محبت وعشق، هنجار ونا هنجار

نويسنده:زهرا باقري



محبت چيست ؟

ارائه تعريف کاملي از «عشق »در روابط بين فردي، دشوار است ؛اما قدر مشترک همه تعاريف عشق، «شيفتگي »است ؛يعني «محبتي که در آن، افراط وجو دارد وچشم انسان را از ديدن واقعيت، مي بندد».شايد به همين دليل است که حکما واطباي قديم، عشق را «عارضه اي ناشي از خروج مزاج انسان از اعتدال »و«نتيجه غلبه سودا در بدن »مي دانستند و دراحاديث، از عشق با عنوان «بيماري» ياد شده است وروان شناسان نيز آن را«رفتاري غير هنجاري »ارزيابي ومعرفي کرده اند.(1)
نا گفته نبايد گذشت که عشق مورد بحث در اين مقاله، شيفتگي وسر گشتگي اي است که انساني به انسان ديگر پيدا مي کند و موضوع آن، فقط يک نفر است. پس طبعاً عشق انسان به خداوند يا به نوع انسان (همه انسان ها )و به جهان، از اين بحث، خارج است.(2) همچنين بر اساس تعريف ما از «عشق »،علاقه طبيعي و عادي فرد به :والدين، برادر و خواهر، نزديکان، دوستان، همسر و...از حوزه بحث ما خارج است و در واقع، «محبت »است ونه «عشق»
يک محبت هنجاري نسبت به ديگري (چه هم جنس وچه غير هم جنس )، محبتي است که با درجات و سطوحي از :ايثار، دلسوزي، احترام، شناخت واحساس مسئوليت همراه باشد، معقول و متناسب با مصالح دراز مدت فرد و قابل دفاع باشد، به تخريب شخصيت و نفي هويت فرد نينجامد ورنگ جنسي وجنسيتي نداشته باشد.(3) چنين محبتي، فضيلتي اخلاقي است و در تمامي اديان، «عمل صالح »به شمار مي رود و زمينه شکل گيري روابط خداپسندانه ميان والدين و فرزندان، دوستان، همسران، همکاران، برادر و خواهرها و...است.(4)

هنجار وناهنجار

هنجار ـ که ترجمه (norm)است ـ در زبان لاتين و يوناني، به معناي «مقياس »آمده است ؛يعني هر چيزي که بخواهد در يک شبکه کلي تر قرار بگيرد، بايد با آن شبکه، «جور »باشد و «مقياسش »با آن متناسب باشد. در جامعه نيز چنين مقياس هايي وجود دارد و مثلاً وقتي مي گوييم فلاني با ما جور نيست يا تيپش به ما نمي خورد و يا رفتارش با ما فرق مي کند، به همين نکته اشاره داريم.
به طور کلي، تمام انسان ها، از صبح که از خواب بيدار مي شوند تا صبح روز بعد، تقريباًهر کاري که انجام مي دهند، براساس يک نوع هنجار خاص است. رفتارهايي چون :سلام کردن، نعارف کردن، احترام گذاشتن، غذا خوردن، لباس پوشيدن، آرايش کردن، صحبت کردن و...که به طور مستقيم با غير مستقيم به ديگر انسان ها مربوط مي شوند ـ چه در اصل عمل و چه در در شيوه انجام دادن آن، همگي مبتني بر «هنجار »هستند.
به طور خلاصه مي توان سه ويژگي را براي «هنجارهاي اجتماعي »در نظر گرفت :
1.هنجار اجتماعي، فعاليت هاي مشترک وکنش هاي (رفتاري هاي )اجتماعي است. يعني افراد جامعه، با توجه به هنجارهاي اجتماعي است که روابط خودشان را با ديگران تنظيم مي کنند.
2.هنجار اجتماعي، رفتار يا شيوه اي است که اکثريت جامعه، از آن پيروي مي کنند.
3.عدم پيروي از هنجارهاي اجتماعي، مجازات در پي دارد. (5)
در مقابل «هنجار »«ناهنجار»را داريم که به اصطلاح، به رفتاري گفته مي شود که داراي ويژگي هاي هنجار اجتماعي نباشد. کساني که دزدي مي کنند، تجاوز مي کنند، برسر ديگران کلاه مي گذارند، تقلب مي کنند و... به طور کلي، افرادي که از قوانين اجتماعي سرپيچي مي کنند، ناهنجار ناميده مي شوند.(6)

معيار تشخيص هنجار

به هنجار يا نابه هنجار بودن رفتارها، براساس سه معيار يا ازسه ديدگاه زير، نگريسته مي شود :
1.ديدگاه آماري :در اين ديدگاه، نابه هنجاري، يعني انحراف رفتاري از معيار متوسط جامعه. براين اساس، رفتار فرد،هنگامي نابه هنجار مي شود که نشانگر ناهمنوايي فرد با هنجارهاي اجتماعي باشد.
2.ديدگاه اجتماعي : طبق اين ديدگاه، جامعه است که درباره رفتار فرد قضاوت مي کند. بدين ترتيب، رفتاري که مورد قبول جامعه نباشد، ناهنجار تلقي مي شود.
3.ديدگاه فردي:درجه ناراحتي واختلالي است که فرد، بر اثر ناسازگاري رفتارهايش با رفتارهاي ديگران، احساس مي کند.براين اساس،اختلالاتي مانند:افسردگي، ترس، اضطراب، شرابخواري، مشاغل نادرست و...که موجب آسيب رساندن به رفتار فرد واجتماع مي گردند ـ ناهنجارشمرده مي شوند.
هر کدام از اين معيارها يا ديدگاه ها، نواقصي دارندونقدهايي برآنهاوارد است ومعمولاًاستفاده مجزا از هر يک ازآنها، انسان را به اشتباه مي اندازد.بنابراين، پژوهشگران علوم رفتاري، معمولاًبراي جلوگيري از اين خطا در تعيين يک رفتار ناهنجار، هر سه ديدگاه را با هم به کار مي برند.مثلاًفردي که هم از نظر آماري، از ميانگين جمعيت دوراست، هم خود احساس ناراحتي مي کند وخوش حال نيست وهم با اجتماع خود ناسازگار است ورفتارش برخلاف انتظار وارزش هاي جامعه است، فردي ناهنجار ناميده مي شود.(7)

کارکرد هنجارها

با توجه به مطالب گفته شده، مي توان به اهيت هنجارهاي اجتماعي وکارکردهاي بسياري که در جوامع برعهده مي گيرند، بيشتر پي برد.هنجارها، روابط اجتماعي را تنظيم مي کنند وبا رعايت آنها نظم اجتماعي به وجود مي آيد. اگر در شبکه وسيع روابط اجتماعي، هنجارها رعايت نشوند،زندگي اجتماعي، مختل وجامعه عملاًفلج مي شود.
هنجارها، حتي گاهي اوقات به جاي غريزه براي انسان ها عمل مي کنند؛چرا که در جايي که فرد، تنهاست وهيچ کس اورا کنترل ومجازات نمي کند،رفتارش براساس هنجارهاي آموخته شده خواهد بود وبدين ترتيب، ديگر نيازي ندارد که فکر کند مثلاًچه طور غذا بخورد يا چه طور عبادت کندو...واين، هنجارها هستند که کار او را آسان مي کنند.از طرفي، در صورتي که ناهنجاري ها درجامعه گسترش پيدا کنند، باعث شکسته شدن هنجارهاي مهم اجتماعي مي شوند و بين دوگروه شهروندان هنجارمند و ناهنجار، کشمکش هايي ايجاد خواهد شد که باعث اخلال در نظم اجتماعي خواهد شد و نيز باعث صرف هزينه هاي هنگفتي خواهد شد که به منظور کنترل اجتماعي و هنجارمند کردن افراد ناهنجار جامعه به کار گرفته مي شوند.
اين کارکردها وکارکردهاي ديگري که مي توان براي هنجارها در نظر گرفت، ما را به اين نتيجه ميرسانند که هنجارپذير و هنجارمند بودن افراد،مي تواند نقش بسيار مهمي در رشد، توسعه، رفاه وآسايش افراد يک جامعه ايفا کند و به همين دليل، در ادامه اين مقاله، به منابع وسرچشمه هاي شکل دهنده هنجارها و روند شکل گيري آنها مي پردازيم.

منابع آموزش هنجارها

مرحله بعد از تشخيص رفتار ناهنجار، درمان و نيز پيشگيري از بروز اين نوع رفتار در جامعه است و بسيار متناسب است که به منابعي که هنجارها رابه افراد جامعه آموزش مي دهند، رجوع کنيم و با بررسي و يافتن نقاط ضعف آنها، دريابيم که در چه مرحله اي به غلط، به جاي انتقال رفتار به هنجار،رفتار نابه هنجار به فرد، آموزش داده شده است.

1.خانواده

اساسي ترين نهاد براي جامعه پذير کردن کودکان، بويژه در سال هاي حساس نخستين زندگي، خانواده است که کودکان را تحت شرايط صحيح وسالم اخلاقي تربيت مي کند وآنها را آماده مي سازد تا توانايي هاي بالقوه خود را شناسايي کنند وبه عنوان افراد بالغ، نقش هاي سودمند را در جامعه بر عهده بگيرند. در حقيقت، در خانواده است که کودکان مي آموزند چه چيزي درست است و چه چيزي غلط،و چه چيزي خوب است وچه چيزي بد.
با اين حساب، محيط گرم ودوستانه خانواده که در آن، پدر ومادر واعضاي ديگر خانواده با يکديگر روابط خوب وصميمانه اي دارند،مي تواند بستر را فراهم کند که معمولاًدرآن،کودکاني سالم با شخصيتي مثبت وفعال به بار مي آيند که بازتاب محبت وعلاقه خانوادگي را به صورت همکاري وکمک به يکديگر در محيط خانواده وهمدردي و ايجاد روابط و پيوندهاي صميمانه با ديگران در محيط اجتماع، نشان مي دهند.يافته هايمحققان در بسياري از نقاط جهان نشان داده که تعداد زيادي از بزهکاران وکجروان اجتماعي اي که به هنجارهاي جامعه پايبند نيستند، در دوران کودکي، از نوازش مادر و محبت پدر، محروم بوده اند و همواره از اين کمبود، رنج مي برند.(8)
عشق مورد بحث مانيز رفتاري غير هنجاري است که خانواده مي تواند درباره آن، آموزش هايي مثبتي به فرزندان خود بدهد و مثلاًبه آنها بياموزد که چگونه گفتار ورفتار وانديشه خود را کنترل کنند تا محبت ها يشان به ديگران، از هنجار، خارج نشود و بتواند در روابطشان با ديگران غلبه قواي عقلاني (شناختي )خود را حفظ کنند. خانواده اي که در آن، عاشق شدن، فرآيندي طبيعي و رفتاري هنجار محسوب مي شود و اعضاي آن، پس از هر عشقي، به جاي تفکر و خويشتنداري و مشورت هاي توام با حيا واعتماد و تحقيق وارزيابي هاي عاقلانه، سريعاً به روابط بي ضابطه وازدواج هاي ناپايدار کشيده مي شوند، نمي تواند الگوي تربيتي خوبي براي فرزندانش باشد ودر بحران ها(ازجمله بحران «عشق»که ممکن است براي هر نوجوان يا جوان اتفاق بيفتد ) فرزندان خود را حمايت وراه نمايي کند.(9)

2.مدرسه

يک سلسله هنجارهاي رفتاري وجود دارد که افراد، به دليل عضو بودن در جامعه بايد خود را باآن هنجارها تطبيق دهند. مدرسه مي تواند با شبيه سازي اين محيط در مقياس کوچک تر وآموزش اين مهارت ها، کودکان ونوجوانان را با هنجارهاي مورد نياز براي ورود به جامعه در سال هاي آينده، آشنا نمايد. بنا بر اين، نمي توان از تاثير آگاهي بخشي و رفتار محبت آميز و در عين حال، عاقلانه مسئولان مدرسه ـ به عنوان راه نما والگو براي دانش آموزان ـ چشم پوشيد ؛چرا که در کودکي، دانش آموزان، معمولاًرفتار معلمان را الگوي عملي خود قرار مي دهند واگر در مقابل ناهنجاري هاي کودکانه آنها رفتار نادرست و نسنجيده اي صورت گيرد، چه بسا زمينه ساز ناهنجاري هاي بزرگ تري در جامعه شود و در نوجواني نيز پذيرش زيادي نسبت به شخصيت هاي محبوب خود (از جمله، معلمان مهربان وآگاه ودلسوز )دارند.

3.گروه همسالان

تاثير گروه همسالان، در دوره بلوغ به اوج خود مي رسد. دوره بلوغ، دوره اي است که نوجوانان، طبق سليقه ها، نحوه پوشش، ارزش ها و قهرمانان خود، آماده شکل بخشيدن به رفتار اجتماعي خود مي شوند و در آينده بايد با آن در جامعه زندگي کنند و براساس آن، با ديگران ارتباط برقرارنمايند.گروه همسالان مي تواند از طريق اعطاي پاداش يا همنوايي با رفتارهاي مورد قبول نوجوان ويا انتقاد و طرد او دربرابر رفتارهاي ناپسندي که از خود بروز مي دهد،تاثيري بسيار نيرومند بر رفتار و شخصيت اجتماعي وي اعمال نمايد.(10)
با اين حساب، اگر فرد تا اين سن، مهارت هاي ارتباطي درست واز جمله، مهارت مهر ورزيدن را نياموخته باشد، اين مرحله، بهترين وموثرترين وصد البته، حساس ترين دوره براي او خواهد بود، تا خود را با ديگران همراه کند و به عبارتي، هنجارهاي اجتماعي را بياموزد. اما نکته حساس دراين موقعيت، شخصيت دوستاني است که فرد در اين سن براي خود انتخاب مي کند ؛چرا که اگر اين دوستان، شخصيتي سالم وهنجارمند داشته باشند واز روي دلسوزي، با او رفتار نمايند ودر مواقع مورد نياز، راهنمايي ها يا انتقادهاي ضروري را به او عرضه کنند،شخصيت فرد نيز در مسير درست شکل خواهد گرفت. اما اگر دوستان هم خودشان اصول مهر ورزي ودوستي را نشناسند يا مهم تر ازآن حتي آن اصول را قبول نداشته باشند، سوق يافتن به سمت ناهنجاري ها (از جمله، شيفته ظاهر آدم شدن و عشق هاي داغ و دوستي هاي خياباني و ازدواج هاي زودرس )،نتيجه کاملاً واضح چنين دوراني است.

4.وسايل ارتباط جمعي

وسايل ارتباط جمعي، ابزارهايي هستند که در يک جامعه ازآنها براي ابلاغ پيام ها و بيان افکار وانتقال مفاهيم (ازجمله مفاهيم تربيتي )به ديگران استفاده مي شود.بررسي آثار اين وسايل، يکي از پيچيده ترين مباحث در بحث ناهنجارهاست. براي مثال، درباره رفتار خشونت آميز ناشي از وسايل ارتباط جمعي، پژوهش هاي فراواني انجام شده است وبرخي براي توجيه پديده افزايش پرخاشگري در جامعه صنعتي وشهري امروز، وسايل ارتباط جمعي را مسئول مي دانند ؛زيرا در بسياري از فيلم ها،مجلات، روزنامه ها،کتاب ها،کانال هاي تلويزيوني، و ماهواره اي و...مي توان تصاوير ومطالبي را يافت که درآنها به طور مستقيم به خشونت، تهاجم وجنايت، بيش از حد پرداخته شده است، حال آن که ثابت شده است که نمايش اعمال خشونت بار، کشتار،جنايت، خون آشامي. نيز صحنه هاي منفي هيجان انگيز در فزوني و تشديد کجروي ها اثر به سزايي دارد.(11)
تاثير فيلم هاي سينمايي وتلويزيوني وبويژه نوع رفتار شخصيت هاي اصلي داستان ها ونيز تاثير گزارش هايي که از زندگي شخصي ستارگان سينما وتلويزيون وقهرمانان ورزشي و...در رسانه منتشر مي شود،بر روي جوانان وزندگي وسر نوشت آنها، غير قابل انکار است. متاسفانه، اغلب رسانه هاي ديداري جهان، ابزار تجارت اند وبه پيامد هاي آنچه مستقيم يا غير مستقيم آموزش مي دهند، اهميتي نمي دهند و به عنوان مثال، عشق هاي زود گذر وداغ را چنان به تصوير مي کشند که ضميرنا خود آگاه مخاطب، آن را به عنوان پديده اي خوشايند مي پذيرد، در حالي که پيامدهاي تلخ وعذاب آورآن (همچون:صدمات روحي وجسمي، بي وفايي و جدايي، افسردگي و ازدواج گريزي، از دست دادن بسياري از فرصت هاي پيشرفت و..)را کمتر به تصوير مي کشند، بماندکه غالباًبه لذت بردن از «حال »،دعوت مي کنند وبي وفايي وخيانت وجدايي ودلزدگي را هم جزئي از طبيعت واقتضاي غريزه نشان مي دهند، چنان که گويي وجدان واخلاق وفضيلت وانسانيت وخدا وآخرت، افسانه هايي بيش نيستندوانسان، هيچ گاه در برابر جسم وروح وعمر ورفتار وگفتار خويش، پاسخگو نخواهد بود !

5.فرهنگ

بايد توجه داشت که تمام موارد بالا، در قالب فرهنگ جوامع مختلف عمل مي کنند. پس نوع فرهنگ ومحتواي فرهنگي که اين عوامل تحت نظارت آن، به آموزش هنجارها به افراد جامعه مي پردازند نيز بسيار اهميت دارد. براي مثال، بعضي از فرهنگ ها هستند که در دل خود، بيشتر به مهر ورزي صادقانه (برادرانه )وروابط معنوي بين افراد تاکيد مي کنندوما مي توانيم اين مورد را به وضوح در فرهنگ هاي شرقي (بويژه فرهنگ اسلامي )،مشاهده کنيم ؛در حالي که در فرهنگ غرب، بر روابط سود جويانه وفرصت طلبانه بين افراد، تاکيد بيشتري شده است. براين اساس، هنجارهايي هم که در اين گونه فرهنگ ها ترويج مي شوند،بر اساس منفعت طلبي ولذت جويي هر چه بيشتر استوارند، در حالي که در فرهنگ شرق، مفاهيمي چون :همدلي، يک رنگي، همدردي، رعايت حقوق وحريم ديگران، خويشتنداري، عزت نفس، و...بيشتر به عنوان هنجار مطرح مي شوند.
به عنوان مثال، در فرهنگ اسلامي، رعايت عفاف وخويشتنداري در روابط با ديگران (چه هم جنس وچه غير هم جنس )،يک «هنجار»است ونگاه هوس آلود انداختن به غير همسر، «ناهنجار »شمرده مي شود. در اين فرهنگ، همچنين، وارد شدن به فضايي که زمينه بروز رفتارهاي غير هنجاري را در فرد فراهم مي کنند، ناپسند شمرده مي شود وهر گونه رفتار وگفتاري که فبيح ناهنجاري ها را ازميان مي برد (مثل تماشاي تصوير آنها، شنيدن وبه زبان آوردن اشعاري با مضامين آنها، پوشيدن لباس هاي خاص آنها و...)نيز زشت است. (12)

نتيجه گيري

در يک جمع بندي مي توان اين گونه نتيجه گرفت که هر چند نمي توان نقش خانواده، مدرسه، همسالان، رسانه هاي ارتباط جمعي وفرهنگ را در هنجارمند شدن افراد جامعه ناديده انگاشت ويا تاثير آن را کم وکوتاه دانست، اما نمي توان نقش اراده واختيار خود فرد وشخصيت دروني او را نيز در پذيرش يا عدم پذيرش هنجارها ناديده گرفت. دراين باره، عده اي معتقدند که :انسان، بنا بر ويژگي هاي جسماني، فکري، رواني، تربيتي، واجتماعي اي که دارد ويا به دست مي آورد، در چارچوب آنچه که از جامعه خود مي آموزد، باقي نمي ماند و مختار است که پاي خويش را از آن، فراتر نهد وبي گمان اگر جز اين مي بود، انسان در محدوده فرهنگ زمان خود مي ماند، وديگر نه اين همه اختراعات واکتشافات وتوسعه وتحول فني وزيستي وفکري مقدور بود ونه در طول اعصاروقرون، تغيير فرهنگي به وجود مي آمد و نه تاثير اراده وشخصيت وکاربرد هوش واستعداد وايمان و...افراد را به حريم «اختيار »مي کشانيد که وجه تمايز اصلي انسان از«حيوان »است.(13) اين عامل (اختيار )،به راحتي مي تواند جلوي بهانه گيري عده اي را که ديگران ويا شرايط حاکم را مسئول اشتباهات خود مي دانند، بگيرد.
به واسطه اراده وايمان است که انسان مي تواند اصول مهر ورزي را بياموزد واگر نگاه نخست او،اورا گرفتار عشق ساخت، خويشتنداري وعفاف، پيشه کند واز نگاه دوم، بپرهيزد وخود را در فضاي عشق و ادبيات عاشقي، غوطه ور نسازد ودر عوض به ارزيابي وتحقيق ومشورت درباره طرف مقابل خود بپردازد و اگر او را شايسته دوستي و زندگي مشترک نيافت، در فراموش کردن او و خاطره اش بکوشد تا بلکه بتواند از اين «عشق مجازي »،پلي به «عشق حقيقي »ـ که دوستي با خداوند است ـ بزند.

پی نوشت ها :

1.براي ديدن اين مباحث، ر،ک:جوان، هيجان وخويشتنداري، گروه نويسندگان «حديث زندگي »،قم :دار الحديث، 1386،ص181(مقاله «عشق، خوب است، اگر. ..»از حمزه نقدي )؛دوستي در قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، مترجم :سيد حسن اسلامي، قم :دار الحديث، 1384،ص271ـ 277
2.درباره لزوم دوست داشتن تمام انسان از ديدگاه اسلام، ر،ک:حديث زندگي، ش21،ص58ـ 61(مقاله «همگان را دوست بداريم »از محمد ضيا سلطاني ).نيز، درباره عشق به خداوند از نگاه قرآن وحديث، ر،ک:کيمياي عشق، محمد ري شهري، مترجم :سيد حسن اسلامي، قم :دارالحديث، 1382.
3.ر،ک:هنر عشق ورزيدن فارک فروم، مترجم :سعد الله عليزاده، تهران :گلشايي 1369ص44.
4.ر،ک:راهنماي محبت، محمد محمدي ري شهري، مترجم :سيد حسن اسلامي، قم :دار الحديث، 1382
5.آناتومي جامعه، فرامرز رفيع پور، تهران :انتشار 1377،ص185.
6.آسيب شناسي اجتماعي (جامعه شناسي انحرافات )،رحمه الله صديق سروستاني، تهران :سمت، 1382،دوم، ص11.
7.همان، ص32.
8.همان، ص40.
9.هنر عشق ورزي، لئو بوسکاليا، مترجم :قائمي ونرگس بوذري، تهران :احتشام، 1378،ص69؛جوان، هيجان وخويشتنداري، ص190.
10.همان، ص44.
11.همان، ص45.
12.براي مطالعه اين نمونه ها ر.ک:پژوهشي در فرهنگ حيا، عباس پسنديده، قم :دار الحديث :1383.
13.زمينه فرهنگ شناسي (تاليفي در انسان فرهنگ ومردم شناسي )،محمود روح الاميني، تهران :عطار، 1365،ص22.

منبع:حدیث زندگی - شماره45