جماعت





جماعت يه دنيا فرقه
بين ديدن و شنيدن
بريد از اونا بپرسيد
که شنيده ها رو ديدن
راز سنگرای عشق
ايد از ستاره پرسيد
التهاب تشنه ها رو
کی ميدونه غير خورشيد
پشته ها پر از شقايق
کشته ها لاله عاشق
باغ گل زخم شکفته
غنچه ها داغ نهفته
صبح صحرا لاله گون بود
شب دريا رنگ خون بود
ميگن عاشقی محاله
باشه ما محال ديديم
خيلی ها ميگن خياله
ولی ما خيال ديديم
توی عصر آتش و خون
خيلی ها عشق چشيدن
بعضی هام زرد و فسرده
موندن و حسرت کشيدن

منبع: Sanytext.blogfa.com