سند حکومت
نگاهی به انقلاب انگلستان
این مقاله، انقلاب انگلستان را در سدهی هفدهم به طور خلاصه ارزیابی کرده و رویدادهای آن را از شورش علیه چارلز اول تا انقلاب باشکوه انگلیس به کوتاهی توضیح میدهد. تمرکز نویسنده بر نقش مجلس نمایندگان انگلستان در انقلاب این کشور است.
تعداد کلمات: 1199 کلمه، زمان تخمین مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: شیلا برنز
مترجم: بهرام معلمی
انقلاب انگلستان
از قرون وسطا به بعد، پادشاهان و ملکهها به کمک پارلمان (مجلس نمایندگان) بر انگلستان حکومت کردهاند. دستکم، در عالم نظر چنین بوده است. اما در طی قرنها، پادشاهان انگلیسی غالباً بر سر قدرت با پارلمان مناقشه داشتهاند. در قرن هفدهم، چنین مناقشه و مبارزهای به جنگ داخلی انجامید.
چارلز اول از همان سال 1625 که به پادشاهی انگلستان رسید با عامهی مردم تماس و ارتباطی نداشت. به ندرت مسافرت میکرد، و عمدتاً در دربارش میماند. به مجلس عوام بیاعتماد بود، و مجلس عوام هم به او اعتمادی نداشت. پادشاه و این مجلس عوام نمیتوانستند به سادگی به توافق برسند.
یکی از دلایل این عدم توافق مذهب بود. بسیاری از رهبران مجلس به گروه اصلاح طلب پروتستان، پیوریتنها، تعلق داشتند. آنان با خودداری از خواندن کتابهای دعا و اجرای سایر فریضههای دینی در پی «پاکیزهسازی» کلیسای انگلستان بودند. اما چارلز جانب آنهایی را گرفت که برای اجرای مناسک کلیسا ارزش قایل بودند. او با پیوریتنها به مخالفت برخاست و به راههای گوناگون به آزار و اذیت آنان پرداخت.
دیدگاههای او در بارهی مذهب، مناسبات و روابطش با پارلمان و سایر موضوعها و امور را منعکس میکرد. به نظر وی وظیفهی پارلمان این بود که موافقت کند پول مالیات به وی پرداخت شود و میگفت برای راه بردن دولت به این پول نیاز دارد. اما پارلمان نظر دیگری داشت. در سال 1625 مجلس قدرت او را در گردآوری برخی عوارض گمرکی محدود کرد. در سال 1626 پارلمان علیه یکی از مشاوران مهم و نزدیک شاه اقامهی دعوی کرد. در سال 1626 رابطهی چارلز با پارلمان به بن بست رسید. وی پارلمان را تعطیل کرد و به مدت یازده سال بدون آن به حکمروایی و حکومت خود ادامه داد.بسیاری از رهبران مجلس به گروه اصلاح طلب پروتستان، پیوریتنها، تعلق داشتند. آنان با خودداری از خواندن کتابهای دعا و اجرای سایر فریضههای دینی در پی «پاکیزهسازی» کلیسای انگلستان بودند. اما چارلز جانب آنهایی را گرفت که برای اجرای مناسک کلیسا ارزش قایل بودند. او با پیوریتنها به مخالفت برخاست و به راههای گوناگون به آزار و اذیت آنان پرداخت.
چارلز بدون وجود پارلمان آزادانهتر به راه خود میرفت. وی و حامیانش تلاش کردند پیوریتنها را از کلیسای انگلستان بیرون رانند. اما حکومت بدون پارلمان به آن معنا بود که شاه ناگزیر باید راههای جدیدی برای به دست آوردن پول بیابد. در سال 1634 چارلز اعلام کرد که انگلستان با وضعیت اضطراری مواجه است و در این صورت مالیات ویژهای را وضع کرد. این کار بسیاری از مردم را خشمگین کرد و دربارهی اقتدار شاه سوآلهای جدیدی مطرح کردند.
آیا شاه صرفاً با اعلام وضعیت اضطراری ملی قانوناً میتوانست مالیات از مردم دریافت کند؟ در این صورت، اصلاً چه نیازی به پارلمان وجود داشت؟ لویی سیزدهم، پادشاه فرانسه، از 1614 به بعد مجلس قانونگذاری خود را به نشست فرا نخوانده بود. چه چیزی مانع میشد که چارلز به همان طریق پارلمان را نادیده انگارد؟
پاسخ به این پرسش در پایان همان دهه داده شد. در سال 1637 چارلز تلاش کرده بود که کتاب دعایی از نوع انگلیسی بر کلیسای پرسبیتری اسکاتلندی تحمیل کند. اسکاتلندیها خشمگین و بر آشفته شدند، و خشم آنان به جنگ انجامید. چارلز برای ادامه دادن این جنگ به بودجههایی نیاز داشت که فقط پارلمان میتوانست برایش تأمین کند. در سال 1640 چارلز پارلمان را به تشکیل جلسه فراخواند. پارلمان درخواستهایی از چارلز مطرح کرد و وی نیز بیدرنگ آن را منحل کرد. وی سپس دستور انجام انتخابات را صادر کرد. شش ماه بعد پارلمان جدیدی تشکیل شد.
این پارلمان بر بسیاری از سیاستهای چارلز نقطهی پایان نهاد. پارلمان یاد شده دو دادگاه سلطنتی را که فقط در برابر شاه مسئول بود منحل کرد و قدرت شاه را در وضع مالیات بدون اتفاق آرای پارلمان انکار و تصویب کرد که باید هر سه سال یک بار تشکیل جلسه دهد. چارلز با این اقدامات موافقت کرد اما قصد نداشت به قول خود وفادار بماند و به آن عمل کند.
در سال 1641 چارلز چهار فوج از سربازانش را برای سرکوب شورشی در ایرلند گسیل کرد. تا این هنگام، بسیاری از اعضای پارلمان چارلز را با عدم اعتماد کامل مینگریستند. بعضیها آشکارا به این فکر افتاده بودند که ممکن است چارلز از این نیروهای نظامی علیه خود پارلمان سوء استفاده کند. آنان تلاش کردند وی را به دست کشیدن از فرماندهی قوای نظامی ترغیب کنند، اما چارلز امتناع ورزید. در عوض لندن را ترک گفت و رو به شمال نهاد.
سال بعد جنگ داخلی آغاز شد. یک طرف جنگ نیروهای شاه و طرف دیگر پیوریتنها و حامیان پارلمان بودند. یکی از رهبران آتی کشور به نام اولیور کرامول نیز از صفوف پیوریتنها ظهور کرد. وی فرماندهی لایق در نبردها از کار درآمد و به زودی به یکی از چهرههای مهم پیوریتنها بدل شد.
بیشتر بخوانید: انگلستان نماد نظام های دوحزبی
در سال 1647 نیروهای هوادار پارلمان چارلز را دستگیر کردند. دو سال بعد اعضای تندرو و رادیکال و ارتش، وی را به محاکمه کشیدند.
این محاکمه شکاف بین پیوریتنها و شاه را آشکار کرد. چارلز معتقد بود که باید فقط در پیشگاه خداوند پاسخگو باشد و قطعاً نه در برابر هیچ دادگاهی در انگلستان. وی اقتدار و وجاهت دادگاه را که بنابر قانون محاکمهاش میکرد، زیر سوآل برد. هیچ دادگاهی تا آن زمان یک پادشاه انگلستان را محاکمه نکرده بود. چارلز معتقد بود که هیچ دادگاهی نمیتواند این کار را انجام دهد. تشکیل و حکم این دادگاه همانقدر قطعی بود که قانونی بودن این محاکمه. قضات خودشان را نمایندگان مردم میدانستند. آنان معتقد بودند که در انگلستان مردم قدرت برتر و فائقه به شمار میآیند. در سیام ژانویه 1649 سر از بدن شاه چارلز جدا کردند. انگلستان به حکومتی جمهوری تحت ادارهی یک شورای دولتی تبدیل شد.
نخستین و تنها قانون اساسی مکتوب، یعنی سند حکومت، آماده شد. در 1653، اولیور کرامول به لرد پراتکتور (1) (سرپرست) ملقب شد. فرمانروایی وی را این قانون اساسی محدود میکرد و به اتفاق آرای پارلمان نیاز داشت. اما بین اعضای پارلمان با یکدیگر - و با خود کرامول - مجادله و مناظره پیش آمد. کرامول، گاه برای حفظ نظم همانقدر دانسته، حساب شده و یک تنه حکومت میکرد که خود شاه چارلز.
پس از مرگ کرامول در سال 1658، کشور دستخوش هرج و مرج و پریشانی شد. مردم انگلیس تصمیم گرفتند حکومت پادشاهی را اعاده کنند. پسر چارلز اول به عنوان چارلز دوم تاج سلطنت بر سر نهاد. وی بسی گوش به زنگ بود که بر سر تصمیمهای مهم با پارلمان مشورت کند.
شاه بعدی، جیمز دوم، یک کاتولیک رُمی بود. وی در سال 1685 به سلطنت نشست. او به عنوان یک کاتولیک تهدیدی برای دولت تحت کنترل پروتستانها به شمار میآمد. به نظر میرسید تعارض دیگری در حال تکوین است، اما این بار طبقات حاکم انگلستان مصمم بودند که از جنگ داخلی اجتناب ورزند. در سال 1688 پارلمان از دختر جیمز، ماری، و همسر وی، ویلیام اورانژ (2)، دعوت کرد تا مشترکاً سلطنت را بر عهده گیرند. جیمز پی برد هیچ پشتیبانی برایش نمانده، و از انگلستان گریخت.
این جایگزینی را انقلاب باشکوه میگویند. در به ثمر رساندن این انقلاب، پارلمان تمام اطراف و جوانب را سنجید. پیش از به تخت نشستن ویلیام و ماری، پارلمان با آنها یک منشور حقوق امضاء کرد. این سند، ضمن چیزهای دیگر قدرتهای پایهای پارلمان را توضیح میداد. منشور حقوق، مانند ماگناکارتا، را یکی از پیروزیهای حاکمیت قانون میدانند.
پینوشتها:
1. Lord Protector
2. William of orange
منبع مقاله: برنز، شیلا ؛ (1387)، عصر اروپا، ترجمه: بهرام معلمی، تهران: نشر اختران، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}