مداخلات ایالات متحده آمریکا در قاره ی آفریقا
 
چکیده
آمریکا به عنوان یک ابر قدرت در جهان برای خود این حق را قائل است که هرجور بخواهد و به نفعش باشد، درامور دیگر کشورها دخالت کند و حتی علیه آنها جنگ و کشتار به راه بیاندازد. آنچه در این مقاله می خوانید نمونه ای از این دخالت هاست که ایالات متحده در قاره پهناور سیاه یعنی آفریقا به راه انداخته است. آنچه در این مقاله باهم مرور خواهیم کرد، نمونه ای از این مداخلات است که به صورت کوتاه اشاره شده است.

تعداد کلمات: 4734 / تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

 

اتیوپی

اقدامات آمریکا در اتیوپی، همواره در جهت سرکوب حرکت‌های‌مردمی و حمایت از کودتاهای ضدمردمی بوده است.
هایله سلاسی، دیکتاتور اتیوپی، نیز مورد حمایت جدی آمریکا بود. بر همین اساس آمریکا تا پیش از سقوط هایله سلاسی در اتیوپی در ۱۹۷۶ با ایجاد اتحادی بین ایران (رژیم شاه)، اتیوپی و رژیم صهیونیستی توانست سه منطقه استراتژیک شمال شرق آفریقا (شاخ آفریقا) و تنگه باب‌المندب، خلیج‌فارس و تنگه‌هرمز، دریای‌سرخ و کانال سوئزرا با سیاست‌های‌خود همسو کرده و کمربند امنیتی در مقابل سیاست‌های‌اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کند. این روند تا پیش از سقوط هایله سلاسی در اتیوپی ادامه داشت. اتیوپی امروزه نیز شاهد مداخلات گسترده سیاسی آمریکاست.

 

اردن

*۱۹۹۴؛ ایالات‌متحده آمریکا با اعمال فشار سیاسی پادشاهی اردن را مجبور کرد با اسرائیل قرارداد صلح امضا کند و این رژیم اشغالگر را به رسمیت بشناسد و همواره در حمایت از دیکتاتوری‌های‌اردن، جنبش‌های‌مردمی در این کشور را سرکوب کرده است.
 

 افریقای جنوبی

*1961-1990؛ ایالات‌متحده آمریکا با حمایت از حکومت دیکتاتوری و نژادپرست افریقای جنوبی، مانع به نتیجه رسیدن انقلاب‌های‌مردمی در این کشور شد
*1990-2013 ؛ آمریکا با حمایت از تغییر شکل حکومت از سفید به سیاه و با سلسله تبلیغات‌های عوام‌فریبانه خود، مانع به ثمر رسیدن اهداف جنبش‌های‌مردمی در افریقای جنوبی شد.
*۲۰۱۴- ۲۰۰۴؛ آمریکا با حمایت از حکومت مستبد در سرکوب گسترده تظاهرات و اعتراضات مردمی مشارکت کرد.
باز هم ایالات‌متحده آمریکا با حمایت همه جانبه از سرکوب و کشتار معدنچیان معترض، پرونده جنایات خود در این کشور را تکمیل کرد.

 

الجزایر

*۱۸۳۰؛ فرانسه الجزایر را اشغال و آن را مستعمره خود کرد. این کشور در ۱۹۶۲ استقلال خود را به دست آورد، اما در جنگ‌های‌داخلی، که با مداخله گسترده و فتنه‌انگیزی‌های‌قومی و قبیله‌ای ایالات‌متحده آمریکا روی داد، بیش از یک میلیون الجزایری جان خود را از دست دادند. این مداخلات آمریکا در الجزایر همچنان به اشکال مختلف ادامه دارد.
 

 آنگولا

*۱۹۸۰- ۱۹۸۸؛ مداخلات سلطه‌جویانه و منفعت‌طلبانه ایالات‌متحده آمریکا در آنگولا، که در جریان درگیری‌ها و ناآرامی‌های‌داخلی این کشور رخ داد، همچنان با روش‌های‌تازه ادامه دارد. در مجموع هفتصد هزار نفر از مردم کشته شدند.
*۱۹۹۳و۱۹۹۴؛ در ادامه آمریکا با ایجاد درگیری‌های‌داخلی در این کشور باعث کشته شدن صد هزار نفر و بی‌خانمانی و آوارگی دو میلیون نفر شد.

 

 اوگاندا

 آمریکا طی سالیان طولانی با حمایت از هرکودتا و حکومتی که حافظ منافع استعماری ایالات‌متحده باشد، هرگونه اعتراض مردمی را سرکوب و از استبداد و دیکتاتوری حمایت همه جانبه کرد.
ایدی امین، یکی از معروف‌ترین دیکتاتورهای دست نشانده آمریکا و اروپا در اوگاندا بود که با بررسی مسیر روی کار آمدن وی می‌توان به ماهیت واهداف رؤسای امریکایی او پی برد.
امین در 1952 به عضویت ارتش انگلستان درآمد و در سرکوبی انقلاب کنیا شرکت کرد. وی در ۱۹۶۱ به درجه ستوان اولی رسید که به جز امین تا آن هنگام، فقط یک اوگاندایی دیگر توانسته بود به چنین درجه‌ای در ارتش انگلستان دست پیدا کند.
امین که در کشتار مردم تورکانا، در یکی از مناطق مرزی کنیا، در 1962 شرکت کرد که طبق گزارش‌های‌سازمان ملل بسیاری از کشته‌شدگان، شکنجه و در مواردی زنده به گور شده بودند.
نخست‌وزیر اوگاندا در آن دوره شخصی به نام میلتون اوبوته بود. امین در ۱۹۶۳ مدارج ترقی را به سرعت پیمود و به درجه ژنرالی و بعدها جانشین فرماندهی نیروی هوایی اوگاندا رسید، مدتی را هم در رژیم صهیونیستی و زیر نظر آمریکا به تمرین چتربازی گذراند.

 


*۱۹۷۱؛ امین پس از مدتی اختلاف با اوبوته، هنگامی که وی در خارج از کشور بود، کودتا کرد. بعدها اسنادی از حمایت ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلستان از این کودتا به دست آمد.
به قول غربی‌ها، امین آدم نالایق و شهرت‌طلبی بود، اما با مشورت‌های‌حامیان امریکایی خود توانست حکومت تشکیل دهد. وی به کمک مشاوران خود قول آزادی همه زندانیان و ایجاد اصلاحات اقتصادی را به مردم داده بود و همین باعث حمایت مردم اوگاندا از امین در جریان کودتا شد.
اما خیلی زود بی‌لیاقتی وی اثبات شد و دولت وی در زمینه‌های‌مختلف شکست خورد. وی نتوانست یک نظام مالی سالم ایجاد کند، دموکراسی را سرکوب کرد و نتوانست در اجرای قانون موفق باشد. حتی در دوره حکومتش هیچ انتخاباتی برگزار نشد. وی ارتشی‌های وفادار به اوبوته را اعدام کرد، که دوسوم ازه هزار سرباز، در سال نخست حکومت دست نشانده وی کشته شدند.
سیاست خارجی امین، متمایل به آمریکا و کشورهای غربی بود، به طوری که پس از به قدرت رسیدن، ابتدا به اسرائیل و بعد به لندن سفر کرد. وی در دوران زمامداری، در مورد نقض حقوق بشر از جمله اعدام‌های خودسرانه، سرکوبی مخالفان سیاسی و اقلیت‌های‌قومی و اخراج آسیائیان از کشور، کارنامه سیاهی از خود به جای گذاشت.
برآورد می‌شود که در دوره اختناق حکومت امین، بین صد تا پانصد هزار اوگاندایی به وسیله نیروهای امنیتی اوگاندا شکنجه و کشته شده باشند.
کشته‌شدگان از همه اقشار از جمله شهروندان عادی و کشاورزان، اعضای کابینه دولت، پزشکان، روزنامه‌نگاران و دپیلمات‌ها بودند.
در مواردی تمام روستا نابود می‌شد وساکنانش به رود نیل انداخته می‌شدند، تاحدی که ماهیگیران مجبور می‌شدند برای جلوگیری از مسدود شدن کانال‌های‌کشته‌شدگان را با تور ماهیگیری، از آب درآورند، اما با وجود کشتارهای فراوان و نقض بی‌رویه حقوق بشر توسط امین، آمریکا هرگز به اقدامات وی اعتراضی نکرد.
وظیفه امین طی این سال‌ها آن بود که همه انقلابیون و انسان‌های‌صاحب فکر و ضداستعمار آمریکا و امپریالیسم را سرکوب کند؛ در واقع خواسته اصلی آمریکا همین بود و امین به خوبی توانست این سیاست آمریکایی‌ها را، که خود به طور مستقیم امکان اجرای آن را نداشتند، به نیابت از ایشان و زیر مدیریت آمریکا اجرا کند. در دوره حکومت امین، ارتش به طور چشمگیری تقویت شد و بیشتر بودجه کشور صرف ارتش می‌شد. همچنین وی برای عملی کردن نیات آمریکایی‌ها، تشکیلات امنیتی اختصاصی خود را با هجده هزار عضو تأسیس کرده بود. در ۱۹۷۵ امین با اعطای درجه فیلد مارشالی، خود را رئیس‌جمهور مادام‌العمر نامید.
سرانجام در ۱۱آوریل۱۹۷۹، ارتش تانزانیا، کامپالا را تصرف کرد و امین از کشور فرار کرد و به لیبی گریخت. وی پس از لیبی، مدتی در عراق ساکن شد و سرانجام در شهر بندری جده اقامت گزید. دولت عربستان با نظر مستقیم امریکا، برای وی تسهیلاتی فراهم کرد که شامل ۱۴۰۰ دلار حقوق ماهانه، خانه، غذا، اتومبیل و راننده می‌شد.
ایالات‌متحده تاکنون نیز از سرکوب هر جنبش مردمی و ضداستعماری در این کشور حمایت می‌کند.

 

بروندی

*۱۹۷۲؛ مداخله سلطه‌جویانه و منفعت‌طلبانه سیاسی و نظامی ایالات‌متحده آمریکا در بروندی، که در جریان درگیری‌ها و ناآرامی‌های‌داخلی این کشور به وقوع پیوست و همچنان با روش‌های‌تازه ادامه دارد، در مجموع ۲۵۰ هزار کشته برجای گذاشته است.
*۱۹۹۳؛ آمریکا در جریان درگیری‌های‌بروندی دویست هزار نفر از مردم این کشور را کشت.

 

تونس

بن‌علی، خود محصولی از دستگاه نظامی و امنیتی ایالات‌متحده بود. همچنان که فرانسه متضمن ارتباطات دوستانه بین تونس و اروپا بود، نظام طاغوتی و اسلام ستیز تونس به حمایت آمریکا و همدستی نزدیک با این کشور وابسته بود. این مسئله بسیار مشهود بود؛ سکوت و حمایت همه جانبه مجرمانه آمریکا در مقابل فساد حکومت ظالم بن‌علی، عبرت آموز است. تا هنگامی که منافع امنیتی آنان در منطقه حفظ می‌شد، کشتار، شکنجه و آزار مردم تونس توسط بن‌علی اهمیتی نداشت.
حکومت بن علی، با کمک و حمایت دولت‌های‌امریکا، ۲۳ سال بر تونس حکومت کرد. در این دوران، امریکایی‌ها هیچ اعتراض یا فشاری درباره حقوق بشر و آزادی به این دولت وارد نکرده اند، چراکه تونس نمونه خوبی از حکومتی بود که با سیاست‌های‌جهانی در حوزه اقتصاد و نسخه‌هایی که بازوهای لیبرالیسم اقتصادی امریکا، یعنی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول پیشنهاد می‌کردند، همراهی میکرد.
انقلاب تونس در شرایطی رخ داد که وضعیت بغرنج اقتصادی و فقدان آزادی‌های‌سیاسی و مدنی، وقوع آن را پیش بینی می‌کرد. با این حال، با توجه به ماهیت حکومت طاغوتی بن‌علی و توان نیروهای اطلاعاتی و امنیتی دولت پلیسی وی در سرکوب هرگونه صدای مخالف، تا چند هفته پیش از انقلاب هیچ‌کس سقوط بن‌علی را پیش‌بینی نکرد.
تونس از نظر اقتصادی و بسیاری از شاخص‌های‌توسعه انسانی، در بین کشورهای جهان عرب یکی از پیشروترین کشورهاست؛ به عبارت دیگردرحالیکه این کشور در شاخص‌هایی همچون رشد اقتصادی و درآمد سرانه، توانست پیشرفت قابل توجهی کند اما همزمان، در شاخص‌هایی همچون شفافیت اقتصادی و مالی و عدالت اجتماعی و طبقاتی، جایگاه قابل قبولی به دست نیاورد و همین امر خود یکی از ریشه‌های‌اصلی بحران در این کشور بود.
گرچه سیاست‌های‌اقتصادی دولت بن‌علی، حجم ثروت را در این کشور افزایش داد و بخشی از مردم از مواهب آن بهره بردند، اما در مقابل، بسیاری نیز بودند که نه فقط بهره‌ای از این رشد اقتصادی نبردند بلکه با افزایش قیمت‌ها و نبود سیاست‌های‌حمایتی، روز به روز فقیرتر می‌شدند به طوری که خرده کاسبان، تولیدکنندگان جزء، کشاورزان سنتی و روستاییان مناطق بیابانی کمتر حاصل‌خیز جنوب، از این شیوه توسعه زیان دیدند و همراه با کارگرانی که درآمدشان پابه‌پای تورم حاصله از ورود ثروت به کشور پیشرفت، به طبقه فرودست تنزل پیدا کردند.
بنابراین گرچه درآمد سرانه این کشور طی سال‌های‌اخیر افزایش پیدا کرده بود اما این امر الزام به معنای بهره‌بردن عادلانه و منطقی همه قشرهای مردم از درآمدهای ملی نبود. بنابراین سیاست‌های‌اقتصادی دولت بن‌علی طی سال‌های‌گذشته، باعث افزایش شدید فاصله طبقاتی در تونس شد.
سیاست‌های‌خصوصی سازی بی‌رویه بن‌علی در تونس باعث بالارفتن آمار بیکاری در این کشور شد. در این میان بیکاری قشر تحصیل کرده در این کشور، بسیار محسوس‌تر بوده است؛ به عبارت دیگر با وجود رشد تحصیلات دانشگاهی، بسیاری از دانش آموختگان نمی‌توانند شغل مناسبی اختیار کنند، به طوری که بسیاری از آن‌ها مجبور به کارهایی همچون دست‌فروشی می‌شوند.
از این رو اتخاذ سیاست‌های‌اقتصادی نولیبرالی و در نتیجه، شکل‌گیری نوعی عدم توازن در میان قشرهای مختلف جمعیتی، یکی از اصلی‌ترین زمینه‌های‌اعتراض مردمی علیه دولت زین‌العابدین‌بن‌علی را فراهم کرده بود.
یکی دیگر از مشکلاتی که سیاست‌های‌اقتصادی دولت بن‌علی مسبب آن بود، ایجاد رانت‌ها و انحصارهای ویژه برای گروهی از وابستگان حکومتی بود. براین اساس واگذاری بسیاری از پست‌های‌دولتی و طرح‌های‌اقتصادی به افراد نزدیک به خانواده حاکم و نبود سازوکارهای نظارتی قوی، باعث گسترش ابعاد فساد اداری و دولتی در این کشور شد.
همچنین از دیگر موارد مهم زمینه‌ساز تحولات در تونس، نبود توسعه سیاسی بود. گرچه زین‌العابدین‌بن‌علی تلاش بسیاری کرد که در راستای نوسازی اقتصادی تونس موبه‌مو توصیه‌ها و سیاست‌های‌ارائه شده از سوی نهادهای اقتصادی غربی را پیاده کند، اما در عین حال هیچ تلاشی برای بازسازی رفتار سیاسی حکومت خود نکرد.
پس از استقلال تونس در ۵۴ سال گذشته، این کشور فقط دو رئیس‌جمهور را به خود دیده است. این خود گواه روشنی بر ماهیت استبدادی و وابستگی نظام حاکم به بیگانگان در سال‌های‌اخیر است. وابستگی به حکومت‌های‌غربی باعث شد که تمامی مطالبات در این جامعه بر روی هم انباشته شود و وقتی مجالی برای طرح آن پیدا شد، همه آن‌ها یک‌جا با حکومت تسویه شود؛ از این رو وقتی جوانی به نام محمدال‌بوعزیزی در ۱۶ آذر ۱۳۸۹، در شهر دور افتاده سیدیب وزید، واقع در ۲۷۰ کیلومتری جنوب غربی پایتخت، در اعتراض به مصادره گاری و سبزیجاتی که یگانه منبع درآمدش بود، در ملأعام دست به خودسوزی زد، این حادثه به مثابه جرقه‌ای بود که آتش به بنیان حکومت طاغوتی بن‌علی زد. از همان روز، تظاهرات در این شهر حاشیه‌ای آغاز شد و به تدریج به سایر شهرها و سرانجام به پایتخت رسید. در نتیجه، ارتش به خیابان‌ها آمد، اما نه فقط دست به سرکوب و مقابله با مردم نزد بلکه در موارد بسیاری بین نیروهای امنیتی و تظاهرکنندگان میانجی شد. در ادامه وعده‌های زین‌العابدین‌بن‌على نه فقط مردم تونس را آرام نکرد بلکه نشانه‌ای مبنی بر ناتوانی حکومت و پیروزی نزدیک اعتراضات داد.
*۲۰۱۱؛ آمریکا با حمایت از بن‌علی در مقابل انقلاب مردم، از هیچ روشی برای سرکوب مردم دریغ نکرد. در نتیجه، در ۲۴ دی ماه ۱۳۸۹، اعتراضات با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد و بن‌علی، پس از ۲۳ سال حکمرانی، از تونس گریخت. پس از این‌که آمریکا از ماندن بن علی در قدرت نا امید شد موضع روشن‌تری نسبت به قیام مردم علیه بن‌علی به منظور جابه‌جایی مهره‌های‌دست نشانده خود گرفت . باراک اوباما در ابتدا شجاعت مردم تونس را تحسین کرد، درحالی که کشورهای اروپایی و در رأس آن‌ها فرانسه، سکوت کردند. واشنگتن از دو هفته پیش از انقلاب، انتقادات خود علیه نظام بن علی را تشدید کرد. هرچند ایالات‌متحده تا هنگام سقوط حاکم دست نشانده تونس، آشکارا جانب معترضان را نگرفت. در عین حال، توجه به این واقعیت لازم است که تا روز ۲۴ دی ماه ۱۳۸۹، یعنی روز فرار بن‌علی، چشم‌انداز آینده تونس مبهم و احتمالات چندی مطرح بود و ایالات‌متحده برای نشان دادن بی‌طرفی خود و با هدف نزدیک ماندن به دو طرفی که احتمال غلبه هردو آن‌ها وجود داشت، موضع روشنی به سود معترضان نگرفت؛ با این حال انتقادات خود علیه بن‌علی را گسترش داد و با سقوط وی، با دورویی، از انتخاب مردم تونس استقبال کرد.
یک هفته پس از انقلاب، جفری فیلتمن، معاون وزیر خارجه امریکا، ضمن دیدار از تونس و ملاقات با رهبران قیام و احزاب مخالف و دولت موقت اعلام کرد: ایالات‌متحده برای کمک به تونس در برگزاری انتخاباتی آزاد، شفاف و فراگیر که پایه حکومت و نظامی نوین در تونس باشد آماده است. درواقع، ایالات‌متحده نگران آینده تونس و احتمال به قدرت رسیدن اسلامگرایان است. آمریکا سعی دارد تا با تغییرات محدود غیرزیربنایی در حاکمیت تونس وحفظ عناصر حکومت پیشین بر موج انقلاب مردم تونس سوار شود و با روی کار آوردن دولت دست نشانده دیگری، منافع خود را در این کشور مهم افریقایی حفظ کند. در این راهبرد، مهارحرکت مردمی در تونس به سمت و سویی دلخواه و تداوم حاکمیتی غرب‌گرا و نرفتن تونس به سمت حاکمیت اسلامگراهای مستقل، درصدر اهداف آمریکا قرار دارد.

 

چاد

این کشور که از ۱۹۲۰ مستعمره فرانسه بود، در ۱۹۶۰ از فرانسه مستقل شد، اما در ۱۹۶۵ با تحریک و فتنه‌گری آمریکا درگیر جنگ‌داخلی شد و در ۱۹۷۹ شورشیان پایتخت را تصرف کردند و جنگ‌داخلی پایان یافت.
*۱۹۸۲؛ سرانجام دولت ایالات‌متحده آمریکا در هفتم ژوئن موفق شد حسین حبری، عامل سیستم اطلاعاتی سازمان سیا و دست‌نشانده خود را، پس از هزینه کردن بیش از ده میلیارد دلار وارتکاب کشتار گسترده مردم چاد به قدرت رساند. این امر سرآغاز مداخلات مستقیم آمریکا برای پیشبرد اهداف کثیفش در چاد و افریقا شد.
در گزارش ۲۰۱۰ سازمان عفو بین‌الملل، فضای حاکم بر چاد این گونه به تصویر کشیده شده است:
غیرنظامیان و فعالان حقوق بشری دستگیریا کشته می‌شوند. دختران و زنان قربانیان خشونت‌های‌جنسی هستند. از کودکان به عنوان سرباز جنگی استفاده می‌شود. مقامات در تأمین امنیت غیرنظامیان در برابر سارقان و گروه‌های‌مسلح موفق نبوده‌اند. با مخالفان دولت به شکلی ناعادلانه رفتار می‌شود و بازداشت‌های بی‌دلیل و شکنجه و رفتار غیرقانونی در انتظار آن‌هاست. خبرنگاران و فعالان حقوق بشر در خطر هستند. تخریب ساختمان‌ها و منازل مسکونی از ۲۰۰۹ آغاز شده و تاکنون ادامه دارد که در نتیجه آن هزاران نفر از مردم بی‌خانمان شده‌اند.
 با این همه، دولت آمریکا هنوز هم از دولت جنایتکار چاد به طور همه جانبه حمایت کرده و به آموزش کماندوهای چاد مشغول است.

 

رواندا

*۱۹۹۴؛ مداخلات سلطه‌جویانه و منفعت‌طلبانه سیاسی و نظامی ایالات‌متحده آمریکا در رواندا، که در جریان درگیری‌ها و ناآرامی‌های‌داخلی این کشور به وقوع پیوست و همچنان با روش‌های‌تازه ادامه دارد، در مجموع هشتصد هزار کشته و بیش از چهار میلیون آواره و بی‌خانمان بر جای گذاشت.
 

 سودان

 *۱۹۷۲-۱۹۵۵؛ آمریکا با مداخلات گسترده خود در امور داخلی سودان، ۷۵۰ هزار نفر را کشت.
 *۱۹۸۳-۲۰۰۰؛ با حضور و مداخلات آمریکا در درگیری‌های‌سودان، دو میلیون نفر کشته شدند.
 *۱۹۹۸؛ حملات موشکی آمریکا به سودان با عملیات Operation Infinite Reach آغاز شد. این عملیات نظامی در پاسخ و به بهانه بمب‌گذاری نیروهای القاعده در سفارتخانه‌های‌آمریکا در تانزانیا و کنیا انجام شد. همچنین در این عملیات نظامی، یک کارخانه داروسازی سودانی به اتهام تولید سلاح‌های‌کشتارجمعی و با بهانه تولید گاز می‌نابود شد.
سودان سبد غذایی افریقا و صادرکننده محصولات کشاورزی و گندم به سایر کشورهای آفریقایی است و به طور کلی از حاصلخیزترین کشورهای جهان به شمار می‌رود. ذخایر نفتی سودان به تنهایی معادل کل منابع نفتی موجود در تمام افریقاست. ذخیرۂ احتیاطی نفت سودان معادل هفت میلیارد بشکه تخمین زده می‌شود. از سوی دیگر غنی‌ترین معادن مس و اورانیوم جهان در منطقه دارفور سودان است؛ درحقیقت تغییر نظام سودان مدخلی برای سیطره آمریکا بر نفت این کشور است و از سوی دیگر تسلط بر آب‌های‌رودخانه نیل، که از مصر به سودان میریزد، عاملی دیگر برای اخاذی و زورگویی و تسلط آمریکا بر مصر به شمار می‌رود.
دارفور با مساحت ۵۱۰ هزار و ۸۸۸ کیلومتر مربع معادل یک پنجم مساحت سودان و شش میلیون نفر جمعیت دارد. حدود ۷۵ درصد از ساکنان دارفور در روستاها و پانزده درصد در مراتع و ده درصد جمعیت آن شهرنشین هستند.
سودان با 5/2میلیون کیلومتر مربع مساحت و جمعیتی در حدود ۳۴ میلیون نفر، یکی از بزرگترین کشورهای آفریقایی است. دارفور در غرب سودان و هم مرز با سه کشور لیبی از شمال، چاد از غرب وافریقای وسطی از جنوب میباشد. دارفور از نظر اداری، سه قسمت شده است: شمال ووسط و غرب دارفور آب و هوایی شبه صحرایی در شمال و مدیترانه‌ای در منطقه جبل مره دارد.
دارفور ۱۶۰ قبیلة عرب و افریقایی دارد که همگی آن‌ها مسلمان بوده و از دیرباز ساکنان آن به حاملان قرآن معروف بوده‌اند به طوری که پنجاه درصد ساکنان دارفور حافظ قرآن هستند. ساکنان دارفور از دو نژاد عرب و افریقایی می‌باشند؛ از این رودخالت نیروهای اروپایی و غربی در شؤون داخلی سودان به بهانه پاکسازی و کشتار نژادی، دروغی بیش نیست.
در دارفور، مانند همه صحراهای جهان، دو گروه کشاورز و دامدار زندگی می‌کنند. ساکنان عرب نژاد این منطقه بیشتر کشاورز و مقیم بودند و ساکنان افریقایی آن به پرورش دام و گاو و گوسفند اشتغال داشتند و گاهی بر سر آب و مراتع با هم درگیر می‌شدند، که این امر در بین همه قبایل عادی است.
اما علت دخالت آمریکا و اسرائیل در امور داخلی سودان و اهداف پشت پرده آن، بسیار فراتر از آن چیزی است که در لباس حقوق بشر ادعا می‌شود. آمریکا از دهه نود با کمک‌های‌مالی و تسلیحاتی به عده‌ای از شورشیان دارفور وتشدید درگیری‌های‌داخلی سعی کرد با تجزیه این بخش از کشور سودان، مانند آن‌چه در جنوب سودان در حال رخ دادن است، منافع و سود سرشاری نصیب شرکت‌های‌نفتی آمریکایی کند.
حکومت سودان، به طور جدی اریتره را مسؤول استمرار بحران دارفورو حمایت‌کننده گروه‌های‌شورشی در دارفور می‌داند. اریتره نیز از سویی با حمایت مالی و تسلیحاتی از شورشیان و از سویی دیگر حلقه ارتباطی و پیوند شورشیان دارفور با آمریکا و اسرائیل است.
سودان و به خصوص دارفور، به دلیل منابع طبیعی غنی نفت و گاز و مس و اورانیوم، آب رودخانه نیل و زمین حاصلخیز، بیش از اتیوپی، نظر آمریکا و اسرائیل را جلب کرده است؛ از این رو ایالات‌متحده از سال‌ها پیش نقشه تقسیم سودان را در سر داشته است. نفوذ در سودان و تقسیم آن، این امکان را به آمریکا و اسرائیل می‌دهد که به منبع آب شیرین نیل و نفت دارفور سیطره یابد؛ همچنین تجزیه سودان می‌تواند برای این رژیم پایگاه مهمی برای مبارزه و درگیری با اعراب باشد؛ از این رو می‌بینیم که رژیم صهیونیستی با کمک به شورشیان دارفور با یک تیر دو نشان می‌زند.
خطر بزرگ دیگری که در کمین سودان است، به کارگیری این پناهندگان در شبکه‌های‌جاسوسی سیا، موساد و شاباک است.

 

سومالی

 *۱۹۹۲-۱۹۹۱؛ آمریکا در امور داخلی این کشور مداخله کرد و با اشغال نظامی این کشور و ایجاد هرج و مرج و جنگ‌های‌داخلی و قحطی، باعث کشته شدن ۳۵۰ هزار نفر و آوارگی ۱٫۵ میلیون نفر شد.
*۱۹۹۲–۱۹۹۴؛ ایالات‌متحده آمریکا همچنین سومالی را به بهانه حفظ دموکراسی و دفاع از حاکمیت ضدمردمی این کشور اشغال نظامی کرد و با حمله به موگادیشو، جنایات بسیاری مرتکب شد. آمریکا در دسامبر ۱۹۹۲، در عملیات «حفظ دموکراسی» یا Operation Uphold Democracy، در راستای حمایت از ژان برتراند آریستید، رئیس‌جمهور مخلوع سومالی، وارد این کشور شد و به سرکوب مخالفان پرداخت.
*۱۹۹۲؛ آمریکا در اواخر این سال در عملیاتی با نام احیای امید، به بهانه کمک‌های‌انسان دوستانه وارد سومالی شد و در امور این کشور مداخله کرد.
 *۲۰۰۵؛ آمریکا سومالی را به طور گسترده موشک‌باران و به بهانه دفاع از حکومت در جنگ‌داخلی این کشور مداخله کرد.

 

غنا

*۱۹۵۰-۱۹۶۰؛ در این دهه کرام نکرومه، چهره ضد امپریالیستی، که در دوران استعمار بریتانیا نخست‌وزیر بود، با کسب استقلال از انگلیس به عنوان رئیس‌جمهور غنا برگزیده شد. او در ۱۹۶۵ کتاب استعمارنو: آخرین مرحله از امپریالیسم را نوشت و سرانجام در ۱۹۶۹ طی یک کودتای پیچیده و همه جانبه امریکایی و تزریق گسترده پول و تسلیحات توسط سازمان سیا، سرنگون شد. هرچند دولت آمریکا دخالت در این کودتا را نفی کرد، اما بعدها یکی از جراید انگلیسی فاش کرد که چهل نفر از افسران سیا به توزیع اسلحه و حمایت از مخالفان مخفی نکرومه پرداختند. سرانجام نیز با موفقیت این عملیات، دولت آمریکا از آن‌ها قدردانی کرد.
 

 کنگو

 جمهوری دموکراتیک کنگو از ۱۸۷۰ تا اعلام استقلال در ۳۰ ژوئن۱۹۶۰ در تصرف دولت استعماری بلژیک بود؛ درحقیقت سرهنری مرتون، کاشف انگلیسی، این سرزمین را کشف و آن را مستعمره بلژیک اعلام کرد. در تقسیم بندی و حل اختلافات دولت‌های‌اروپایی در قاره سیاه، این سرزمین به بلژیک رسید و امریکا، فرانسه و انگلستان، آن را به رسمیت شناختند. جمهوری دموکراتیک کنگو، ۷۱ میلیون نفر جمعیت دارد و مساحت آن ۲ میلیون و ۳۴۵ هزار کیلومتر مربع است. از اوایل دهه چهل و همزمان با تلاش‌های‌آمریکا برای اختراع و توسعه سلاح‌های هسته‌ای و نیاز مبرم به اورانیوم، رویدادهای مربوط به استقلال و روش دولتمردان این کشور را از نزدیک زیر نظر داشت.
موضوع علاقه‌مندی آمریکا به سرنوشت کنگوو رهبران آن، به ۱۸۸۴ برمی گردد. آمریکا نخستین کشور جهان بود که ادعاهای لئوپلد دوم، پادشاه بلژیک، را بر جمهوری‌دموکراتیک به رسمیت شناخت. این درواقع توافقی دوجانبه بین این دو کشور و معامله‌ای برای تصرف و چپاول ذخایر معدنی کنگو بود. با رسمیت پیداکردن مالکیت بلژیک به این سرزمین، دیگر کشورهای اروپایی از ادعاهای خود گذشتند و آمریکا و بلژیک از آن سال به بعد با همکاری یکدیگر همه ذخایر قابل استحصال این سرزمین را غارت کردند. در دهه چهل و در دوره جنگ سرد، اورانیوم، ماده راهبردی مهمی بود که آمریکا اجازه نزدیک شدن رقیبش شوروی به آن را نمی‌داد.
ایالات‌متحده آمریکا اعتقادی به فلسفه لیبرالیسم و آزادی‌های‌فردی و اعلامیه جهانی حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت و اعلام استقلال ندارد و همه این حرف‌ها را در مناسبت‌های‌مختلف برای اهداف تبلیغاتی به زبان می‌آورد و در عمل خود ناقض اصلی این ارزش‌های‌به اصطلاح غربی است. نکته‌ای که برای همه دولت‌های‌آمریکا مهم است حفظ منافع اقتصادی و مالی و تسلط بر منابع زیرزمینی همه کشورهایی است که به اصطلاح جهان سوم گفته می‌شوند.
پاتریس لومومبا، نخست‌وزیر قانونی کنگو، گناهش این بود که در سخنرانی روز اعلام استقلال این سرزمین از بلژیک، برخلاف خواست ترتیب‌‌دهندگان این مراسم، درباره مظالمی که دولت بلژیک و شرکت‌های‌معدنی این کشور و همچنین آمریکا در غارت منابع طبیعی این کشور انجام داده و مردم را به فقروفنا کشانده بودند، سخنرانی کرد. به گفته مشاورش، همان سخنرانی آغاز توطئه‌های‌دولت‌های‌غربی به رهبری و حمایت همه جانبه ایالات‌متحده آمریکا برای سرنگونی پاتریس لومومبا بود.
هنگامی که پاتریس لومومبا، که با مبارزات ضد استعماری اش راه را برای استقلال کنگواز بلژیک فراهم کرده بود، برای حل برخی بحران‌های‌داخلی از شوروی طلب کمک نظامی کرد، باعث شد دولت آیزنهاور برآشفته شود. رئیس وقت سازمان سیا، هشدار داد که کنگونیز در تلاش است تا به حکومتی کمونیستی تبدیل شود و باید دست به کار شد تا از پدید آمدن کوبایی دیگر جلوگیری شود. آیزنهاور به سازمان سیا اجازه داد تا با ریختن سم در غذا یا خمیردندان وی او را از بین ببرد. سازمان سیا نتوانست او را ترور کند اما استعمارگر پیشین کنگو، بلژیک را یاری داد تا لومومبا را عزل و او را مجبور به فرار کند.
 *۱۹۶۳؛ آمریکا در امور کنگو مداخله مستقیم کرد و با کمک عوامل داخلی چون موسی چومبه، پاتریس لومومبا، رئیس‌جمهور کنگورا به طور وحشیانه کشت و دولت را سرنگون کرد. ایالات‌متحده آمریکا چهار فروند هواپیمای ترابری را برای جابه جایی نیروهای کنگویی در جریان تأیید شورش‌ها در این کشور اعزام کرد.
پس از حادثه تروریستی ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱، که به کشته شدن پاتریس لومومبا و دو نفر از وزرایش منجر شد، تا سال‌ها محل دفن و اعدام وی و وزرایش مخفی ماند. سرانجام مأموری بلژیکی که با همکاری و طراحی مستقیم سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سبا، پاتریس لومومبا را کشته و سپس جسدش را قطعه قطعه کرده و در اسید حل کرده و سرانجام بقایای جسد را آتش زده بود، به تازگی پرده از این جنایت هولناک برداشت. نام لومومبا سمبل اثبات دورویی و تزویر آمریکا در توسل به ابزارهایی است که برای آمریکا فقط ارزش ابزاری دارد.
*۱۹۷۶؛ ایالات‌متحده آمریکا کمک‌های‌مهمی به فرانسه کرد تا برای ورود نیروها و تجهیزات نظامی برای سرکوب قیام مردمی و ضدغربی مردم «شابا» در کشور زئیر استفاده کند و سند دیگری در کارنامه مداخلات شیطانی خود افزود.
فرانسه به پشتوانه آمریکا و با حمایت از قدرت‌های‌آفریقایی همچون زئیرو برای نجات رئیس‌جمهور موبوتو، که در آوریل ۱۹۷۷ با یورش گروه شبا و گروه‌هایی که از آنگولا وارد زئیرشده بودند، کمک کرد. سرانجام در پی عملیات کولوزی (۱۰) در نوزدهم می‌۱۹۷۸ باعث عقب‌نشینی آنگولایی‌ها شد.
*۱۹۹۶–۱۹۹۷: ایالات‌متحده در کنگوبا شعار حمایت از پناهندگان، به سرکوب وحشیانه معترضان و شورش‌های‌خیابانی پرداخت تا حکومت مورد نظر خود را حفظ کند و با این مداخلات نظامی و سیاسی، که از ۱۹۹۷-۲۰۰۳ به طولو انجامید، باعث کشتار حدود دو میلیون نفر در جنگ و مرگ حدود پنج میلیون نفر ناشی از گرسنگی و قحطی در این کشور شد.
نکته جالب این است که جرج دبلیو بوش، چهل سال پس از ترور لومومبا، در ۱۱سپتامبر۲۰۰۱، جنگ‌جهانی علیه ترور را آغاز کرد. وی در سخنرانی خود در اجلاس مشترک مجالس آمریکا از محور شرارت صحبت کرد درحالی که آمریکا و فرانسه و بلژیک و سایر دولت‌های‌غربی، با ترور نخست‌وزیر قانونی جمهوری دموکراتیک کنگو، آن هم فقط به دلیل نیت واقعی وی برای حفظ ثروت‌های‌کشورش از چپاول نیروهای استعماری، در حقیقت نخستین و پایدارترین محور شرارت جهان در قرن بیستم بودند.
با وجود آن‌که واشنگتن تاکنون هرگز مسؤولیتی در قبال ترور پاتریس لومومبا را نپذیرفته با این حال برخی روزنامه‌های‌اروپایی از قول مأموران بازنشسته سیا در آن هنگام نوشته‌اند که پاتریس لومومبا، به نظر رئیس‌جمهور امریکا، به دلیل درخواست از شوروی برای اعزام نیروی نظامی برای مقابله با شورشیان، پا را از خطوط قرمز واشنگتن در افریقا فراتر گذاشته بود و باید مجازات می‌شد. به گفته این مأموران، رئیس‌جمهور آمریکا مجوز ترور وی را با دست خود صادر و به سازمان اطلاعات مرکزی اجازه داه بود به هر وسیله‌ای وی را بکشند. در ابتدا قرار بود یک لوله خمیردندان سمی به داخل کاخ نخست‌وزیری فرستاده شود تا پاتریس لومومبا با استفاده از آن، پس از مدتی بمیرد و مرگش طبیعی جلوه کند. این کار به دلایلی عملی نشد و طبق دستورات فوری واشنگتن، ترور مستقیم وی در دستور کار قرار گرفت.
موضوع برکناری و اعدام ددمنشانه پاتریس لومومبا توسط مأموران امنیتی امریکا، از آن نظر مهم‌ترین سوءقصد و ترور یک رهبر در قرن بیستم تلقی می‌شود که برای سال‌ها ایده تشکیل دولتی دموکراتیک و صلاحیت‌دار برای تصرف همه اموال ملی را در سراسر افریقا زیر سؤال برد. این حادثه تأثیرات روانی بسیاری بر نسل‌هایی از رهبران آفریقایی و آسیائی گذاشت و سال‌های بعد این مدل در غنا و دیگر کشورهای امریکایی لاتین و آفریقا به تکرار دیده شد.
نکته مهم این است که این مدل دخالت هنوز هم از سوی آمریکا و به خصوص در کشورهای مختلف جهان دنبال می‌شود. در کنگو، که فقط چند ماه از استقلال کشور می‌گذشت، ایالات‌متحده چهار گروه مختلف را برای به دست آوردن استقلال تحریک کرد تا کنترل دولت مرکزی به رهبری لومومبا را به حداقل برساند و سپس وی را دستگیر کرده و تیرباران کنند. درحال حاضر هم آمریکا سعی دارد در مورد کشورهای مختلف جهان از این روش استفاده کند. آن‌ها گروه‌های‌شورشی را برای جدا کردن بخش‌هایی از کشورها و اعلام استقلال تحریک می‌کنند تا بتوانند برای دخالت و برقراری آرامش از شورای امنیت سازمان ملل به دلایل به ظاهر انسانی مجوزی به دست آورند.
همچنین موبوتوسسه سکو، دیکتاتور معروف این کشور، با طراحی و حمایت کامل سیا به قدرت رسید. وی از کشتار بی‌رحمانه مردم کنگو و سرکوب رقبا و رهبران مخالفان خود هیچ ابایی نداشت و با حمایت آمریکا و فرانسه به ماجراجویی در کشورهای دیگر منطقه در افریقای مرکزی هم دست می‌زد و مخالفان سیاست‌های آمریکا در آن کشورها را نیز سرجایشان می‌نشاند و سرکوب می‌کرد.

گینه استوایی
ایالات‌متحده آمریکا در حدود سی سال گذشته از هر اقدامی برای حفظ دیکتاتوری و یا سرکوب اعتراضات مردمی در گینه استوایی دریغ نکرده است.
تئودورو او بیانگ انگوئما، حدود سه دهه پیش در کودتایی خونین در گینه استوایی روی کار آمد. با وجود این‌که این فرد در جهان به عنوان دیکتاتور شناخته شده است اما هنوز هم از حمایت کامل دولت آمریکا برخوردار است و طبق گزارش مجله پرد، در ۲۰۰۸ امریکایی‌ها بیش از سه میلیارد دلار محصولات نفتی از این کشور وارد کرده‌اند.

 

لیبریا

 مداخلات سلطه‌جویانه و منفعت‌طلبانه سیاسی و نظامی ایالات‌متحده آمریکا در لیبریا، که در جریان درگیری‌ها و ناآرامی‌های‌داخلی این کشور طی ۱۹۸۰۔۲۰۰۱ رخ داد و همچنان با روش‌های‌تازه ادامه دارد، در مجموع ۲۵۰ هزار نفر کشته و بیش از 5/1 میلیون نفر آواره و بی‌خانمان و بیش از سیصد هزار نفر کودک یتیم در این کشور فقیر برجای گذاشت.
 

منبع: کتاب خاطرات شیطان، نوشته صالح قاسمی