چشم چراني

نويسنده:استاد مطهري



سمرة بن جندب ، يك اصله درخت خرما در باغ يكي از نصارا داشت . خانه مسكوني مرد انصاري كه زن و بچه اش در آن جا به سر مي بردند. هماندم در باغ بود. سمره گاهي مي آمد و از نخله خود خبر مي گرفت ، يا از آن خرما مي چيد. و البته طبق قانون اسلام ، حق داشت كه در آن خانه رفت و آمد نمايد و به درخت خود رسيدگي كند. سمره هر وقت كه مي خواست برود از درخت خود خبر بگيرد، بي اعتنا و سرزده داخل خانه مي شد و ضمنا چشم چراني مي كرد. صاحبخانه از او خواهش كرد كه هر وقت مي خواهد داخل شود، سرزده وارد نشود. او قبول نكرد. ناچار صاحبخانه به رسول اكرم شكايت كرد و گفت : اين مرد سرزده داخل خانه من مي شود، شما به او بگوييد بدون اطلاع و سرزده وارد نشود تا خانواده من قبلاً مطلع باشند و خود را از چشم چراني او حفظ كنند. رسول اكرم ، سمره را خواست و به او فرمود:فلاني از تو شكايت دارد، مي گويد تو بدون اطلاع وارد خانه او مي شوي و قهرا خانواده او را در حالي مي بيني كه او دوست ندارد. بعد از اين اجازه بگير و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو، سمره تمكين نكرد. فرمود:پس درخت را بفروش ، سمره حاضر نشد. رسول اكرم قيمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد، فرمود:اگر اين كار را بكني ، در بهشت براي تو درختي خواهد بود باز هم تسليم نشد. پاها را به يك كفش كرده بود كه نه از درخت خودم صرف نظر مي كنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگيرم . در اين وقت رسول اكرم فرمود:تو مردي زيان رسان و سختگيري و در دين اسلام زيان رساندن و تنگ گرفتن وجود ندارد. بعد رو كرد به مرد انصاري و فرمود:برو درخت خرما را از زمين درآور و بينداز جلو سمره . رفتند و اين كار را كردند. آنگاه رسول اكرم به سمره فرمود:حالا برو درختت را هرجا كه دلت مي خواهد بكار.
منبع:داستان راستان