اکثر اروپاییان به مسیحیت گرویدند.
 

چکیده
این مقاله، با زبانی ساده به ارائه‌ی تصویری از سده‌های میانه می‌پردازد که بتواند جلوه‌های گوناگون جهان آن عصر را بازگو کند. این جلوه‌ها، گذشته از فعالیت‌های آیینی مسیحی، به شوالیه‌ها و زندگی ایشان و نیز، به زندگی عادی مردم باز می‌گردد.


تعداد کلمات: 3726/ تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه 


نویسنده: شیلا برنز 
مترجم: بهرام معلمی

جهان در قرون وسطی

رولان (1)، شوالیه‌ی جوان، شیپور را به لب‌هایش برد و با تمام قوا در آن دمید. وی امیدوار بود صدای کرنایش چندان بلند باشد که در آن سوی کوهستان‌ها به گوش امپراتور برسد. رولان و بسیاری سربازان فرانسوی دیگر از روی ناامیدی و با قوت تمام در برابر لشکر مسلمانان در حال نبرد بودند، رولان هنگامی کمک طلبید که برایش مسلم شد سربازان فرانسوی منهزم و کشته خواهند شد.
در واقع، رولان امپراتور شارلمانی را به کمک فرا نمی‌خواند. وی امیدوار بود که امپراتور به موقع در صحنه حضور یابد تا سربازان فرانسوی با آیین‌های مسیحی به خاک سپرده شوند. اما، رولان خودش به سختی مجروح شده بود. هنگامی که شارلمانی وارد شد، پیکر رولان را در حالی یافت که در کنار شمشیرش افتاده بود.
این حکایت بر مبنای یکی از مشهورترین افسانه‌های فرانسه، ترانه‌های رولان، استوار است. در این افسانه رویدادهای قرن نهم بیان می‌شود، هر چند که احتمالاً سه قرن بعد از تاریخ وقوع آنها به رشته‌ی تحریر درآمده است. همه‌ی جزئیات ترانه‌های رولان، واقعیت نیستند. اما خود این حکایت نسبت به ارزش‌های اروپاییان سده‌های میانه، بصیرت‌هایی به ما می‌بخشد.

توجه کنید که رولان به عنوان یک سرباز وفادار مسیحی بسیار مشتاق بود در راه جنگ با کسانی که به آیین‌های دیگر باور دارند، بمیرد. وی هرگز در میدان نبرد کمک طلب نکرده بود. اگر به این عمل مبادرت می‌کرد بدنامی و رسوایی برایش به بار می‌آورد. اما برای اجرای مراسم بی کم و کاستِ خاکسپاری سربازان، در فراخواندن امپراتورش هیچ تردیدی به خود راه نداد. کردارهای رولان اعتقاد مذهبی سفت و سختی را بروز می‌داد که در اروپای سده‌های میانه متداول و معمول بود و به این علت این دوران را عصر ایمان هم می‌گویند.
منظور از سده‌های میانه (2) چیست؟ و این اصطلاح از کجا آمده است؟ ظاهراً، این عبارت را نخستین بار تاریخ‌نگاران قرن شانزدهم اروپایی به کار بردند. آنان این نام را به دوره‌ی بین دوران باستان و ایامی که خود در آن می‌زیستند، بخشیدند، اکنون این اصطلاح به سال‌های 500 تا 1500 میلادی اشاره دارد. عبارت دیگری که برای تشریح این دوره به کار می‌رود، سده‌های میانی است که از کلماتی لاتین به همان معنای «اعصار یا سده‌های میانه (3)» استخراج و برگرفته شده است.
اما اشتباه است اگر تصور کنیم سده‌های میانه دفعتاً در سال 500 میلادی آغاز شد، یا این سال‌ها دقیقاً در 1500 میلادی پایان یافتند. دوره‌های تاریخ ناگهانی آغاز نمی‌شوند و ناگهانی پایان نمی‌پذیرند. معمولاً در یکدیگر آمیخته می‌شوند. از این بابت، بسیاری از جنبه‌های دنیای باستان در سده‌های میانه ادامه یافت، و بسیاری از نگرش‌های سده‌های میانه به زمانه‌ی ما کشیده شده‌‌اند.
چندین قرنِ سده‌های میانه یک دوران «بینابین» تاریخ اروپا را در بر می‌گیرند. امپراتوری رُم در غرب در سال 476 میلادی به پایان کار خود رسیده بود. حدود 500 سال بعد از آن، گروه‌های مهاجم اکثر خاک اروپا را در نوردیدند.
رُمی‌های باستان این مهاجمان را بَربَر نامیده بودند. نیت بَربَرها تسخیر تمدن رمی بدون ویران کردن آن بود. با همه‌ی این احوال، ایده‌های قانون و دولت رُمی برازنده‌ی امپراتوری‌ای بود که یک شهر بر آن حاکمیت و اشراف داشت: این ایده‌ها نمی‌توانستند در اروپای شمالی یا غربی، که اصلاً شهری در آنجا نبود، دیری بپایند. از این رو قسمت عمده‌ی این ایده‌ها پس از کوتاه مدتی به فراموشی سپرده شد. بربرها بر اروپایی حکومت می‌کردند که به بخش‌های متعددی تقسیم شده بود. هر گروهی تکه زمین متعلق به خود را حراست می‌کرد. غالباً، برای دست‌اندازی بر خاک همسایگان نیز با آنها به نبرد می‌پرداختند. بسیاری از مشخصه‌های امپراتوری رُم - مثلاً، جاده‌ها - ویران شدند و از بین رفتند.
این روزگار اولیه را دوران تاریکی نامیده‌‌اند. یک تحول دیگر نیز این دوره را شاخص می‌کند: با تجزیه و فروپاشی دولت، دامنه‌ی نظم مذهبی گسترش یافت. کلیسای کاتولیک رُم به نیروی وحدت‌بخش اروپای غربی تبدیل شد. دیر یا زود، اکثر اروپاییان به مسیحیت گرویدند. مردم، اروپا را عالم مسیحیت می‌دانستند.
رهبران کلیسا طبیعتاً تمامی حیات و زندگی خود را وقف ایمان مسیحی می‌کردند. اما مردم معمولی نیز در پی حمد و ستایش خداوند بودند.

صنعتگران و استادکاران کلیساهای جامعی ساختند که به نظر می‌رسد سر به آسمان می‌سایند. هنرمندان به صحنه‌های کتاب مقدس در پنجره‌های کلیسای جامع با شیشه‌کاری‌های نقش‌دار جان می‌بخشیدند. حتی برخی پادشاهان تلاش می‌کردند مطابق با آرمان‌های مسیحیت حکمروایی کنند.
نمونه‌ی خاص این نوع پادشاهان لویی نهم، پادشاه فرانسه، بود. لویی که در قرن سیزدهم می‌زیست، سربازی شجاع و پادشاهی عادل و شایسته بود. اما مردی عمیقاً مذهبی بود که از بسیاری آیین‌ها و رسم‌های راهبان سده‌های میانه پیروی می‌کرد. وی پیراهنی از جنس جاجیم به تن می‌کرد و نیمه شب برای خواندن دعا و ذکر از خواب بر می‌خاست. وی پای تنگدستان و فقیران را می‌شست و به بیماران خدمت می‌کرد. لویی نهم چنان شاهی اخلاقی تلقی شد که یکی از قدیسان کلیسا از کار درآمد.
در تمام دوران سده‌های میانه، مردم را به خاطر اعتقادات مذهبی وارد جنگ می‌کردند. در ترانه‌های رولان چنین نبردهایی بین مسیحیان فرانسوی و مسلمانان اسپانیایی توصیف شده است. در سال‌های آخر این دوران، مسیحیان اروپایی برای بازگرداندن سرزمین‌های مقدس (فلسطین) و در آوردن آنها از چنگ مسلمانان می‌جنگیدند، این جنگ‌ها را جنگ‌های صلیبی نامیده‌‌اند. مبدأ جنگ‌های صلیبی نشان داد که مردم دوران سده‌های میانه تا چه حد تحت تأثیر ایمان خود بودند.
کلیسا چیزی فراتر از ایمان و اعتقاد معمول به اروپاییان می‌داد. ارتباطی بین آنها و گذشته‌ی رمی نیز برقرار می‌کرد. یعنی، آنچه را که از فرهنگ رمی مانده بود حفظ و آن را به جهان سده‌های میانه منتقل می‌کرد. بدون کلیسا قسمت عمده‌ی معرفت و دانش دنیای باستان از بین می‌رفت.
تا قرن‌های یازدهم و دوازدهم، اروپای غربی بار دیگر دستخوش تغییر و تحول شد. تهاجم‌های خارجیان دیگر تهدیدی دائمی و همیشگی نبود. جنگ‌های صلیبی مسیحیان را با کالاها و ایده‌های جدید مشرق زمین مرتبط کرده بود. تجارت راه رونق می‌پیمود، و شهرها رشد می‌کردند و توسعه می‌یافتند. عصر اروپا داشت آغاز می‌شد. 


امپراتور کبیر

جنگ بین گروه‌های مختلف بربر قرن‌ها ادامه یافت. تا سال 700 میلادی، یک گروه از سایر گروه‌ها قدرتمندتر شده بود. این گروه فرانک‌ها بودند، گروهی مسیحی که نام خود را از فرانسه می‌گرفتند. علت قدرت‌یابی فرانک‌ها عمدتاً حکمفرمایی پادشاهان قدرتمند بر آنها بود.
قدرتمندترین شاه آنان شارلمانی بود، که در سال 768 به قدرت رسید. او اندیشمندان و دانشمندان را به دربار خود فراخواند و آموزش و فراگیری را تشویق و ترغیب کرد. اما وی بیشتر از هر چیز به مرد عمل و اقدام نامبردار است. وی بخش وسیعی از اروپای غربی را تسخیر کرد و بزرگ‌ترین امپراتوری اروپایی را از زمان رمی‌ها به بعد، تشکیل داد.
روز عید میلاد مسیح در سال 800 میلادی بود. در کلیسای سن پیتر در رُم جمعیت موج می‌زد. بسیاری از این مردم اشراف و شاهان و شاهزادگان، اسقف‌ها و کشیش‌ها بودند. تمامی آنان چشم بر پادشاه فرانک‌ها، شارلمانی، دوخته بودند.

نام وی به معنای شارل کبیر (4) بود، و وی به راستی همچون پادشاه جلوه می‌کرد. مرد تنومندی بود، و بلندی قامتش به یکصد و نود سانتی‌متر می‌رسید. اسب‌سواری و شکار را دوست داشت، و بسی پرقدرت بود. به غذا خوردن نیز عشق می‌ورزید، از این جهت شکم بسیار بَرآمده‌ای داشت، اما این شکم گنده از تحرک وی چیزی نکاسته بود. می‌توانست از هر یک از اشراف‌زادگان و نجیب‌زادگان پیرامونش بهتر و سریع‌تر شنا کند.
شارلمانی سپاهیِ بزرگ و تمام عیاری بود. وی از طریق پیروزی‌های نظامی وسعت قلمرو خود را دو برابر کرده بود. شارلمانی بسیاری از بربرها را نیز ناگزیر کرد که به مسیحیت بگروند. در حال حاضر قلمرو شارلمانی در سرتاسر اروپای غربی گسترده است. این قلمرو عمدتاً در سرزمینی واقع بود که امروزه آن را فرانسه، آلمان و شمال ایتالیا می‌نامیم. از دوران امپراتوران رُم، چندین صد سال پیشتر، هیچ کس بر سرزمینی به این وسعت فرمان نرانده بود. با همه‌ی اینها، پایتخت شارلمانی رُم نبود، بلکه شهر کوچکی به نام آخن را پایتخت قرار داد که در حال حاضر در غرب آلمان واقع است. 
علت حضور شارلمانی در این روز عید میلاد مسیح در رُم چه بود؟ وی این شهر را دوست نداشت و به ندرت به آنجا می‌رفت. اما پاپ، لئوی سوم، به کام مخاطره‌ی عظیمی در افتاده بود. وی در میان خانواده‌های اشرافی و نجیب‌زادگان رُم دشمنان زیادی داشت. آنان می‌گفتند که دست وی به جنایت‌های دهشتناکی آلوده است. روزی یکی از آنان پاپ را از اسب به زیر کشید. آنان زبانش را بریدند، چشمانش را از حدقه به درآوردند و به زندانش انداختند؛ اما یکی از خدمتکارانش جانش را نجات داد. پاپ لئو به دیدار شارلمانی در آلمان رفت و از پادشاه بزرگ درخواست کمک کرد. شارلمانی قول داد قدرت لئو را حفظ کند و به رُم لشکر کشید.

اما مشکلات لئو حل، و رفع و رجوع نشد. در رُم، شارلمانی گفت که لئو باید محاکمه شود. لئو ناگزیر شد سوگند یاد کند هیچ‌گونه تبه‌کاری از او سر نزده است. تنها از این راه بود که لئو توانست به عنوان پاپ به قدرت بر گردد.
چرا شارلمانی به این طریق مایه‌ی سرافکندگی پاپ شد؟ شارلمانی می‌گفت که من، به عنوان پادشاه، فرمانروای تمامی مسیحیان در اروپای غربی هستم. اما لئو اظهار می‌داشت که قدرت پاپ فراتر از قدرت هر پادشاهی است. به گفته‌ی وی، علت این امر آن است که پاپ قدرتش را از خداوند اخذ می‌کند.
شارلمانی پاپ را به محاکمه کشید تا اثبات کند که خود، و نه لئو، از قدرت فائقه برخوردار است. اما لئو را نمی‌شد به آسانی «به زیر کشید». وی هنوز هم برگ برنده‌ای در آستین داشت، و آن را روز عید تولد مسیح بازی کرد. شارلمانی در مقابل محراب کلیسای سن پیتر مشغول نیایش بود. لئو پشت سرش ایستاده بود. محراب با نور بیش از 1000 شمع روشن می‌شد. ناگهان لئو یک تاج زرین از محراب برداشت و آن را بر سر شارلمانی نهاد. پاپ گفت که شارلمانی اینک امپراتور رمی اروپای غربی است. مردم حاضر در کلیسای جامع برای شارلمانی هلهله کشیدند.
به این ترتیب، شارلمانی به عنوان نخستین امپراتور در غرب از زمان رُم باستان، تاجگذاری کرد. با همه‌ی این احوال، شارلمانی نسبت به لئو بسیار خشمگین شد. امپراتور شدن او ایرادی نداشت، اما نمی‌خواست لئو تاج امپراتوری بر سرش بگذارد. لئو با این کار فرادست وی قرار گرفت. کسی که می‌تواند تاج بر سر وی بگذارد، هم او می‌تواند تاج را بر گیرد. شارلمانی نمی‌خواست پاپ از چنین قدرتی برخوردار شود.
اما، بسیاری از مردم اروپای غربی خشنود بودند که شارلمانی را لئو امپراتورشان کرده است. از دیده‌ی آنان، این اتفاق به معنای بازگشت به «روزهای خوب قدیم» امپراتوری رُم بود. یک بار دیگر امپراتوری مسیحی مانند کنستانتین حاکم آنها شده بود. اروپا یک بار دیگر به دست امپراتور و پاپی که به خاطر خدا همگام با یکدیگر کار می‌کردند، به سوی اتحاد می‌رفت. 


اشراف و ارباب‌ها 

حتی در زمان شارلمانی، در اروپای غربی راه و رسم جدیدی در زندگی شکل گرفت. سبک زندگی جدید را فئودالیسم نامیدند. این شیوه عمدتاً راهی بود برای اشراف و نجیب‌زادگان اروپایی در دستیابی به خدمات نظامی. به طوری که قبلاً دیده‌ایم، اروپای اوایل سده‌های میانه فاقد هرگونه دولت مرکزی بود که برای برقراری نظم از قدرتِ کافی برخوردار باشد. به این دلیل، اشراف بایستی به جنگجویان و سربازان خودشان اتکا می‌کردند.
در رأس نظام فئودالی اشرافیت قرار داشت. این گروه را شاهان و اشراف و نجیب‌زادگان آنها تشکیل می‌دادند. نجیب‌زادگان از سایر نجیب‌زادگان به ازای وفاداری و خدمات نظامی خود زمین دریافت می‌کردند. نجیب‌زاده‌ای که چنین زمینی دریافت می‌داشت واسال (5) نامیده می‌شد. واسال معمولاً به ارباب خود مالیات می‌پرداخت و تعدادی شوالیه (جنگجو) نیز برایش مهیا می‌کرد تا به تشکیل ارتش کمک کنند. در عوض، وی نه تنها زمین دریافت می‌داشت بلکه اربابش وی را از حمایت خود نیز مطمئن می‌کرد.

 

بیشتر بخوانید: مسیحیت در دنیای معاصر


این نظام باز هم پیچیده‌تر از اینها بود. واسال می‌توانست زمین اضافی خود را نیز بین سایر نجیب‌زادگان (اشراف) تقسیم کند. این نجیب‌زادگان اخیر به واسال وی تبدیل می‌شدند، زمین خودِ ارباب را روستای خاوندی (6) (ملک اربابی) می‌نامیدند. معمولاً کشاورزان فقیری که سِرف (7) نامیده می‌شدند، روی این زمین‌ها کار می‌کردند. سرف‌ها روی زمین کار و خوراک روستای خداوندی را تأمین می‌کردند. در عوض، از آنان در برابر حمله‌ی مهاجمان حمایت و حفاظت می‌شد. 


آهنگ رفتن به شهرها

پای‌گیریِ نظام فئودالی (ارباب و رعیتی)، از دیدگاهی نظامی، یک پیروزی به حساب می‌آمد. وقتی این نظام در قرن هشتم میلادی پا گرفت و جا افتاد، اروپا در موضع دفاعی قرار داشت. در حدود 300 سال اروپا از حمله و تاخت و تاز افتاده و باز مانده بود. در قرن یازدهم قلمرو مسیحی با دشمنی خارجی، مسلمانان، رو در رو شد؛ مسلمانان در امتداد حاشیه‌ها و کرانه‌های جنوبی اروپا می‌زیستند.
مسلمانان، مجهز به ایمان و اعتقادی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان بخشیده بود. اعتقاداتشان را در سرزمین‌های دیگر گسترش و انتشار می‌دادند. مسلمانان تا سال 711 قسمت اعظم اسپانیا را به تسخیر خود درآورده بودند. حتی به فرانسه هم هجوم بردند تا اینکه در سال 732 پس رانده شدند. آن‌گاه در سال‌های دهه‌ی 1070، گروه‌های دیگر مسلمان آسیای مرکزی، سوریه و فلسطین را به اشغال خود درآوردند. آنان شهر قسطنطنیه (یا کنستانتی پول، استانبول کنونی) را در معرض تهدید قرار دادند.
قسطنطنیه مرکز امپراتوری رُم شرقی (بیزانس) بود. این امپراتوری وارث و جانشین امپراتوری پیشین به شمار می‌رفت که رُم بر آن حکم می‌راند.
قسطنطنیه مَقر کلیسای ارتودوکس شرقی نیز بود. به این ترتیب، این شهر یکی از مراکز عمده فرهنگ مسیحی به شمار می‌آمد. امپراتور بیزانس برای بیرون راندن مسلمانان از سرزمین‌های مقدس، از پاپ یاری طلبید. پاپ دهم از این امپراتور آن طور که وی خواسته بود حمایت کرد.
این درخواست به نخستین دوره جنگ‌های مقدسِ مشهور به جنگ‌های صلیبی انجامید. هدف این جنگ‌ها عبارت بود از به چنگ آوردن مجدد سرزمین‌های مقدس مسیحی در خاورمیانه. جنگ‌های صلیبی در 1069 آغاز شد و دو قرن به درزا کشید. جنگ‌های صلیبی پای اروپاییان را به سرزمین‌های اسلامی کشاند.در پایان این جنگ‌ها، مسیحیان در سلطه و حکمروایی بر سرزمین‌های مقدس ناکام ماندند. اما از تماس‌ها و برخوردهایشان با مسلمانان خاورمیانه بهره‌مند شدند. از بسیاری جهات، این مردم نسبت به اروپاییان از سطح فرهنگ بالاتری برخوردار بودند. آنان به جهادگران (جنگجویان) صلیبی بسی چیزها آموختند. 
جهادگران صلیبی از این مسافرت‌های (جنگی) خود کالاهای بسیاری به اروپا بردند. با ورود این کالاها به اروپا، جرقه‌های تقاضا برای تجارت زده شد. وضعیت حمل و نقل بهبود یافت، و از مخاطرات مسافرت و رفت و آمد کاسته شد. افراد بسیاری توانستند به طور مرتب به بازارها و بازارهای مکاره بروند. شهرهای کوچک این مراکز تجاری به زودی رشد کردند؛ از جمله این شهرها می‌توان گنت (8) در اروپای شمالی و جنوئا (9) در ایتالیا را بر شمرد. با رشد شهرها تحول و تغییر در حیات و زندگی اروپایی آغاز شد.
دلیل دیگر رشد شهر در اروپا از این قرار بود که کشاورزان در این هنگام محصولات زراعیِ مازا تولید می‌کردند. این اتفاق به آن معنی بود که دیگر هر کسی ناگزیر نبود برای خودش غذا و خوراک تولید کند. از این رو بعضی مردم به کارهایی چون کفاشی و یا نقره‌کاری مشغول شدند. بعضی‌ها هم در دوخت و دوز پوشاک پشمی و یا شراب‌سازی متخصص شدند. بعضی نواحی به اعتبار یک محصول پرآوازه شدند، و شهرهایی در حول تولید آن محصول به وجود آمدند.

شرایط جغرافیایی غالباً در جایی مؤثر می‌شد و تأثیر می‌گذاشت که باید شهرهای جدیدی زاده می‌شدند. ناحیه‌ای در کرانه‌ی رود، در نزدیکی بندرگاه، پل، یا در تقاطع راه‌ها و مکان‌های اجتماع محل‌های احتمالی برپایی و پاگیری شهرها بودند. زمین‌های نزدیک یک قصر یا دیر نیز چنین وضعیتی داشتند. از چنین مکان‌هایی به آسانی می‌شد دفاع کرد.
مردانی در حال کشیدن واگنی بزرگ در سربالایی تپه، غرغر می‌کردند. در این واگن قطعه‌های بزرگ سنگ برای ساختمان کلیسای جامع جدید بار کرده بودند. وزن بعضی از این قطعه سنگ‌ها از یک تن هم تجاوز می‌کرد. آن مردان، این واگن را با تناب‌های درازی می‌کشیدند که به دور سینه آنها پیچیده می‌شد. آنها حدوداً 150 نفر بودند، که تمام زور و قوت خود را به کار می‌گرفتند تا یک واگن را به دنبال خود بکشند. بسیاری از این مردان دهقان و کشاورز خوش‌نشین بودند، اما اشرف‌زادگان و سوداگرانی هم در میانشان یافت می‌شد.
چرا این مردان با رضایت خاطر برای ساختن یک کلیسای جامع کاری را انجام می‌دادند که فقط از عهده‌ی حیوانات بر می‌آمد؟ زیرا به خداوند و ایمان مسیحی اعتقاد راسخ داشتند. بسیاری از کلیساهای جامع که در سده‌های میانه ساخته شدند، بسیار زیاد بودند. این ساختمان‌ها تا دوران جدید بلندترین بناهای اروپا به شمار می‌آمدند. ارتفاع آنها از ساختمان‌های 30 طبقه‌ی امروزی بلندتر بود. از نظر برخی مردم سده‌های میانه، این کلیساهای جامع رو به سوی کائنات داشتند و سر بر آسمان می‌ساییدند.

این کلیساها از داخل به نظر می‌رسید که شبیه به آسمان‌ها هستند. پنجره‌های بزرگی داشتند که از تعداد زیادی شیشه‌ی رنگی ساخته می‌شدند. این پنجره‌های رنگین غالباً مردم و چشم‌اندازها را از دیده‌ی کتاب مقدس نشان می‌دادند. نقاشی‌ها، قالی‌ها، و تندیس‌های زیبا و باشکوهی در این کلیساها یافت می‌شد که با طلا و جواهرات تزیین شده بودند.
ساختن یک کلیسا حدود 50 سال طول می‌کشید، و حتی ساخت بعضی از آنها در مدت زمان بسیار طولانی‌تری هم انجام می‌شد. یکی از دلایل این امر آن بود که مبلغ هنگفتی هزینه‌ی آنها می‌شد. وقتی پول یک شهر ته می‌کشید باید کار روی کلیسا متوقف می‌شد. علت دیگر این طولانی شدنِ زمان ساخت کلیسا، دستیابی به مباهات و افتخار و رقابت بر سر آن بود. هر شهر می‌خواست کلیسای جامعی عظیم‌تر از کلیسای جامع همسایه‌اش بسازد. از این رو کلیساها بلندتر و بزرگ‌تر می‌شدند. بعضی از آنها هرگز تمام نمی‌شدند.
بسیاری از کلیساهای بزرگ در قرن‌های دوازدهم و سیزدهم ساخته شدند. این کلیساها نشانه‌ای از بازگشت مجدد شهرهای اروپا به حیات و زندگی به شمار می‌آمدند. مردم به دور شهرهایشان دیوارهای مستحکمی هم می‌ساختند تا در پناه آنها محافظت شوند. بسیاری از مردم پس از مدتی از بند اربابان فئودال آزاد شدند. گاهی در ازای در دست گرفتن حق زندگی و حیات خویش به اربابان پول پرداخت می‌کردند؛ گاهی برای دستیابی به این حق به جنگ و نبرد مبادرت می‌کردند. خیلی قبل از آن، ضرب‌المثلی ورد زبان‌ها بود: «شهرها هوای آزاد تنفس می‌کنند.» بسیاری از رعیت‌ها (سِرف‌ها) به شهرها می‌گریختند تا آزاد باشند.

شهرهای سده‌های میانه مکان‌های شلوغ، پر جنب و جوش و پر رفت و آمدی بودند، اما بوی زباله و آشغال در آنها پراکنده بود و بسی کثیف بودند. معمولاً فاضلاب آنها گشوده و رو باز بود و زباله و آشغال غالباً در خیابان‌ها انباشته می‌شد. انواع بیماری شایع بود، و بیماری‌های واگیردار بسیاری از مردم را به کام مرگ می‌کشید. خانه‌ها عموماً از چوب ساخته می‌شدند و بسیار تنگ و نزدیک یکدیگر بودند. اگر خانه‌ای آتش می‌گرفت کل شهر در آتش می‌سوخت.
اما بیماری‌ها، بیماری‌های واگیردار و همه‌گیر و حریق و آتش‌سوزی شهرها را از رشد سریع باز نداشت. برخی شهرها پرجمعیت شدند. در این صورت دیوار پیرامون شهر قدیم تخریب می‌شد، و شهرهای
بزرگ‌تری چنان ساخته می‌شدند که شهر بتواند گسترش یابد و خانه‌های بلند و بلندتری می‌ساختند تا اینکه گاهی فرو می‌ریختند و می‌رمبیدند.
مردم شهرها از آزادی خود و کامیابی‌هایشان در داد و ستد و سوداگری به خود می‌بالیدند، بسیاری از آنان خداوند را به خاطر این نعمتش سپاس می‌گفتند. بهترین راهی که برای این سپاسگزاری می‌شناختند ساختن یک کلیسای جامع برای ستایش او بود. 


خدمتگزاران نجیب و مهربان

اروپای سده‌های میانه به چندین گروه، یا طبقه‌ی، اجتماعی تقسیم می‌شد. یکی از این گروه‌ها از جنگاوران تشکیل می‌شد، دیگری از آنان که کار یدی می‌کردند، و گروه سوم عبارت بودند از روحانیون. هیچ کدام از این سه گروه یا قشر نمی‌توانست بدون دیگری وجود داشته باشد. وجودِ جملگی آنان برای رفاه همگان ضروری بود.
در درون کلیسا نیز تقسیم کار انجام می‌شد. مثلاً، بعضی اصحاب کلیسا زندگی پر تکاپویی را سپری می‌کردند. آنان به تمام نقاط اروپا سفر، و تلاش می‌کردند بی‌دینان را به کیش خود درآورند. برخی از آنان در این راه حتی جان خود را از دست می‌دادند.
کشیش‌ها و روحانیون دیگری هم بودند که تمام عمر خود را وقف این می‌کردند که زندگی مسیح را سرمشق خویش قرار دهند. در میان مردم مذهبی این راه و رسم شاید بالاترین آرمان به شمار می‌آمد. این گروه از مردم را راهبان و راهبه‌ها تشکیل می‌دادند، و از بقیه‌ی اجتماع جدا و منزوی بودند. آنان در فقر زندگی و تمام مواهب دنیوی را ترک می‌کردند. هیچ‌گونه دارایی نداشتند و نمی‌توانستند ازدواج کنند. آنان پیوسته مشغول نیایش و دعا بودند.


آیین شرافتمندی

در سده‌های میانه، هر یک از طبقات یا گروه‌های اجتماعی اروپا به خاطر بقا به یکدیگر وابسته بودند. آنان که بسختی کار می‌کردند و آنها که دعا می‌خواندند (روحانیان) از مزیت‌ها و منافع مشخص برخوردار بودند. اما تکلیف جنگجویان چه بود؟ آنان برای بسیاری از اروپاییان مایه‌ی نگرانی بسیار بیشتری به شمار می‌آمدند. زیرا هدف اولیه و اصلی آنان آشکارا تخریب و نابودگری بود.
باید دامنه‌ی آسیب و زیانی که از دست چنین گروهی بر می‌آمد، محدود می‌شد. تا سال‌های 1100، اشراف‌زادگان اروپایی در پی یافتن راهی برای محدود کردن این امکان بالقوه‌ی آسیب‌رسانی بودند. آنان اصول افتخاری را بنیاد نهادند، که نام آن را از کلمه فرانسوی شوالیه اخذ کردند. این اصول و رمز و راز تحت عنوان سلحشوری شناخته شد. آنان که تلاش می‌کردند این راه را طی کنند شوالیه‌های راستین تلقی می‌شدند.

فرض این بود که شوالیه‌ی راستین یا حقیقی قدرت خود را علیه ضعیف‌تر از خویش به کار نمی‌گیرد. او نباید توطئه بچیند که دشمنی را که مراقب نیست یا اسلحه ندارد، غافلگیر کند. جنگ باید منصفانه و شرافتمندانه باشد، وگرنه پیروزی در آن افتخاری ندارد. شوالیه حقیقی نباید به جنگی اقدام کند که قدرتش را به رخ بکشد. وی به خاطر ارباب یا بانوی خود می‌جنگید. در حالی که به ارباب خود وفادار بود، به بانویی هم که مورد علاقه‌ی ارباب بود، باید از صمیم قلب وفادار باشد.
سلحشوری (شوالیه‌گری) مانند بسیاری از رسوم سلوک، بیشتر از آنکه یک واقعیت و رویداد باشد یک آرمان بود. این سلوک و رفتار هدف و غایتی را قرار می‌داد تا شوالیه آن را پی گیرد، اما به هیچ وجه راه و رسم زندگی نبود. شوالیه‌های اندکی یافت می‌شدند که مطابق آنچه رمزنامه‌ی شرافت از آنها درخواست می‌کرد، با زنان خوش‌رفتار و با دشمنان مهربان باشند. بعضی از آنها آرمان را هدف خود قرار می‌دادند، اما اکثرشان خیلی کم‌تر از این هدف بودند و در فاصله‌ی بسیار دوری از آن می‌ماندند.
در دربار یک ارباب سال‌های 1100 میلادی، شوالیه‌ها به شنیدن حکایت‌هایی در خصوص سلحشوری علاقه داشتند. 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. Roland. قهرمان بزرگ فرانسوی و یکی از نجبای 12 گانه‌ی ملتزم رکاب شارلمانی، که منظومه‌ی حماسی شانسون دو رولان یا ترانه‌های رولان (از قرن یازدهم یا دوازدهم) او را جاودانی کرده است. رولان از جانب شارلمانی فرمانده مرز برتانی بود.. در مراجعت لشکر شارلمانی از هجوم سال 778 به اسپانیا، باسک‌ها راه عقبه‌ی لشکر را قطع کردند، و رولان در گردنه‌های کوه‌های پیرنه به قتل رسید. م. 
2. Middle Ages
3. Medieual
4. Charles the Great
5. Vassal.
6. manor.
7. serf.
8. Ghenet (شهری در هلند)
9. Genoa

منبع مقاله: برنز، شیلا ؛ (1387)، عصر اروپا، ترجمه: بهرام معلمی، تهران: نشر اختران، چاپ اول.