تشكل و تحزب باید الهی باشد





چکیده: سخنرانی آیت‌الله دكتر سید محمد حسینی بهشتی در مسجد نارمك در تاریخ 1359/12/10
تشكل ضد خدا و ضد اسلام، آن تشكلی است كه با دو نفر یا سه نفر یا ده نفر یا هزار نفر یا 500 هزار نفر یا 2 میلیون نفر یا 5 میلیون نفر دور هم جمع بشوند بگویند فقط ما، آدم خوب كجا پیدا می‌شود؟ البته در داخل ما!‌ بیرون چطور؟ خبری نیست! آقا اندیشه‌ی خوب كجا پیدا می‌شود؟ اگر می‌خواهی سراغ آن را بگیری بیا همین جا دور و بر ما ! آن طرف‌تر چطور؟ نه دیگر، بیرون ما خبری نیست!‌ برنامه‌ریزی خوب كجا پیدا می‌شود؟ فقط ما ! اخلاص در نیت كجا پیدا می‌شود؟ البته در جمع ما ! بیرون جمع شما چطور؟ آنها همه شیطانی و اهریمنی است. حال می‌خواهد مال یك فرد باشد یا مال یك تشكیلات. تشكل انحصار طلب و انحصار اندیش از جانب هر فرد و هر گروه و هر جمع باشد، شیطانی از آب در می‌آید. معنای طاغوت همین است كه طاغوت می‌گوید من !
بسم‌الله الرحمن الرحیم . با درود و سلام صمیمانه بر شهیدان افتخارآفرین راه اسلام كه با شهادتشان هم خود را و هم دیگران را می‌سازند و درس اخلاص و خدادوستی و ایمان و عشق به حق و ایثار در راه حق را به همه می‌آموزند و با سلام بر همه‌ی شما برادران و خواهران كه حضور در جمع‌تان همیشه نوعی تجدد پیمان ماست كه آگاهانه مسائل انقلابمان را درك كرده‌ایم و برای درك بیشتر آن آماده‌ایم و برای آن چنان از دستمان بر می‌آید كوتاهی نكنیم، با هم تجدید پیمان می کنیم. امیدواریم پیوند استوار و پربركت همه ی قشرهای مردم با یكدیگر و با اسلام و انقلاب اسلامی روز به روز استوارت رباشد. ما دومین سال پیروزی انقلاب را جشن گرفتیم، جشنی در خور انقلابمان؛ جشن‌هایمان این بودكه در اجتماع بزرگ با حداقل هزینه، حاضر شدیم. از آنچه گذشته است سخن گفتیم و نگاهی هم به آینده انداختیم. ما باید بدانیم كه این سال سوم را می‌خواهیم چه كار بكنیم.
در سال 1360 برنامه‌مان چیست؟ من سال 1360 را، سال تلاش هر چه وسیع‌تر و هماهنگ‌تر برای داشتن ثبات اجتماعی، بسیج كردن نیروها در راه غالب آمدن بر مشكلات و مسائل طبیعی و مشكلات و مسائل خاص انقلاب اسلامی‌مان می‌دانم و می‌نامم. ما امروز بیش از هر چیز به ثبات احتیاج داریم. هر كاری كه در محیط اجتماعی ما بی‌ثباتی و تشنج‌های ضد ثبات به وجود آورد، به حال انقلاب مضر است؛ به حال مردم ما مضر است. عاشقان اسلام و انقلاب باید در راه ثبات كوشش كنند. اگر آدم بی‌برنامه باشد، اگر نیروها بدون تشكیل باشند، اگر برنامه‌ریزی و رهبری مناسبی نباشد، حوادث می‌آیند ما را این طرف و آن طرف می‌برند، در حالی كه شأن انسان‌، این نیست؛ شأن انسان این است كه او مسلط بر حوادث باشد. قرآن به ما می‌گوید: ای انسان!‌تو سازنده‌ی تاریخ و آینده هستی، تو حتی قیامتت را هم خودت می‌سازی، حتی بهشت و دوزخ به دست تو ساخته می‌شود.
ماباید نیروهایمان متشكل باشد. ما باید سازماندهی داشته باشیم. در برابر عوامل نیرنگ و تشنج و تفرقه ما راهی را برویم كه ضد تشنج باشد، ضد تفرقه باشد. ما به سمت وحدت برویم، ما برویم به سمت ثبات و آرامش لازم؛ البته این كار می‌برد، فكر می‌برد، برنامه‌ریزی می‌خواهد، سازماندهی می‌خواهد، رهبری می‌خواهد.
درست امروز با دویمن سالگرد تأسیس حزب جمهوری اسلامی هم مقارن است. ما از روزی كه انقلابمان پیروز شد، این دغدغه را داشتیم. ما پیش از پیروزی انقلاب هم این دغدغه را داشتیم و به خاطر همین دغدغه است كه از پیش به فكر یك تشكیلات اسلامی بودیم و مدت‌ها بود در صدد سازماندهی آن بودیم و وقتی به تاخیر می‌افتاد احساس نگرانی می‌كردیم. همان‌طور كه می‌دانید، غیر از تشكل‌های كوچك دیگر، اولین تشكل اسلامی كه ماها در آن حضور داشتیم، هیأت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی بود كه فعال‌ترین گروه سیاسی و نظامی مخفی سال‌های 1341 به بعد بود. در همان موقع همین مردم، جوان‌های ما از قشرهای مختلف درك می‌كردند كه باید تشكل داشت و الا حوادث می‌آید و بر ما مسلط می‌شود. اگر آدم بی‌برنامه باشد، اگر نیروها بدون تشكل باشند، اگر برنامه‌ریزی و رهبری مناسبی نباشد، حوادث می‌آیند ما را این طرف و آن طرف می‌برند؛ در حالی كه شأن انسان‌ این نیست. شأن انسان این است كه او مسلط بر حوادث باشد.
چند روز قبل یزد بودم، در آن جلسه‌ی پرسش و پاسخی كه در مسجد تشكیل بود و مردم حضور داشتند و همین طور مسجد پر بود از مردمی كه مشتاق و علاقه‌مند بودند، با اینكه وقت كار هم بود (صبح بود) گفتم می‌دانید كه چرا دشمنان نمی‌خواهند شماها متشكل باشید؟ می‌خواهند به سر شماها همان را بیاورند كه آن دو تا دزد بر سر آن هفت یزدی آوردند؛ هفت نفر یزدی مسافر بودند با هم توی راه می‌آمدند، قافله‌ی كوچكی بود، دو تا دزد به اینها برخورد كردند، همه‌ی اینها را تار و مار كردند و هر چه داشتند بردند؛ وقتی اینها به یزد رسیدند، آشنایان‌شان آنها را مورد ملامت قرار دادند و گفتند كه شما هفت نفر چطور در مقابل دو نفر در نیامدید؟ گفتند كه می‌دانید آنها دو تا بودند همراه، اما [ما] هفت تا بودیم تنها!‌ گفتم از این دوتاهای همراه می‌خواهند شما 36 میلیون تنها باشید و آن وقت برگردن شما سوار می‌شوند. حوادث برگردن ما سوار می‌شود؛ اگر این گروهك‌ها هم برگرده‌ی من و شما سوار نشوند، حوادث بر گردن من و شما سوار می‌شود. بس است دیگر، ما چند بار باید درس بخوانیم، چند بار می‌خواهیم سرنوشتمان را دچار این گزندها و آسیب‌ها بكنیم؟ ما باید نیروهایمان متشكل باشد، ما باید سازماندهی داشته باشیم.
با سازماندهی است كه می‌شود بهتر رهبری كرد. ما كه یك مقام رهبری در كل جامعه داریم كه همان ولایت فقیه است كه در قانون اساسی هم آمده؛ ولی وقتی رهبری ولایت فقیه تصمیم می‌گیرد، آیا با بی‌سازمانی بهتر می‌شود آن تصمیم‌ها را اجرا كرد یا با داشتن سازمان و تشكل؟ جواب خیلی روشن است كه وقتی می‌خواهیم همان نقطه‌نظرهای كلی رهبری و خطوط كلی را كه رهبری ترسیم می‌كند یا تصمیمات جزیی حساس فوری و فوتی را كه در یك مواقع حساس می‌گیرد و اعلام می‌كند اجرا كنیم، غیر از حمایت عمومی و پشتوانه‌ی عمومی، یك سیستم اجرایی لازم دارد. باید مقابله كرد با حوادث و برای این كار سخت نیازمندیم به متشكل بودن؛ منتها تشكل دو جور است؛ (برادرها و خواهرها روی این نكته خیلی دقت كنید). یك جور آن ضد خدا و ضد اسلام است و یك جور آن خدایی و اسلامی است . ما اینجا باید چشم و گوش‌هایمان را باز كنیم.
تشكل ضد خدا و ضد اسلام، آن تشكلی است كه با دو نفر یا سه نفر یا ده نفر یا هزار نفر یا 500 هزار نفر یا 2 میلیون نفر یا 5 میلیون نفر دور هم جمع بشوند بگویند فقط ما، آدم خوب كجا پیدا می‌شود؟ البته در داخل ما!‌ بیرون چطور؟ خبری نیست! آقا اندیشه‌ی خوب كجا پیدا می‌شود؟ اگر می‌خواهی سراغ آن را بگیری بیا همین جا دور و بر ما ! آن طرف‌تر چطور؟ نه دیگر، بیرون ما خبری نیست!‌ برنامه‌ریزی خوب كجا پیدا می‌شود؟ فقط ما ! اخلاص در نیت كجا پیدا می‌شود؟ البته در جمع ما ! بیرون جمع شما چطور؟ آنها همه شیطانی و اهریمنی است. حال می‌خواهد مال یك فرد باشد یا مال یك تشكیلات. تشكل انحصار طلب و انحصار اندیش از جانب هر فرد و هر گروه و هر جمع باشد، شیطانی از آب در می‌آید. معنای طاغوت همین است كه طاغوت می‌گوید من ! غیر از هیچ چیز! آن وقت در برابر حق و در برابر خلق كارش به طغیان كشیده می‌شود، سركش می‌شود. ابلیس همینرا می‌گفت. حال اگر جمع هم همین را بگوید، یك حزب بگوید، یك سازمان بگوید، بگوید فقط من! این راهش به دوزخ است. این راهش به زندگی شیطانی است. خوب این تشكل باطلی است ، هر قدر، تشكل در این زمینه قوی‌تر باشد، باطل قوی شده؛ تشكل حق كدام است؟ تشكل الهی كدام است؟ تشكل الهی آن است كه نیروهای مؤمن به خدا، نیروهای مؤمن به ارزش‌های عالمی الهی و انسانی، بگویند ما متشكل می‌شویم تا در حد توانمان از این ارزش‌ها دفاع كنیم و صاحبان این ارزش‌ها در نظر ما محترم و معتبرند؛ هر جا كه باشند، خواه داخل تشكیلات ما باشند، خواه خارج تشكیلات ما؛ این می‌شود تشكل الهی. آن اولی حزب الشیطان می‌شود، این حزب‌الله می‌شود.
مهم اینجاست و اگر كسی از این نكته غفلت كند، پایش را می‌خورد. هر فرد مسلمان باید این جور فكر كند، پس هر جمع مسلمان هم باید این جور فكر كند. در مورد ارزش‌ها باید ما سختگیر باشیم، آنجا نمی‌توانیم صلح كلی باشیم، آنجا خیلی بد از آب در می‌آید، اگر صلح كلی بشویم. ارزش‌ها باید كاملا مشخص بشود، دیدگاه‌ها باید كاملا مشخص بشود. سر دیدگاه‌ها بحث هم می‌كنم، گفت و گو و مناظره هم می‌كنم، تبادل نظر می‌كنم، تا معلوم شود كه دیدگاه‌های حق كدام است. همه‌ی دیدگاه‌ها كه نمی‌شود حق باشد، می‌شود؟ اگر كسانی جهان‌بینی‌شان و بینش اجتماعی‌شان این است كه آقا سردیدگاه‌ها دعوا نكنیم، به اینها بگویید لطفا تشریف بیاورید برویم خانقاه، تو مسجد هم نیایید، آنجا جای صلح كل است. مسلما هر مكتب جدی برای خودش برش های مشخص دارد، دیدگاه‌های مشخص دارد و با آن دیدگاه‌ها باید به بحث و گفتگو ، نه به كتك كاری،‌نه چماق و چماق‌كشی ، نه به زد و خورد؛ با تبادل نظر و با استدلال . گاهی یك عده‌ای هم در یك میز جمع می‌شوند به عنوان مناظره، اما مجادله می‌كنند، آن هم بد است، آن هم ما را به جایی نمی‌رساند.
این اصطلاح مباحثه كه ما طلبه‌ها داریم چه اصطلاح قشنگی است! خیلی اصطلاح خوبی است. ما یك مباحثه داریم، یك مجادله داریم؛ معنای مباحثه این است كه من فكر كردم یك چیز‌هایی به ذهنم رسیده، به نظرم می‌آید افكار خوبی باشد، به شما برخورد می‌كنم افكار خودم را عرضه می‌كنم، ببینیم كه شما آیا فكر بهتری دارید یا نه؛ یعنی با عرضه كردن فكرم بر شما، دارم فكر خودم را عیار می‌زنم، كاوش می‌كنم، می‌بنیم آیا غیر از این كه من فهمیدم چیزهای بهتری هم برای فهمیدن پیدا می‌شود یا نه.
ما با مجادله رشد نمی‌كنیم، مجادله بد است، مباحثه خوب است؛ مجادله ضد ارزش است، مباحثه ارزش است. گفت و گوهایمان هم حتی باید آهنگ مباحثه داشته باشد. خوب، یعنی می‌گویید ما جنگ و دعوا نداریم؟ در عالم اسلام جنگ هست، قتال هم هست، كشتار هم هست، با كی‌ها؟ قتال و كشتار برای كسانی است كه هر قدر ما با آنها گفت و گو می‌كنیم، مباحثه می‌كنیم، نصیحت می‌كنیم، اندرز می‌دهیم، مماشات می‌كنیم تا بلكه در برابر حق تسلیم بشوند، نه تنها تسلیم نمی‌شوند، بلكه در راه حق هم كار شكن‌ها و توطئه‌ها می‌كنند، كارشكنی‌های خائنانه می‌كنند كه باید با قدرت جلوی آنها را گرفت؛ آن همان جهاد است. من صریحا عرض می‌كنم در جمهوری اسلامی، ما باید بنا را بر این بگذاریم كه تلاش كنیم این اكثریت جامعه‌ی ما قدرت و توان لازم برای با هم نشستن، ایستادن، راه رفتن، به گفت و گو و كاوش مشترك پرداختن و به نتایج قابل قبول برای همه رسیدن، بگذاریم؛ این بنای اصلی باید باشد. این حال و هوایی كه الان ما داریم، این حال و هوای مناسبی نیست. حال و هوایی است كه خطر سوءاستفاده‌ی دشمن را روز به روز افزون‌تر می‌كند.
باز هم عرض می‌كنم شما مكرر به من گفته‌اید كه تو این حرف‌ها را مكرر می‌زنی، اما هستند كسانی، جمعیت‌هایی كه گوششان به این حرف‌ها بدهكار نیست، از همان بیراهه‌ها می‌روند، همان راه‌های شیطانی را طی می‌كنند. عرض من این است كه بیدار باشیم، به همین كه آنها دارند راه شیطان را می‌روند، اما آلت دست آنها نشویم. دیده‌اید گاهی بعضی ها می‌خواهند در محله دعوا راه بیندازند، از این رو كسی را پیدا می‌كنند و سر به سر او می‌گذارند، متلك به او می‌گویند تا او برگردد عربده بكشد، آن وقت اینها هم یك عربده می‌كشند با هم گلاویز می‌شوند. الان در جو اجتماعی ما وضع همین طور است. دست‌هایی می‌كوشد تا انسان‌های پاك انقلاب اسلامی و رهبری امام و خط امام و ارزش‌های اصیل اسلام را تحریك كند. آنها می‌خواهند دعوا راه بیندازند، خیلی هم دلشان می‌خواهد كه دعوا جوری راه بیفتد كه دست او را شما بلند كنید، آن وقت خیلی بهتر از آن بهره‌برداری می‌كنند. حالا شما اگر بخواهید هشیاری و آگاهی از خودتان نشان بدهید ، چه می‌كنید؟ در پی برنامه‌های سازمان‌دار سازمان‌یافته‌ی رهبری شده‌ای می‌روید كه این فكر شیطانی اینها را خنثی كند؛ بیكار كه نمی‌نشینید، حركت كنید، بی‌حركتی مرگ است، حركت باید داشت، اما از مجرای صحیح آن. ما برای همین منظور دست به تشكیل یك حزب اسلامی زدیم؛ حالا گو اینكه تا قبل از اینكه ما حزب تأسیس كنیم، تحزب ارزشی عالی بود؛ به محض ایكه حزب جمهوری اسلامی تشكیل شد، حالا دیگر اصلا تحزب هم ضد ارزش شده! خیلی واقعا منطق عالی است!‌ یك بام و دو هوا، ‌تشكل شده ضد ارزش! ‌مقالاتی نوشته می‌شود علیه اصل تحزب، سخنرانی‌هایی می‌شود بر ضد اصل تشكل؛ آقا تشكل وحدت امام و امت را بر هم می‌زند! وحدت امت را بر هم می‌زند! تفرقه ایجاد می‌كند! آن وقت بی‌تشكلی وحدت به وجود می‌آورد؟ پس این همه سال‌ها از زبان علی (ع) می‌گفتید: «و نظم امركم و نظم امركم» چی بود؟ كهنه شد اینها؟ مسئله‌ها همان مطلب اول است، آن تحزبی كه می‌گوید من و غیر من هیچ ، بله این ضد وحدت است، این عامل تفرقه است، اما اگر تحزب و تجمع، پاسدار آن ارزش‌ها هستم و از آنها نگهبانی می‌كنم، نه از خودمان. یكی از مصیبت‌های این زمان ما این است كه اشخاصی دارند كم كم جانشین ارزش‌ها می‌شوند؛ این خطرناك است؛ انقلاب ما انقلاب ارزش‌هاست. من مكرر در رابطه با خودم و دوستانم عرض كرده‌ام، دوستان عزیز ولو 10 نفر، 100 نفر، 1 میلیون نفر ما را به جای ارزش‌ها بنشانند، عكس مسئله است؛ تعلیم اسلام و تعلیم مولا این است كه تو ارزش‌ها را بشناس و اشخاص را با ارزش‌ها بسنج؛ بحث‌ها باید بر محور ارزش‌ها باشد، حمایت‌ها باید از ارزش‌ها باشد، درود باید بر ارزش‌ها باشد، درود بر شهیدان، این می‌شود درود بر یك ارزش، درود بر انسان‌های مخلص حمایت از یك ارزش می‌شود، درود بر كسانی كه از بام تا شام مخلصانه برای مردم در راه رضای خدا زحمت می‌كشند، این می‌شود درود بر یك ارزش. ما باید ارزش‌ها را بشناسیم؛ البته اشخاص را هم باید بشناسیم در این شكی نیست، اما اول ارزش‌ها، بعد اشخاص، نه اول اشخاص بعد ارزش‌ها. انسان‌ها را با محك حق عیار زنید و بشناسید، معیارها باید مطرح باشد. مبادا انقلاب ما به بیراهه كشانده شود، مبادا حركت شما مردم عزیز با ایمان دچار كجروی بشود؛ به همین دلیل بود كه ما در حزب جمهوری اسلامی تلاش می‌كردیم تا هر چه زودتر ارزش‌ها را به صورت تفصیلی‌تر (ارزش‌ها را به صورت فشرده همان اول در مرامنامه آورده بودیم) و در یك مجموعه گردآوری و منتشر كنیم. و اینك در روزنامه‌ی جمهوری اسلامی مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی منتشر می‌شود؛ هدف ما از انتشار این مواضع چند چیز است.
همه‌ی مردم رابطه‌شان را با این تشكیلات اسلامی بر اساس این ارزش‌ها تنظیم كنند. كسانی كه این ارزش‌ها را قبول ندارند، نگویند حزب را قبول نداریم! ‌صاف و پوست كنده بگویند ما این ارزش‌ها را قبول نداریم. یك حرف ما همین است كه می‌گوییم آقا بیاییم راست باشیم. گفتیم هر كس در هر تشكیلات اسلامی خواستار این ارزش‌های متعالی باشد، روی چشم ما؛ می‌خواهد عضو این تشكیلات (حزب جمهوری اسلامی) باشد، می‌خواهد نباشد و گفتیم كسانی كه این اصل را باور ندارند و عمل نمی‌كنند، متخلف‌اند از معیارها و ارزش‌های اسلام كه این حزب به خاطر اجرا و تحقق و عینیت بخشیدن به آن معیارها اصلا به وجود آمد و اگر كسانی هستند در داخل این تشكیلات كه هنوز این خلق اسلامی را ندارند، باید اینها را ساخت و اگر قابل ساختن نیستند باید بیرون كرد.
خود من از سال 1321 سال شروع تحصیلات‌[ام] بوده است و حالا كه سال 59 است، 38 سال است كه در زمینه‌ی مسائل اسلامی تحقیق و تدریس و تألیف كرده‌ام و از اول میل و رغبت و عشق ما بر این بود كه اگر ما یك نظام اجتماعی اسلامی داشته باشیم، چه كار باید بكنیم كه در این مورد در سال 1342 واحدی در قم بوجود آوردیم برای تحقیق پیرامون حكومت اسلامی، كه بعد ساواك فهمید، حمله كرد به این كار ما و من اول سال 1344 بود كه به آلمان رفته بودم و هنوز كارمان را ادامه می‌دادیم كه برادرها گفتند حمله كرده‌اند و كی كی را گرفته‌اند و همین كار علمی‌مان هم تبدیل به یك كار مخفی شد، بعد هم راكد ماند تا سال 49 كه من برگشتم. با همكاری برادرها می‌خواستیم زمینه ی این تحقیق را دنبال كنیم كه البته نرسیدیم به حكومت
اسلام و روی مقدماتش كار می‌كردیم، ولی عشق و علاقه‌مان باز روی این گونه مسائل بود؛‌ روی زمینة‌ی اقتصاد اسلامی؛ مثلا آیا در جامعه‌ی اسلامی ،‌ بانك می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم؟ اگر می‌خواهیم باید با ربا باشد یا بی‌ربا؟ یا با ربا، اما با سود تضمین شده. اخیرا یك حیله‌ی جدید بر حیله‌های قدیم افزوده شده كه به ربا بگویید: «سود تضمین شده» . جانم! سود تضمین شده، همان رباست؛ دیگر ما كه مكرر گفته‌ایم ربا به هر شكل كه باشد حرام است و ربا مثل سگ است كه هر چه آب بكشی پاك نمی‌شود. خوب به هر حال ما گفته‌ایم؛ آنچه جمع دوستان ما می‌فهمند این است، اما وحی منزل نیست و قابل بحث و مطالعه است و قابل نقد است، اما به همه‌ی نقد‌هایی كه می‌كنیم ممكن است 2 یا 3 یا 5 درصدش قابل اصلاح باشد، می‌تواند خطوط كلی ساخت جمهوری اسلامی را از دیدگاه ما مشخص كند و به یاری خداوند می‌خواهیم با همه‌ی برادرها و خواهرهایی كه این طرح و اندیشه را می‌پسندند و می‌پذیرند ، برای ساختن امت وسط اسلامی بر همین اساس حركت كنیم، ان‌شاء الله .
یكی از كارها و بحث‌هایی كه ما در این نوشته كرده‌ایم (كه در روزنامه‌ی جمهوری اسلامی هم منتشر می‌شود) مواضع ماست در رابطه با گروه‌ها كه ما آنجا نظرمان را مشخص گفته‌ایم. ما در برابر گروه‌های مسلمان معتقد فعال مخلص خط امام، رابطه‌ی برادرانه داریم و هر گونه رابطه‌ی رشك‌آمیز نسبت به این گروه‌ها را گناهی بزرگ و تباهی‌اور می‌دانیم و اما با گروه‌های دیگر كه آنها را به دو دسته‌ی اصلی تقسیم كرده‌ایم؛ یك دسته‌ی آنها كه ضد اسلام نیستند، هر چند طبق اسلام هم نیستند، كه گفته‌ایم آنها را و انتقاد، رد خواهیم كرد، اما با استدلال ؛ و یك دسته‌ی آنهایی كه ضد اسلام‌اند (ولو به نام اسلام) و بر ضد جمهوری اسلامی توطئه می‌كنند و حتی شمشیر می‌كشند، كه اینها را دولت اسلامی باید غیر قانونی اعلام كند و با آنها به عنوان یك جمعیت غیرقانونی عمل نماید. به هر حال این نقطه‌ نظرها مشخص شده كه امیدواریم به یاری خداوند بتوانیم نقطه نظرهایی كه روشن و قابل قبول برای همه‌مان است، دنبال كنیم و آنها كه در خور انتقاد است، برادرانه انتقاد كنیم و اصلاحش كنیم؛ اما سرگردانی و حیرانی، ركود و توقف، دشمن انقلاب است و ما با هر گونه سرگردانی حیرت و بی‌تفاوتی كه بخواهد در امت به پا خاسته‌ی ما رخنه كند، شدیدا مخالف بوده، باید تلاش كنیم كه این بیماری خطرناك به جامعه‌ی ما نفوذ نكند.
من می‌دانم كه این مطالبی كه منتشر شده، شرح و تفصیل می‌خواهد و بحث لازم دارد كه امیدوار هستم كه با همت و علاقه‌ی برادران و خواهران، جلسات بحث سازنده (نه جلسات جدال) بر اساس این متنی كه منتشر می‌شود، در همه جا به وجود بیاید و به یاری خداوند، بتوانیم رو به شكفتن و رشد بیشتر برویم.
در اینجا سؤالاتی شده است كه به آنها در این فرصتی كه باقی مانده است جواب می‌گویم. سوال شده است كه ما كی می‌توانیم شاهد آشتی [و]‌ همكاری شما و دیگر برادران با رییس جمهور ]بنی صدر[ باشیم؟
برادر یا خواهر نویسنده ی این یادداشت! من و دیگر برادران با رییس جمهور ، قهر نیستیم كه بخواهیم آشتی كنیم؛‌ ما می خواهیم تلاش كنیم و می‌خواهیم ایشان هم تلاش كنند. می‌ماند مسئله‌ی نقطه‌نظرهایی كه فرعی است. اگر ما یك نظر داریم و ایشان هم همفكرانشان هم یك نظر دیگری دارند، قابل گذشت است؛‌ حالا یا ما گذشت می‌كنیم یا ایشان گذشت می‌كنند، كه خوب اینجا راه گذشت است و باید گذشت كرد؛ ولی می‌رسیم به یك جایی كه نقطه نظر اصلی است. یعنی ما می‌فهمیم كه برای آینده‌ی جمهوری اسلامی ایران باید این جور برنامه ریزی كرد و ایشان می‌فهمند كه برای آینده ی جمهوری اسلامی باید جور دیگری برنامه ریزی كرد، كه شما بگویید چه كار می‌شود كرد؟ ما در اینجا می‌گوییم كه این نقطه‌نظرها را كه بر سر آن اختلاف نظر هست (اختلاف نظر است، نه اختلاف شخصی و گروهی) اینها را یا امام درباره اش تصمیم بگیرند یا حداقل مجلس نمایندگان منتخب مردم، هم ایشان، هم ماها پیرو آن نظری باشیم كه اكثریت قاطع مجلس آن نظر را تأیید می‌كند كه به نظر من راه حل منصفانه می‌اید و اگر ایشان هم این راه حل را بپذیرند، مشكلی باقی نمی‌ماند، چون امام هم معمولا تأكید دارند كه اصل مجلس است و ایشان بنا دارند كه بار به دوش یك رهبر ، به عنوان یك فرد نیفتد و می‌گویند این مجلس یك مجلس یك مجموعه است و این مجموعه منتخب ملت است؛ بنابراین، اكثریت اینها وقتی یك رأیی را پذیرفت كه مطابق اسلام باشد (یعنی شورای نگهبان تشخیص داد كه این مخالف اسلام و قانون اساسی نیست) همان راه را بروید و ما هم همین راه را به نظرمان صحیح می‌آید؛ بنابراین،؛ اگر ما اكثریت مجلس را حاكم كنیم، اشكالی نیست، اما اگر در مقابل نظر اكثریت قاطع نمایندگان مجلس خواستیم بایستیم، اینجا ممكن است بن‌بست پیش آید و باید در آینده برای این بن‌بست‌ها، در فكر راه حل اساسی باشیم.
سؤال شده است كه لطفا نظرتان را راجع به سخنان آقای مهندس بازرگان در مجلس، بفرمایید چیست؟
شخصی آقای مهندس بازرگان، با آشنای دیرنیه‌ای كه نسبت به ایشان دارم و سابقه‌ی خدمات ارزنده‌ای كه دارند، مورد احترام هستند و رعایت حرمت ایشان را هم لازم می‌دانم برای همه؛ اما بر روش خط مشی سیاسی‌شان انتقادهای جدی داشته و دارم و انتقادها را هم گفته‌ام و در مقام عمل هم رعایت كرده‌ام و یك انتقاد برادرانه است و با كمال احترام می‌شود این انتقادها را بیان كرد. خطوطی كه ایشان برای آینده‌ی اداره‌ی جمهوری اسلامی ترسیم می‌كنند با خطوطی كه ما ترسیم می‌كنیم، خیلی فرق دارد و پیش از پیروزی انقلاب هم همین طور بوده؛ آن موقع هم خطوطی كه امام می‌رفتند و ما هم در پی امام می‌رفتیم، با آنها خیلی فرق داشت؛ آن موقع‌ها مسئله‌ی شورای سلطنت و انتخابات آزاد به عنوان یك راه حل برای ایشان و دوستان همفكرشان مورد قبول بود. می‌دانید كه امام یا كسانی كه با امام حركت می‌كردند، به عنوان تبعیت از سخن امام می‌گفتند باید سلطنت را یكباره كلكش را كند و دیگر اینكه شاه برود و شورای سلطنت بماند، كار غلطی است كه این دو نقطه نظر است؛ ولی نه اینكه این آقایان هم سلطنت یا شورای سلطنت را قلبا قبول داشته باشند؛ باید به شما بگویم آقای مهندس بازرگان هم در صحبت‌هایشان قلبا این را قبول نداشتند و صحبت بر سر راه و برنامه است و ایشان فكر می‌كردند كه برنامه این است كه حالا مثلا شورای سلطنت را قبول كنیم ،‌ تا بعد آماده شویم و در آینده كلك را می‌كنیم و امام می‌فرمودند: دشمن در آینده به من وشما مجال نمی‌دهد و الان وقتش است و یاالله، كلكش را بكنیم؛ خوب این دو تا نقطه نظر است. در خیلی از مسائل دیگر هم بعد از پیروزی انقلاب از این اختلاف دیدگاه‌ها داریم، اما معنایش نباید بی‌حرمتی به ایشان و امثال ایشان باشد. یك مطلبی هم ایشان فرموده بودند كه چرا من كه یك مسئول قضایی هستم، درباره‌ی مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی اظهار نظر می‌كنم. من تعجب كردم؛ هر فردی در ایران می‌تواند درباره‌ی همه ی مسائل اظهار نظر كند، مثلا اگر شما آمدید، اینجا درباره ی سیاست خارجی اظهار نظر كنید، به شما بگویند آقا شما كه مثلا معلم مدرسه هستید، چه كار به این كارها دارید؟ ما چنین قراری در جمهوری اسلامی نداریم، بنده هم مثل فردی از افراد دیگر، در بعضی مسائل اظهار نظر می‌كنم و به خصوص كه من سال‌هاست در این زمینه‌ها كار می‌كرده‌ام (زمینه‌های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی، و آموزشی) و مثلا سال‌ها تجربه‌ی آموزش دارم كه لابد اگر مجمعی از معلمین تشكیل شد و از من دعوت كردند كه آنجا سخنرانی كنم، اظهار نظر می‌شود كه ایشان مسئولیت قضایی داردن و چرا در مجمع معلمین پیرامون مسائل آموزشی صحبت كرده‌اند كه به نظر من این انتقاد غیر وارد است.
دخالت در قوای دیگر معنایش این است كه من به عنوان مسئول دیوان عالی كشور از مقام قضایی‌ام در كارهای قوه‌ی مجریه یا قوة ی مقننه دخالت كنم؛ مثلا حكم بنویسم درباره‌ی عزل فلان مدیر كل، كه این می‌شود دخالت قوه‌ی قضاییه و بعد یك مدیر كل هم به جای او نصب كنم كه می‌شود دخالت قوه‌ی قضاییه در قوه‌ی مجریه؛ بنابراین اینها دخالت نیست، اظهار نظر است. یا مثلا نوشته‌اند: سفرا و وزرا را ایشان می‌پذیرد. خوب اگر سفرا با من كار دارند، بگویم آقا نیا اینجا؛ من كه نمی‌خواهم آنها بیایند و آنها كار و صحبتی دارند و می‌خواهند بدانند نقطه نظرهای ما چیست. بنده یك برنامه‌ای دارم صبح‌ها ساعت 5/7 (به طور معمول) تا ساعت یك ربع به سه بعد از ظهر در محل كار قضایی هستم، مگر كاری در بیرون پیش بیاید و هفته‌ای كه یك روز هم در دفتر كار قضایی می‌مانم تا ساعت 8 و 9 شب در همان محل كار قضایی برای رسیدگی به كارهای عقب مانده و بقیه‌ی اوقات هم به كارهای اجتماعی و تشكیلاتی می‌رسم و این طور وقتم را تقسیم كرده‌ام و فكر نمی‌كنم بی‌رویه باشد. اگر كسی كار قضایی دارد و اگر صبح از 5/7 تا نزدیك 3 بعدازظهر در كار قضایی بود، آیا به نظر شما كارش را كسر گذاشته یا كم گذاشته است و بعد هفته‌ای یك روز هم گاهی تا ساعت 9 و 10 آنجا می‌مانم و بقیه‌ی اوقاتم را هم به كارهای دیگر می‌رسم. آخر من یك روحانی هستم و وظایف روحانیتی دارم كه آنها را هم انجام می‌دهم و اینها با هم منافاتی ندارد و چطور ایشان فرموده‌اند منافات دارد، نمی‌دانم؛ و دیگر بنده روزهای چهارشنبه یك مصاحبه‌ای دارم كه این مصاحبه هم بدین جهت است كه روزنامه‌ها و رادیو تلویزیون‌های داخلی و خارجی برای مصاحبه مراجعه می‌كنند كه من گفته‌ام؛ بنده هفته‌ای دو ساعت وقت برای مصاحبه می‌گذارم، از 10 تا 12 صبح كه یك اسعت مصاحبه‌های اختصاصی و یك ساعت هم مصاحبه‌ی عمومی ( آن مصاحبه‌ی عمومی اسمش مصاحبه مطبوعاتی شده است ) و رادیو تلویزیونی؛ یعنی همه‌ی این مراجعات را برای آن دو ساعت گذاشته‌ایم و هر روزنامه‌ای و هر رادیو تلویزیونی علاقه‌مند بوده، آمده و علاقه‌مند هم نبوده، نیامده است. این چه اشكالی دارد من نمی دانم. به هر حال نظرم را راجع به مطالب ایشان گفتم، اما تأكید می‌كنم كه این گونه آقایان كه خدمات ارزنده‌ای به اسلام و امت ما داشته‌اند، همیشه حرمتشان محفوظ بماند.
سؤال شده است نظر امام را جع به حزب جمهوری اسلامی بفرمایید و فرمان و پیام امام را عینا ذكر كنید.
شخص من از اول نظرم این بود كه امام در همان مقام والای شامل عمومی رهبری‌شان هستند و حزب یك تشكیلاتی است ، می‌آید نقطه‌نظرهایش را می‌گوید و كارهایش را می‌كند و افرادی را كه مؤثرند و جامعه از آنها شناختی دارد، به اعتبار آن نقطه نظر و به اعتبار اعتمادی كه به این افراد دارد، روابطش را با حزب تنظیم می‌كند و چه لزومی دارد كه ما پای امام را همه جا بكشیم؛ منتها ما خودمان از همان اول مقید بودیم كه این گونه اقدامات را با امام به عنوان رهبر در میان بگذاریم. مطلب را با ایشان در میان گذاشتیم و ایشان فرمودند كه خوب است، اقدام كنید كه بعدها ایشان بیش از این هم عنایت داشتند و من نمی‌خواهم امام را از همان مقام شامل رهبری، كسی یا كاری یا جریانی، به این كارهایی كه در درجات بعد قرار دارد ( نام امام و عنوان امام را) بكشاند. ما یك فعالیتی بر طبق وظیفه می‌كنیم؛ برادرها و خواهرها به كار ما و سابقه‌ی ما و میزان قابلیت اعتماد ما كه آنجا هستیم بنگرید و در این حدود ترتیب اثر بدهند، كه فكر می‌كنم این اولی است.
سؤال شده است كه حزب جمهوری اسلامی چه خدمتی برای مردم كرده و چرا باید تمام پست‌ها و مقام‌ها را اعضای حزب اشغال كنند؟ آیا افرادی در جامعه بهتر از آنها وجودندارد و این حزب انحصار طلب نیست؟
حزب جمهوری اسلامی در این مدت هر كاری كرده عیان است، چیز پنهانی ندارد؛ خوب و یا بد. هیچ وقت هم اگرخدمتی كرده، بابت خدمتش طلبكار پست و مقام نباید باشد؛ یعنی اگر تمام این دو سال را سراپا خدمت كرده بود و حال می‌خواست این خدمات را با پست‌ها و مقام‌ها معامله كند، باز حزب الشیطان می‌شد. كی در حزب جمهوری می‌خواهند پست‌ها و مقام‌ها را به اعضای این حزب اختصاص بدهند؟ شما می‌بینید كه شورای مركزی حزب وقتی خواست نخست وزیر معرفی و كاندیدا كند، نشست شور كرد، امتیاز داد به اشخاص در آن جلسه، امتیاز اول را آقای رجایی آوردند كه عضو حزب جمهوری اسلامی نیستند. خوب اگر حزب جمهوری اسلامی ، حزبی انحصار طلب است، باید ببینید توی افراد خودش كی اول است، نه اینكه از آن اول، فارغ از اینكه عضوحزب هست یا نه، چشم بیندازد ببیند چه كسی دارای امتیازات بیشتر است، امتیاز بدهد بعدا امتیاز‌ها را جمع‌بندی كند و آقای رجایی كه عضو حزب هم نیستند، 40 امتیاز و نفر بعدی كه عضو شورای مركزی حزب هم بود 25 امتیاز بیاورد. شما از این، چه استنباط می‌فرمایید؟ و آقای رجایی كه مورد تأیید حزب هم هستند و بودند، نخست وزیر شدند؛ به ایشان عرض شد: آقای رجای شما در انتخاب وزرا، معاونان مدیركل‌ها ، استاندارها و مسئولان آزاد هستید؛ حزب از شما هیچ توقعی ندارد. فقط یك توقع ما از ایشان داشتیم و آن این است كه گفتیم اگر به دلیل تنگناها خواستید سراغ افرادی بروید كه عضو حزب هستند، طوری عمل نشود كه فعالیت سازنده‌ی تشكیلاتی حزب متوقف بشود و لذا ایشان بعد از اینكه دو، سه نفر را انتخاب كردند كه اینها اعضایی بودند نسبتا مؤثر در حزب، وقتی به انتخاب آقای مهندس موسوی، سر دبیر روزنامه و مسئول دفتر سیاسی حزب رسید، برای وزارت خارجه ما مقاومت كردیم و گفتیم؛ آقای رجایی ما یك قراری گذاشتیم به این كه این تشكیلات می‌خواهد كار بكند، می‌خواهد خدمت بكند، آقای مهندس موسوی می‌روند كی را ما جایشان بیاوریم؟ از ایشان صرف نظر كنید. نه تنها آقای بنی‌صدر با وزیر خارجه شدن مهندس موسوی مخالف بود و این‌آقای رجایی بودند كه اصرار كردند و گفتند كه آقا پای مملكت در میان است، پای انقلاب در میان است و حزب باید قربانی انقلاب شود، حزب برای انقلاب است نه انقلاب برای حزب؛ این قدر بحث كردند تا سرانجام این مقدار از حزب رأی گرفتند. منحصرا علاج به ایشان (مهندس موسوی) شد و راه علاج دیگری نبود، دیگر چاره‌ای نیست. روش حزب با مشاغل و مقامات این بوده است. شما از ایشان یا از هر وزیری می‌توانید سؤال كنید یك نفر را به عنوان وابسته به حزب تاكنون مراجعه نكرده به این آقایان،‌چه رسد به اینكه تحمیل كرده باشد. بنابراین، پاسخ به این سؤال این است:
1ـ حزب جمهوری اسلامی یا خدمت كرده یا نكرده، همین است، چیز مخفی‌ای ندارد، همین است كه هست.
2ـ‌ اگر تمام كارهایش خدمت خالی از عیب بود (كه خالی از عیب نیست، عیب هم دارد) اگر همه‌ی كارهایش خالی از عیب بود و فقط همین یك عیب را داشت كه می‌گفت همه‌ی كارهای من خوب است پس حالا چند تا پست را در اختیار من بگذارید، این بزرگ‌ترین عیبش می‌شد.
3ـ در كابینه آقای رجایی، حزب پیشنهاد اینكه كی باشد یا كی نباشد را نداده است. هر فردی را كه ایشان لایق دانستند و عضو حزب بوده، اگر مورد نیاز شدید كارهای تشكیلاتی و سازنده نبوده كه هیچ، بحثی نداریم، انتخاب كردند تمام شد؛ اگر مورد نیاز شدید بوده مقاومت كردیم و گفتیم؛ آقا نمی‌شود و بعد كه ایشان گفتند؛ آقا حزب مقدم است یا انقلاب؟ گفتیم البته انقلاب مقدم است. حزب برای انقلاب است، نه انقلاب برای حزب. گفتیم پس باید موافقت كنیم. اگر علاج منحصر به فرد شد، دیگر چاره چیست؟ آیا موضعی اسمی‌تر و متعهد‌تر از این اگر هست بگویید به ما تا موضع را این طوری انتخاب بكنیم. چیزی به نظرتان می‌رسد غیر از این اسلامی‌تر، منصفانه‌تر، متعهدانه‌تر؟ و این یك مسئله‌ی مخفی نیست، یك مسئله‌ای است كه ده‌ها شاهد و ناظر دارد، یكی خود آقای رجایی .
سئوال كرده‌اند آیا حزب جمهوری عضو می‌پذیرد؟ اگر این طور است شرایط آن را اعلام كنید.
البته حزب آماده برای پذیرش عضو است. شرایطش هم این است كه داوطلب ، مسلمان متعهد و پایبند در عمل به موازین اسلام باشد و اهل مبارزه باشد، بی‌حال نباشد و مواضع فكری حزب را هم وقتی كه مطالعه كردید، همدیگر را شناختید، آن وقت بعد از شناسایی تصمیم می‌گیرند درباره‌ی عضویت و كارت صادر می‌كنند؛ این كیفیت عضو شدن در حزب است. تعداد بی‌شماری تقاضای عضویت را در همان ماه‌های اول تشكیل حزب امضا كردند، ما در برابر همه‌ی آنها خجلیم كه خیلی زود نتوانستیم سراغ آنها برویم، به علت مسئولیت‌هایی كه برای كارهای مملكت داشتیم. ما هم انقلاب را بر حزب مقدم داشتیم، رفتیم سراغ ایفای وظایف‌مان درباره‌ی جامعه و اداره‌ی جامعه‌ی انقلابی‌مان و بعد حالا چند ماهی است كه از همین تعداد وقتی كه اشاره كردم، مثلا بنده چهار تا بعدازظهر را در اختیار كارهای تشكیلاتی و سازندگی حزب گذاشتم و برادرهای دیگر هم كمك‌هایی می كند و یك مقدار داریم، حركت می‌كنیم؛ ان‌شاءالله امیدواریم تا حدودی جبران پاسخ كرده باشیم.
نوشته‌اند كه درباره‌ی ازدواج جوانان به پدر و مادرها سفارشی كنید، بگذارند جوانان مسلمان با شرایط ساده‌ی اسلامی ازدواج كنند.
امان از دست آن پدر و مادرهایی كه نمی‌گذارند این جوان‌های ساده بر اساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یك لقمه نان كه بتوانید در بیاورند، با هم ازدواج كنند. چرا این همه شرایط ازدواج را سنگین می‌كنید و جوان‌ها و جامعه را به سمت فساد می‌برید و تسلیم امواج فساد می‌كنید؟ نكنید پدرها و مادرها، برادرها و خواهرها سخت‌گیری نكنید. یك جوان مسلمان با یك جوان مسلمان دیگر، مؤمن باشند، از خدا باشند، مرد هم عرضه‌ی یك لقمه نان و یك محل سكونت معموملی پهلوی قوم و خویش‌هایش یا پیش شما را داشته باشد، مراسم ازدواج ساده، علما را هم خبر كنید آنجا تشریف دارند، خیلی ساده برایتان صیغه‌ی ازدواج جاری می‌كنند؛‌ بنابراین، این حرف بسیار خوبی است و دفترخانه‌های ازدواج هم باید منصف باشند، سطح خرج ازدواج را آن قدر بگیرند كه مردم از عهده‌اش بربیایند و شیرینی اینها هم یك مختصر آب نبات و خرما هم می‌شود. (تكبیر) چطور این الله‌اكبر را فقط جوان‌ها گفتند و بقیه نگفتند؟ (تكبیر تمام حاضرین) دو تا از این جوان‌ها آمده بودند برای ازدواج با پدر و مادرشان و اصرار داشتند كه من در یك چند دقیقه‌ای كه در محل كار بودم، صیغه‌ی ازدواجشان را بخوانم، دیدم یك بشقاب خرما هم گذاشتند آنجا، برای شیرینی ، صد آفرین به آنها گفتم. باید ازدواج‌ها را ساده كرد. امان از دست پدر و مادرهایی كه نمی‌گذارند این جوان‌های ساده بر اساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یك لقمه نان كه بتوانند در بیاورند، با هم ازدواج كنند. چرا این همه شرایط ازدواج را سنگین می‌كنید و جوان‌ها و جامعه را به سمت فساد می‌برید و تسلیم امواج فساد می‌كنید؟ جهیزیه‌ی دختر، كمالات معنوی اوست. مهریه‌ها را سنگین نكنید، مشكلات سنگین نتراشید . جهیزیه یعنی چه؟ جهیزیه‌ی دختر كمالات معنوی اوست. مهریه‌ی مرد عبرت است از كمالات او. حالا یك كسی داشته باشد ، بكند حرفی نیست، اما كسی كه ندارد سخت‌گیری نكنید. قرآن می‌گوید آنكه دارد اگرنكند بیخود و كسی هم كه ندارد اگر به زحمت می‌افتد و می‌بینیم اگر یك عده بكنند، دیگران به زحمت می‌افتند. آنهایی هم كه دارند، در این شرایط زمان ما، یك قدری كوتاه بیایند كه دیگران به زحمت نیفتند. ان شاءالله این سنت ازدواج كه از سنت‌های عالی اسلام است و آن قدر مهم است كه از رسول خدا، صلوات الله و سلامه علیه، روایت شده كه فرمود: «ازدواج سنت و راه و آیین و شیوه‌ی من به عنوان پیامبر شماست و هر كس از این سنت و شیوه سرپیچی كند از من نیست». این قدر پیغمبر به ازدواج اهمیت داده، ازدواج را ان‌شاءالله آسان كنید.
منبع: www.irdc.ir