عصر غیبت (7) فساد خلفای عباسی
عصر غیبت (7) فساد خلفای عباسی
ب : وضعيت اجتماعى
ما در اين مختصر، نه با اين مجموعه (215) بلكه تنها به يكى از مهم ترين ويژگى هاى اجتماعى اين دوره كه همان شكاف عميق طبقاتى است ، و بعضى از نمودها و نمونه هاى آن مى پردازيم .
در اين دوره به علت بى كفايتى خلفا و غرق بودن آنها در ((عياشى )) ، ((زن بارگى )) ، ((شب نشين هاى ))آنچنانه ، ((ولخرجى )) هاى بى حد و حصر، ((رفاه زدگى ))و ((دنياپرستى )) ، جامعه ، در عمل به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسيم شده بود: فقير فقير، و غنى غنى ، اكثريت محروم ، اقليت برخوردار.(216) شكاف و فاصله طبقاتى بين خلفا در اعياد و جشن ها، و يا بخشش هاى بى حساب و بى رويه آنان ؛ چه به خويشان و همسران و چه در ((بزم هاى ننگين شبانه ))به آوازه خوانان و رقاصه ها و دلقك ها، و يا لباس هاى فاخر و زربافت و سفره هاى رنگين آنان ، همچنين اشاره اى خواهيم داشت به وضع زندگى ، درآمد و اختلاس هاى برخى از وزرا و يا ديگر كارگزاران حكومت ، ولى از آنجا كه ارائه همه موارد، سخن را به درازا مى كشاند به ناچار تنها به نمونه هايى اكتفا مى شود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .
1 - عياشى
نشا بين طنبور وزق و مزمر
و فى حجر شاد او على صدر ضارب (221)
((خليفه ميان تار و طنبور، باده و عود و در دامن خواننده اى ، و يا بر روى سينه نوازنده اى به سر مى برد.))
بسيارى از شاعران ، مجالس ميگسارى خلفا را به شعر آورده اند(222) به نوشته ((مسعودى )) ، ((متوكل ))غرق در كام جويى و شراب بود و 000/4 كنيز در كاخ خود داشت كه از همه آنها كام گرفته بود.(223)
او خيره سرى و وقاحت را تا آنجا رساند كه ، امام هادى عليه السلام را نيمه شب به اجبار به بزم شبانه خود كشاند و در حالى كه مشغول باده گسارى بود جامى در دست داشت به حضرتش تعارف كرد، امام عذر آورد فرمود: ((گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده ، مرا معاف بدار)) ، ((متوكل ))از خواسته خود دست كشيد، اما از امام به اصرار خواست كه شعرى براى او بخواند و امام به ناچار شعرى خواند كه ((متوكل ))و همه اهل مجلس را به گريه واداشت و بزم عيش را به سوگ كشاند(224) .
2 - قصرها
قصر ((برج ))از زيباترين قصرهاى او بود و داراى تصاوير بزرگى از طلا و نقره بود، هزينه ساختن اين كاخ 000/700/1 دينار بود(228) هزينه قصر ديگر او به نام ((بركوار))كه از بهترين و بزرگ ترين قصرهاى او بود، به تنهايى بالغ بر 000/000/20 درهم بود.(229) مورخان به تفصيل از اين قصرها و تزئينات و خرج هاى ان ياد كرده اند.(230)
3 - جشن ها
((مهدى عباسى ))(158-169 ه) در مراسم تزويج بانو ((زبيده )) براى پسرش ((هارون ))000/000/50 درهم صرف كرد، وقتى كه شب زفاف رسيد، ((زبيده ))پيراهنى پوشيده بود كه تمامش از درهاى شاهوار بود و كسى تا آن روز نظير آن را نديده بود و به خاطر ارزش زياد آن ، كسى از اهل خبره نمى توانست بهايى برايش تعيين كند، و ((همسر هشام بن عبدالملك ))جامه بى آستينى بر تن كرده بود كه تمام آن پيراهن از طلا بود و هيچ دوخت و دوزى در آن به كار نرفته بود، جز دو بند، بقيه ((زربفت )) بود، و آن به قدرى با ((زر و زيور))آراسته بودند كه به علت زيادى جواهرات ، قدرت راه رفتن نداشت .(232)
((شابشتى ))در كتاب خود ((الديارات ))نقل مى كند كه ، ((مهدى عباسى ))وقتى كه ((ام جعفر))- دختر برادرش - را براى پسرش ((رشيد))تزويج كرد، تداركى ديد كه براى هيچ زنى پيش از او آن همه صندوق هاى جواهر، زر و زيورها، تاج ها، اكليل ها، قبه هاى طلا و نقره ، و عطرها تدارك ديده نشده بود. او به زن هشام ((عبدة ))نيز پيراهنى بى آستين داد همو مى گويد: ((در اسلام نظير آن پيراهن و مانند دانه هاى قيمتى آن را كسى نديده است ، در پشت و سينه اش دو رشته از ياقوت سرخ بود و بقيه آن از درهاى بزرگى كه نظير نداشت و گفته اند كه قيمت گذاران به خاطر نفاست آن دره ، نتوانستند آن را قيمت گذارى كنند!(233)
و باز از نمونه ولخرجى هاى ((مهدى عباسى ))و حيف و ميل بيت المال ، آن بود كه يك دانه ياقوت سرخ كه در نهايت نفاست بود به 000/30 دينار خريد، و با چند كيسه اموال ديگر روى هم ريختند همانند كوهى شد، تمام آنها را وقتى كه پسرش ((هادى ))دست او را بوسيد به او بخشيد.(234)
((متوكل ))در جشنى كه به مناسبت ختنه پسرش ((عبدالله معتز))بر پا كرد، چنان تشريفات پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت كه مورخان به تفضيل نوشته اند، و ما تنها به گوشه هايى از آن اشاره مى كنيم .
فرشى را كه طول آن 100 ذراع و عرض آن 50 ذراع بود، براى تالار قصر كه داراى همين ابعاد بود، تهيه كردند و در همان جا براى پذيرايى از مهمانان ، 000/4 صندلى از طلا، مزين به جواهر، چيدند.
به فرمان ((متوكل ))000/000/20 درهم كه براى نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشيه نشينان نثار كردند! و 000/000/1 درهم كه روى آنها عنوان ((جشن و مراسم ختنه كنان ))حك شده بود، بر سر آرايشگر و ختنه كننده و غلامان و پيشكاران مخصوص نثار گرديد!
آن روز از ختنه كننده ((معتز))پرسيدند كه تا موقع صرف غذا، چه مبلغى عائد تو شده ؟ گفت : هشتاد و چند هزار دينار، غير از اشياى زرين و انگشترى و جواهر!
هزينه مخارج اين جشن (ختنه كنان ) بالغ بر هشتاد و شش ميليون درهم شده بود!!.(235)
دكتر ((شوقى ضعيف ))پس از نقل اين واقعه مى گويد: ((به اين ترتيب ميليون ها دينار و درهم بى حساب صرف مى شد و بدون هيچ كنترلى در ميهمانى ها و جشن هاى كاخ ، خرج مى شد. اين ميهمانى ها داستان هاى هزار و يك شب را با تمام خيال پردازى ها و هرزگى ها و خوشگذرانى هاى موهومش ، بدون هيچ كم و كاست به خاطر مى آورد. به جاى آن كه اين ميليون ها در كمك به مردم و نيازمندى هاى ايشان و يا تجهيز سپاه در جنگ با ترك ها و بيزانس ها صرف شود اين چنين احمقانه ، ريخت و پاش مى كردند و بيت المال را به باد مى دادند، در حالى كه مردم در سختى و فقر به سر مى بردند و عرق زحمت ، مدام از سر و روى شان مى ريخت ، غم نوميدى و محروميت را مى خوردند تا ((متوكل ))و ديگران اموال ايشان را در راه هاى بيهوده صرف كنند و با آنها كاخ هاى عظيمى را بسازند و دينارها را ميليون ميليون حرام كنند و آن كاخ ها را به ميخانه هايى بدل كنند كه كاسه ها و جام هاى شراب در آنجا دور بزنند و كيسه هاى زر و سيم خرج نمايند.))(236)
((مسعودى ))به حق مى نويسد: ((در هيچ برهه اى از زمان و تاريخ به مانند دوران خلافت ((متوكل ))ولخرجى نمى شد.)) (237)
روزى ((متوكل ))در كاخ ((بركوار))- كه قبلا شرحش گذشت - ميگسارى كرد و آن ايام ، زمان گل و رياحين نبود، به نديمانش گفت : چطور است مراسم گلريزان را برگزار كنيم ، همان كه فارس زبان ها به آن ((شاد كلاه )) مى گويند، آنها در پاسخ گفتند: ((شاد كلاه ))بدون گل ممكن نيست و اكنون هم فصل گل نيست ، ((متوكل ))يكى از وزرايش به نام ((عبيدالله بن يحيى ))را خواست و گفت : بگو برايم درهم هايى به وزن دو گندم ضرب كنند.
((عبيدالله ))پرسيد: چند درهم لازم است يا اميرالمؤ منين (؟) ((متوكل )) ، گفت : 000/000/50 درهم . ((عبيدالله ))دستور داد: آن را فراهم كردند و به اطلاع ((متوكل ))رساند كه سكه ها آماده است ((متوكل ))گفت : بخشى از آنها را رنگ قرمز و بعضى ديگر را رنگ زرد و قسمتى را رنگ سياه بزن و برخى را هم به رنگ خود بگذار. ((عبيدالله )) طبق دستور عمل كرد. آنگاه ((متوكل ))خدمتكاران و اطرافيانش را كه 700 نفر بودند طلبيد و به آنها دستور داد كه هر كدام از ايشان قبا و كلاه نوى ، غير رنگ قبا و كلاهه ديگرى تهيه كند و آنها نيز تهيه كردند. سپس روزى را تعيين كرد كه باد مى وزيد، دستور داد خيمه اى نصب كنند كه 40 در، داشته باشد، او يك روز صبحانه را در آنجا صرف كرد در حالى كه نديمانش در اطراف او بودند و خدمتگزارانش لباس هاى جديد بر تن داشتند، ((متوكل ))دستور داد تمام آن درهم ها را به مانند گل بر سر افراد بريزند، سبكى آنها و شدت باد باعث شد تا درهم ها مانند گلبرگ ها در فضا به چرخش و حركت درآيند.(238)
دكتر ((شوقى ضعيف ))پس از نقل اين مطلب مى نويسد: ((تمام اينها از آسوده خيالى و خوشگذرانى بيش از حد نشات مى گرفت ؛ زيرا ((خلفاى عباسى ))از خوشگذرانى تا حد ديوانگى و هوسبازى برخوردار بودند و كنار آنها طبقات مختلف مردم در نهايت فقر و تنگدستى قرار داشتند.)) (239)
4 - بزم ها
((هادى عباسى )) ، ((ابراهيم موصلى ))را به دربار دعوت مى كرد و ساعت ها به آواز او گوش مى داد و به حدى به او دل بسته بود كه اموال و ثروت زيادى به او بخشيد، به طورى كه يك روز مبلغ دريافتى او از خليفه ، به يكصد و پنجاه هزار دينار بالغ گرديد!
روزى ((ابراهيم موصلى ))چند آواز براى وى خواند و او را سخت به هيجان آورد. ((هادى ))او را تشويق كرد و مكرر از وى خواست كه مجددا بخواند؛ در پايان بزم ، به يكى از پيشكاران خود دستور داد، دست ((ابراهيم ))را بگيرد و به خزانه بيت المال ببرد تا او هر قدر خواست بردارد و حتى اگر خواست تمام بيت المال را ببرد، او آزاد بگذارد! ((ابراهيم ))مى گويد: ((وارد خزانه بيت المال شدم و فقط 000/50 دينار برداشتم .)) (244)
پسر ((ابراهيم ))مى گفت : ((اگر ((هادى ))بيش از اين عمر مى كرد، ما حتى ديوارهاى خانه مان را از طلا مى ساختيم .)) (245)
((متوكل ))نيز دست كمى از نياى خود نداشت . ((طبرى ))نقل مى كند كه ، وقتى ((متوكل ))قصر ((جعفرى ))خود را تمام كرد، مطربان و دلقكان را فرا خواند و پس از انجام كارشان به آنها 000/000/2 درهم داد.(246)
5 - بخشش ها
((ام قبيحه )) (248) همسر ((متوكل ))و مادر ((معتز))نيز از همين بخشش ها و دست و دلوازى هاى همسر و پسرش به ثروت هاى هنگفتى دست يافته بود به طورى كه پس از كشته شدن پسرش ((معتز))آن هم به خاطر اين كه از تهيه 000/50 دينار براى مخارج سپاه خود عاجز بود، در نزد او 000/800/1 دينار پول نقد و سه جعبه جواهرات از زمرد و ياقوت و درهاى گران بها كه نظيرشان نبود، يافتند.(249) قيمت آنها 000/000/2 دينار بود.(250)
از اينها كه بگذريم بخشش هاى خلفا، به شعراى دربارى و يا هر كسى كه در مدح و ستايش آنان شعرى بگويد و يا حكومت آنان را به حق جلوه دهد و آنان را از ائمه عليهم السلام به پيامبر نزديك تر نشان دهد، و يا زبان گزنده خود را متوجه ((علويان ))ساخته و بر آنان بتازد، نيز جالب توجه است .
((متوكل ))به ((ابراهيم بن مدبر))به مناسبت قصيده اى كه در شفاى بيمارى او سروده بود، 000/50 درهم ((صله ))داد و نيز به وزير خود دستور داد تا او را به كار پر سودى بگمارد.(251)
و به ((ابوالشبل البرجمى ))به خاطر قصيده اى كه در مدح او سروده بود، 000/30 درهم پاداش داد.(252)
و به ((حسين بن ضحاك خليع ))براى سرودن شعرى در وصف خدمتكارى كه به او پياله شرابى به همراه عنبر داده بود، در ازاى هر بيت ، 1000 دينار داد!!(253)
و به ((ابوالعنبس ))000/10 درهم به خاصر شعرى كه در هجو ((بحترى ))شاعر گفته بود، داد و براى شعرى كه در وصف خرش و عشق بازى او گفت و باعث خوشحالى فراوان ((متوكل ))شد مورد احترام زياد او قرار گرفت و جايزه دريافت كرد.(254)
و به ((ابوالشمط، مروان بن ابى الجنوب ))كه قصيده اى در مدح او سروده بود، خلعت ، و 000/200 دينار، و اموال ، صله داد.(255) او بارها از ((متوكل ))صله هاى سنگين گرفته بود.(256)
((ابن اثير))از قول ((ابوالشمط))نقل مى كند كه گفت : ((من براى متوكل شعرى خواندم كه در آن هجا و ناسزاى رافضه بود. او مرا امير ((بحرين ))و ((يمامه ))كرد و 4 خلعت به من داد!!، ((منتصر))هم به من يك خلعت داد. سپس ((متوكل ))دستور داد 3000 دينار بر من نثار كنند و به ((منتصر))و ((سعد ايتاخى ))امر كرد كه دينارها را از زمين جمع كنند و به من بدهند، آنها نيز هر چه او دستور داد انجام دادند.(257) بعد از آن ((متوكل ))براى شعر ديگرى ، مانند آنچه گفته بودم ، 000/10 درهم بر من نثار كرد)) . (258)
از بخشش هاى ((متوكل )) ، تنها شاعران برخوردار نبودند، بلكه خنياگران و دلقكان و مسخرگان نيز جوايز بزرگى دريافت مى كردند.
به عنوان مثال : روزى ((متوكل ))دستور داد ((عباده )) ، مخنث دربار را در سرماى زمستان در يكى از آبگيرها بيندازند و آنگاه كه در آستانه هلاكت بود دستور داد او را در آوردند و بپوشاندند، سپس او را به نزد خود خواند و گفت : حالت چطور است ؟
((عباده ))گفت : از آخرت بر مى گردم !
((متوكل ))خنديد و گفت : برادرم ((واثق ))را چگونه ديدى ؟
((عباده ))گفت : از جهنم گذر نكردم .
((متوكل ))خنديد و فرمان داد به او صله بدهند.(259)
يكى ديگر از سرگرمى هاى ((متوكل ))اين بود كه ((ابوالعبر))شاعر نادان و بذله گو را در منجنيقى مى گذاشت و دستور مى داد او را به هوا پرتاب كنند همين كه به بالا مى رسيد، مى گفت : راه را باز كنيد! سپس در آبگيرى مى افتاد و مانند ماهيان با تور صيد مى شود. (260) او از ((متوكل ))بيش از هر شاعرى پول مى گرفت . (261) ((مسعودى ))مى نويسد: ((هر كس در زمينه هاى جدى و شوخى و غيره ابتكارى داشت و پيشقدم بود، از خوان يغماى ((متوكل ))بهره مند مى شد و اموال زيادى از آن خود مى ساخت .))(262)
پي نوشت:
214- ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2، ص 395.
215- براى اطلاع كامل از وضعيت اجتماعى اين دوره از حكومت خلفاى عباسى ر.ك : العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 53-114 و تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 422-462.
216- گرچه دكتر شوقى ضعيف ، علاوه بر اين دو طبقه به طبقه متوسطى هم قائل است . (العصر العباسى الثانى ، ص 53 و ص 62-64) اما خود او هم اعتراف دارد كه جامعه به لحاظ اقتصادى ، عملا به دو طبقه فقير و غنى تقسيم شده است . (همان ، ص 69) ما از اين طبقه به لحاظ اندك بودن آن صرف نظر كرديم و جامعه را عملا به دو قشر عمده : محروم و برخوردار، تقسيم كرديم .
217- شايد تنها بتوان ((المتهدى بالله ))(255-256 ه) را از اين روش مستثنا كرد. او مى گفت : ((در ميان خلفاى اموى لااقل يك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزيز) وجود داشت ، براى من بسيار شرم آور است كه در ميان ما كسى مانند او نباشد.))(تاريخ الخلفاء، سيوطى ، ص 361.)
مسعودى در مروج الذهب ، ج 4، ص 189، از قول او نقل مى كند كه همواره مى گفت (كان يقول ): ((يا بنى هاشم ! دعوتى حتى اسلك مسلك عمر بن عبدالعزيز فاكون فيكم مثل عمر بن عبدالعزيز فى بنى اميه ))دكتر شوقى ضعيف ، مى گويد: گويا همين سيره خوب او باعث رنجش ترك ها بوده . از اين رو، او را خلع ، برادرش معتمد را روى كار آوردند. (العصر العباسى الثانى ، ص 17.)
218- ر.ك : الاغانى ، در شرح حال شعراى اين دوره به خصوص ابونواس (145-198 ه)؛ تاريخ الادب العربى (العصر العباسى الثاتى ) دكتر شوقى ضعيف ، ص 443-472؛ تاريخ ادبيات زبان عربى ، حنا الفاخورى ، ترجمه دكتر عبدالمحمد آيتى ، ص 296-315، نيز، ص 327 در شرح حال ((حسين بن ضحاك ))(162-250 ه).
219- ر.ك : الكامل ، ج 6-7؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2 و 3؛ تاريخ الخلفا، سيوطى .
220- ر.ك : تحليلى از زندگى امام هادى عليه السلام ؛ باقر شريف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطايى ، ص 477 و 178.
221- همان ، ص 476.
222- همان ، ص 477-478.
223- مروج الذهب ، ج 4، ص 122؛ تاريخ الخلفا، ص 349-350.
224- مروج الذهب ، ج 4، ص 94؛ مرآة الجنان ، ج 4، ص 159، مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 1، ص 231، تاريخ ابن خلكان ، ج 2، ص 434.
225- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 407.
226- همان ، ص 435؛ العصر العباسى الثانى ، ص 56.
227- العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضيف ، ص 55؛ الديارات ، شابشتى ، ص 159.
228- تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 223؛ الديارات ، ص 160؛ العصر العباسى الثانى ، ص 55.
229- آل بويه ، على اصغر فقيهى ، ص 415.
230- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 434-435؛ العصر العباسى الثانى ، ص 55-56؛ تحليلى از زندگانى امام هادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطايى ، ص 434-454. براى اطلاع از قصرهاى وزرا و فرماندهان و برخى دولتمردان آن دوره ر.ك : العصر العباسى الثانى ، ص 56-59.
231- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 456-457.
232- بين الخلفاء و الخلعاء، ص 25-26 (به نقل از: تحليلى از زندگانى امام كاظم عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطايى ، ج 1، ص 494).
233- الديارات ، شابشتى ، ص 100. (به نقل از همان ، ص 494-495).
234- همان .
235- بين الخلفاء و الخلعاء، دكتر منجد صلاح الدين ، ص 33-35؛ العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 67-68.
236- همان ، ص 68.
237- مروج الذهب ، ج 4، ص 122. براى اطلاع بيشتر از اين اسراف كارى ها و ريخت و پاش هاى بى حد و حصر ر.ك : العصر العباسى الثانى ، ص 67-79؛ تارريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 456-459.
238- الديارات ، ص 160 (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 77).
239- العصر العباسى الثانى ، ص 69.
240- مروج الذهب ، ج 4، ص 4 (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 77).
241- العصر العباسى الثانى ، ص 92.
242- همان .
243- همان ، و نيز ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 430.
244- الاغانى ، ج 5، ص 185.
245- همان ، ص 163.
246- طبرى ، ج 9، ص 212. (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 69).
247- التفقات و ادارتهافى الدولة العباسية ، ص 164.
248- متوكل به خاطر زيبايى و جمال او، (از باب تشبيه معكوس ) وى را ((قبيحه ))ناميد. چنانچه به سياه مى گويند: كافور. (الكامل ج 7، ص 200).
249- الكامل ، ج 7، ص 200، التفقات و ادارتها فى الدولة العباسية ، ص 165؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 447.
250- نساء الخلفاء ابن الساعى ، ص 106. (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 73).
251- زندگانى امام الهادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه سيد حسن اسلامى ، ص 360.
252- الاغانى ، ج 14، ص 193، (به نقل از: زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، ص 361).
253- مروج الذهب ، ج 4، ص 123.
254- همان ، ص 91-93.
255- الاغانى (به نقل از: زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، باقرر شريف قرشى ، ترجمه سيد حسن اسلامى ، ص 362).
256- همان .
257- الكامل ، ج 7، ص 101، شعرى كه گفته بود چنين است :
1. ملك الخليفة جعفر
للدين و الدنيا سلامه
2. لكم تراث محمد
و بعدلكم تنفى الظلامه
3. يرجو التراث بنوالبنا
: و مالهم فيها قلامه
4. والصهر ليس بوارث
و البنت لا ترث الامامه
5. ما للذين تنحلوا
ميراثكم الا الندامه
6. اخذ الوارثة اهلها
فعلام لومكم علامه
7. لو كان حقكم لما
قامت على الناس القيامه
8. ليس التراث لغيركم
لا و الاله و لا كرامه
9. اصبحت بين محبكم
و المبغضين لكم علامه
1. ((سلطنت خليفه كه جعفر باشد، براى دنيا و دين سلامت است .
2. ميراث محمد براى شما است ، با عدالت شما ظلم از بين مى رود.
3. فرزندان دختر ((بنى فاطمه ))آرزوى ميراث را مى كنند و حال آن كه به اندازه سر ناخن از آن بهره ندارند.
4. داماد، وارث نمى شود و دختر، وارث امامت نمى گردد.
5. آنان كه ادعاى ميراث شما را مى كنند بهره اى جز پشيمانى ندارند.
6. ارث را وارثين و اهل آن به دست آورده اند، پس براى چه ملامت مى كنيد.
7. اگر اين حق (خلافت ) براى شما (بنى فاطمه بود)، نسبت به شما اين همه شور و نشور نبود.
8. اين ميراث براى غير از شما (بنى العباس ) نخواهد بود، نه به خدا قسم ! ديگران گرامى و كريم نخواهند بود.
9. تو خود ميان دوستان و بدخواهان ، يك علامت هستى .))
نا گفته نماند كه در همين دوره ، شاعرانى نيز بودند كه تن به اين رذالت ها و حقارت ها نمى دادند. شاعرانى همچون دعبل خزاعى (148-246 ه) شاعر شيعى كه از محبان اهل بيت عليهم السلام بود تا آنجا كه بالاخره زبانش ، سرش را به باد داد و در زمان متوكل كشته شد. او به كسى كه وى را از عواقب ناگوار هجوهايش هشدار مى داد، گفت : 50 سال است كه خود را بر دوش مى كشم و هنوز كسى را نيافته ام ((بردار))كند.
1. ملوك بنى العباس فى الكتب سبعة
و لم تاتنا عن ثامن لهم كتب
2. كذلك اهل الكهف فى الكهف سبعة
خيار اذا عدوا و ثامنهم كلب
3. و انى لا على كلبهم عنك رتبة
لانك ذو ذنب و ليس له ذنب
1. ((پادشاهان بنى عباس در نوشته ها، هفت تن هستند و هنوز از هشتمين آنها نامى در نوشته ها نديده ام .
2. اصحاب كهف نيز چنين بودند، هفت تن برگزيده و هشتمين سگشان بود.
3. ولى من سگشان را بر تو برترى مى دهم ؛ زيررا تو گناهكارى و آن را گناهى نبود.))(ر.ك : تاريخ ادبيات زبان عربى ، حنا الفاخورى ، ترجمه عبدالمحمد آيتى ، ص 373).
258- الكامل ، ج 7، ص 101.
259- العقد الفريد، ج 6، ص 430. (به نقل از: زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه سيد حسن اسلامى ، ص 359).
260- العصر العباس الثانى ، دكتر شوقى ضيف ، ص 74.
261- همان .
262- تاريخ الخلفاء، ص 349.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}