هنگام بروز بحران­های اقتصادی، کارآفرینان باید از خود چه سوالاتی بپرسند
 
چکیده
تصور کنید که نه تنها پول خود را بر روی پروژه ای سرمایه گذاری کرده اید، بلکه تمام هم و غم خود و زمانتان را هم بر سر آن گذاشته اید. زمانی که شما بیشترین و بهترین سالهای عمر خود را در یک شرکت سرمایه گذاری کرده اید، تغییرات در محیط کلان اقتصادی ممکن است موجب ایجاد تحولاتی شود که به سختی میتوان آن را پیش بینی و جهت یابی کرد. بحث ما در این مقاله این است که وقتی بحران بعدی اقتصادی آغاز شود، کارآفرینان  باید از خودشان سه سوال مهم بپرسند. در بخش اول این مقاله، سوال اول مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.

تعداد کلمات: 1136 کلمه؛ مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه

نویسنده / نویسندگان:     Peter Vanham  
مترجم: محمدصادق جمشیدی اردشیری

اوضاع کارآفرینان در بحرانهای اقتصادی چگونه است؟
پس از نوسانات شدید بازار سهام در ماههای اخیر،  برخی از تحلیلگران از خود میپرسند که آیا قرار است دوره جدیدی از بحرانهای اقتصادی آغاز گردد یا خیر. اگر بخواهیم بر اساس عملکرد کلی اقتصاد کلان قضاوت کنیم، باید بگوئیم که فعلا نیازی به نگرانی وجود ندارد.اما برای کارآفرینان که ترجیح میدهند در شرایط کنونی، حاشیه امنیت مناسبی داشته باشند، این سوال همچنان پا برجاست: هنگامی که بحران اقتصادی آتی رخ میدهد، چه باید بکنید؟
پاسخها برای کارآفرینان و کارکنان کسب و کارهای نوپا، متفاوت از سرمایه گذاران است. برای بیشتر سرمایه گذاران، دستورالعمل واضح است: سهام خود را در بازار نقد کنید تا زیان کمتری متوجه شما شود، یا اینکه سهام خود را نگه دارید و امیدوار باشید همه چیز زیر و رو شود، و یا اینکه سهامی که به کف قیمتی بازار رسیده است را بخرید. با این اوصاف، بیشتر سود و زیانها جنبه مالی دارند و با اینکه اتخاذ یک تصمیم درست، بسیار دشوار به نظر میرسد، ولی دستورالعملها شفاف هستند.
با این حال، اوضاع برای کارآفرینان و کارکنان به همین سادگی و وضوح نیست. تصور کنید که نه تنها پول خود را بر روی پروژه ای سرمایه گذاری کرده اید، بلکه تمام هم و غم خود و زمانتان را هم بر سر آن گذاشته اید. زمانی که شما بیشترین و بهترین سالهای عمر خود را در یک شرکت سرمایه گذاری کرده اید، تغییرات در محیط کلان اقتصادی ممکن است موجب ایجاد تحولاتی شود که به سختی میتوان آن را پیش بینی و جهت یابی کرد. شما نه تنها مجبور هستید که پیشنهادهای متفاوتی که دارای بهترین پیامدهای اقتصادی هستند را مد نظر قرار دهید، بلکه همچنین باید پیشنهادهایی را مورد ملاحظه قرار دهید که سطح رفاه شما - و در بیشتر موارد، خانواده شما- را به بهترین وجه، تامین نماید.
بحث ما در این مقاله این است که وقتی بحران بعدی اقتصادی آغاز شود، کارآفرینان و کارکنان کسب و کارهای نوپا، برای تصمیم گیری در مورد اینکه آیا شرکتی شما ارزش آن را دارد که به کار خود ادامه دهند یا خیر، باید از خودشان سه سوال مهم بپرسند.
راف کسترمان (Raf Keustermans)، مدیر عامل شرکت سایگانت (CyGaNet)، که یک کسب و کار نوپای اروپایی در زمینه کالاها و خدمات ابزارهای مصرفی بود، پس از اینکه بحران در ایالات متحده آغاز شده بود، حتی قادر نبود که به طرز شایسته ای، مقیاس ارزش کسب و کار خود را بسنجد.
اولین سوال این است که پس از اینکه پذیرفتید تلاشهای پیشین شما به نتایج قابل ملاحظه ای نرسیده است، به شخصه چقدر حاضرید بازهم تلاش کنید؟ به هر حال وقتی یک بحران اقتصادی آغاز می شود، تمام زحمات شما  و زمانهایی که اختصاص دادید تا شرکت­تان به نتیجه خوبی برسد، در چشم بر هم زدنی به باد خواهد رفت و شما نیازمند تلاش وافری هستید تا بتوانید حتی کسب و کار خود را به پله اول برگردانید.
سوال مربوط به تمایل یک فرد برای ادامه تلاشهای شخصی را در نظر بگیرید. برای راف کسترمان، حتی با وجود اینکه شرکتش از یک سو امید زیادی برای پیشرفت داشت ( شرکت او یک کسب و کار نوپای منطقه­ای بود) و همچنین از سویی دیگر، چیزهای زیادی نیز ممکن بود از دست بدهد ( پول سرمایه گذارن شرکت)، اما او به این نتیجه رسید که این شرکت، ارزش تلاش مضاعف را دارد. او در گذشته از دانشگاه انصراف داده بود و تنها تجربه­ی کاری پیشین او، عنوان شغلی بازاریاب ارشد در یک آژانس تبلیغاتی بود. که این تجارب، خروج از این شرایط را برایش محدود می­کرد. اما شاید به این دلیل که او در دهه بیستم زندگی خود بود، انرژی وافری صرف این کرد تا در اولین تجربه حرفه­ای خود موفق شود. مدت زمانی که او در شرکت سایگانت مشغول به کار بود، دقیقا معادل زمانی بود که همسالان او در حال سپری کردن دانشگاه و گذران اوقات در کافه­ها و کافی شاپ­ها بودند، بنابراین او هم دارای تجربه بهتری بود و هم اینکه در آغاز مسیر شغلی خود قرار داشت. او نهایتا تصمیم گرفت که در این شرایط پیچیده بماند، بجنگد، و بهترین نتیجه ممکن را از آن کسب کند.
شرایط بسیار دشواری بود و شریک او، از نظر مالی به سختی توانسته بود فقط سر خود را بیرون از گرداب نگه دارد تا غرق نشود. اما به گفته­ی خودش پس از یک دوره­ی کاری به شدت سخت، همراه با خلاقیت، و با کمی چاشنی شانس آنها توانستند تا حدودی این بحران را مدیریت کنند و با کمترین آسیب آن را پشت سر بگذارند. در پایان، آنها توانستند شرکت را به فروش برسانند و سرمایه سهامداران را به آنان بازگردانند. او اخیرا به من گفت که ما به آن موفقیت که امید به آن داشتیم نرسیدیم، اما شاید آن اتفاقات پایه­ای بود برای موفقیت­هایی که در ادامه نصیب ما کرد. ما یاد گرفتیم که در این شرایط به پیش رفتن، چقدر می­تواند دشوار و پر از خطر باشد و همچنین اینکه تعداد زیادی از عوامل خارجی به وسط می­آیند که شما کنترلی بر آنها ندارید.
بنیان گذاران شرکت­های دیگر و کارکنان دیگر شاید تمایلی برای صرف تلاش و وقت شخصی نداشتند. این خوب است که ما از شکست­هایمان درس بگیریم، اما از سوی دیگر این موضوع هم بسیار دردناک است که ما شکست بخوریم و زیر بار شکست نتوانیم سر برآوریم. برخلاف سرمایه­ گذاری­های مالی که انجام می­دهید، سالهای زندگی خود را که وقف یک پروژه یا برنامه کرده­اید، به عنوان هزینه­های سوخته شده در نظر گرفته می شود: زیرا پولی که از دست داده­اید را ممکن است بتوانید در آینده بازگردانید، اما جوانی و بهترین سالهای عمر خود را نمی­توانید برگردانید و به اصطلاح " آب رفته، به جوی باز نمی­گردد". بنابراین زمانی که ضرر و زیان مالی شما مشخص و شفاف گردید، تنها چیزی که ممکن است شما بتوانید آن را از یک شرکت ورشکسته نجات دهید، زمان و عمر خودتان است. این مسئله واقعا ارزش این دارد که هنگام تصمیم به ماندن و تلاش و جنگیدن برای یک کسب و کار نوپا، و یا خروج از آن، در نظر گرفته شود.