نگاهی به کتاب مسیحیان و روزگار معاصر و اندیشه جدید رویارویی و هم زیستی مسلمانان و مسیحیان
 
چکیده
کتاب «مسیحیان و روزگار جدید» مجموعه‌ای از مقالات و مصاحبه‌های محمد مسجد جامعی است که می‌توان آن را جلد دوم کتاب دیگر او با نام «گفتگوی دینی ـ گفتگوی تمدنی: اسلام و مسیحیت در دوران جدید» به حساب آورد.

تعداد کلمات 2503/ تخمین زمان مطالعه 13 دقیقه
نویسنده: فرنوش طبایی(دانشجوی دکتری تصوف و عرفان اسلامی)
 
نویسنده در بیشتر مصاحبه‌ها و مقالات کتاب به شرایط کنونی مسیحیان و بیان مناسبات آنان، به‌ویژه با شیعیان می‌پردازد. از مشخصه‌های بارز این کتاب که آن را از سایر آثاری که در حوزه‌ی مسیحیت چاپ می‌‌شود ممتاز می‌سازد، توجه ویژه‌ی آن به مسائل زنده‌ی دنیای مسیحی و ارائه‌ی راه‌کارها یا پیشنهادهایی بر اساس تحلیل‌های عینیِ برخاسته از تجربیات سال‌های حضور نویسنده در واتیکان به عنوان سفیر ایران است.
 

این کتاب مشتمل بر شش فصل است

در فصل اول با عنوان «انقلاب نرم در کلیسای کاتولیک» ضمن تعریف پیشینه‌ و بیان نقاط قوت و ضعف کلیسای کاتولیک به استعفای غیرمنتظره‌ی پاپ بندیکت شانزدهم و ویژگی‌های متفاوت پاپ جدید، فرانسیس اول پرداخته می‌شود. نویسنده به محبوبیت بی‌سابقه فرانسیس و نیز به اصلاحات ساختاری او در کلیسای کاتولیک اشاره می‌کند؛ اصلاحاتی از جمله مبارزه با فساد مالی و جنسی مرسوم در واتیکان و عذرخواهی صریح بابت رسوایی‌هایی که واتیکان موجب گشته است. این اصلاحات و ویژگی‌های متفاوت پاپ فرانسیس با اینکه در ساختار درونی کلیسا مخالفانی داشته، توانسته است درصد فراوانی از کاتولیک‌ها را به آیین‌شان علاقمند کند.
نویسنده بر این باور است که زمینه‌ی این اصلاحات و به تعبیری «انقلاب فرهنگی در کلیسای کاتولیک» پیش از پاپ فرانسیس، توسط افرادی مانند کاردینال مارتینی فراهم آمده بود. او در بخشی مجزا به بیان ویژگی‌ها و اقدامات خاص کاردینال مارتینی از جمله هنر بهره‌گیریِ او از تخصّص متنِ کتاب مقدس در سخن گفتن با نسل جدید، بیان نظرات آزاد‌اندیشانه اما در عین حال متکی به متون دینی، اعتقاد به نیاز کلیسا به خانه‌تکانی و بازگشت به مسیحیت دوران اولیه در عوضِ مسیحیت قرون وسطایی، بیان تهدیدهای پیش روی کلیسای کاتولیک مانند فشار برای به رسمیت شناختن حقوق همجنس‌گرایان، کمرنگ شدن نقش کلیسا و تعالیم کاتولیکی در جوامع و مسائلی از این دست می‌پردازد.
در ادامه‌ی فصل اول نویسنده مقام و موقعیت پاپ را به مثابه‌ی تحقق اجتماعی، مذهبی، سیاسی و تشکیلاتی یک سری اعتقادات تعریف می‌کند که همه کاتولیک‌ها (و نه تمام مسیحیان) باید به آن معتقد باشند. به این معنا که هر کاتولیکی به این دلیل که کاتولیک است، برایش پاپ مصداق اتم و اکمل مسیحیت است که در مورد آن‌چه مربوط به رسالت اوست معصومیت دارد و از این‌رو باید رهبری و حجّیت کلام و دستورات پاپ را بپذیرد.
فصل دوم تحت عنوان «ایران و واتیکان» عمدتاً درباره واتیکان و بیان ویژگی‌ها و کیفیت سیاست‌گذاری او و سپس بررسی افق‌های همکاری بین ایران و واتیکان است. نویسنده بر این باور است که زمان به سود تعاون و تعامل فعّال بین ایران و واتیکان است؛ چرا که طی سال‌های اخیر از سویی جریان مبارزه ایران با داعش و نهایی شدن مذاکرات 1+5 و از سوی دیگر قطبی شدن منطقه پس از آغاز انقلاب‌های عربی تحت دو قطب اهل سنت، با زعامت عربستان و قطب غیر از عربستان زیر چتر ایران (که شامل مسیحیان نیز می‌شود)، به تدریج نگاه واتیکان را نسبت به ایران و جایگاه او تغییر داده است؛ به طوری ‌که کاردینال لویی توران که سال‌ها وزیر خارجه واتیکان و از برجسته‌ترین صاحب‌نظران سیاسی کل اروپاست با وجود چارچوب محافظه‌کارانه کلیسایی‌اش بعد از بازگشت از سفرش به ایران صریحاً گفت «صلح در خاورمیانه بدون حضور ایران ممکن نیست».نویسنده با قاطعیّت حضور اقلّیّت‌های دینیِ رسمی در خاورمیانه را به نفع ثبات اجتماعی-سیاسی منطقه می‌داند؛ چرا که حضور فعال آن‌ها تمرینی برای افزایش آستانه‌ی تحمّل‌پذیری فردی و اجتماعی که به نوبه خود مهم‌ترین عامل در ایجاد ثبات اجتماعی و سیاسی و نیل به توسعه پایدار است خواهد بود. او بر این باور است که تنوع و غنای اجتماعی و فرهنگیِ حاصل از حضور اقلّیّت‌های دینی می‌تواند مانع از حاکمیّت مطلق تعصّب‌های دینی شود؛ تعصّب‌هایی که نه تنها علیه غیرمسلمانان بلکه علیه قاطبه‌ی مسلمانان است.
آنگاه نویسنده نتیجه می‌گیرد که با این تغییر دیدگاه واتیکان نسبت به ایران، و نیز با توجه به این‌که واتیکان طی دهه‌های اخیر نزد مردم جهان جایگاه ویژه‌ای یافته و رابطه صمیمانه‌اش با دیگران شاخصه‌ای برای مورد اعتماد بودن است، برقراری ارتباط ایران با واتیکان به شرط آن‌که پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های این ارتباط لحاظ شود برای طرفین مفید خواهد بود.
در ادامه‌ی این فصل گفتگوی دینی و خصوصاً گفتگوی مشترک میان تشیع و مسیحیت واتیکان تشریح می‌شود؛ نویسنده بیان می‌کند که در شرایط کنونی وجود این گفتگو یک ضرورت سیاسی و بین‌المللی است و واتیکان به دلیل همین ضرورت است که در دهه‌های اخیر مطالعات شیعی وسیعی را سامان داده و از هر‌گونه ارتباطی با دنیای شیعه استقبال می‌کند. نویسنده در خصوص گفتگو و نیز گفتمان مشترک میان مسیحیت و تشیع مسائل تحلیلی دور از نظر مانده‌ای را که در هر نوع گفتگو و گفتمان مشترک دینی می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد بیان می‌کند؛ مسائلی که می‌تواند بکلی دیدگاه خام و به دور از واقعِ برخی را نسبت به گفتگو تغییر دهد.
در پایان فصل دوم نویسنده به نقش جهانی «دولت»ِ واتیکان در تحولات منطقه‌ای و نفوذی که در میان گرایش‌های سیاسی جهان دارد می‌پردازد. سپس در ادامه با معرفی رسانه‌هایی که به‌طور رسمی یا غیر‌رسمی برای واتیکان فعالیت می‌کنند، به محافظه‌کار بودن کلیسای کاتولیک و عدم خلاقیّت او در برنامه‌های مردم‌پسند و تأثیرگذار در مقایسه با کلیساهای پروتستان اشاره می‌کند.
فصل سوم که به نحوی مکمّلِ مباحث فصل دوم است به رابطه‌ی متقابل ایران و مسیحیان و به بیانی تمام اقلیت‌های دینی منطقه‌ی خاورمیانه خصوصاً پس از انقلاب‌های عربی می‌پردازد. نویسنده بر آن است که باید به مسیحیان خاورمیانه که تحت تأثیر اسلام و تمدن اسلامی قرار داشته و دارند، به مثابه بخشی متفاوت از غرب نگریسته و سیاستی مسالمت‌آمیز در مقابل آن‌ها اتّخاذ شود؛ سیاستی که می‌تواند فضای تنفسی زیادی هم در سطح بین‌المللی و هم در سطح منطقه‌ای برای ایران ایجاد کند.
نویسنده برخورد امام موسی صدر را در قبال گروه‌های مختلف دینی و مذهبی در لبنان و این‌که با این برخورد توانست تا چه حد احترام و اعتماد آن‌ها را برانگیزد و در نهایت به ارتقای موقعیت و منزلت مقام شیعه در جامعه لبنان بیافزاید، به عنوان الگویی جهت تعامل امروز ایران و خصوصاً شیعیان با مسیحیان منطقه معرفی می‌کند. نویسنده بر این باور است که اگر امام موسی صدر در کشوری عربی که فاقد اقلّیّت مذهبی بود فعالیت می‌کرد یا اگر ارتباطش تنها با گروه‌های اسلامی بود نمی‌توانست به موقعیتی که بدان دست یافت نائل شود؛ در واقع نویسنده پختگی سیاسی امام صدر و نیز پختگی سیاسی حزب الله لبنان را مرهون و نتیجه‌ی همین روح تعامل و تمایل جدی آن‌ها به گفتگو و تعامل با دیگران و از جمله با گروههای مختلف مسیحی در لبنان می‌داند.
نویسنده با قاطعیّت حضور اقلّیّت‌های دینیِ رسمی در خاورمیانه را به نفع ثبات اجتماعی-سیاسی منطقه می‌داند؛ چرا که حضور فعال آن‌ها تمرینی برای افزایش آستانه‌ی تحمّل‌پذیری فردی و اجتماعی که به نوبه خود مهم‌ترین عامل در ایجاد ثبات اجتماعی و سیاسی و نیل به توسعه پایدار است خواهد بود. او بر این باور است که تنوع و غنای اجتماعی و فرهنگیِ حاصل از حضور اقلّیّت‌های دینی می‌تواند مانع از حاکمیّت مطلق تعصّب‌های دینی شود؛ تعصّب‌هایی که نه تنها علیه غیرمسلمانان بلکه علیه قاطبه‌ی مسلمانان است.

 

بیشتر بخوانید: مسیحیت در دنیای معاصر


نویسنده با استدلالی مشابه حضور اقلّیّت‌های رسمی دینی در ایران را به نفع آینده و ضامن ثبات و پیشرفت و حتی به نفع اسلامیت ایران می‌داند. ایران و به تعبیر شفاف‌تر «پارس» که بیش از آن‌که یک واحد سیاسی و به تعبیر امروزی یک کشور باشد، یک فرهنگ و تمدّن است از دیرباز با عموم ادیان و تمدّن‌های کهن کنش و واکنش‌های فراوان و عمیق داشته و عموم ادیان آسیایی و در رأس آن‌ها ادیان ابراهیمی از نخستین سال‌های ظهورشان در ایران بوده و به بخشی از فرهنگ آن تبدیل شده‌اند.
از این‌رو اقلّیّت‌های دینی موجود در ایران (چه مسیحیان، چه یهودیان و چه زرتشتیان) عمیقاً ایرانی هستند و بر خلاف معمول جوامع که در آن اقلّیّت‌ها می‌کوشند خود را از نفوذ اکثریت مصون سازند و جامعه‌ی بسته خود را تشکیل دهند، در ایران آن‌ها در درون جامعه زندگی و کار و فعالیت می‌کنند و حتی احساسات مشترک دینی دارند؛ بهترین نمونه‌ی آن مشارکت فعال و دائمی و قلبی مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان ایران در مراسم عزاداری امام حسین(ع) است. حتی هنر دینی این اقلّیّت‌ها در ایران بومی شده است و این ثروتی بزرگ برای ایران و مسیحیان و حتی برای کل منطقه است؛ چرا که با استفاده از این پشتوانه می‌توان به ابتکاراتی دست یازید که به آرامش منطقه کمک می‌کند.
البته سخن نویسنده در مورد ادیان رسمی است؛ یعنی اقلیت‌های دینی که به دین اجدادی خود وفادار ماندند، نه شبه دین‌ها و شبه عرفان‌های جدید و نه فرقه‌های جدید و رنگارنگ مسیحی که عموم مسیحیان هم آن‌ها را به عنوان مسیحی به رسمیت نمی‌شناسند و نه مسیحیان مبلغ؛ بلکه اقلیّت‌هایی که در این منطقه ریشه تاریخی دارند و فاقد تمایلات تبشیری هستند.
نویسنده در پایان فصل سوم به صنعت جهانگردی و چگونگی بهره‌گیری از آن در کانال جهانگردی زیارتی و بیان نقاط قوّت و ضعف ایران در این حوزه و نیز ارائه راه‌کارهای مفیدی برای حل معضلات این حوزه می‌پردازد.
در فصل چهارم به مسیحیت در آمریکای لاتین پرداخته می‌شود. آمریکای لاتین که توسط اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها مسیحی شد تلقی متفاوت با تلقی مبلّغان از مسحیت داشت؛ همین تلقّی متفاوت و نیز مواضع سیاسی و اجتماعی نامناسب کلیسای کاتولیک موجب شد که آمریکای لاتین از دهه‌های پنجاه و شصتِ قرن گذشته به بعد، مورد هجمه کلیساهای پروتستان آمریکایی قرار گیرد و موجی علیه کلیسا توسط روشنفکران بومی در این منطقه به راه افتد که نخستین اعتراض جدی ناشی از آن در سال 1992 در واکنش به برگزاری پانصدمین سال تنصیر آمریکای لاتین بود.
اما با انتخاب پاپ فرانسیس که پدر و مادر ایتالیایی داشت ولی متولد امریکای لاتین بود شرائط به کلی دگرگون و فرانسیس به شخصیت اول این قاره بدل شد؛ این به نوبه خود موجب رفع نگرانی‌ها بابت تضعیف نفوذ کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین و تجدید حیات آن شد. چون چنین باوری وجود داشت که کلیسای کاتولیک کلیسایی بومی و محلی و پشتوانه هویت مستقل فرهنگی و سیاسی آمریکای لاتین است و نباید تضعیف شود.نویسنده با استدلالی مشابه حضور اقلّیّت‌های رسمی دینی در ایران را به نفع آینده و ضامن ثبات و پیشرفت و حتی به نفع اسلامیت ایران می‌داند. ایران و به تعبیر شفاف‌تر «پارس» که بیش از آن‌که یک واحد سیاسی و به تعبیر امروزی یک کشور باشد، یک فرهنگ و تمدّن است از دیرباز با عموم ادیان و تمدّن‌های کهن کنش و واکنش‌های فراوان و عمیق داشته و عموم ادیان آسیایی و در رأس آن‌ها ادیان ابراهیمی از نخستین سال‌های ظهورشان در ایران بوده و به بخشی از فرهنگ آن تبدیل شده‌اند.
از این‌رو اقلّیّت‌های دینی موجود در ایران (چه مسیحیان، چه یهودیان و چه زرتشتیان) عمیقاً ایرانی هستند و بر خلاف معمول جوامع که در آن اقلّیّت‌ها می‌کوشند خود را از نفوذ اکثریت مصون سازند و جامعه‌ی بسته خود را تشکیل دهند، در ایران آن‌ها در درون جامعه زندگی و کار و فعالیت می‌کنند و حتی احساسات مشترک دینی دارند؛ بهترین نمونه‌ی آن مشارکت فعال و دائمی و قلبی مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان ایران در مراسم عزاداری امام حسین(ع) است.

نویسنده در ادامه نگاهی به موقعیت کلیسا در آمریکای لاتین و تشریح چالش‌های پیش‌روی آن می‌اندازد. هم‌چنین به توضیح الهیات آزادی‌بخش که در آمریکای لاتین متولد شد و بالید و در پی نفوذ کردن در اعتقادات و ساختارهای کلیسای رسمی و تغییر دادن آن است می‌پردازد و بیان می‌دارد که تحوّلات کلیسای کاتولیک در اروپا با آمریکای لاتین متفاوت خواهد بود؛ در آمریکای لاتین وجهه بین‌المللی واتیکان است که منجر به ثبات و وحدت کلیسایی شده و می‌شود.
فصل پنجم با عنوان «کلیسای ارتدوکس؛ بازیابی نقش» به کلیساهای ارتدوکسِ کشورهای شرق اروپا و کشورهای مسیحیِ وابسته به اتحاد جماهیر شوروی پرداخته می‌شود. در ابتدای این فصل نویسنده به توضیح واقعیت کلیسای ارتدوکس، و نیز توضیح واقعیت اوراسیایی روسیه می‌پردازد. سپس از اقلیت مسلمان روسیه سخن به میان می‌آورد و این واقعیت که اگر روسیه بخواهد در صحنه بین‌المللی سیاستی مستقل و به دور از سلطه غربی پیش گیرد باید برای این کار متّحدانی در بین کشورهای مسلمان داشته باشد و برای تحقق این هدف باید اقلّیّت مسلمان این کشور از شأن و جایگاهی مناسب خود برخوردار شوند.
در ادامه‌ی این فصل نویسنده دیدار پاپ و پاتریارک کریل، عالی‌ترین مقام دینی کلیسای ارتدوکس روسیه، را مهم‌ترین رویداد دینی سیاسی سالیان اخیر و بیانیه‌ی پایانی این دیدار را سیاسی‌ترین متن امضاء شده بین دو شخصیت جهانی و نشان از پذیرش و نرمش فوق‌العاده دو طرف نسبت به یکدیگر بر‌می‌شمرد. نویسنده با توجه به رابطه‌ی بیش از حد متشنج کلیسای کاتولیک و ارتدوکس در آغاز دهه نود قرن گذشته، تحولی را که به چنین توافقی پس از گذشت کمی پیش از دو دهه انجامید بی‌سابقه و شاه‌کاری در واقع‌بینی، انعطاف، نرمش، پذیرش متقابل و عدم تمایل به انتقام‌ستانی معرفی و فرایند آشتی دو کلیسا را به بهترین وجه توصیف می‌کند.
سپس به تفصیل به بیان سابقه رابطه دو کلیسای واتیکان و ارتدوکس روسیه، تشنج ارتباط واتیکان و کلیسای ارتدوکس در هنگام سقوط بلوک شرق و بیان علل این تشنج و نیز به موضوع تضعیف کلیسای ارتدوکس هنگام سقوط نظام کمونیستی و در نهایت نقش‌یابی این کلیسا در هویت‌بخشیدن به روس‌ها به عنوان مهم‌ترین عنصر هویت‌دهنده‌ی روسیه در دوران پس از کمونیسم می‌پردازد و در پایان بیان می‌دارد که چه در ایران و چه در خارج از ایران باید برای نزدیکی مسلمانان به یکدیگر از تجربه تقریبی این کلیساها استفاده کرد. نویسنده بر این باور است که بهره‌گیری از این تجربه با وجود تفاوت‌های ساختار درونی دین اسلام و مسحیت در صورتی که تمامی نکات ریز و درشت آن به خوبی و به گونه‌ای هم‌دلانه کشف و بررسی شود هم ممکن و هم لازم و مفید است.
آخرین فصل این کتاب تحت عنوان «مهاجرت مدیترانه‌ای؛ پیامدها» به بررسی پدیده‌ی‌ مهاجرت در مدیترانه که همواره در طول تاریخ نقش تعیین کننده در تحولات اجتماعی- سیاسی دو سوی مدیترانه به عنوان یک حوزه پراهمیت تمدنی داشته است می‌پردازد. همین مهاجرت بود که زمینه ساز نفوذ اسلام در جنوب اروپا شد.
به‌علاوه نویسنده در این فصل به مسئله مهاجرت در جهان امروز و به مسائلی از جمله مشکلات مهاجران نسل اول و دوم و سوم، عوامل مانع در جذب مهاجران و بازیابی هویت آن‌ها و نقش مهمی که مهاجرت در تحرّکات غربی نسبت به اسلام داشته است می‌پردازد. در ادامه ضمن بررسی رابطه بین اسلام و غرب در دوران معاصر از زوایای سیاسی و نیز گفتگوی ادیانی بیان می‌دارد که با توجه به این‌که از سویی دنیای امروز دنیای بسیار به هم پیوسته است و هیچ کشور یا جامعه‌ای نمی‌تواند حساب خود را از دیگران کاملاً جدا کند و از سویی دنیای امروز ما تحمل توهین به مقدسات هیچ دینی را ندارد و احترام به ادیان ضرورت اجتماعی زمانه‌ی ماست، پرداختن اصولی به گفتگوی بین ادیان از ضروری‌ترین مسائل روز دنیای امروز است.
نویسنده در ادامه به چرایی این مسئله که اروپای مسیحی گزینه‌ی اول مهاجران مسلمان شده است می‌پردازد و یکی از علل آن را سخت‌گیری کشورهای ثروتمند عرب در مقابل موج مهاجرت اعم از قانونی و غیر قانونی عنوان می‌سازد. هم‌چنین به تفاوت مهاجران ایرانی و عرب در اروپا که با وجود تعلّق به یک دین، شرایط کاملاً متفاوتی دارند و مواضع آن‌ها نسبت به جامعه‌ی پذیرنده کاملاً متفاوت است، اشاره می‌کند. آنگاه در مورد هویت اروپایی و نقش کاملاً متفاوت کشورهای اروپایی در شکل بخشیدن به آن سخن می‌گوید و در پایان پیش‌بینی می‌کند که سیاست مهاجر‌پذیری از خاورمیانه در انتخابات آتی در کشورهای اروپایی به مهم‌ترین مسئله احزاب مختلف بدل می‌شود و به احتمال زیاد در رقابت‌های انتخاباتی اولین شعار مسئله محدودیّت مهاجران خواهد بود.
نویسنده در ادامه‌‌ی این فصل بازگشت به دین در دنیای معاصر را که توسط بیشتر صاحب‌نظران مطرح می‌شود، تنها در بین مسلمانان صادق می‌داند و معتقد است در غیر از جهان اسلام و مسلمانان دین تقریباً در تمام ادیان زنده جهان تضعیف شده است و با مصادیق مشخص، دین‌های جهان را مورد بررسی قرار می‌دهد و برای سخن خود به این مصادیق استناد می‌جوید.
در پایان این فصل به مسئله بورکینی پرداخته می‌شود؛ نویسنده ریشه‌ی اصلی ممنوعیت این پوشش در فرانسه را عدم وجود بستر مناسب در این کشور برای تحمل نشانه‌ها و نمادهای دیگران، نوعی خود برتربینی و دیکتاتوری حقوقی-سیاسی و حتی اجتماعی و برتر دانستن ارزش‌ها و معیارهای فرانسوی در فرانسه می‌داند و در پایان معیار قدرت داشتن را در شرایط جدید جهانی قابلیت انطباق با تحولات معرفی می‌کند و بیان می‌دارد که این تحولات به سود کسانی خواهد بود که توان انطباق‌پذیری بالایی داشته باشند.


منبع: مسیحیان و روزگار جدید: فرهنگ، سیاست و دیپلماسی، حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۶.