تمدن اسلامی؛ محور اصلی پژوهش
 
چکیده
در حال حاضر، بحثهای تمدن اسلامی در دنیای اسلام، بحثهای اصلی و محوری است. بعضی از فرهنگ‌ها می‌توانند تا مرحله نظام‌سازی هم جلو بروند، ولی تمدن ندارند؛ در صورتی که ما علاوه براینکه در مرحله نظام‌سازی هستیم نظام دینی و اسلامی هم داریم و از این رو با بعضی از کشورها که حداقل در اسم مشترک هستیم - مثل پاکستان، عربستان و اخیرا افغانستان - تفاوت ماهوی داریم.

تعداد کلمات: 1925/ تخمین میزان مطالعه: 5 دقیقه

 

فلسفة سیاست

ما دهه سوم انقلاب را پشت سر می‌گذاریم و وارد دهه چهاردهم میشویم؛ بنابراین، باید موقعیت خود را نسبت به دنیای اسلام و آینده جهان اسلام مشخص کنیم و ببینیم که نسبت به فلسفه سیاست در چه وضعیتی قرار داریم.
آنچه غربیان، به ویژه مستشرقین، از تمدن اسلامی به آن توجه دارند، در حوزه است: یکی، بحث درباره دانش‌هایی در زمینه نجوم، جغرافیا، تاریخ که مسلمانان یا مؤسس آن‌ها بودند و یا در بالندگی و رشد نقش داشته اند؛ دیگر، در زمینه کاربرد هنر و معماری در ساخت مساجد و معابد.
این دو شاخص هرچند برای مسلمانان افتخار آفرین است، به نحوی به حوزه تاریخ تعلق دارد. حال این سؤال پیش می‌آید که برای دنیای امروز چه ارمغانی داریم؟ به نظر ما، شریعت اسلام از زمان تأسیس توانسته است نظام‌های سیاسی و اجتماعی بزرگی ایجاد کند که معلول آن نظامها هنر و معماری و علوم بوده است. ما به عنوان مسلمانان شیعه، از لحاظ فکری و ارزشی، هیچ‌گاه با آن قدرت‌هایی که در سده‌های اول تاریخ اسلام حاکم بودند، موافق نبوده ایم و اساس اسلام را این‌ها نمی‌دانیم. به هر حال، از شریعت اسلامی، نوعی تفکر اجتماعی و سیاسی متولد می‌شود که حرف مهم و جدیدی دارد. آن جوهر، یک چیز اصیلی است مخصوصا برای شیعیان که با آن می‌توانیم دور خلافت و سلطنت را به راحتی از اصل تمدن و فرهنگ جدا کنیم. تفکیک این مسئله شاید در اهل سنت مشکل باشد؛ ولی برای ما که به امامت معتقدیم، جدا کردن تمدن اسلامی از قدرت حاکمه آن آسان است. ملت ایران، یک فرهنگ چندهزار ساله دارد؛ قبل از اسلام هم در زمان ساسانیان، هخامنشیان، اشکانیان و سلوکیان؛ تمدن‌های بزرگ داشته است. به قول برخی باستان شناسان، ایران بهشت باستان شناسی و تاریخ کهن است و از این جنبه مثل چین، هندوستان و بین النهرین جزو کشورهای پرسابقه است. این کشور تمدن خیز و تمدن زا زمانی که با فرهنگ اسلامی مواجه شد، به واسطه دینداری، جهش فوق العاده‌ای در آن صورت گرفت که این جهش در محورهای هنر، معماری و دانش نمود یافت.
از نظر تأثیر فلسفه سیاست اسلامی، در تاریخ ایران با دو برش مهم مواجهیم: یکی از صدر اسلام تا دوران صفویه که خود به دو دوره قبل از خلافت و بعد از خلافت - که ایرانیان بیشتر سنی مذهب بودند - تقسیم می‌شود؛ دیگر، از دوره صفویه به بعد که فضای جدیدی بر ایران حاکم می‌شود و ایرانیان به مذهب شیعه گرایش پیدا می‌کنند و تمدن اسلامی و فلسفه سیاست معنی خاصی پیدا می‌کند. در بررسی‌ای که در زمینه سیاست نویسی در متون این ۱۴ قرن به عمل آوردم، دریافتم که برخلاف اظهارات مستشرقین و یا محققان سکولار متون اسلامی، در زمینه اندیشه‌های اسلام، غنی است و این متون را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد.
 

طبقه بندی متون

اولا متون است که از آن فلسفه سیاست در می‌آید نه فلسفه سیاسی فلسفه سیاست اعم از فلسفه سیاسی است و همه سیاست اندیشان مسلمان ایرانی را شامل می‌شود. ثانیة متون از جنبه‌های کمی و کیفی بسیار متنوع هستند و ما با گروه بزرگی از متون در شاخه‌های مختلف که به بحث سیاست پرداخته اند، مواجهیم. مستشرقین و طرفداران حوزه‌های سیاست اندیش غرب راجع به اسلام، معمولا متون اسلامی را در زمینه سیاست به سه گروه تقسیم می‌کنند: فلسفه سیاسی، شریعت نامه و متونی که راجع به سیاست نامه‌ها نوشته شده‌اند. متون گروه اول، از فارابی شروع می‌شود و تحت تأثیر مکاتب فلسفه‌های یونان و غربی است و از خود اصالت زیادی ندارند. شریعت نامه نویسان نیز معتقدند توجیه گران مشروعیت بخش قدرت حاکمه به وسیله احادیث و قرآن هستند. گروه سوم - یعنی سیاست نامه نویسان - نیز در پی آن بودند که کارآمدی نظام سیاسی را بیشتر کنند؛ لذا حاصل کار این گروه از محققان مغرب زمین و یا مستشرقین این شد که در اسلام هر سه دسته متونی که متکفل بحث سیاست اند، در خدمت قدرت هستند، و این نتیجه گیری خوبی نیست.
اینکه ما در زمینه فلسفه‌های سیاسی فقط تابع قدرتهای حاکمه زمان بودیم، نتایج خیلی بدی برای فرهنگ ما به دنبال دارد. این امر نشان میدهد که ما انسانهای آزاده و اندیشمندی نداشته ایم که در زمینه سیاست افکار مستقل و عمیقی داشته باشند از این رو در دنیای امروز که مکاتب و نظام‌های سیاسی به ما هجوم آورده‌اند و ما باید نسبت خودمان را با آن‌ها مشخص کنیم، چنین امری به مثابه نداشتن یک عقبه به حکم تاریخی است. لذا از طبقه بندی شروع کردم و این سه دسته - فلسفه سیاسی، شریعت نامه نویسی و سیاست نامه نویسی - را اصل قرار دادم. ۷ گروه دیگر هم داریم، مثل گروه متون عرفانی که گاهی سیاسی نیز است؛ برای مثال، سلسله صفویه از صوفیه شروع شده است و سلاطین این سلسله به تعبیری از تخت ارشاد به تخت سلطنت رسیدند و با عرفان و بحثهای صوفیانه حکومت را به دست گرفتند. این‌ها نه فیلسوف بودند نه فقیه و نه عامل دربار و حکومت، بلکه قلدرانی بودند که توانستند از این راه به تخت سلطنت برسند. ما متون ادبی بسیار غنی داریم که راجع به سیاست نوشته نشده اند؛ ولی مباحث سیاسی بسیار عمیقی می‌توان از آن‌ها استنباط کرد، نظیر گلستان سعدی، مثنوی، مولانا، شاهنامه فردوسی، متون کلامی ما نیز برای شیعیان مباحث کلامی امامت علیه خلافت بوده است. پس بحث کلام و اثبات امامت در یک دوره از تاریخ، قوی‌ترین و مهم‌ترین بحث سیاسی زمان خود بوده است. ۹ گروه از این ۱۰ گروه متون اسلامی را مسلمانان پدید آورده‌اند. به نظر می‌رسد فلسفه‌های سیاسی مسلمانان کمی تحت تأثیر فلسفه‌های یونان قرار دارد. اگر فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی درنظر بگیریم - برخلاف آن‌که گفته می‌شود فارابی، فیلسوف مشایی است . می‌بینیم بیشتر تحت تأثیر افلاطون قرار دارد نه ارسطو، فلاسفه مسلمان هرچند نیم نگاهی به غرب و یونان دارند، مقلد نیستند، بلکه مجتهد و محققاند؛ پیرو نیستند، بلکه بیشتر مبتکرند و خود را مجبور نمی‌بینند همه آن فرهنگ را اخذ کنند بلکه انتخابگرند و در دستگاه مذهبی خود مفاهیم اکتساب شده را رشد می‌دهند و به بالندگی می‌رسانند. این کار نه التقاط است نه از خود بیگانگی. آنان می‌دانستند چه چیزی می‌خواهند و چگونه باید آن را بیابند.
 


جریان های راجع به فلسفه سیاسی در متون دینی

در جریان درباره فلسفه سیاسی و تمدن‌سازی وجود داشته است: یکی جریان حاکی که مورخان آن را گزارش داده اند؛ دیگری، جریانی که در طی آن، ملاکهای عدالت و خدمت به مردم معیارهای ظلم را ارائه می‌دهد. برای نمونه، کتاب معراج السعاده کتابی اخلاقی و پر از احادیث، اشعار و ضرب المثل‌ها است و کسی آن را به قصد بهره سیاسی نمی‌خواند. این کتاب را ملا احمد نراقی در زمان قاجار نوشته است. در این کتاب، علی رغم این‌که در بخش اول آن، تعریف‌های زیادی درباره فتحعلی شاه قاجار هست، ملاک‌های زیادی راجع به رعیت پروری و عدالت گستری و حق الناس وجود دارد
 

محور اتصال متون

در تمامی مباحث نظیر متون کلامی، فقهی، فلسفی، عرفانی، حدیثی، سیاست نامه نویسی و ...، جوهر عدالت جاری و ساری است. شرایط مانند امروز نیست که عدالت را فقط در جنبه اقتصادی و اجتماعی خلاصه می‌کنیم، بلکه عدالت از فرهنگ اسلام به یک منشور می‌تابد و ده نور از آن متصاعد می‌شود و وقتی این نورها را جمع کنیم، عدالت از آن در می‌آید.
 

تنظیم روابط با دنیای امروز

ما با مسئله‌ای به نام آزادی و دموکراسی روبه رو هستیم پایه این بحث در تمدن اسلامی کجا است؟ وقتی به متون اسلامی رجوع می‌کنیم، بحث آزادی و دمکراسی را در آن‌ها نمی‌بینیم؛ بلکه بحث اصلی آنها، عدالت است. بعد از مشروطیت، به دلیل موجی که از مغرب زمین به ایران آمد، بحث آزادی را بحث اصلی قرار دادند. بحث عدالت در این متون مثل نخ تسبیح است که این ده رشته را به یکدیگر متصل می‌کند. اگر این نخ پاره شود و به جای آن آزادی قرار گیرد، این ده رشته نخ اتصال خود را از دست میدهند؛ چرا که بحث آزادی، بحث تمدن نیست بلکه بحث جدید مغرب زمین است. وقتی می‌خواهیم بحث آزادی را دنبال کنیم، باید از منشور عدالت رد شویم. بحث آزادی و استبداد در فرهنگ تمدن اسلامی، با رویارویی عدل و ظلم معنی پیدا کرده است. کسی که عادل نیست، ظالم و اسم جدید آن مستبد - یعنی ضد آزادی - است. این قضیه که بحث آزادی محور بحثهای اندیشه سیاسی ما در دنیای اسلام شده است، ارتباط ما را با فرهنگ و تمدن اسلامی قطع می‌کند و اگر بخواهد این بحث مستقلا مطرح شود، چون از فرهنگ ما نشأت نگرفته است، به مسائل ما پاسخ نخواهد داد.
البته این به این معنا نیست که متون ما انسان گرا نیست و در برابر حق الناس و حقوق شهروندی بی اعتنا است؛ بلکه از زاویه عدالت، به حق مردم و همه شعایری که آزادی خواهان و دموکراسی‌طلبان می‌خواهند برسند، نگاه می‌کنند. از این رو، از منظر آزادی خواهی، فرهنگ اسلامی به طور بارور نمی‌تواند با بحث برخورد کند و لذا التفاطی برخورد می‌کند؛ چیزهایی را از دست میدهد و به صورت امتزاجی ناهمگون در می‌آید. ولی وقتی با پشتوانه تاریخی و تمدنی متون جلو می‌آییم، می‌توانیم نسبت آزادی را با این مباحث بفهمیم، هر ده متن به صحنه می‌آیند: فقه سیاسی، کلام سیاسی، عرفان سیاسی، فلسفه سیاسی ،...
براساس چنین فرایندی به خوبی درک خواهیم کرد که هم متون اسلامی غنی است و هم نسبت به فرهنگ غربی قدرت اختیار، تحقیق و اجتهاد داریم؛ نه این‌که مجبور باشیم، هرچه آن‌ها می‌گویند، بپذیریم.
 

شکوفایی دنیای اسلام

سیاست در نگاه گروهها و طبقات مختلف، در هاله یا آمیزه‌ای از قداست قرار دارد. این مهم در مواردی بیشتر و در مواردی کمتر به چشم می‌خورد. اما سیاست هیچ‌گاه نمی‌خواهد نامقدس دیده شود. این طرز تفکر و نگاه در ارتباط با دایره بسته سیاست نامقدس (غیر مقدس تفکر غربی که با روح اندیشه ماکیاولی) هابزی که از چند سده پیش تاکنون حاکم بوده است، در تقابل جدی قرار دارد. اما آن‌چه باید برای دنیای معاصر اسلامی و برای آینده تمدن اسلامی درباره سیاست ترسیم کرد، این است که برای ساختن مدنیت دینی، برگشت اجزای مقدس به مدینه امری ضروری و حتمی خواهد بود و در این بین، «سیاست مقدس» جایگاه ویژه‌ای دارد. برای تحقق این امر، مانند گذشته، عالمان علوم گوناگون اسلامی بار دیگر باید به تبیین جایگاه این امر مهم اشتغال ورزند و به دور از دو آفت «سیاست زدگی» و سیاست گریزی» روزمره، در مشهودات زمانه با تأمل و حرکتی عمیق، مجددا در عرض و طول مراتب ظهور فلسفه سیاست در اسلام را منکشف سازند. مسلم این است که در نقطه توجه این طراحی، بحث عدل و عدالت رونق بخش اصلی گوهر گمگشتهای خواهد بود که همچون رشتة تسبیح می‌تواند دانه‌های متفرق متون اسلامی را درباره سیاست معنا کند و به آن وحدت بخشد. اگر در این طریق و به این طریق عمل و نظر شود، نه تنها به خطوط اصلی ترسیم مدنیت دین در تمدن اسلامی نزدیک شده ایم، بلکه در دورنمایی می‌توانیم این بازخوانی و بازکاوی نسبت خود را با فرهنگ و تمدن غرب نیز بهتر درک کنیم؛ فهم و درکی که در دو سده اخیر تاریخ ایران، کمتر حضور داشته و علت مهم پاره‌ای از ابهامات و پریشان گویی‌ها در عرصه فرهنگ و سیاست و اندیشه بوده است.

منبع: کتاب انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی، نویسنده: دکتر موسی نجفی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388.