در بوستان به خلاف حکایات صوفیانه، اکثر حکایات به گفت‌وگوهای دوطرفه مزین شده است.
 
چکیده 
سعدی شاعر گرانقدر قرن هفتم اعتنای بسیاری به اجتماع اطراف خود دارد و با سی سال سفر در شهرهای مختلف با اقشار مختلف مردم اعم از زن و مرد ارتباط حاصل می‌کند. 
سعدی در بوستان، جهان مطلوب خود را در قالب حکایاتی شیرین باز می‌گوید و شخصیت‌های خردمند این حکایت‌ها با دیالوگ‌هایی حکیمانه، پند و اندرزهایی سرشار از ظرافت و عبرت را به خواننده هدیه می‌کند. 
در این میان شخصیت‌های زنان و سخنان آنها در حکایات مورد توجه این مقاله قرار گرفته است که اولاً چه کلامی از زنان در دیالوگ‌ها آمده است؟ و ثانیاً بیشترین پیام نهفته در کلام زنان کدام مضامین هستند؟ آیا سخنان زنان از لحن ویژه‌ای برخوردار است؟ و آیا از خلال سخنان زنان در حکایات بوستان می‌توان خصوصیات زن متعالی را در ذهن سعدی باز جست؟


نویسنده: نسرین فقیه ملک مرزبان (1)

مقدمه 

هنگامی که در توصیف گفتار و رفتار زنان می‌شنویم، دیدگاه شاعر یا نویسنده را در مورد زن به صورت مستقیم درمی‌یابیم؛ اما زمانی که از میان اصوات و الحان شخصیت‌های حکایات و داستان‌ها، زنان خود سخن می‌گویند و کنش رفتاری آنها، خود گواه هویت و شخصیت خود می‌شود.
گرچه در این روش هم باز به صورت غیر مستقیم دیدگاه شاعر یا نویسنده را در می‌یابیم، اما به گواه علم گفتمان شناسی و گفت‌وگو در این شگرد شناخت بهتری از معارف و فرهنگ اجتماعی زمان به دست خواهیم آورد. سعدی چه در روزگار خود و چه در طول تاریخ ادبیات و حتی در عصر حاضر تأثیر شگفتی بر فرهنگ و زبان فارسی داشته است. بدین ترتیب دریافت نکات مربوط به گفت وگوی زنان در آثار حکایی سعدی می‌تواند ما را به شناخت بهتری از خود و جامعه فرهنگی خویش رهنمون سازد.

 

گفت وگوی‌های زنان در بوستان سعدی 

سعدی‌نامه یا بوستان یکی از آثار گران‌قدر فرهنگ ایران در دوره اسلامی است و از سال 655ق. که سروده شد، مورد توجه و عنایت دانشوران و فرزانگان قرار گرفته است. این تأثیر پرآوازه در ابواب دهگانه‌ی خود - عدل و تدبیر و رأی، احسان، عشق و مستی و شور، تواضع، رضا، قناعت، عالم تربیت، شکر و عافیت، توبه و راه صواب، مناجات و ختم کتاب - با یادکردن از تجربه‌ها، سرگذشت‌ها، گوشه‌هایی از جهان نورانی و چشم‌نواز مطلوب خود را بیان می‌کند و مواعظ و روشنگری‌هایش را به خوانندگانش تقدیم می‌دارد. بوستان ویژگی‌های بارزی دارد که آن را از جهت بررسی تأثیرات فرهنگی مهم می‌سازد: نخست آنکه این تأثیر به شدت در عمق فرهنگ بشری تأثیرگذار است. در طی این قرن‌ها این کتاب خوانده، نوشته و تدریس شده است. در اکثر خانه‌های ایرانیان و ایران دوستان وجود دارد و بارها در ایران و خارج از کشور چاپ شده است و به زبان‌های مختلف ترجمه گشته است. بسیاری از ابیات سعدی نامه در فرهنگ ایرانی چون ضرب‌المثل شناخته شده و کنایه‌ها و حکایاتش جزئی از فرهنگ ایرانی گشته است. 
دوم آنکه همچنان که غلامحسین یوسفی - محقق و مصحح برجسته این کتاب - گفته است: «پسند‌ها و آرزوهای سعدی در بوستان بیش از دیگر آثار او جلوه‌گر است». (2)
سعدی در این کتاب ارزشمند دیدگاه خود را بیان می‌کند. از خداشناسی گرفته تا بیان انواع طبقات و فرهنگ اجتماعی، انواع ابناء و اجناس و ارتباط آن‌ها را می‌توان در بوستان یافت. بدین ترتیب گذشته از دنیای واقعی، سخن از آن دنیایی است که سعدی می‌پسندد و آرزویش را دارد. دنیایی که از نظر سعدی باید باشد. 
سوم آنکه مقوله‌بندی و انواع ابواب به کار رفته در بوستان نشان از آن دارد که سعدی به کدام مباحث اهمیت بیشتری می‌داده است و از خلال آنها و باتوجه به سرگذشت‌ها و تجارب و حکایات، به نصایح و مواعظ روشنگری می‌پرداخته است. به عبارت دیگر غرض از ترسیم جهان مطلوب آن است که با پند و عبرت چشم خواننده باز شود و به سوی نیکی‌ها و پاکی و دادگری و انسانیت حرکت کند. 
چهارمین ویژگی بارز بوستان استفاده از زبان ساده و بیان حکایی و تمثیلی است که مطالب کتاب را هیئا مرئیا به جان خواننده می‌نوشاند. ساختار حکایات بدین‌گونه است که اغلب با گفت‌وگو و گاهی با کنش‌ها و گاهی با هر دو مسیر دانایی و آگاهی برای غرض پند و نصیحت طی شود.


گفت وگو 

همزمان با طرح بحث‌های مربوط به گفتمان (Discourse)، توجه تحلیلی به گفت‌وگو (Dialough) نیز مطرح شده است. گفتمان از مقوله‌های جذاب جامعه‌شناسی زبان و ادبیات است و تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. فرکلاف (3) گفتمان را کاربرد زبان عرف و معرف رفتار اجتماعی تعریف کرده است. از نظر فوکو (4) گفتمان‌ها ممکن است غالب یا مغلوب باشند. گفتمان‌های مغلوب به حاشیه رفته‌اند و اجازه اندیشیدن به آنها داده نشده است. مکدانل (5) معتقد است: گفتگو شرط اولیه گفتمان است و همه گفته‌ها و نوشته‌ها اجتماعی هستند. گفتمان‌ها بسته به نوع نهادها و تشکیلاتی که شکل دهنده‌ی آنها هستند و بسته به موقعیت کسانی که سخن می‌گویند و کسانی که ظرف مقابل و مخاطب‌اند، تفاوت دارند. 
پل سیمپسون (6) در تشریح گفت‌وگو و گفتمان به سه جنبه‌ی فرامتن (context)، ساختار (Structure) و راهبرد (Strategy) توجه دارد. فرامتن، بافت اجتماعی و خارجی است که بر متن تأثیر می‌گذارد و از آن تأثیر می‌پذیرد. سیمپسون فرامتن را به سه دسته تقسیم می‌کند:

1. فرامتن فیزیکی (physical Context) معنایی که گفت وگو در آن صورت می‌پذیرد. البته در اغلب داستان‌های قدیمی حیط فیزیکی گوینده و شنونده یکسان است، اما در داستان‌های امروزی با توجه به مکالمات تلفنی، رادیویی، و الکترونیکی می‌تواند فضای گوینده و شنونده متفاوت باشد. 
2. فرامتن شخصی (personal context) اینکه هریک از طرفین متعلق به کدام قشر اجتماعی هستند و کدام طبقه در گفت‌وگو تأثیر دارد. 
3. فرامتن شناختی (cognitive context) دانش اجتماعی، تجربه‌ها و معارف هریک از طرفین در انتخاب جملات، لحن و در ابلاغ منظور خاص گفت وگو اهمیت می‌یابد. 
ساختار گفت وگو اغلب از نوع رایج مبادله‌ای (exchange) است و در طی آن الف و با با نمایش رابطه اجتماعی خود، بندی را به صورت کنش متقابل می‌سازند. (7) از نظر ‌هالیدی، بند (cloves) بازنمایی واقعیت می‌کند. (8)

تجربه‌ها و تصویرهایی که انسان از جهان پیرامون و جهان درون ذهن و دنیای آگاهی خود دارد، در زبان منعکس می‌شوند.
در هر گفت‌وگویی، هر دو جهان پیرامون و جهان درون طرفین می‌تواند به صورت صریح (مستقیم direct) یا ضمنی (غیرمستقیم indirect ) و یا حدی میانه در زبان متجلی شوند. بدین ترتیب فاصله میان واقعیت و شکلی که در کلام اتفاق افتاده است می‌تواند طیف وسیعی از انواع گفت وگو را به وجود آورد. از نظر ‌هالیدی الف یا ب می‌تواند ارائه (پیشنهاد یا خبر) یا درخواست (امر یا پرسش) را در گفت وگوی بینافردی مطرح کنند. (9)
اینکه هر یک از حالت‌های ارائه و درخواست را با کدام برنامه راهبردی (Strategy) مطرح کنند، بحثی است که سیمپسون به طرز مجزا به آن می‌پردازد. گاهی می‌توان مثلاً یک درخواست را به صورت زمان صریح و مستقیم، بدون هیچ جزء کلامی اضافه همچون «لطفاً»، «خواهش می‌کنم» ادا کرد و گاهی می‌توان با ذکر دلیل، با حاشیه رفتن و با اظهار امیدواری و از این قبیل. (10)


گفت و گوهای زنان و مردان در حکایات بوستان 

نکته‌ی بسیار مهمی که در حکایات بوستان و افراد این حکایات مطرح است، آن است که این حکایات و تمثیل‌ها ذکر شده‌اند تا معنا و مقصودی اخلاقی را بیان کنند و قصه‌ها و حکایات مولود این معانی و مقاصدند نه اینکه معانی مولود قصه‌ها باشند. شخصیت‌ها، صحنه‌ها و کنش‌ها و سایر عناصر حکایت تا آنجا تشریح می‌شوند که به ابلاغ معنا بینجامد. به محض اینکه معنا حاصل آمد راوی ادامه داستان را به دست می‌گیرد و به صورت راوی خارجی یا هم صدا با یکی از شخصیت‌ها به تشریح مقصود خود می‌پردازد و سرانجام پند و اندرز لازم را بیان می‌کند. 
حکایات صوفیانه نیز از این صفت برخودارند؛ آنها هم در خدمت ابلاغ معنا قرار می‌گیرند، اما نکته‌ی وجه تمایز حکایات صوفیانه آن است که در آنها اغلب یک سوی گفت وگو سخنگوتر می‌شود. بیشتر حجم حکایت را به خود اختصاص می‌دهد و در انتها راوی نیز با او هم صداست. معمولاً یکی اشتباهی می‌کند یا سؤالی مطرح می‌کند یا نکته‌ای را باز می‌گوید و از آیات و احادیث و تمثیل در قیاس بهره می‌گیرد که همگان را به سکوت و تحیر وامی‌دارد. 

در بوستان به خلاف حکایات صوفیانه، اکثر حکایات به گفت‌وگوهای دوطرفه مزین شده است. هر دو سخن می‌گویند و با اینکه طرف رازدان و خلیق و آگاه جملات زیادتری را مطرح می‌کند. در عین حال مخاطب نیز عکس‌العمل دارد. دست کم در ابتدای حکایت گفت وگو دوطرفه آغاز می‌شود، اما در انتها باز راوی و شخصیت با هم هماهنگ می‌شوند و سخن فصل الخطاب را بیان می‌نمایند. 
مقوله فراترشناختی در گفت وگوهای زنان به شدت تحت تأثیر ایدئولوژی‌ها، محدودیت‌ها و جهان‌بینی‌های قرن هفتم است. زمانی که زندگی مادی گاهی با سختی می‌گذرد. روزگاری که جنگ‌های مذهبی و قومی آتش کینه را شعله‌ور می‌سازد و در سوی دیگر روحیه صوفی‌گری و عرفان مسأله عبور از دنیای فانی و گذرا را پیش روی می‌گذارد.
دو طرف گفت‌وگو در حکایات بوستان اغلب مذکراند. تنوع اصناف و طبقات و گوناگونی اقشار اجتماعی جالب توجه می‌نماید. در این گفت‌وگوها یکی درست و صالح و صادق است و دیگری یا سائل است یا خاطی یا جاهل. بدین معنا که تضاد و اختلاف آراء در اکثر حکایات، موضوع اصلی ساختاری می‌شود تا عناصر حکایی برای رسیدن به هدف به پیش روند. 
از کل بوستان در دوازده حکایت می‌توانیم صدای نازک زنانه را بشنویم. دوازده زن به صورت مستقیم سخن می‌گویند و عبارت کلام آنها در یکی از طرفین گفت وگو قرار می‌گیرد. 
جالب اینجاست که اگر بخواهیم به لحاظ ارزشی - در دیدگاه سعدی - به این شخصیت‌های خیالی بنگریم، نیمی از آنها زنان ستودنی و پسندیده‌ای هستند و کم از نیمی، زنانی شمرده شده‌اند که در کفّه سبک‌تر از طرف گفت‌وگوکننده قرار می‌گیرند. به لحاظ فرامتن فیزیکی، بیشتر گفت‌وگوهای زنان در خانه یا سرای است و این نکته‌گویی پیش فرضی است که لازم نیست این امر بدیهی در بعضی از حکایات نقل مستقیم شود. به همین دلیل در برخی از صحنه‌ها ما نشانی از ذکر فضای محیطی نمی‌بینیم، البته در این مورد استثنائاتی هم وجود دارد. 
در فرامتن شخصی گفت‌وگوهای زنان باید این نکته را یادآور شویم که زنان گفت وگو کنند، از میان اقشار متوسط جامعه انتخاب شده‌اند. زن سلطان یا حاکم به معنای یک قدرت اجتماعی در این حکایات مطرح نیست. اخلاق و ویژگی‌های شخصیتی آنها، انسانیت و فهم و شعورشان در حکایات قابل ذکر است. چه آنان که فروترند و چه زنانی که فراتر از مقام طرف مقابل قرار می‌گیرند با معیار درک و شعور و اخلاق سنجیده شده‌اند. 
 
برای درک ساختار و راهبرد هر یک از گفت وگوها و همچنین بررسی دقیق‌تر فراترها باید نمونه‌ها را مد نظر بگذاریم و نکات هریک را باز گوییم. نخست به 6 حکایاتی می‌پردازیم که حکایت از نیکوی زنان و ستایش آنها است. از جمله این‌گونه حکایات را در باب قناعت صفحه 149 می‌خوانیم.

حکایت مرد کوته‌نظر و زن عالی همت 


یکی طفل دندان برآورده بود *** پدر سر به فکرت فرو برده بود 
که من نان و برگ از کجا آرمش؟ *** مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت *** نگر تا زن او را چه مردانه گفت 
مخور هول ابلیس تا جان دهد *** همان کس که دندان دهد نان دهد 
تواناست آخر خداوند روز *** که روزی رساند تو چندین مسوز
نگارنده‌ی کودک اندر شکم *** نویسنده‌ی عمر و روزی است هم 
خداوندگاری که عبدی خرید *** بدارد، فکیف آن که عبد آفرید 
تو را نیست این تکیه بر کردگار *** که مملوک را بر خداوندگار 

و سپس زن برای تحکیم استدلال خود به تمثیل روی می‌آورد: 

شنیدی که در روزگار قدیم *** شدی تنگ در دست ابدال سیم 
نپنداری این قول معقول نیست *** چه راضی شدی سیم و سنگت یکی است 
چو طفل اندرون دارد از حرص چاک *** چه مشتی زرش پیش همت چه خاک
خبر ده به درویش سلطان‌پرست *** که سلطان ز درویش مسکین‌تر است


در این حکایت گرچه اشاره مستقیمی به فضای فیزیکی نشده است، اما محیط گفت‌وگو در هرحال خلوتی است که زن و مرد (مادر و پدر) دارند و به روزی و رزق فرزند خود می‌اندیشند. این خلوت هر جایی می‌تواند باشد، اما گویی در ذهن مخاطب بدیهی فرض شده که گفت‌وگو در خانه صورت پذیرفته است. زن و مرد طبعاً از اقشار پایین دستی‌اند که توانایی اطمینان‌بخشی برای کسب روزی مکفی ندارند. اما در هرحال توکل کردن و اعتنای او به حکمت الهی، وی را بر مرد برتری می‌بخشد.
عبارت کلامی زن با فعل نهی آغاز می‌شود: مخور هول ابلیس! او صریح و مستقیم سخن می‌گوید و در ادامه سخن خود استدلال می‌کند. از حکمت الهی می‌گوید و سرانجام با تمثیل سخن خود را به باور مرد و در همین راستا به باور خوانندگان نزدیک می‌کند. جالب اینجاست که این زن عالی همت از نظر سعدی مردانه سخن می‌گوید. 
در باب تواضع ص123 می‌خوانیم: 


شکر خنده‌ای انگبین می‌فروخت *** که دل‌ها ز شیرینیش می‌بسوخت 
نباتی میان بسته چون نیشکر *** بر او مشتری از مگس بیشتر 
گر او زهر برداشتی فی المثل *** بخوردندی از دست او چون عسل 
گرانی نظر کرد در کار او *** حسد برد بر بازار او
دگر روز شد گرد گیتی روان *** عسل به سر و سرکه بر ابروان 
بسی گشت فریاد خوان پیش و پس *** که نشست بر انگبینش مگس 
شبانگه چو نقدش نیامد به دست *** به دلتنگ رویی به کنجی نشست 
چو عاصی ترش کرده روی از وعید *** چو ابروی زندانیان روز عید 
زنی گفت بازی‌کنان شوی را *** عسل تلخ باشد ترش‌روی را 
به دوزخ برد مرد را خوی زشت *** که اخلاق نیک آمده است از بهشت 
برو آب گرم از لب جوی خور *** نه جلاب سرد ترش روی خور 
حرامت بود نان آن کس چشید *** که چون سفره ابرو به هم در کشید
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت *** که بدخوی باشد نگون‌ساز بخت
گرفتم که سیم و زرت چیز نیست *** چو سطری زبان خوشت نیز نیست؟

بازهم گفت وگوی زن با شوی است. باز هم درد نان و کمی رزق و سختی کسب روزی است. زن همچنان با استفاده از تمثیل به مرد درس می‌آموزد، جملاتش صریح است، امر می‌کند و نهیب می‌زند. تنها نکته‌ای که زن به کلام خود می‌افزاید، صور خیال و تمثیل‌هایی است که کمی از امر و نهی مستقیم او می‌کاهد و گفتارش را حکیمانه‌تر می‌کند. 
در باب احسان صفحه 92 می‌خوانیم: 

شنیدم که طی در زمان رسول *** نکردند منشور ایمان قبول
فرستاد لشگر بشیر نذیر *** گرفتند از ایشان گروهی اسیر 
بفرمود کشتن به شمشیر کین *** که ناپاک بودند و ناپاک دین زنی 
گفت من دختر حاتمم *** بخواهید از این نامور حاکمم
کرم کن به جای من‌ای محترم*** که مولای من بود از اهل کرم
به فرمان پیغمبر نیک رای *** گشادند زنجیرش از دست و پای 
در آن قوم باقی نهادند تیغ *** که رانند سیلاب خون بی‌دریغ 
به زاری به شه شمیرزن گفت زن *** مرا نیز با جمله گردن بزن 
مروت نبینم رهایی ز بند *** به تنها و یارانم اندر کمند
همی گفت و گریان بر اخوان طی *** به سمع و رسول آمد آواز وی
ببخشیدش آن قوم و دیگر عطا *** که هرگز نکرد اصل و گوهر خطا

دختر حاتم طایی با مردم مسلمان، با مبارزین راه ابلاغ دین سخن می‌گوید و از آنان امان می‌خواهد. این زن از میان قوم کفار است و با قوم حق محاجه دارد. او با تکیه بر کرامت پدرش، جان خود را از پیامبر مطالبه می‌کند و گویی همین نیز کفایت نمی‌کند. چرا که نمی‌تواند خود را از همه اهل بیتش جدا کند و فقط به نجات خود بیندیشد. او نام این صفت را «مروت» می‌داند و انگار هنوز خون پدر در ایجاد صفات نیک دختر تأثیر بسزایی دارد. فضای محیطی گفت وگو صحنه جنگ است؛ صحنه‌ی اسارت و اجبار، مقابله ایدئولوژیک دو قوم و غلبه مسلمانان باعث می‌شود تا دختر در امان خود بکوشد. انتخاب شخصیت دختر گذشته از واقعیت تاریخی، نشان از آن دارد که تنها چیزی که باعث نجات جان دختر و سپس یاران او می‌شود، کرامت و مروت و در پی آن حکمت گفتار است نه زور و قدرت. دو قطعه گفتار دختر حاتم را در این ساختار می‌بینیم. در نخستین گفتار، دختر درخواست و التماس خود را مطرح می‌کند و با جمله‌ای امری، منتها از سر نیاز و التماس سخن می‌گوید. او در راهبرد کلام خود از لفظ «ای محترم» بهره می‌گیرد و همین‌طور با ذکر دلیل: «که مولای من بود از اهل کرم» مخاطب را به کنشی مطلوب وا می‌دارد، اما در گفتار دوم زن همراه با در خواست خود هم استدلال می‌کند:
و هم گفتار خود را با گریه و زاری توأم می‌کند و باز موفق می‌شود تا مخاطب را راضی کند و همه یارانش را نجات دهد.

«مروت نبینیم رهایی ز بند *** به تنها و یارانم اندر کمند»

در عالم تربیت، باب هفتم صفحه 154 می‌خوانیم. 
تکش با غلامان یکی راز گفت... 

به دهقان نادان چه خوش گفت زن *** به دانش سخن گوی یا دم مزن
مگوی آنچه طاقت نداری شنود *** که جو کشته گندم نخواهی درود

در این حکایت، گفت وگویی داخل گفت‌وگویی دیگر قرار گرفته است. در میان دیالوگ تکش با غلامان، تمثیلی از سوی تکش بیان می‌شود و در آن تمثیل زن به دهقان نادان نصیحت می‌کند. کلام زن باز صریح است، با جملات امری کوتاه. در واقع زمانی که زن نکته‌ای حکمت‌آمیز می‌گوید، حجم کلامش می‌تواند با پیوند با سخن راوی زیاد شود، اما صورت کلام و اندازه آن به اندازه نقش و واقعیت آن جمله خواهد بود. توأم شدن جمله‌ی امری با تمثیل و استدلال از شگردهای کلام بر حق در سخن سعدی است. حال این کلام به حق چه از سوی زن باشد چه از سوی مرد. 
در حکایت ممسک و فرزند ناخلف، در باب «در احسان»، صفحه 82 سخن از درگذشتن خسیسی است که وقتی از دنیا می‌رود، صد هزار دینار از او بر جای می‌ماند. خافش که صاحب ولی هشیار بود. روش امساک را کنار گذاشت و با بذل و بخشش اموال دل خویش و بیگانه را خرسند می‌نمود تا اینکه:

ملامت کنی گفتش‌ ای باد دست *** به یک ره پریشان مکان هرچه هست
به سالی می‌توان خرمن اندوختن *** به یک دم نه مردی بود سوختن 
چو در دست تنگی نداری شکیب *** نگه دار وقت فراخی حسیب 
به دختر چه خوش گفت بانوی ده *** که روز نوا برگ سختی بنه 
همه وقت بردار مشک و سبوی *** که پیوسته در ده روان نیست جوی

در ضمن استدلال ملامت‌گوی، گویی ضرب المثلی را از قول بانوی ده نقل می‌کند که به دختر چه آموزش‌هایی می‌دهد. صدای بانوی ده هنوز در ضمن کلام سعدی و در میانه‌ی دیالوگ دو مرد شنیده می‌شود. بانوی ده سخنان حکیمانه‌ی خود را که باعث رونق و نشاط زندگی می‌شود به دختر می‌گوید. چرا که دختر در زندگی آینده خود نقش محوری در خانواده خواهد داشت. باز هم جمله‌ی امری و سپس تمثیل در گفتار بانوی ده دیده می‌شود. سپس سخنان بانو و او هماهنگ و یکی می‌شود. 

به سرهنگ سلطان چنین گفت زن *** که خیز‌ ای مبارک در رزق زن 
برو تا ز خوانت نصیبی دهند *** که فرزندگانت نظر بر رهند 
بگفت بود مطبخ امروز سرد *** که سلطان به شب نیت روزه کرد 
زن از ناامیدی بستر انداخت پیش *** همی گفت با خود دل از فاقه ریش 
که سلطان از این روزه‌گویی چه خواست؟ که افطار او عید طفلان ماست 
خورنده که خیرش بر آید ز دست *** به از صائم‌الدهر دنیاپرست
مسلّم کمی را بود روزه داشت *** که درمنده‌ای را دهد نان چاشت 
وگرنه چه لازم که سعیی بری *** ز خود بازگیری و هم خود خوری؟ 

 

بیشتر بخوانید: تصویر زن جاودانه در غزلیات سعدی


این حکایت در باب «در احسان» صفحه84 است و نمونه‌ی دیگری از حکمت‌گویی زن است. این زن از حکمت نوع ارتباط سلطان و زیردستان می‌گوید و چون می‌خواهد از سلطان بگوید «زن سرهنگ» به عنوان شخصیت گوینده انتخاب شده است. روزی سرهنگ و خانواده‌اش منوط به سفره سلطان است و جمله سؤالی زن پر از ملامت و سرزنش است. وی در ادامه سخن برای سرزنش خود استدلال می‌کند و از سلطان اظهار ناامیدی می‌نماید. طبعاً فضای محیطی این گفت‌وگو باید در خانه باشد، گرچه از ذکر مستقیم محل پرهیز شده است و اما به همین میزان می‌توان صدای زنانی را در حکایات سوری شنید که این زنان و رقیبانشان مورد تأیید سعدی و بهتر بگوییم زمانه‌ی سعدی نیست؛ زنان کم‌قدر در حکایات سعدی اغلب از تهیدستی و کمی رزق می‌نالند و شکایت دارند. فرض بر این است که این زنان باید قانع و راضی می‌ماندند و از مرد طلب روزی نمی‌کردند. زیرا در جامعه‌ای که مردان مسؤول کسب درآمد خانواده هستند، به هر دلیلی اگر توانایی اقناع و ارضاء نداشته باشند، نباید مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند.
 

حکایت مرد درویش و همسایه توانگر


بلند اختری نام او بختیار *** قوى دستگیر بود و سرمایه‌دار 
به کوی گدایان درش خانه بود *** زرش همچو گندم به پیمانه بود 
چو درویش بیند توانگر به ناز *** دلش بیش سوزد به داغ نیاز 
زنی جنگ پیوست و با شوی خویش *** شبانگه چو رفتش تهیدست پیش
که کس جون تو بدبخت درویش نیست *** چو زنبور سرخت جز این نیش نیست 
بیاموز مردی ز همسایگان *** که آخر نی‌ام قحبه رایگان 
کسان را زر و سیم و ملک است درخت *** چرا همچو ایشان نه‌ای نیکبخت
برآورد صافی دل صوف پوش *** چو طبل از تهیگاه خالی خروش
که من دست قدرت ندارم به هیچ *** به سر پنجه دست قضا برمپیچ
نکردند در دست من اختیار *** که من خویشتن را کنم بختیار 

اگر نبود حکایاتی که در آن زنان حکیم سخنگو بودند، این حکایت نشان از وقاحت و صراحت زنی دارد که بی‌شرمانه مردش را به باد... می‌گیرد و از او در ازاء روابط زناشویی پول و ثروت مطالبه می‌کند. سخن او کاملاً مستقیم و صریح است، بی‌ادبانه است و مرد را تحقیر می‌کند. در این گفتار جملات ابتدایی ضربی‌اند و شدیداً تأکیدی. در جمله‌ی ضربی اول حصر و قصر مشاهده می‌شود و زن، مرد را از هر کس بدبخت‌تر و درویش‌تر می‌داند. خشم و نارضایتی در سخن زن کاملاً مشخص است. 
چشم تنگی زن در حکایتی دیگر در باب 2 «در احسان»، صفحه 92 تیر به چشم می‌خورد: 

ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد *** طلب ده درم سنگ فانید کرد 
ز راوی چنان یاد دارم خبر *** که پیشش فرستاد تنگی شکر
زن از خیمه گفت این چه تدبیر بود *** همان ده درم حاجت پیر بود
شنید این سخن نامبردار طی *** بخندید و گفت ‌ای دلارام حی
گر او در خود حاجت خویش خود است *** جوانمردی آن حاتم کجاست؟ 
چو حاتم به آزار مردی دگر *** ز دوران گیتی نیاید مگر 

زن در خیمه است و مرد گویی در برون خیمه. که این نکته شاید یادآور موقعیت اندرونی و برونی در خانه‌های ایرانی و عرب باشد که در اینجا به دلیل موقعیت قومی و قبیله‌ا‌ی عرب به جای خانه از خیمه می‌شنویم. در این حکایت زن فقط دو جمله می‌گوید. جمله اول سؤال زن در جهت اعتراض و ملامت است. گویی از مرد می‌خواهد که دیگر چنین گشاده‌دستی نکند و به میزان تفاضای مردمان به آنان ببخشد. و‌ای بسا شاید با این روحیه‌ی زن، نشانه‌هایی از خست را بتوان ردگیری کرد. اما مرد به نرمی و با خنده پاسخ زن را می‌دهد. به عبارت دیگر صدای زن هیچ‌گاه نرم و سازگار نیست، اما مرد در مقام داناتر و بزرگوارتر، زن را دلارام حی می‌خواند و سعی در اقناع او دارد. 
ناله و زاری زن در هنگام التماس و درخواست در حکایت دیگری نیز دیده می‌شود. باب دوم «در احسان»، صفحه 83:

بزارید وقتی زنی پیش شوی *** که دیگر فخر نان ز بقال کوی 
به بازار گندم‌فروشان گرای *** که این جو فروش است گندم نمای 
نه از مشتری کز ز حام مگس *** به یک هفته رویش ندیده است کس 
به دلداری آن مرد صاحب نیاز *** به زن گفت کای روشنایی بساز 
به امید ما کلبه اینجا گرفت *** نه مردی بود نفع از او واگرفت 
ره نیک مردان آزاده گیر *** چو استاده‌ای دست افتاده گیر 

سخن زن از روی مطالبه حق است. او منفعت‌طلبانه به دنبال جنس بهتر و تمیزتر است. اما مرد صاحب نیاز به دنبال آزادگی و نیکی است. در این معامله، کفه‌ی ارزشی مرد سنگین‌تر است و به حق نزدیکتر. دیالوگ زن و مرد در خلوتی است که به احتمال بسیار باید جایی مثل خانه باشد. زن با جمله‌ی امری از مرد تقاضا می‌کند و با استدلال و تمثیل مردش را برای خرید بهتر تشویق و تحریک می‌نماید. حجم صحبت زن کوتاه است و پس از سه بیت رشته‌ی کلام را به مرد می‌دهد و مرد باز با لحنی نرم و متواضع زن را با خطاب «روشنایی» می‌خواند و می‌خواهد تا بزرگوارانه به دکان‌دار بنگرد. 
در حکایت دیگری از بی‌تدبیری زن می‌شنویم که عاقبت این بی‌تدبیری گریبانش را می‌گیرد. 
در باب «در احسان» صفحه 98 آمده است: 

شنیدم که مردی غم خانه خورد *** که زنبور به سقف او لانه کرد
زنش گفت از اینان چه خواهی مکن *** که مسکین پریشان شوند از وطن 
بشد مرد نادان پس کار خویش *** گرفتند یک روز زن را به نیش 
زن بی‌خرد بر در و بام و کوی *** همی کرد فریاد و می‌گفت شوی 
مکن روی بر مردم ‌ای زن ترش *** تو گفتی که زنبور مسکین مکش 
کسی با بدان نیکویی چون کند؟ *** بدان را تحمل، بد افزون کند

محیط فیزیکی گفت وگو، خانه و اطراف آن است. هم مرد و هم زن بی‌خرد و نادان خوانده شده‌اند. سخن بر سر موضوع کوچکی مثل از بین بردن لانه‌ی زنبوران در سقف خانه است، اما پند بزرگی را از آن استخراج می‌کنیم و آن بدی کردن با بدان است تا در پی افزون نکنند. شاید دلسوزی بی‌جای زن و تحمیل این دلسوزی بر عزم مرد باعث عقوبت سخت بر نیش گرفتن زن شده است. لحن زن با یک جمله‌ی امری و سپس استدلال دلسوزانه‌ی آن را توجه می‌کند. گویی در پی این حکایت خواننده به این نتیجه می‌رسد که مرد نباید به حرف زنش گوش می‌سپارد. مرد هم در پس نتیجه زن را به شدت مورد نکوهش و ملامت قرار می‌دهد، و اما حکایت آخری که در نکوهش زن است، حکایت عجیبی است که کلاً با دیگر حکایات سعدی در باب شخصیت زنان متفاوت است.
حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی «در باب هفتم» «عالم تربیت» ص 157 آمده است:

چنین گفت پیری پسندیده دوش *** خوش آید سخن‌های پیران به گوش 
که در هند رفتم به کنجی فراز *** چه دیدم؟ پلیدی سیاهی دراز 
تو گفتی که عفریت بلقیس بود *** به زشتی نمودار ابلیس بود 
در آغوش وی دختری چون قمر *** فرو برده دندان به لب‌هایش در 
چنان تنگش آورده اندر کنار *** که پنداری اللیل یغشی النهار 
مرا امر معروف دامن گرفت *** فضول آتشی گشت و در من گرفت 
طلب کردم از پیش و پس چوب بنگ *** که ‌ای ناخدا ترس بی‌نام و ننگ 
به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر *** سپید از سیه فرق کردم چو فجر 
شد آن ابر ناخوش ز بالای باغ *** پدید آمد آن بیغه از زیر زاغ 
ز لا حولم آن دیو هیکل بجست *** پری پیکر اندر من آویخته دست 
که ‌ای زرق سجاده‌ی زرق پوش *** سیه کار دنیاخر دین فروش 
مرا عمر تقادل ز کف رفته بود *** به این شخص و جان بروی آشفته بود 
کنون پخته شد لقمه‌ی خام من *** که گرمش به در کردی از کام من
تظلم برآورد و فریاد خواند *** که شفقت بر افتاد و رحمت نماند 
نماند از جوانان کسی دستگیر *** که بستاندم داد از این مرد پیر؟ 
که شرمش نیاید ز پیری *** همی زدن دست در ستر نامحرمی 
همی کرد فریاد و دامن به چنگ *** مرا مانده سر در گریبان ز ننگ 
فرو گفت عقلم به گوش ضمیر *** که از جامه بیرون روم همچو سیر 
نه حضمی که با او بر آیی به داو *** بگرداندت گرد گیتی به گاو 
برهنه دوان رفتم از پیش زن *** که در دست او جامه بهتر که من 
پس از مدتی کرد بر من گذار *** که می‌دانی‌ام؟ گفتمش زینهار 
که من توبه کردم به دست تو بر *** که گرد فضولی نگردم دگر 
کسی را نیاید چنین کار پیش *** که عاقل بشیند پس کار خویش 
از آن شفعت این پند برداشتم *** دگر دیده نادیده انگاشتم 
زبان در کش ار عقل داری و هوش *** چو سعدی سخن گوی ورنه خاموش

محیط فیزیکی در هند است، کنجی که قابل رؤیت رهگذران است. مردی پلید و سیاه و دراز دختری چون قمر را در آغوش گرفته است. صحنه‌ای غلط‌انداز که سعدی را به اشتباه می‌افکند و به سعی در نجات دختر وا می‌دارد. نکته‌ی جالب اینکه آن پری پیکر معترضانه به سعدی درمی‌آویزد و با دشنام و بدگویی او را می‌راند. در جلدات زن ابتدا جملات ندایی مکرر (انواع دشنام) را می‌شنویم و سپس شکل واقع نمایی مستدل زن را در پی آن با تعجب می‌خوانیم. زان عاشق پس از استدال که گویی سعدی را هم مثل خواننده شگفت زده کرده است، دست به فریاد و تظلم برمی‌آورد و از مردمان علیه سعدی کمک می‌خواهد آنچنان که سعدی مجبور به فرار می‌شود. فرار سعدی به حدی سریع و شدید است که جامه‌اش در دست زن می‌ماند. زن صریح و مستقیم سخن می‌گوید، مظلوم‌نمایی می‌کند و پر فن و حیله سخن می‌راند و پیداست که زنی نیرنگ باز و مکار است زن حیله‌گر آنچنان به خود اعتماد دارد که زمانی دیگر که سعدی را می‌بیند، درعوض شرم و حیا می‌پرسد: «می‌دانیم؟» چنین زنی را سعدی در هند می‌بیند و عبرت می‌گیرد که دیگر گرد فضولی نگردد. 
اصولاً سعدی صفات نیک زن را در یک شعر توصیفی بیان می‌کند. اگر از دنیای حکایات بیرون آییم و بخواهیم جهان بینی و دیدگاه سعدی را در مورد زن بخوانیم، خوب است به باب 7 مراجعه کنیم و در صفحه 163 در عالم تربیت، گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان را بخوانیم.

زن خوب فرمانبر پارسا *** کند مرد درویش را پارسا
برو پنج نوبت بزن بر درت *** چو یاری موافق بود در برت 
همه روز اگر غم خوری غم مدار *** چو شب غمگسارت بود در کنار
که را خانه آباد و همخوابه دوست*** خدا را به رحمت نظر سوی اوست 
چو مستور باشد زن و خوبروی *** به دیدار او در بهشت است شوی 
کسی برگرفت از جهان کام دل *** که یکدل بود با وی آرام دل 
اگر پارسا باشد و خویش سخن *** نگسه در نکویی و زشتی مکن 
زن خوش منش دل نشان‌تر که خوب *** که آمیز کاری بپوشد عیوب 
ببرد از پری چهره‌ی زشت خوی *** زن دیو سیمای خوش طبع‌گوی 
چو حلوا خورد سرکه از دست شوی *** نه حلوا خورد سرکه اندوده روی
دلارام باشد زن نیکخواه *** ولیکن زن بد، خدایا پناه 
چو طوطی کلاغش بود همنفس *** غنیمت شمارد خلاص از قفس 
سر اندر جهان نه به آوارگی *** وگرنه بنه دل به بیچارگی 
تهی پای رفتن به از کفش تنگ *** بلای سفر به که در خانه جنگ
به زندان قاضی گرفتار به *** که در خانه دیدن بر ابرو گره 
سفر عید باشد بر آن که خدای *** که بانوی زشتش بود در سرای
در خرّمی بر سرایی ببند *** که بانگ زن از روی برآید بلند 
چون زن راه بازار گیرد بزن *** وگرنه تو در خانه بنشین چو زن 
اگر زن ندارد سوی مرد گوش *** سراویل کحلیش در مرد پوش
زنی را که جهل است و ناراستی *** بلا بر سر خود نه زن خواستی 
چو در کیله یک جو امانت شکست *** از انبار گندم فروشوی دست 
بر آن بنده حق نیکویی خواسته است *** که با او دل و دست زن راست است 
چو در روی بیگانه خندید زن *** دگر مرد گو لاف مردی نزن 
چو بینی که زن پای بر جای نیست *** ثبات از خردمندی و رای نیست
گریز از کفش در دهان نهنگ *** که مردن به از زندگانی به ننگ 
بپوشانش از چشم بیگانه روی *** وگر نشنود چو زن آنگه چه شوی 
زن خوب خوش طبع رنج است و بار *** رها کن زن زشت ناسازگار 
چه نغزآور این یک سخن زان دو تن *** که بودند سرگشته از دست زن 
یکی گفت کس را زن بد مباد *** دگر گفت زن در جهان خود مباد 
زن نو کن‌ ای دوست هر نوبهار *** که تقویم پاری نیاید به کار
کسی را بینی گرفتار زن *** مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
تو هم جور بینی و بارش کشی *** اگر یک سحر در کنارش کشی 


پی‌نوشت‌ها: 
1. عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا. 
2. سعدی، بوستان سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1375. 
3. فرکلاف، زبان و قدرت، لندن، 1989، ص 17. 
4. دیفوی، هیوبرت، رابیینو، پل و دیگران، 1376 میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک با موخره‌ای به قلم میشل فوکو، ترجمه حسین بشریه، تهران، نشر نی، ص 18. 
5. مکدانل، دایان، مقدمه‌ای بر نظریه‌های گفتمان، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، فرهنگ گفتمان، ص 14. 
6. Poulsimpson, stylistcs, Aresourcebook for students, Routledge, London and new York. 2004.p37. 
7. K.p6.A.M.2.Haliday, An Interoductionto Function Grammar, third edition 2004, londen, 2004. 
8. همان، ص 29. 
9. P10Haliday, An Interoductionto Function Grammar, third.
10. Poulsimpson, stylistcs, Aresourcebook for students, Routledge P. 38. 

منابع تحقیق:
- پریدم، فرانچسکا، زبان گفت وگوی، ترجمه پروانه خسروی‌زاد، هنگامه واعظی، تهران، پردیس دانش 1387.
- دایان مک دانل، مقدمه‌ای بر نظریه‌های گفتمان، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، فرهنگ گفتمان، 1380.
- دریفوی، هیوبرت، رابیینو، پل و دیگران، میشل فوکو، فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک با مؤخره‌ای به قلم میشل فوکو، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی، 1371.
- سعدی، بوستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1375. 
Fair clough, Language and Power5, long man; Londen 1989 „n-, 
- Poulsimpson, stylistics, Aresourcebook for students, Routledge, Londen and newyork 2004.
-K.A.M-. Haliday, An Interoductionto Function Grammar, third edition 2004, londen,2004.

منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.