عبداللهبنمسعود؛ بزرگمردِ تقوا و فضایل
ما کسی که اخلاقی نیکوتر از ابنمسعود داشته باشد، ندیدیم و نیز آموزگاری رفیقتر، همنشینی بهتر و پاکمردی مراقبتر از او را ندیدیم.
«عبداللهبنمسعود» اهل قرآن بود و روح قرآن در زندگیاش میدرخشید؛ آنکه در ظاهر، فردی ساده به نظر میرسید، ولی در باطن، جهانی از معرفت، کیاست و مبارزه بود، و در روش و منش در کنار افرادی چون «عمار یاسر» دیده میشد. او با مخالفتهای صریح خود با خلفا، بهخصوص عثمان، به راه علی(ع) رفت و در این راه، چندین بار کتک خورد، تبعید شد و زندانی گردید، ولی افشاگریها و صراحت لهجة او، در اوراق زرّین تاریخ اسلام، همواره قلبها را استوار، ارادهها را نیرومند و فکرها را متجلّی میکند.
گردآورنده: رامین بابازاده
عبداللهبنمسعود در ابعاد مختلف اسلامی، رادمردی پاک، پارسا، مجاهد، جانباز، سیاستمدار، هوشیار، آگاه به قرآن، وارسته، فرزانه و ممتاز بود. برای اینکه بیشتر با فضایل اخلاقی و کمالات انسانی او آشنا گردیم و به ویژگیهای شاگرد نیک پیامبر(ص) و علی(ع) آگاهتر شویم، به نمونههایی از زندگی درخشان ابنمسعود که در پی میآید، توجه کنید.
از دیدگاه پیامبر(ص) و علی(ع)
ابنمسعود، یکی از افرادی است که پیامبر(ص) او را به بهشت بشارت داد. یکی از اصحاب میگوید: «رسول خدا(ص) رحلت کرد، در حالی که عبداللهبنمسعود و عمار یاسر را دوست داشت.»[1]
پیامبر(ص) به عهد و قرآنخوانی ابنمسعود، به گونهای اطمینان داشت که فرمود: «تَمَسَّکُوا بِعَهدِ اِبنِ اُمِّ عَبدٍ»[2]؛ به معاهدة ابنمسعود (در حفظ و نگهداری قرآن) تمسک کنید.
حبّۀبنجوین نیز میگوید:
گروهی در محضر امیرمؤمنان(ع) بودند. در آنجا سخن از عبداللهبنمسعود به میان آمد. آنها گفتند: «ما کسی که اخلاقی نیکوتر از ابنمسعود داشته باشد، ندیدیم و نیز آموزگاری رفیقتر، همنشینی بهتر و پاکمردی مراقبتر از او را ندیدیم.» حضرت علی(ع) به آنها فرمود «شما را به خدا سوگند، آیا این سخن را با صدق قلب میگویید؟» گفتند: «آری.» حضرت فرمود: «خدایا، شاهد باش! من نیز همانند سخن این گروه را، بلکه بالاتر از آن را در شأن ابنمسعود میگویم.»[3]
نزول چند آیۀ قرآن در شأن ابنمسعود
علمای سنّی و شیعه روایت کردهاند که برخی آیات، در ستایش عبداللهبنمسعود و رفقایش نازل شده است؛ مانند:
1. در آیه 52 سورة انعام میخوانیم:
«وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاۀِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»؛ آنها را که صبح و شام، خدا را میخوانند و جز ذات پاکِ او نظری ندارند، از نزد خود دور نکن.
این آیه دربارۀ شش نفر نازل شده که یکی از آنها، عبداللهبنمسعود است.[4] بنابراین عبدالله، بر اساس این آیه، از عابدان وارستهای بود که شب و روز، مخلصانه با خدا ارتباط و پیوند داشت.
2. در آیۀ 172 سورة «آلعمران» میخوانیم: «الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَ اتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِیمٌ.» این آیه چنانکه پیشتر اشاره شد، دربارة هجده نفر نازل گردید که یکی از آنها، ابنمسعود بود.[5] بر اساس این آیه، عبداللهبنمسعود از پیروان لبیکگوی خدا و رسول بوده و از نیکوکاران باتقواست، و در پیشگاه خدا پاداش عظیمی خواهد داشت.
3. در آیۀ 9 سورة «زمر» میخوانیم:
«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَۀَ وَ یَرْجُو رَحْمَۀَ رَبِّهِ...»؛ آیا غافل و منحرف، باارزش است یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟!...
مطابق بعضی روایات، این آیه دربارۀ عمار، ابوذر و ابنمسعود نازل شده است.[6] بنابراین، ابنمسعود دارای ویژگیهایی مانند: عبادت خاضعانة خدا، اهل رکوع و سجود و قیام، خائف از حساب روز معاد و امیدوار به رحمت خدا بود.
زاهد و پارسا
یکی از اصحاب پیامبر(ص) به نام «تمیمبنحرام» میگوید:
من با اصحاب پیامبر(ص) رفتوآمد داشتم و به زندگی آنها آشنا بودم. هیچکس از آنها را ندیدم که از ابنمسعود، زاهدتر در دنیا، و متوجهتر به آخرت باشد.[7]
از روایات ابنمسعود در این راستاست که پیامبر(ص) فرمود:
رُبَّ ذِی طَمرَینِ لا یُؤبَهُ لَهُ لَو سَئَلَ الجَنَّۀَ لَاُعطِیَها؛ چه بسیار، انسانی که تنها دو جامة کهنه دارد، و به او اعتنایی نمیشود، ولی اگر بهشت را از خدا تقاضا کند، خداوند تقاضایش را میپذیرد.[8]
مخزنِ علم
زیدبنوهب میگوید:
در مجلس عمربنخطاب بودم. جمعیت بسیاری در آنجا بودند. عبداللهبنمسعود وارد مجلس شد. با اینکه ایستاده بود، به خاطر کوتاهی قامتش، نزدیک بود در میان نشستگان گم شود! عمر با او سخن میگفت و او را میخندانید. سپس ابنمسعود از آنجا رفت. عمر همچنان به او چشم دوخته بود. هنگامی که ابنمسعود ناپدید شد، شنیدم عمر در شأن او گفت: «کَنِیفٌ مُلِأَ عِلماً»؛ ابنمسعود گنجینهای پر از علم است.[9]
عبادت و تواضع در برابر خدا
عبیداللهبنعبدالله، نوة برادر ابنمسعود، نقل میکند:
هنگامی که چشمها در خواب فرو میرفت، ابنمسعود از بستر برمیخاست و به مناجات میپرداخت و زمزمهای همچون صدای زنبور داشت و تا بامداد، بیدار میماند و مشغول عبادت میشد.[10]
هنگامی که ابنمسعود در بستر وفات قرار گرفت، گریه کرد و گفت: «گریهام برای آن است که دستم از اعمال نیک و عبادات و جهاد، خالی است.»[11]
این سخن، بیانگرِ شدت تواضع او در پیشگاه خدای بزرگ است، زیرا سراسر عمر او پر از عبادت، جهاد، دفاع و تعلیم و تعلّم بود. او آن همه اعمال نیک را در پیشگاه خدا هیچ میدانست و لذا خود را تهیدست میخواند.
نیز از تواضع و پرهیز او از ریا اینکه، روزی عدهای پشت سر او به راه افتادند. به آنها رو کرد و گفت: «برای چه به دنبال من حرکت میکنید؟ به خدا سوگند، اگر آنچه را در من هست (و مکتوم میباشد) میدانستید، حتی دو نفر از شما پشت سرم گام برنمیداشتید!»[12]
از سفارشهای ابنمسعود دربارۀ عبادت شب این است که میگفت:
لا یَکُونَنَّ اَحَدُکُم جِیفَۀَ لَیلِهِ وَ قُطرُبَ نَهارِهِ[13] [14]؛ هرگز نباید یکی از شما، مردار شب و (همچون) پرندة بیدار و سرگردان روز باشد!
کنترل زبان
روزی مسلمانان روی کوه صفا، عبداللهبنمسعود را دیدند که با صدای بلند میگفت:
یا لِسانُ قُل خَیراً تَغنَم، اَو اُصمُت تَسلَم، مِن قَبلِ اَن تَندَم؛ ای زبان! سخنِ نیک بگو که بهره میبری، یا سکوت کن که سالم میمانی، پیش از آنکه پشیمان شوی.
یکی از حاضران از ابنمسعود پرسید: «این سخن را از کسی شنیدهای یا پیش خود میگویی؟» ابنمسعود در پاسخ گفت: «از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "اَکثَرُ خَطایا اِبنُ آدَمٍ مِن لِسانِهِ"؛ بیشتر خطاهای انسان از ناحیة زبانش میباشد.»[15]
و از گفتار ابنمسعود است: «از زیادی کلام بپرهیزید. سخن گفتن برای انسان، به همان اندازه که نیازش را اکتفا کند، کافی است. کسی که افزونگوست، پرلغزش است.»[16]
چند نمونه از روایات ابنمسعود
پیشتر روشن شد که یکی از ویژگیهای ابنمسعود، نشر فرهنگ قرآن و اسلام بود. او در این باره بسیار تلاش کرد. در اینجا به چند نمونه از روایات او که از پیامبر(ص) نقل کرده است، توجه کنید.
معنی حیا کردن از خدا
1. ابنمسعود میگوید:
رسول خدا(ص) فرمود: «اِستَحیُوا مِنَ اللهِ حَقَّ الحَیاءِ»؛ از خدا به طور کامل، حیا کنید. عرض کردیم: «ای رسول خدا! ما از خدا حیا میکنیم.» پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «منظورم از حیا کردنِ از خدا آن است که: سر خود و درون آن (مغز) را (از ورود انحرافات) حفظ کنید و شکم خود را از حرام نگه دارید؛ مرگ و پوشیده شدن در دل خاک را از یاد نبرید، و کسی که خواهان آخرت است، زیورهای زندگی دنیا را ترک میکند.»[17]
دشمنی با نعمتهای الهی
2. ابنمسعود روایت میکند:
پیامبر(ص) فرمود: «لا تُعادُّوا نِعَمَ اللهِ»؛ با نعمتهای الهی دشمنی نکنید. یکی از حاضران پرسید: «چه کسانی با نعمتهای الهی، دشمنی میکنند؟» پیامبر(ص) فرمود: «اَلَّذِین یَحسُدُون النّاسَ»؛ آنان که به مردم حسادت میورزند.[18]
خودداری از آموزش نااهل
3. از سخنان ابنمسعود است:
ما کُنتُ مُحَدِّثاً قَوماً حَدِیثاً لا تَبلِغُهُ عُقُولَهُم اِلّا کان لِبَعضِهِم فِتنَۀٌ[19]؛ من حدیثی را برای افرادی که عقلشان توانِ دریافت آن را ندارد و برای بعضی از آنها جز موجب فتنه نیست، نقل نمیکنم.
قطع بارندگی
4. از گفتار عبداللهبنمسعود است:
اِذا بُخِسَ المِکیالُ حُبِسَ القَطرُ[20]؛ هرگاه در خرید و فروش با پیمانه، کم داده شد (کمفروشی شد)، باران رحمت الهی قطع میگردد.
هشدار دربارۀ اوضاع آخرالزمان
5. ابنمسعود روایت میکند:
پیامبر(ص) فرمود: «زمانی خواهد آمد که دینِ دیندار سالم نمیماند، مگر آنکه از قریهای به قریة دیگر فرار کند و از بالای کوه به بالای کوه دیگر، مانند روباه بسیار حیلهگر بگریزد.» یکی از حاضران پرسید: «چه وقت چنین میشود؟» پیامبر(ص) فرمود: «در آن هنگام که معاش زندگی بدون گناه تأمین نمیگردد. در چنین زمانی، هلاکت انسان به دست پدر و مادرش میباشد؛ اگر پدر و مادر نداشت، هلاکت او به دست همسر و فرزندانش میباشد؛ و اگر همسر و فرزند نداشت، هلاکت او به دست خویشان اوست.» پرسیدند: «ای رسول خدا! چگونه چنین خواهد شد؟» فرمود: «او را به فقر و تنگدستی سرزنش میکنند و به چیزی که توانِ آن را ندارد، تکلیف و تحمیل میکنند، تا اینکه او را در درة هلاکت میافکنند.»[21]
آرزوی عاقبتبهخیری
6. یکی از جنگهایی که عبداللهبنمسعود در آن شرکت داشت، جنگ تبوک بود که در سال هشتم رخ داد و سپاه اسلام برای جنگ با رومیان، به سرزمین تبوک حرکت کرد. یکی از مسلمین به نام «عبدالله ذوالبَجادَین» در مسیر این جنگ به پیامبر(ص) عرض کرد: «دعا کنید من در این جنگ شهید شوم.» پیامبر(ص) عرضه داشت: «خدایا، خونِ عبدالله را بر کافران حرام گردان!» عبدالله عرض کرد: «چنین نخواستم.» پیامبر(ص) فرمود: «اگر تو در مسیر راه از دنیا بروی، نیز شهید هستی.» اتفاقاً عبدالله در مسیر راه بیمار شد و از دنیا رفت. ابنمسعود میگوید:
نیمههای شب در مسیر جنگ تبوک، از خواب برخاستم. شعلة آتشی را در گوشهای از لشگر دیدم. کنار آن شعله رفتم. دیدم پیامبر(ص) با چند نفر از اصحاب، جنازة عبدالله ذوالبَجادَین را در میان قبر میگذارند. هنگامی که او را در میان قبر نهادند، پیامبر(ص) فرمود: «اَللّهُمَّ اِنِّی اَمسَیتُ راضِیاً عَنهُ فَارضَ عَنهُ»؛ خدایا! من از او راضی هستم، تو نیز از او راضی باش! عبداللهبنمسعود که به دعای پیامبر(ص) و استجابت آن، و لذت عاقبتبهخیری توجه داشت، گفت: «یا لَیتَنی کُنتُ صاحِبُ الحُفرَۀِ»؛ کاش من صاحب این قبر بودم![22] و مشمول چنین دعای پیامبر(ص) میشدم.
توصیه به نماز کامل
7. از گفتار ابنمسعود است:
اَلصَّلاۀُ مِکیالٌ فَمِن وَفّیَ وُفِّی لَهُ وَ مَن طَفَّفَ فَوَیلٌ لِلمُطَفِّفِینَ؛ نماز، پیمانه است. کسی که کیل آن را به طور کامل ادا کند، خداوند پاداش او را به طور کامل میدهد، و هر کسی که از آن بکاهد (دربارة او در قیامت، همان را میگویند که دربارة کمفروشان مطابق آیة اول سورۀ «مطفّفین» گفته میشود:) وای بر کمفروشان![23]
برادرانِ ابنمسعود
از تاریخ فهمیده میشود که ابنمسعود، دارای دو برادر بوده است:
1. «عُتبۀبنمسعود»، که از پیشگامان اسلام بود و در عصر خلافت عمر از دنیا رفت. او پسری به نام «عبدالله» داشت که از فقهای کوفه بود و حدیث بسیار میدانست، و در عصر خلافت عبدالملک از دنیا رفت. همین عبدالله بن عتبه، پسری به نام «عبیدالله» داشت که یکی از فقهای هفتگانۀ معروف مدینه بود، از اعلام تابعین به شمار میآمد، احادیثی را که از ابنعباس، عایشه و ابوهریره شنیده بود، نقل میکرد و از علمای پارسای عصر خود بود، و در سال 99 یا 102 هجری از دنیا رفت.[24]
2. «عُمیسبنمسعود»، برادر دیگر عبداللهبنمسعود بود. او پسری به نام «عمرو» داشت که حضرت علی(ع) او را «عبد صالح» خواند. عمرو بن عمیس که از شیعیان صالح حضرت علی(ع) بود، در مسیر مکه، مورد هجوم دژخیم معاویه، ضحاک، قرار گرفت و به شهادت رسید.[25]
برگرفته از کتاب: زندگی پرافتخار اویس قرنی و ابنمسعود؛ پیشگامان راه هدایت
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
[1]. الغدیر، ج9، ص10ـ11.
[2]. همان، ص284؛ اسد الغابه، ج3، ص259.
[3]. الغدیر، ج9، ص284؛ اسد الغابه، ج3، ص259.
[4]. الغدیر، ج9، ص7.
[5]. همان.
[6]. الغدیر، ج9، ص7 و 23.
[7]. الإصابۀ (ابنحجر)، ج2، ص370؛ الغدیر، ج9، ص10.
[8]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج12، ص183.
[9]. اسد الغابه، ج3، ص359.
[10]. بهجۀ الآمال، ج5، ص284.
[11]. الکنی و الالقاب، ج1، ص216.
[12]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج2، ص181.
[13]. قطرب (بر وزن قنفذ) پرندهای است که شب تا صبح بیدار است و به دور خود میگردد؛ مجمع البحرین.
[14]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج6، ص237.
[15]. همان، ج10، ص137.
[16]. همان، ص139.
[17]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج1، ص129ـ130.
[18]. همان، ص315.
[19]. همان، ج2، ص29.
[20]. همان، ج7، ص268.
[21]. همان، ج10، ص47.
[22]. سیرۀ ابنهشام، ج4، ص171؛ دعا در میدان جنگ، ص112.
[23]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج10، ص207؛ مجمعالبیان، ج10، ص452.
[24]. الکنی و الالقاب، ج1، ص217ـ218.
[25]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج2، ص117.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}