مفاهيم اساسي جامعه‌شناسي

نویسنده: مهدي فهيمي



مفهوم جامعه‌شناسي

جامعه‌شناسي علمي است كه مي‌خواهد از طريق تفهّم تفسيري رفتار اجتماعي به تبيين علل، سيرو معلول‌هاي آن دست يابد. كردار فقط تا زماني «رفتار» انساني تلقي مي‌شود كه فرد يا افراد عامل به نوعي كنش كه داراي معناي ذهني است، دست مي‌زنند... اصطلاح «رفتار اجتماعي» را در مورد فعاليت‌هايي بكار خواهيم برد كه بر حسب معنا و مقصودي كه افراد عامل براي آن قائل هستند با رفتار ديگران مرتبط باشد و براساس آن جهت‌گيري شود.
تجارب عرفاني را نمي‌توان در قالب كلماتي رسا بيان كرد بنابراين آناني كه در كوران اين تجارب نبوده‌اند هيچگاه قادر به فهم كامل آنها نيستند. از سوي ديگر، توان انجام يك كنش مشابه پيش شرط تفهّم نيست، به عبارت ديگر نيازي نيست «قيصر باشيم تا قيصر را فهم كنيم.» اين بتوانيم خودمان را در موقعيت فاعل كنش قرار دهيم فقط از نظر بداهت تفهم اهميت دارد... بخش‌هاي قابل فهم و غيرقابل‌فهم يك فرآيند غالباً بطرز لاينفكي درهم پيچيده شده‌اند.
*در مورد تحليل علمي نظاممند، سهل‌تر اين است كه تمام عناصر غيرعقلاني و ناشي از عاطفه رفتار را به عنوان انحراف از نوع مفهوماً ناب رفتار معطوف به هدف نشان دهيم.
برخي فرآيندها و پديده‌هاي «بي‌معنا» (فاقد معناي ذهني) در مقام علوم مربوط به رفتار انسان وجود دارد كه بصورت محرك‌ها و معلول‌هايي عمل مي‌كنند و يا باعث رفتار آدمي مي‌شوند و يا از آن جلوگيري مي‌نمايند. چنين رفتار «بي‌معنايي» نبايد با رفتار اشياء بي‌جان يا غيرانسان اشتباه شود.
با اين حال برخي از فرآيندهاي رواني يا رواني ـ جسماني از قبيل خستگي، ديسيپلين و حافظه بايد به عنوان مقوله ديگري از واقعيت‌هاي بي‌معنا تلقي شوند. همچنين حالاتي نوعي از قبيل نشاط و رضايت خاطري كه در اثر تهذيب نفس پديد مي‌آيد و يا تغييرات نوعي در واكنش‌هاي افراد بسته به زمان، دقت و ماهيت آنها، در اين مقوله قرار مي‌گيرند.
*كنش بعنوان بخشي از يك وضعيت قابل‌فهم تلقي مي‌شود. اگر ما بدانيم كه هدف‌گيري تفنگ بخاطر تفريح و سرگرمي است و بريدن چوب توسط هيزم‌شكن در ازاي مزد صورت مي‌گيرد آنگاه تفهّم انگيزه‌اي به تفهّم مشاهده‌اي افزوده مي‌شود. در حالت اول (هدف‌گيري) اين امكان هست كه كنش بمنظور ارضاء تمايلات و عواطف سركوفته انجام شده باشد. در اين حالت، كردار خصلتي غيرعقلاني پيدا مي‌كند. از نظر علمي... تبيين مستلزم درك آن بافت معنايي است كه در چهارچوب آن سير بالفعل كنش حادث شده است.
صور رفتاري كه در نظر مشاهده‌گر داراي ويژگي هاي يكسان يا مشابهي هستند ممكن است از نظر فاعل‌ كنش بر انگيزه‌هاي گوناگوني استوار باشند. يك چنين موقعيت‌هايي... بايد بگونه‌اي كاملاً متفاوت تفسير شوند، ولو اينكه چنين مسئله‌اي به تحليل متناقضي منتهي شود.
*مقدار بارش باران، ميزان مرگ و مير پديده‌هاي خستگي و فرسودگي، بازدهي ماشين‌آلات نمونه‌هاي خوبي از فرآيندهاي فاقد معنا هستند، حال آنكه ميزان جرم، توزيع شغلي آمار قيمت‌ها و وسعت زمين زير كشت نمونه‌هاي از فرآيندهاي معنادار بشمار مي‌روند.
جامعه‌شناسي وجود يك شخصيت جمعي «رفتاركننده» (عامل) را تأييد نمي‌كند. وقتي جامعه‌شناسي از اصطلاحاتي همچون دولت ملت، شركت‌هاي سهامي، خانواده واحد ارتشي و يا ديگر مفاهيم جمعي مشابه استفاده مي‌كند هدفش صرفاً تكيه بر نوع معيني از تكامل شيوه‌هاي جايگزين رفتار اجتماعي است كه توسط اشخاص منفرد صورت مي‌گيرد. بدين سان اصطلاحات حقوقي كه بخاطر دقت و رواجشان بكار مي‌روند در اينجا معناي كاملاً متفاوتي كسب مي‌كنند.
*درست است كه بسياري از حيوانات، فرامين، خشم، محبت، تهاجم و پرخاشگري را «مي‌فهمند» و نه صرفاً بطور غريزي و مكانيكي بلكه با آگاهي و بر مبناي تجربه قبلي خود نسبت به آنها واكنش معناداري نشان مي‌دهند... ولي ما هيچگونه ابزار قابل اعتمادي براي تعيين و تشخيص حالت ذهني حيوان نداريم و اگر هم داشته باشيم نهايتاً رضايت‌بخش نيست.
مسايل روانشناسي حيواني بخاطر جالب و در عين حال دشوار بودنشان مشهور هستند. ما مي‌دانيم كه انواع گوناگون تشكل‌هاي اجتماعي حيواني وجود دارد. «خانواده»هاي تك‌همسري و چندهمسري، گله‌ها، رمه‌ها و حتي «دولت»هايي با تقسيم كاركردي كار...
*هر نوع تحليل كاركردي صوري كه از «كل» بمثابه نقطة عزيمت خود استفاده كند فقط مي‌تواند مقدمات تحقيق بيشتر را تدارك ببيند.
اصول فكر و گوناگون جامعه‌شناسي كه معمولاً آنها را بعنوان «قوانين علمي» مي‌شناسيم(...) در واقع احتمالاتي نوعي بشمار مي‌روند كه مشاهده آنها را تأييد مي‌كند.
در جايي كه انتخاب وسيله «اجتناب‌ناپذير» است، در چنين حالتي بحق مي‌توان گفت كه رفتار مادامي كه كاملاً معطوف به هدف بوده نمي‌توانسته است جهت ديگري را در پيش بگيرد.
رابطه منطقي جامعه‌شناسي با روانشناسي بهيچوجه نزديك‌تر از رابطه آن با ساير علوم نيست. در اينجا اِشكال از مفهوم «رواني» است كه هر پديده غيرجسماني را في‌النفسه رواني تلقي مي‌كند.
از سوي ديگر ترديدي نيست كه در هنگام تبيين جامعه‌شناختي رفتار غيرعقلاني، روانشناسي تفسير (يعني آن شكلي كه از تفهم ذهني استفاده مي‌كند) مي‌تواند ارزش قطعي تعيين‌كننده‌اي داشته باشد. علم جامعه‌شناسي مي‌كوشد تا مفاهيم نسخ شناختي و هماننديهاي تعميم يافته فرايند تجربي را تنظيم كند.
اين مسئله درست نقطه مقابل تاريخ قرار دارد كه مي‌كوشد به تبيين و تحليل عِلّي رفتار افراد، نهادها و شخصيت‌هاي معيّني كه به لحاظ فرهنگي مهم هستند بپردازد. داده‌هايي كه زيربناي مفهوم‌سازي‌هاي جامعه‌شناسي را تشكيل مي‌دهند، اساساً ـ هر چند نه بطور انحصاري ـ از فرآيندهاي رفتاري معتبر مشابه آنچه كه مورخين نيز به بررسي آنها مي‌پردازند، تشكيل شده‌اند.
اما جامعه‌شناسي همچنين مي‌كوشد پديده‌هاي غيرعقلاني گوناگون (...) را بر مبناي مفاهيمي نظري كه به لحاظ معنايي رسا هستند دربر بگيرد.
*در اكثر موارد، رفتار بالفعل در سطح ناخودآگاه يا نيمه‌آگاهانه معناي ذهني خود سير مي‌كند. شخصي كه به طريق معيني رفتار مي‌كند بجاي آنكه آشكارا از منشأ رفتارش آگاه باشد اين مسئله را بطرز مبهم و گنگي «احساس مي‌كند». رفتار وي عمدتاً تحت تأثير عادت يا غريزه است. معناي ذهني چنين رفتاري (اعم از عقلاني يا غيرعقلاني) فقط هرازگاهي در رفتار يكپارچه توده‌هاي عظيم و غالباً فقط در مورد افراد معدود به سطح آگاهي حقيقي ارتقاء مي‌يابد. در واقع امر، رفتاري كه براستي مؤثر يعني حقيقتاً آگاهانه و بوضوح معنادار است، همواره يك مورد غايي بشمار مي‌رود.
گرايش‌هاي ذهني فقط بايد زماني رفتار اجتماعي تلقي شوند كه به سوي رفتار ديگران جهت‌گيري شده باشند. اگر رفتار مذهبي صرفاً بصورت تأمل و در خود فرورفتن و يا عبادت انفرادي باقي بماند ديگر جنبه اجتماعي ندارد. فعاليت اقتصادي فرد فقط در صورتي اجتماعي است كه رفتار اشخاص ثالث را به حساب آورد.
هر نوع تماس افراد بشر ماهيت اجتماعي ندارد... رفتار اجتماعي با رفتار يكسان افراد متعدد و يا رفتاري كه تحت تأثير ديگران قرار دارد، يكي نيست... «تقليد» محض از رفتار ديگران، در صورتي كه صرفاً جنبه بازتابي داشته باشد و بطرز معناداري به سمت فرد موردتقليد معطوف نباشد، بطور اخص «رفتار اجتماعي» شمرده نمي‌شود... در ايـن جـا خـط مـرزي فـوق‌الـعـاده منعطف و سيـال است و هـميـن امـر تعيين آن را بيش از پـيـش دشـوار مـي‌سـازد.

صور ويژه رفتار اجتماعي

رفتار اجتماعي مانند انواع ديگر رفتار ممكن است به چهار طريق تعيين شود:
1ـ رفتار اجتماعي ممكن است بطور عقلاني طبقه‌بندي و به سمت يك هدف جهت‌گيري شود. در اين حالت طبقه‌بندي بر اين انتظار مبتني است كه اشياء، وضعيت بيروني و يا ساير افراد به نحو معيني رفتار خواهند كرد و از چنين انتظاراتي بمثابه «شرايط» يا «وسايل» تحقق موفقيت‌آميز هدف‌هايي كه بطرز عقلاني توسط خود فرد انتخاب شده‌اند، استفاده مي‌شود. يك چنين موردي «رفتار معطوف به هدف» ناميده مي‌شود.
2ـ رفتار اجتماعي مي‌تواند بوسيله اعتقاد آگاهانه به ارزش‌هاي مطلق كردار مستقل از قيد هر نوع محرك خارجي، طبقه‌بندي و بر حسب معيارهايي از قبيل اخلاقيات، زيبائي‌شناسي يا مذهب، سنجيده شود...
3ـ رفتار اجتماعي ممكن است بطور انفعالي و بويژه عاطفي طبقه‌بندي گردد. در اين حالت، رفتار محصول تركيب خاصي از احساسات و عواطف فرد است.
4ـ رفتار اجتماعي ممكن است بطور سنتي يعني بر اين اساس كه عادتي ديرينه بوده است طبقه‌بندي شود.
رفتار مطلقاً «معطوف به هدف» ـ يعني مصلحت محض بدون هيچگونه رجوعي به ارزش‌هاي بنيادي ـ اساساً فقط يك مورد استثنائي و غائي است.

مفهوم رابطه اجتماعي

رابطه اجتماعي تماماً عبارت از اين احتمال است كه افراد بطريقي قابل تعيّن و معنادار، رفتار خواهند كرد... محتواي اين جهت گيري متقابل مي‌تواند متغيرترين حالات را شامل شود از جمله كشمكش، خصومت... دوستي، وفاداري با مبادله اقتصادي. علاوه بر اين، محتواي مزبور مي‌تواند «انجام»، «انكار» يا «طفره رفتن» از يك قرارداد و همچنين رقابت... را دربر گيرد. يك رابطه «متقارن» فقط در صورتي وجود خواهد داشت كه براي همه طرف‌هاي دخيل، در چهارچوب انتظاراتشان، مفهوم واحدي داشته باشد.9

اعتبار اقتدار مشروع: سنت، عقيده، حقوق

الف) از طريق سنت: يعني آنچه كه هميشه وجود داشته، معتبر تلقي مي‌شود.
ب) به مدد تعلق خاطر عاطفي، كه به اعتبار آنچه بتازگي اعلان شده و قابل تقليد شمرده مي‌شود، مشروعيت مي‌بخشد.
ج) بر مبناي اعتقاد عقلاني به ارزش مطلق آن: آنچه مطلقاً معتبر مي‌نمايد، معتبر است.
د) بخاطر نحوه اعلام و استقرارش كه قانونيت آن غيرقابل ترديد است.
چنين قانونيتي را مي‌توان به اين دلايل مشروع دانست: نخست اينكه افراد ذيربط، آزادانه با آن موافقت كرده‌اند. و بدين خاطر كه چنين قانونيتي بر مبناي آنچه اقتدار مشروع بعضي مردم بر بعضي ديگر تلقي مي‌شود، تحميل شده است.
كهن‌ترين مشروعيت اقتداري كه در وسيع‌ترين شكل ممكن پايدار مانده است، بر قداست سنّت استوار مي‌باشد. ترس از مجازات‌هاي جادويي موانع رواني پيدايش تغيير و تحول در شيوه‌هاي مرسوم رفتار را تقويت مي‌كند بهمين نحو، نظام اقتدار بخاطر گروه‌هاي ذينفع زيادي كه با توجه به تداوم آن پديد مي‌آيند، معتبر مي‌ماند.
نمونه باستاني مشروعيتي كه مطلقاً مربوط به ارزش است، در مفهوم «حقوق طبيعي» يافت مي‌شود.
*مفهوم قدرت به لحاظ جامعه‌شناختي بي‌شكل و نامنظم است. هر كيفيت قابل تصوري از فرد و هر تركيب قابل تصوري از شرايط ممكن است فرد را در وضعيتي قرار دهد كه بتواند تسليم شدن در برابر اراده‌اش را از ديگران طلب كند. در نتيجه، مفهوم جامعه‌شناختي سلطه بايد دقيق‌تر باشد و صرفاً به معناي اين احتمال باشد كه «فرماني» اطاعت خواهد شد.
*امروزه استفاده از زور فقط تا آنجا كه با اجازه يا تجويز دولت باشد، مشروع قلمداد مي‌شود. بنابراين، دولت به پدر حق مي‌دهد كه فرزندش را تنبيه كند.
اين ادعاي دولت جديد كه كاربرد زور را در انحصار خود دارد ويژگي مشخص‌كننده‌اي است كه همچون جنبه حاكميت اجباري و داشتن تشكيلات پايدار، براي آن اهميت اساسي دارد.

مقدمه مترجم انگليسي (هـ . پ . سچر)

ماكس وِبر در 21 آوريل 1864 در آلمان شرقي (امروزه) بدنيا آمد... به سن 14 سالگي مي‌توانست آثار هومر، ويرژيل، ولوي را به زبان اصلي بخواند. وقتي تحصيلات دبيرستان را تمام كرد مجموعه چهل جلدي آثار گوته را خوانده بود و به زبان انگليسي از شكسپير نقل قول مي‌كرد. و همچنين استعداد نقادي خود را روي آثار اسپينوزا شوپنهاور و كانت آزموده بود. وِبر مطالعات جدّي خود را در دانشكده حقوق دانشگاه هايدلبرگ آغاز كرد اما ذوق و سليقه و شخصيتش او را به سوي اقتصاد و فلسفه كشاند.
وِبر از پرداختن به يك زندگي منزوي و راهبانه بري بود و در نظرش كار فكري صرفاً در جريان كاربرد آن در عمل معنا مي‌يافت و شايد همين امر سبب شد كه وي بعدها بجاي تأملات متافيزيكي، بيشتر به روش‌شناسي علمي علاقمند شد.
ديري نگذشت كه وِبر به سمت استاد اقتصاد در دانشگاه‌ هايدلبرگ گماشته شد... اما در همان سال يك حمله عصبي او را از پاي درآورد... بهبودي وي چهار سال طول كشيد. در سال 1903 دبير مجله «آرشيو علوم اجتماعي و سياست اجتماعي» شد كه تا زمان بقدرت رسيدن هيتلر پيشروترين نشريه علوم اجتماعي در آلمان بشمار مي‌رفت... وبر ديگر قادر به تدريس نبود در سال 1907 بواسطه ارث قابل‌توجهي از كار دست كشيده همچون محققي غيردانشگاهي به تحقيقات خود ادامه داد. سالهاي باقيمانده عمر وي صرف مطالعه درباره «اقتصاد و جامعه» شد.»
در خلال جنگ جهاني اول از تحقيق دست كشيد و در اداره بيمارستانهاي ارتش خدمت كرد و همين تجربه مواد فراواني براي فرمول‌بندي اصول نظامهاي بوروكراتيك در اختيارش گذاشت. علاوه بر اين، فعاليت وي بعنوان مشاور در «كميسيون خلع سلاح آلمان» و نيز كارشناس خبره در «كميته محرمانه اصلاح قانون اساسي» به تعمق مطالعات وِبر در باب بوروكراسي كمك كرد... مرگ وي در ژوئن 1920 در سن 56 سالگي رخ داد. با مرگ وِبر بعضي از مطالعات وي از جمله «اقتصاد و جامعه» ناتمام ماند.
*«مفاهيم اساسي جامعه‌شناسي» لاجرم بايد بمثابه كوششي ناتمام و بسيار ناقص در راستاي نظام‌سازي تلقي شود.
بهرحال اين اثر درآمدي مناسب اما ناتمام بر تفكر ماكس وِبر است و براي فهم مفاهيمي كه در ساير آثارش تكامل بسيار بيشتري يافته‌اند. سرنخ‌هاي مهمي در اختيار ما قرار مي‌دهد.
نفوذ و تأثير وبر بر تكامل علوم اجتماعي در آمريكا را مشكل مي‌توان ناچيز انگاشت. بخش اعظم اين تأثير در آثار علمي و مهم متفكراني همچون تالكوت پارسونز، هانس مورگنتا، سي‌رايت ميلز، ... مشهود است.
وِبر دانش اجتماعي را در آمريكا و ساير نقاط مغرب زمين از منجلاب عقايد و اظهارات مستبدانه و نيز توضيح واضحات و تأملات صوفيانه نجات داد. بنابراين بي‌دليل نبود كه هميشه به تلخي شكوه مي‌كرد كه در دوران زندگي وي «اكثر مطالبي كه به نام جامعه‌شناسي مطرح مي‌شود چيزي بجز شيادي و كلاهبرداري نيست».
ياسپرس درباره وي مي‌گويد كه او مظهر عقل و خرد بود... پرفسور «لئو اشتراوس» از مخالفين سرسخت فرضيه‌هاي وبر (مي‌گويد): «خطاهاي وبر هرچه كه باشد باز هم بزرگترين دانشمند اجتماعي قرن ما بشمار مي‌رود.
منبع:مفاهيم اساسي جامعه‌شناسي، ماكس‌وبر، ترجمه احمد صدرتي، نشر مركز، 1371