایی چون اومانیسم و سکولاریسم که برشمردیم، مروج «لائیسیته» و جدایی دین از سیاست و اجتماع و به عبارت دقیقتر خارج شدن دین از مرکزیت ثقل حیات اجتماعی و سیاسی هستند.
6. وجه پررنگی از تفاسیر التقاطی مدرنیستی لیبرالی از معانی و حقایق دینی در آراء و آثار برخی ایدئولوگهای اصلی این طیف وجود دارد.
7. به لحاظ تبلیغی بر شعارهایی چون: جامعه مدنی، خردگردایی، پرهیز از دشمنتراشی (در سطح سیاست بینالمللی)، پلورالیسم و نظایر اینها تکیه دارند که در پشت همه این شعارها، تلقیها و تغییرهایی در جهت اغراض نئولیبرالی نهفته است.
8. در عرصههای اقتصادی و سیاسی مروج همان شعارها و سیاستهای رسمی نئولیبرالیسم که در پیش برشمردیم هستند.
9. کوشش در جهت گسترش کمی و کیفی دامنه حضور و نفوذ سرمایهداری سکولار تحت لوای «خصوصیسازی»؛ زیرا نئولیبرالیسم ایدئولوژی اصلی حافظ منافع سرمایهداری سکولاریست ایران در نهایت تمامیت سرمایهداری بزرگ میباشد.
10. تلاش به منظور هضم کردن ایران به لحاظ فرهنگی و اقتصادی در فرآیند جهانیسازی نئولیبرالی در مسیر بسترسازی جهت استحاله نظام اسلامی از درون و نهایتاً تغییر آن به یک رژیم لائیک (معتقد به خروج دین از مرکزیت ثقل حیات اجتماعی و سیاسی).
11. نئولیبرالیسم ایرانی به دلیل ماهیت اومانیستی - مدرنیستی (و به تبع آن نیستانگار و سکولاریست) صبغهای ضد دینی دارد؛ حتی اگر در مواردی به ظاهر پشت شعارها و ظواهر دینی پنهان شود که این امر ریشه در خصیصه منافقانه بخش عمده طیف نئولیبرالهای کنونی ایرانی دارد. البته در طیف نیروهای نئولیبرالیست کنونی ایران، چهرهها و گروههای آشکارا آتهئیست (غیر دینی) و حتی صراحتاً ضد دینی هم حضور دارند، اما وجه غالب و هسته اصلی فعال این طیف را منافقان نئولیبرالیستی تشکیل میدهند که به جهت پیشبرد اغراض سیاسی خود، استراتژی نفاق را در پیش گرفتهاند و میکوشند تا حتیالمقدور ماهیت غیر دینی خود را پنهان نمایند.
12. استفاده از تاکتیکهای به ظاهر اصلاحطلبانه و پنهان شدن پشت شعارهایی چون: «عدم خشونت» و «انکار مقاصد براندازانه» در عین آمادگی و اشتیاق وافر برای به دست آوردن فرصت و امکان، به منظور به راه انداختن انقلاب علیه نظام اسلامی و نیز استفاده عملی مداوم از خشونت علیه طرفداران انقلاب اسلامی که نمونههای متعددی از این امر را در اغتشاشات هجدهم تیر ۱۳۷۸ و کودتای رنگی فتنه ۱۳۸۸ شاهد بودیم.
13. نئولیبرالیسم وابسته به عنوان ایدئولوژی محوری مطلوب امپریالیسم آمریکا و اعوان و انصارش حملات مداوم تئوریک و فرهنگی - سیاسی و تبلیغاتی علیه ولایتفقیه (به صور مختلف از طرح شبهات و تردیدافکنی در کتب و مقالات گرفته تا استفاده از فیلمهای سینمایی و برنامههای شبکههای ماهوارهای و انبوه شایعهپراکنیها و... را در کانون فعالیتهای فرهنگی - سیاسی خود قرار داده است؛ زیرا بر سر کار آوردن یک رژیم نئولیبرالیست وابسته در ایران اسلامی و تأمین اغراض و منافع نظام جهانی سلطه استکبار اومانیستی را منوط به براندازی نظام ولایتفقیه میداند.
14. ترویج نگرش منفی نسبت به انقلاب و آرمانگرایی [تحت لوای ایدئولوژیزدایی] به شیوه رایج نئولیبرالهای غربی؛ به عنوان نمونه به آراء عبدالکریم سروش در بحث آرمانگرایی و ایدئولوژی نگاه کنید.
15. کوشش به منظور تقدسزدایی از معانی و اُسوهها و عقاید و شعائر و شخصیتهای دینی و انقلابی.
16. نئولیبرالیسم کنونی فعال در ایران که به اختصار آن را نئولیبرالیسم ایرانی مینامیم، هرچند که اغراض و مقاصد آن کاملاً در تقابل با هویت و عزت مردمی و استقلال ایران و آزادی مردم این سرزمین قرار داشته و تماماً در مسیر منافع و اهداف استعمار سرمایهداری غرب مدرن سیر میکند. ایدئولوژی طیفی از نیروهای نئولیبرالیست است که بخش مهمی از آنها فعلاً در داخل کشور و بخش دیگری از آن در خارج از کشور فعال هستند. این طیف نیروهای نئولیبرالیست به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، پیشینهها و خاستگاههای مختلفی دارند، اما مجموعة در ذیل ایدئولوژی نئولیبرالیسم ایرانی به وحدت در تئوری و عمل فرهنگی - سیاسی رسیدهاند. در این طیف، غلبه با جریان منافق مدعی دینداری (دینداری مدرنیستی نئولیبرالی) است، هرچند بسیاری از چهرهها و اشخاص آشکارا غیر مذهبی (آتهئیست) و بعضاً دینستیزان صریح نیز در آن حضور فعال و نسبتاً گسترده دارند. ماهیت طیف نئولیبرالهای ایرانی (در تمامیت خود) به تبع ایدئولوژیای که از آن پیروی میکنند، کاملاً استکباری و دینستیزانه است؛ هرچند به حسب شرایط و در قلمرو استراتژی و تاکتیک میکوشند این حقیقت را فعلاً پنهان نمایند.
17. هسته اصلی و هژمونی نئولیبرالیسم ایرانی کنونی از دل جریان روشنفکری به اصطلاح دینی (به ظاهر دینی ایرانی) پس از انقلاب اسلامی پدیدار گردیده است؛ هرچند به تدریج بسیاری از مارکسیستهای سابق رادیکال استحالهشده، انبوه سلطنتطلبان و گروهی از بازماندههای روشنفکری دهههای قبل از انقلاب، جمعی از تکنوکراتهای خارجنشین پرورشیافته در اروپا و آمریکا که حتی فارسی را به زحمت و با لکنت تکلم میکنند و نظایر اینها پ زیر چتر آن قرار گرفتند. در این چارچوب به نحوی پیوند و ارتباط و همکاری و چه بسا تقسیم کار ارگانیک میان جریان داخل کشور و جریان خارجنشین طیف نئولیبرالهای ایرانی به وجود آمده است که همچنان ادامه دارد.
18. عبدالکریم سروش را میتوان پدرخوانده اصلی نئولیبرالیسم ایرانی کنونی دانست و از دیگر ایدئولوگها و تئوریسینهای فعال آن میتوان به حسین بشیریه، مصطفی ملکیان، آرش نراقی، رامین جهانبگلو، همایون کاتوزیان، سیدجواد طباطبایی، محسن کدیور و عدهای دیگر اشاره کرد. نئولیبرالیسم ایرانی کنونی، بهویژه از فضای ناشی از سیطره مشهورات علوم انسانی بر نظام دانشگاهی و ادبیات رسانهای به منظور ترویج آراء خود و تبدیل آن به سخن گفتمان هژمونیک در سطح اجتماع، به شدت استفاده کرده و بهره میبرد. به لحاظ پایگاه اجتماعی نیز، کلیت سرمایهداری سکولاریست ایران (که وجه غالب طبقه سرمایهدار در ایران را تشکیل میدهد) در وجوه و شئون و طرق مختلف، نقش بسیار فعال حمایتی از ایدئولوژی نئولیبرالیسم و طیف نئولیبرالهای ایرانی را بر عهده دارد و به موازات آن، طبقه متوسط مدرن ایران، بهویژه در لایههای مرفه آن، نقش حاملان و مبلغان و چه بسا پیاده نظام (بعضا حتی ناخواسته و نادانسته) نئولیبرالیسم ایرانی در جنگنرم استکبارجهانی علیه انقلاب و نظام اسلامی را بر عهده دارد؛ و این نقشی تلخ و تراژیک برای طبقه متوسط مدرن ایران، به ویژه در لایههای مرفه و فوقانی آن است که شاید بتوان از طریق آگاهیبخشی و تنبه تا حدودی از عمق و وجوه و ابعاد تلخ آن کاست. آنچه که تحت عنوان پروژه توسعه در سالهای پس از پایان جنگ تحمیلی در کشور ما اعمال و اجرا شد (فارغ از نیت یا آگاهی مجریان و طراحان آن)، حرکتی در مسیر بسترسازی اقتصادی برای نئولیبرالیسم ایرانی بود که در پی خود با حرکت کاملاً آگاهانه به «اصطلاح جنبش» اصلاحات تحت عنوان «توسعه سیاسی» [حرکتی در جهت ایجاد حاکمیت دوگانه در کشور که از نظر طراحان و مجریان آن]، گام اول به سوی برقراری سیطره سیاسی نئولیبرالیسم بود، دنبال و تکمیل گردید و فتنه سیاه سال ۱۳۸۸، کودتای رنگی نئولیبرالها برای زمینهسازی به منظور دست یافتن به قدرت سیاسی بود که به لطف عنایت الهی و درایت و مدیریت بسیار هوشمندانه رهبری و همراهی و وفاداری مردم، ناکام ماند؛ اما ایدئولوژی نئولیبرالیسم و حامیان استعمارگر جهانی و طیف نئولیبرالیستهای ایرانی همچنان حضور دارند و به صورت گسترده پروژه جنگنرم را پیش میبرند و اغراض ضدد ینی و ضد ملی ملهم از منافع کاست حاکمان پنهان جهانی و کانونهای فراماسونری را دنبال میکنند. برای مقابله با خطر نئولیبرالیسم و نئولیبرالها باید بر عمق بینش و بصیرتمان بیفزاییم؛ شناخت خود از دشمن اومانیست نئولیبرالیست را بیشتر نماییم و به صورت متحد و پرشور و سازمانیافته از رهنمودهای ولی امر مسلمین جهان تبعیت نموده و فعالانه در عرصه جنگنرم شرکت کرده و حسب دستور رهبری، با تمام قوا در صحنههای دفاع از انقلاب حاضر گردیم. انشاءالله.
پی نوشت:
[1]. با تکیه بر روی کار آوردن استبدادهای نئولیبرالی، «ساموئل هانتیگتون» از «موج سوم دموکراسی» و «حسین بشیریه» از «موج جدید گذار به دموکراسی» سخن گفتهاند.
منبع: کتاب نقد حال، دفتر اول؛ شهریار زرشناس؛ نشر معارف؛ قم؛ 1393.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}