یک خدای خوب
نگاهی به تاریخ مصر باستان
مقالهی حاضر، زندگی مردم عادی مصر را در قیاس با فرعونها میسنجد. فرهنگ و باورهای دینی مصریان باستان، زندگی روزمرهی آنها، چگونگی ساختمانسازی، چگونگی آرایش و جامههای زنان مصر و چگونگی فرایند کار و تولید در این سرزمین باستانی، از جمله مسائل مطرحشده در این مقاله هستند.
تعداد کلمات: 4023 کلمه، زمان تخمین مطالعه: 20 دقیقه
نویسنده: الیزابت پین
برگردان: حسن پستا
یک خدای خوب
450 سال پیش از آن که مسیح متولد شود، «هرودوت» مورخ یونانی مدت درازی در مصر به سر میبرد و از آن سرزمین دیدن کرد. طی مدتی که وی در شهر ممفیس، پایتخت باستانی فراعنه اقامت داشت، همراه با گروهی از کاهنان مصری به دیدن هرم بزرگ جیزه رفت، بنایی که یکی از عجایب هفتگانهی جهان محسوب میشود.
این هرم عظیم و خیره کننده در صحرای همواری نزدیک به «ممفیس» سربرافراشته بود و همچون کوهی از سنگهای منظم هندسی و بلندی یک آسمان خراش چهل طبقهی امروزی به نظر میرسید. در جنوب هرم و در طول سواحل نیل، رشتهای از اهرام کوچکتر تا مسافت کم و بیش صد کیلومتر امتداد داشت. هر یک از این اهرام، مانند هرم جیزه، آرامگاه یک فرعون باستانی مصر یا ملکهاش بود.
هرودوت، مبهوت و خاموش، در زیر جدارهای برج مانند هرم بزرگ ایستاد. در تمام سفرهایش هیچ چیز او را برای دیدن چنین منظرهای آماده نکرده بود. بیش از دو میلیون قطعه سنگ خارا، هر یک به وزن متوسط دو و نیم تن، در ساختن این بنای غول آسا به کار رفته بود. دیوارههای خارجی آن با سنگ آهک صیقل یافتهای به صافی شیشه پوشیده شده بود؛ و بر رأس آن سنگ زرینی قرار داشت که در نور درخشان آفتاب، همچون چراغ دریایی میدرخشید.
کاهنان به هرودوت گفتند که هرم جیزه آرامگاه فرعون خئوپس است. فرعونی که بیش از 2000 سال قبل بر مصر حکومت میکرده است. در درون هرم رشتهای از راههای مخفی به خوابگاه پادشاه منتهی میشد. در آن جا تابوت قرمز رنگی از سنگ خارا قرار داشت که جسد مومیایی شدهی خئوپس را در بر میگرفت. در اطراف تابوت ثروتی قرار داشت که بیرون از حد تصور بود. جعبههای جواهر، اثاثیهی آبنوس عاج نشان و طلاکاری شده، جامها و ظرفهای نقرهای و مرمرین، صندوقهای لباس و زیورهای گرانبها، و خمرههای غذا و شراب را به طور مرتب دسته بندی کرده در اطراف تابوب قرار داده بودند، چون خئوپس هم چنان که در این جهان به وسایل یادشده نیاز داشت، در جهان دیگر هم به آنها نیاز پیدا میکرد.
هرودوت، در حالی که در سایهی مثلث شکل آن آرامگاه عظیم ایستاده بود، از زبان کاهنان شنید که آرامگاه چگونه ساخته شده است. هرودوت هرچه را که آنها گفتند، یادداشت کرد. و هرچه را که او نوشت، دیگران در قرنهای بعدی خواندند و باور کردند.
اسکندر کبیر، ژولیوس سزار و ناپلئون بناپارت، هر سه آثار این مورخ یونانی را خواندند، و هر یک از آنها به نوبهی خود با احساسی آمیخته با هراس و احترام در پای هرم عظیم ایستاد و توانست نالههای بردگانی را که برای ساختن آرامگاه زیر تازیانهی مباشران به سختی کار میکردند بشنود.
کاهنان به هرودوت گفته بودند که وقتی خئوپس بر تخت سلطنت نشست، «در انواع تبهکاریها غوطه ور شد، معابد را بست، قربانی کردن را بر مصریان قدغن کرد و در عوض همهی آنها را، وادار ساخت که در خدمت او بکوشند.»
کاهنان هم چنین گفتند که خئوپس مردم درهی نیل را به بیگاری کشید تا آنها هرم را برایش بسازند. او مردم را «به حد اعلای بدبدختی و فلاکت رساند... یک صد هزار مرد به مدت سه ماه بیوقفه جان میکندند، پس از آن مرخص میشدند و جایشان را به گروههای تازه نفس میدادند. فشار و ستم به مردم ده سال به درازا کشید تا توانستند راهی برای حمل و نقل سنگها بسازند. ساختن خود هرم نیز بیست سال طول کشید.»
کاهنان به هرودوت گفتند که جانشین خئوپس هم چون خود او تبهکار و شریر بود. آنها هم چنین یادآور شدند که «مصریان چنان از این پادشاهان نفرت دارند که مایل نیستند حتی نام آنها را به زبان آورند.»
اما مصرشناسان به نقل قول هرودوت چندان اطمینان ندارند.
هنگامی که باستان شناسان امریکایی و اروپایی برای نخستین بار در اوایل قرن گذشته برای کاوش به مصر عزیمت کردند، به عنوان تماشاگر و هم چنین پژوهشگر، بیدرنگ به سراغ هرم بزرگ رفتند. این آرامگاه تا آن زمان حدود 4500 سال عمر داشت. رأس طلایی هرم مدتها پیش ناپدید شده بود؛ و پوشش خارجی آن که از سنگ آهک صیقل خورده، ساخته شده بود، دیگر وجود نداشت. احتمالاً مصریها، مصالح آن را برای ساختمانهای تازه به جاهای دیگر حمل کرده بودند.
ظاهراً مصریها نیز راه مخفی و مسدودشدهی آرامگاه را پیدا کرده بودند. یا دست کم گمان میرفت که پیدا کرده باشند. هنگامی که باستان شناسان در دالانهای وهم انگیز و باریک درون هرم بزرگ خزیدند تا خود را به قلب هرم برسانند، متوجه شدند که خوابگاه پادشاه تهی از همه چیز است. از اثاثیه و جواهرات و لباسهایی که میتوانستند دربارهی خئوپس و دورانش خیلی چیزها به آنها بگویند، خبری نبود. یأس آورتر از همه این که تابوت سنگی قرمز و بزرگ هم خالی بود و از مومیایی خئوپس نیز کوچکترین اثری دیده نمیشد.
این باستان شناسان پیشاهنگ، مانند تمام پژوهندگان دورههای گذشته، گزارشهای هرودوت را خوانده و باور کرده بودند. اما در کاوشها و حفاریهای خود به مدرک دست نیافتند که نشان دهد خئوپس، آن طور که هرودوت توصیف کرده بود، هیولایی بیاحساس و عاری از ترحم بوده است. برعکس، تمام یافتههای آنها، گرچه در آن دوره هنوز اندک بود، ظاهراً نشان میداد که خئوپس در زمان خود به عنوان یک «خدای خوب» مورد پرسش بوده و مردم به موجب فریضهای نیایشی میکوشیدند تا آرامگاهی درخور مقام والای او بسازند.
امروزه از آن پایتخت زیبا و پرجنب و جوش چیزی باقی نمانده است. مصریان باستان آرامگاهها و معابدشان را از سنگهای سخت و بادوام میساختند. اما خانهها و قسمت اعظم شهرهایشان از آجر بیدوام و از بین رفتن ساخته میشد. از آنها، جز تودههای خاک و گاه دیوارهای ویران، چیز دیگری باقی نمانده است.
هنگامی که باستان شناسان امریکایی و اروپایی برای نخستین بار در اوایل قرن گذشته برای کاوش به مصر عزیمت کردند، به عنوان تماشاگر و هم چنین پژوهشگر، بیدرنگ به سراغ هرم بزرگ رفتند. این آرامگاه تا آن زمان حدود 4500 سال عمر داشت. رأس طلایی هرم مدتها پیش ناپدید شده بود؛ و پوشش خارجی آن که از سنگ آهک صیقل خورده، ساخته شده بود، دیگر وجود نداشت. احتمالاً مصریها، مصالح آن را برای ساختمانهای تازه به جاهای دیگر حمل کرده بودند.
با این وصف، منطقی است که فرض کنیم ممفیس به دیگر شهرهای مصر، که اطلاعات زیادتری از آنها در دست نیست، بسیار شبیه بوده است. در مصر محافظه کار که طی سه هزار سال، خانهها، و قایقها و معابدش تقریباً یک جور بود، بعید به نظر میرسد که شهرهای اولیهاش چندان متفاوت با شهرهایی بوده باشد که بعدها ساخته شدهاند. در این صورت با اطمینان میتوانیم حدس بزنیم که پایتخت پررونق خئوپس چگونه شهری بوده است.
ممفیس، در ساحل رود آرام نیل قرار داشت. بااندازهای سنگی، در طول اسکلهی پرجنب و جوش آن ردیف شده بود. اسکله به سبب رفت و آمد قایقها و کرجیها و کشتیها از بام تا شام از سروصدا نمیافتاد. قایقهای کوچک ماهیگیری که حامی نیزههایی برای دفع تمساحها و اسبهای آبی بودند، در کنار کرجیهای بزرگتر بالا و پایین میرفتند. کرجیهای حامل سبزیجات دلتای نیل، ناشیانه در لنگرگاه پس و پیش میرفتند. بعضی از آنها برای رنگین کردن میز غذای فرعون و اشراف، نخود و کاهو و هندوانه حمل میکردند. بعضی دیگر حامل سیر، ترب و پیاز برای تنگدستان ممفیس بودند. کشتیهای دریاپیما هم در لنگرگاه دیده میشد. انبارهای آنها مملو از چوبهای درخت سدر بود که از لبنان واقع در ساحل شرقی مدیترانه بار میزد. به واقع، مصر از لحاظ همهی منابع طبیعی غنی بود، فقط الوارهای ساختمانی را میبایست از خارج وارد کند. کرجیهای کوچکتر منتظر نوبت بودند تا بارهای حاوی عاج، آبنوس، پر شترمرغ و خاک طلا را که از سرزمین نوبه - همسایهی جنوبی مصر- آورده بودند، تخلیه کنند. در باراندازها، باربران عرق میریختند، ناظران بارگیری داد و فریاد میکردند، چارپایان ماق میکشیدند؛ و عدلها و لنگههای غله از کرجیهایی که از مصر جنوبی رسیده بودند، تخلیه میشد.
در آن سوی قایقهای بارکش، کرجیهای زیبای اشراف لنگر انداخته بودند. کرجی شاهانه و بزرگ فرعون نیز در لنگرگاه ویژهاش قرار داشت. پاروهایش را به داخل کشیده بودند و بادبان چارگوش قرمزش را پیچانده و بالا زده بودند. (مسیر بادهای دره طوری بود که مصریان میتوانستند در حرکت به سمت بالای نیل، بادبان برافرازند، اما در حرکت به سمت پایین نیل مجبور بودند پارو بزنند.) در انتهای بارانداز، کارخانهی کشتی سازی قرار داشت و فضای آن را سروصدای چکشها، ارهها، دستورها و امرو نهیها انباشته بود. زیرا این جا یکی از پرجنب و جوشترین نقاط سرزمینی بود که رودخانه، شاهراه اصلی آن را تشکیل میداد.
کوچههایی تنگ و باریک، لنگرگاه را به محلهای پر رفته و آمد، هم چون لانهی مورچه، با میخانهها، خانههای گلی، دکانها و کارگاههای گوناگون وصل میکرد. در این جا مردم معمولی و فقیر مصر زندگی میکردند. کارگران بیتخصص و مهارت، کارگران لنگرگاه، مسگران، طلاکاران، بافندگان، سفالگران و آبنوسکاران شهر همه در این محله سکونت داشتند. آنها در کلبههای کوچکی میزیستند و اسباب خانههایشان از یک چهارپایه و یک یا دو تا تخت چوبی تجاوز نمیکرد. کودکان برهنه به این طرف و آن طرف میدویدند و غالب مردم پابرهنه راه میرفتند.
این مردم از بام تا شام کار میکردند. آنهایی که مهارتی نداشتند به کارهای سخت بدنی روی میآوردند و آنها که تخصصی داشتند، کارشان ساختن جواهرات ظریف، لباسهای کتانی لطیف، لوازم و اثاث منبت کاری شده و ظروف سفالین نفیس برای فرعون و طبقهای اشراف بود. با این حال، مردم تهیدست ممفیس (و همهی مصر) گرچه ساعات طولانی کار میکردند و از وسایل آسایش هم محروم بودند، شاد و سرحال به نظر میرسیدند. دره، گرم و آفتابی بود و رودخانه مالامال از ماهی؛ و تا آن جا که باستان شناسان میتوانند اظهارنظر کنند، مردم فقیر شکایت چندانی از زندگی شان نداشتند. آنها شادمانه به کارشان مشغول بودند، ماهی سرخ کرده، سیر و قرص نانشان را میخوردند؛ و هر وقت که فرصتی دست میداد، از آبجوی قوی مصری نیز رویگردان نبودند.
در آن سوی محلهی فقیرنشین، کوچهها پهنتر و به خیابانهای بخش اعیان نشین شهر که دو طرفشان را درختهای سایه داری پوشانده بود، منتهی میشد. در این قسمت شهر، اشراف و بزرگان والامقامی زندگی میکردند که در سراسر درهی نیل، در خدمت فرعون بودند. خانههای آنها با دیوارهای بلند آجری محصور میشد. همهی خانهها دارای استخر و باغ بود. آهوان اهلی در باغها میگشتند و خوراک خود را میان گلزارها مییافتند. پرندگان رنگارنگ لابه لای درختان اقاقیا و انجیر نغمه سرایی میکردند.
نجیب زادگان ساکن این خانههای زیبا، چه مردان و چه بانوان، زندگی شان را در خدمت به فرعون میگذراندند. صبحانهی آنها شامل میوه و شراب سبک بود، بعد با دقت و سلیقه لباس میپوشیدند. مردها سینه ریز بزرگ و پهنی از طلا و سنگهای گرانبها را مانند پیش بند کودکان به گردن میآویختند، دامن کتانی به پا میکردند و دو سر آن را با سگکی جواهرنشان به همی پیوستند. کلاه گیس بزرگ سیاهی هم بر سر میگذاشتند. آنها در مراسم رسمی صندلهای بندی به پا میکردند، ولی درواقع دیگر با پای برهنه راه میرفتند.
بیشتر بخوانید: مصر باستان (ریشه های تمدن مصر)
آداب و تشریفات زنان زیادتر و مفصلتر بود. به زیر چشمهای شان رنگ سبز میزدند، پلکهایشان را با مادهی سیاه رنگی تیره میکردند، لبهایشان را سرخ و ناخن دست و پایشان را قرمز میکردند. لباسشان نوعی پوشش کتانی تقریباً شفاف بود و دیگر هیچ. کلاه گیس سیاه و بلندی هم بر سر میگذاشتند؛ و با گردنبندها، دستبندها و خلخالهایی از طلا و جواهر خود را میآراستند.
باستان شناسان ابتدا فکر میکردند مصریان قدیم برای این از گیس مصنوعی استفاده میکردند که سرشان را در برابر آفتاب سوزان دره بپوشانند، یا رنگ چشم را به عنوان ماده محافظی در برابر برق آفتاب به کار میبردهاند. اما واقعیت این است که در زمان خئوپس، گیس مصنوعی و آرایش چشم کاملاً رایج بوده است.
«حریم سلطنتی» تقریباً شهری در درون شهر بود و بزرگان و بانوان دربار فرعون روزی شان را در آن جا میگذراندند. درست در کنار دروازهها و در پشت حصارهای بلند آن «انبارهای بزرگ سلطنتی» قرار داشت، که مجتمعی متشکل از طویلهها و انبارهای مملو از گلههای گاو و غلات و انواع مالیاتهایی بود که مردم همه ساله به فرعون میپرداختند. پول مسکوک در مصر باستان شناخته و رایج نبود، از این رو مالیاتها به صورت الیاف کتان، شراب، عسل، غله، آبجو و دام پرداخت میشد.
نزدیک به انبارها «خزانهی بزرگ سلطنتی» قرار داشت. در این جا ارتشی از کاتبان در تمام سال مشغول به کار بود. این مردان، بخش زندهای از جامعهی مصری را تشکیل میدادند و به تدریج که زندگی ساکنان دره و امور دولت پیچیدهتر میشد، اهمیت و ارزش این گروه هم فزونی مییافت. کاتبان در مدرسههای وابسته به معابد درس میخواندند و خواندن و نوشتن را فرا میگرفتند. بعضی از آنها پس از گذراندن دوران مدرسه به خدمت مردم درمیآمدند و در مقابل چند ماهی یا تکهای کتان، برای مشتریها نامه مینوشتند، یا صورت دادوستدشان را ثبت میکردند. بعضی دیگر در خانه یا املاک وسیع اشراف کار میکردند و حساب و کتاب آنها را نگاه میداشتند. بعضیها هم به معلمی روی میآوردند. صدها نفر از آنان هم به استخدام فرعون در میآمدند و در خزانهی بزرگ سلطنتی بیشتر اوقاتشان را در رسیدگی به اوراق مالیاتی میگذراندند. آنها حساب بدهیهای مالیاتی را نگاه میداشتند. هم چنین برای مالیاتهای پرداخت شده، رسید مینوشتند؛ و در کنارش بر ورود محصولات و دامهای تازه به انبارها نظارت میکردند.
در آن سوی این بخش مالی پرسروصدا، محوطهی آرام معابد قرارا داشت. فرعون هر روز برای انجام مراسم نیایش به آن جا میرفت. در این محوطه بسیاری از خدایان مصری برای خود معبدی داشتند. اما نه همهی آنان، زیرا که ساکنان درهی نیل صدها خدا، از خدایان کوچک و گمنام روستایی گرفته تا خدایان بزرگ آفرینندهی زمین را مورد پرستش قرار میدادند. هر نوع و هر جور خدایی وجود داشت. خدایان خورشید و ماه، خوبی و بدی، اجاق و خانه، عقل و عشق و مرگ و رستاخیز بخشی از آنها بودند. خدایان مظهر تمام چیزهایی بودند که مصریان را شگفت زده میکرد یا میترساند، یا مطلوب و مورد آرزویشان بود. در میان این خدایان پرشمار، خدای بزرگ خورشید به نام «رع» فرمانروای مطلق بود.
در برابر هر یک از معابد این محوطه، میلهای قرار داشت و بر فراز میله پرچم درخشانی در اهتزاز بود. در داخل معابد، کاهنان موقرانه مشغول انجام وظایفشان بودند. شمار اندکی از کاهنان بلندمرتبه در مقدسترین بخش هر معبد، یعنی در آخرین محراب یا قدسالاقدس، به انجام مراسم مذهبی میپرداختند. پیکرهی خدا معبد در این مکان نگهداری میشد و این خدا، گاه یک مجسمهی زرین کوچک، و غالباً پیکرهی چوبی نقاشی شدهای بود که دست و پایش حرکت میکرد. کاهنان هر روز پیکرها را شست و شو میدادند و آنها را با روغنهای مخصوص میاندودند. سپس لباس خدا را عوض میکردند و هدایایی شامل گوشت، میوه وکلوچه پیش او میگذاشتند. (اعتقاد بر این بود که نیروهایی جادویی خدا را قادر میسازد تا جوهر خوراکیها را جذب کند.)
نه چندان دور از معابد، فضای سبزی قرار داشت که پوشیده از درختان سایه گستر، استخرهای آراسته، و باغهای روح افزا بود. کاخهای خانوادهی سلطنتی در این نقطه قرار داشت. همهی کاخها روشن و با روح و متناسب با هوای گرم و خشک مصر ساخته شده بود. کاخها با وسایلی ساده اما نفیس هم چون پردههای لطیف کتانی، صندلیها، میزها و تختهایی از چوبهای گرانبهای عاج نشان و طلاکاری شده آراسته بود. آشپزخانهی سلطنتی نزدیک کاخ قرار داشت. آشپزهای دربار اردکها و گوشت گاو و آهو را به سیخ میکشیدند و در تنورها و اجاقهای آجری کباب میکردند. همین طور کیکها و شیرینیهای خوشمزهای درست میکردند تا میز غذای فرعون رنگین باشد.
خئوپس بیشتر امور حکومتی را از بارگاه پرستون و با ابهتش در «حریم سلطنتی»، شخصاً اداره و رهبری میکرد؛ و البته از مشورت و یاری اشراف و صاحب مقامان و وزیر اعظمش نیز برخوردار بود. یک بار در سال نیز برای بررسی قلمروش با «کرجی بزرگ سلطنتی» به سیر و سفر میپرداخت.
فرعون از ممفیس به سوی شمال و سپس جنوب بادبان میکشید و از دلتا تا مرزهای آن سوی نیل شاهانه سفر میکرد. او شبکههای آبیاری کشور را مورد بازدید قرار میداد، از معابد موجود دیدن میکرد و به معمارانش دستور میداد که برای ساختن معابد جدید طرحهایی تهیه کنند، و چون کشور به بیست ایالت یا اندکی بیشتر تقسیم شده بود، فرعون به طور رسمی از ایالتها بازدید به عمل میآورد. هر یک از ایالتها نامی داشت. به عنوان مثال، ایالتهای «شغال»، «عصای دوقلو» و «کله ماهی» را میتوان نام برد. هر ایالت به وسیلهی یکی از نجیب زادگان که «نخستین زیر دست پادشاه» نامیده میشد، اداره میشد. مسئولیت این نجیب زادگان ادارهی امور قضایی، سرکشی به دامها و کشتزارها، نگهداری معابد، و تعمیر و توسعهی شبکههای آبیاری ایالتهای شان بود. آنها مالیات مقرر برای فرعون را هم از نقاط مختلف ایالتها گرد میآوردند و به وسیلهی کشتی به خزانهی بزرگ سلطنتی میفرستادند.
خئوپس پس از انجام سفر و بازدید از قلمرو خود، پیش از آن که به پایتختش بازگردد، بازدید و سرکشی مهمتری هم انجام میداد. او در پایین رودخانه و در شانزده کیلومتری ممفیس یک یا دو روز لنگر میانداخت تا پیشرفت ساختمان آرامگاه غول آسایی را که برای خود میساخت- و امروزه به هرم بزرگ جزیره معروف است- از نزدیک بررسی نماید.
مصریان به کار بردن سنگ در ساختمان را یک صد سال پیش از آن که خئوپس متولد گردد، شروع کرده بودند. پیش از آن، در ساختمانهایشان چوب و آجر به کار میبردند، آجر را از گل نیل میساختند. نخستین بار از سنگ، برای فرش کردن کف یک آرامگاه معمولی استفاده کردند. در حدود هشتاد سال پیش از خئوپس، فرعونی که زوسر نام داشت بر تخت سلطنت نشست. در دورهی زوسر آرامگاههای سلطنتی از آجر، و به شکل راست گوشه ساخته میشد و سقف آنها صاف و مسطح بود. (این نوع آرامگاهها بعدها به آرامگاههای مصطبهای معروف شد، زیرا به سکو شباهت داشتند.)
فرعون زوسر که میدانست آجر چندان دوامی ندارد و با گذشت زمان از بین میرود، آرزو داشت آرامگاهی برای خود بسازد که تا ابد باقی بماند. از این رو، سرمعمار و وزیر اعظمش، که مردی برجسته به نام ایمهوتپ بود، به این فکر افتاد که آرامگاه ابدی سروش را به تمامی از سنگ بسازد.
ایمهوتپ دستور داد که صخرههای آهکی دره را برکنند و بتراشند و به شکل و قطع آجر درآورند. او با این آجرهای سنگی مصطبهای عظیم ساخت. بر فراز آن مصطبه، مصطبهای کوچکتر و روی مصطبهی دوم مصطبهای باز هم کوچکتر بنا کرد. در مجموع شش مصطبه بر همدیگر قرار دارد. مصطبهها با ارتفاعی بیش از شصت متر همچون پلکانی غول آسا به نظر میرسید. این آرامگاه که به «آرامگاه پلکانی» شهرت یافت، نخستین ساختمانی بود که به تمامی از سنگ ساخته میشد. و در ضمن نخستین هرم ساخته شده در مصر هم به شمار میرفت.
هشتاد سال بعد، مردم درهی نیل در به کار بردن سنگ به قدری ماهر و ورزیده شده بودند که میتوانستند به ساختن هرم بزرگ «جیزه» بیندیشند و سرانجام آن را بسازند. آنها این هرم را نه با سنگهایی به قطع آجر که با قطعه سنگهایی به وزن دو تن و نیم ساختند.
باستان شناسان میگویند که این قطعههای عظیم سنگ خارا در خود محل و از ارتفاعات پشت هرم به دست میآمد. آنها همچنین میدانند که بلوکهای سنگ آهک صیقل خوردهای که پوشش خارجی هرم را تشکیل میداد، از ارتفاعات مقابل هرم، در آن سمت رود، بریده و برداشته میشد. این سنگهای آهکی را در فصل طغیان نیل از آن سوی نیل به این سو حمل میکردند، زیرا که در این فصل آب رود بالا میآمد و کرجیهای سنگین میتوانستند خود را به پای ارتفاعات برسانند.
کاخها با وسایلی ساده اما نفیس هم چون پردههای لطیف کتانی، صندلیها، میزها و تختهایی از چوبهای گرانبهای عاج نشان و طلاکاری شده آراسته بود. آشپزخانهی سلطنتی نزدیک کاخ قرار داشت. آشپزهای دربار اردکها و گوشت گاو و آهو را به سیخ میکشیدند و در تنورها و اجاقهای آجری کباب میکردند. همین طور کیکها و شیرینیهای خوشمزهای درست میکردند تا میز غذای فرعون رنگین باشد.باستان شناسان این را هم میدانند که گروه ثابتی از سنگ کاران و سنگ تراشان خبره که شمارشان به تقریباً چهار هزار نفر میرسید، سرتاسر سال در این محل کار میکردند. (نشانههایی از محل سکونت و زندگی آنها به دست آمده است.) کارهای اضافه بر سنگ تراشی ایجاب میکرد که هر سال در دورهی چهار ماههی طغیان نیل نودوپنج هزار نفر دیگر هم در ساختمان هرم به کار گرفته شوند. در این چهار ماه کشاورزان اجباراً بیکار بودند، چون کشتزارهای شان در زیر آبهای نیل پنهان میماند. بدین ترتیب خئوپس به آنها کار میداد، کاری که با خوراک و مسکن همراه بود. یکی از مورخان به نام جیمز، این امر را «نخستین برنامه ریزی ثبت شده برای حل مشکل بیکاری» نامیده است. هرودوت نوشته است که طی بیست سالی که ساختمان هرم طول کشیده ترب و سیر و پیازی که به مصرف خوراک کارگران اجباری میرسید، مبلغ هزار و ششصد تالنت (1) (معادل با سه میلیون دلار امروزی) هزینه در برداشت. باستان شناسان معتقدند که این گفتهی هرودوت زیاد دور از واقعیت نیست.
محل سکونت کارگران دائمی، نزدیک رودخانه و در مجاورت سکوهایی قرار داشت که قطعات بزرگ سنگ بر روی آنها تخلیه میشد. راهی که از سنگهای بزرگ و کوچک فرش شده بود، محل این سکوها را به قاعدهی هرم متصل میساخت. قطعه سنگهای غول آسا را میبایست از مسیر همین راه به هرم حمل میکردند و سپس به ترتیبی آنها را تا بنایی که به تدریج ارتفاعش زیادتر و گیج کنندهتر میشد، بالا بکشند.
اما این کار چگونه انجام میگرفت؟ ابزار و وسابل سازندگان هرم فقط قلم سنگ تراشی، ارهی مسی، ریسمان، نخهای اندازه گیری، غلتک و چکش بود. آنها گاری چرخ دار یا هیچ نوع ارابهای نداشتند، جرثقیل، قرقره، و هیچ نوع وسیلهی بالابرنده دیگری هم نداشتند. هرودوت، با آن که غالباً غیرقابل اعتماد است، متأسفانه در مورد تکنیکهایی که عملاً در ساختن هرم به کار گرفته شده بود، هیچ نگفته است. هیچ گونه گزارش یا تصویر آرامگاهی هم یافت نشده که توضیح یا نشان دهد که این کار چگونه صورت میگرفته است.
باستان شناسان در مورد این که چگونه آن سنگهای غول آسا بالا کشیده میشد و به محل ساختمان میرسید، طی سالیان دراز فرضیههای گوناگونی مطرح کردهاند. فرضیهی کنونی (که مطمئناً منطقی است) بر آن است که نخست قطعه سنگهای غول آسا را تخلیه میکردند و سپس آنها را به وسیلهی نخهای گره دار اندازه گیری میکردند بعد آنها را با ارههای مسی به شکل و اندازهی لازم میبریدند. وقتی هر قطعه سنگ حاضر میشد، دور آن طناب میپیچیدند و به کمک اهرم آن را روی یک غلتک یا وسیلهای سورتمه مانند سوار میکردند. آن گاه یک دستهی چهل نفری را مثل چهل اسب به کار میگرفتند و یک سر طناب را محکم به دور شانه و سینهی آنها میپیچیدند. آنها طبق فرمان و هماهنگ با هم به جلو فشار میآوردند و در حالی که تقریباً خم شده بودند، با تمام قوا به سوی جلو حرکت میکردند تا این که سرانجام سنگ بزرگ میجنبید و به حرکت درمیآمد. مردها سنگ را سانتیمتر به سانتیمتر بالا میکشیدند و به راه سنگفرش میرساندند، و بعد آن را به همین ترتیب تا پای هرم بالا میبردند.
فرضیه میگوید که این راه سنگفرش به طور اُریب از سطح زمین تا پای هرم بالا میرفت و بعد به وسیلهی چهار سطح شیب دار مسطح به دیوارهی هرم وصل میشد. سطح شیب دار هم مانند راه سنگفرش از سنگهای بزرگ و کوچک ساخته شده بود. چهل مرد سنگهای سنگینتر از دو تن را بر روی سطحهای شیب دار بالا میکشیدند و آنها را به بدنهی هرم میرساندند تا در محل خود کار گذارده شوند. وقتی کار اصلی یا سفت کاری ساختمان تمام میشد، سطحهای شیب دار تمام هرم را از رأس تا قاعده از نظر پنهان میداشت.
پس از آن قطعه سنگهای آهکی که برای پوشش خارجی هرم در نظر گرفته شده بود، یکایک به بالای ساختمان کشیده میشدند. از این به بعد کار برعکس بود، یعنی هر ردیف سنگ آهک که کار گذارده میشد، سطحهای شیب دار را یک پله پایینتر میآوردند. به این ترتیب وقتی کار دیوار پوششی هرم به پایان میرسید و کارگران به سطح زمین میرسیدند، از سطحهای شیب دار دیگر خبری نبود؛ و در پایان هرم جیزه با تمام شکوهش پدیدار شده بود و میدرخشید.
چسبیده به هرم خئوپس، ردیف به ردیف آرامگاههایی قرار داشت که مصطبهای بود و توسط اشراف، ندیمان و صاحب منصبان فرعون بنا شده بود. آنان بدین امید در اطراف آرامگاه خدا-پادشاه جمع میشدند که در آن جهان نیز هم چون این جهان، به او خدمت کنند.
نه چندان دور از اهرام مصطبهای، هرم ملکهی خئوپس قرار داشت. در مجاورت آن و بر قطعه زمینی از صحرا قطعه سنگهای تیرهای تنگ هم چیده شده بودند. قرار بود روزی خفرن، پسر و جانشین خئوپس، در این جا هرمی به بزرگی هرم پدرش برای خودش بسازد. در همین جا بود که به دستور خفرن، سنگتراشان، مجسمهی ابوالهول را با همان نوع سنگها ساختند - مجسمهی ابوالهول خفرن، مانند اهرام بزرگ جیزه، قرنهای متمادی دوام آورده و تاکنون باقی مانده است. ابوالهول، امروز هم مانند 4500 سال پیش در سایهی اهرام جزیره ایستاده است؛ و با چشمان هرچند نابینای خود از فراز نیل به خورشید طالع خیره مینگرد.
پینوشتها:
1- تالنت واحد پول در یونان قدیم.- م.
منبع مقاله: پین، الیزابت (1396) فرعونها هم میمیرند، ترجمه حسن پستا، تهران: کتابهای پرنده آبی، چاپ چهارمش
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}