آمریکا در حال وخیم تر کردن اوضاع در منطقه است
 
چکیده
درگیری های کنونی در یمن ریشه در تحرکات عربستان سعودی و تجدید حیات سلفیسم و به خطر افتادن منافع شیعیان زیدیه می باشد. علی عبدالله صالح نیز به جهت تأمین منابع مالی سعی داشت تا همه گروه ها را داشته باشد. آنچه این درگیری ها را بیشتر و بیشتر کرد، موج انقلاب عربی بود که در سال 2011 به یمن رسید. با ورود بهار عربی در ژانویه 2011 به یمن، صالح با بزرگترین اختلافات و دغدغه ژئوپلیتیکی کشور که تابحال با آن روبرو نشده بود، درگیر شد. عربستان پس از تفوق حوثی ها در یمن، مستقیما به حمایت آمریکا و سلاح های خریداری شده از این کشور وارد معرکه شد. آنچه اکنون سازمان ها و مجامع بین المللی درخواست دارند پایان بحران یمن است که بخشی از آن منوط به تصمیمات ایالات متحده  است. اما با توجه به معامله 100 بیلیون دلاری ترامپ و ریاض و درآمد فراوانی که از این منبع دارد؛ تا زمانی که دونالد ترامپ رئیس جمهور فعلی و جمهوری خواهان کنگره در مسند قدرت باشند و اوضاع تحت کنترل آنها باشد، ایالات متحده همچنان به درگیری در یمن بی تفاوت باقی خواهد ماند.

تعداد کلمات : 2206 / تخمین زمان مطالعه : 11 دقیقه
 
 
نویسنده: محمد مهد درار
مترجم: سید محمد حسن هاشمی

بحران یمن چگونه اتفاق افتاد؟ آمریکا برای حل این بحران چه می تواند انجام دهد؟

ریشه های واقعی درگیری کنونی در یمن، اساسا به تجدید حیات سیستماتیک سلفیسم(قرائتی از اسلام در یمن) عربستان سعودی، ارتباط دارد. تأثیر این گرویدن به سلفیسم سبب شده است که شیعیان زیدیه یمنی که معروف به گروه حوثی هستند، قیام کنند. بخشی از این قیام نیز، ناشی از اقدامات رئیس جمهور سابق یمن، علی عبدالله صالح، و همراهی او با گروه حوثی ها بوده است. این ائتلاف غیرعادی حوثی ها با صالح و کنترل آنها بر یمن، با قیام بهار عربی یمن در سال 2011 سرعت بیشتری به خود گرفت، و باعث انقطاع ژئوپولتیکی در کشور گردید.
 
شاید بتوان انتظار داشت که ایالات متحده و سازمان های بین المللی برای بهبود شرایط کنونی در یمن تلاش بیشتری کنند. اما بیایید خودمان را گول نزنیم؛ تا زمانی که دونالد ترامپ رئیس جمهور فعلی ایالات متحده و جمهوری خواهان کنگره در مسند قدرت باشند و اوضاع تحت کنترل آنها باشد، ایالات متحده همچنان به درگیری در یمن بی تفاوت باقی خواهد ماند.
 

سنی شدن یمن

از زمان فروپاشی حکومت امامت در سال 1970 در یمن، عربستان سعودی یک جنگ صلیبی سلفی را ادامه داد تا بتواند نفوذ و قدرت خود را در یمن حفظ کند. البته تهاجمی ترین و پرخاشگرانه ترین مبارزات سلفی ها در اواخر دهه 1970 آغاز شد. در سال 1979، دانشجوی دانشگاه اسلامی مدینه در عربستان سعودی، شیخ مقبل بن هادی الوادعی، دارالحدیث را در روستایی به نام دامنی در قلب استان سند پایه گذاری کرد، منطقه ای که پناهگاه و قلعه شیعیان زیدیه و گروه های حوثی در آنجا قرار داشت. هدف این مرکز طرفداران زیدیه بود و توانست مذهب آنها را به اهل سنت تغییر دهد؛ این در حالی بود که در سایر نقاط کشور نیز، طرفداران سلفی کمک ها و حمایت ها مالی از سوی دولت عربستان سعودی دریافت می کردند. در سال 1984، این مرکز با تأسیس یک شعبه دیگر در شهر مابر واقع در استان دمر(یکی دیگر از روستاهای غالبا زیدیه نشین)، فعالیت خود را گسترش و  توسعه داد. این مرکز نیز توسط یکی از شاگردان شیخ مقبل به نام شیخ محمد امام مدیریت می شد.
 
سلفی های تربیت شده در این مراکز، پیروان فرقه زیدیه که بخشی از جمعیت یمن را تشکیل می دادند، به رعب و وحشت انداختند. این مراکز سلفی به خود می بالیدند که دین شیعیان زیادی از زیدی را  تغییر دادند. با افزایش سلفی های سعودی در اواخر دهه 1990 در یمن، رژیم علی عبدالله صالح فعالیت های آنها را نادیده گرفت( به عنوان مثال، می توان به تخریب قبور رهبران زیدیه و مساجد آنها توسط تربیت شدگان مرکز دامج اشاره کرد). دولت صالح همچنان در مورد فعالیت های خرابکارانه این فرقه، بی توجه و بی تفاوت بود؛ زیرا سلفی ها مادامی که مورد حمایت رئیس دولت به زعم خویش اسلامی بودند، موضع منفعلانه ای نسبت به حاکمان کشور داشتند. همزمان، جنبش سلفی در رقابت با بزرگترین حزب اپوزیسیون به نام حزب اسلامی اصلاح قرار داشت. هر دو جریان اصلاح و سلفی، جوانان تازه پا به عرصه گذاشته را مورد هدف قرار داده بودند. تنها تفاوت این دو حزب این بود که حزب اصلاح، حضور و فعالیت سیاسی بیشتری در یمن داشت. بنابراین برای عبدالله صالح، جنبش سلفی یک وزنه و متعادل کننده سیاسی در برابر حزب اصلاح بود.
 
در پاسخ به فعالیت گسترده این مراکز، حسین بدر الدین الحوثی، برادر بزرگتر عبدالملک الحوثی، رهبر فعلی گروه حوثی، در دهه 1990، باشگاه جوانان معتقد(BYC) را تاسیس کرد. این باشگاه، فعالیت خود را به عنوان یک جنبش صلح آمیز آغاز کرد. هدف این باشگاه، ارائه آموزش به جوانان سعدا و در عین حال احیای نفوذ زیدیه، به عنوان یک شاخه شیعه بومی در یمن بود که از زمان سرنگونی امامت، در حال کاهش بوده است. این جنبش نگاه بسیار انتقادی به تحرکات سعودی ها داشت. آنها مراکز زیدی را در شمال یمن باز کردند و به دنبال احیای سنت های بومی زیدیه و عمومی کردن آن برای عموم مردم بودند. آنها از حکومت یمن تقاضا داشتند که مورد توجه بیشتری قرار بگیرند و به رسمیت شناخته شوند. اولین تظاهرات این گروه نیز در دهه 1990 و در پاسخ به تحرکات سلفی در شمال بود. با افزایش قدرت و نفوذ حوثی ها، صالح با تفسیری غلط و اشتباه این جنبش حوثی را یک نفوذ و تحرک ایرانی توصیف کرد، که سعودی ها را تهدید می کرد.
 

  بیشتر بخوانید : مثلث خونین، ائتلاف « صلیب، سلفی و صهیون »

 
در سال 2004، حسین بدرالدین در یک نزاع که خونین ترین درگیری میان حوثی ها و دولت یمن بود، کشته شد. در این درگیری، ارتش صالح ضربات مهلکی را به حوثی ها وارد کرد و آنها را شکست داد. پس از کشته شدن تعداد زیادی از حوثی ها، ارتش یمن حوثی های باقی مانده را در رودخانه فلاح در سادا مورد محاصره قرار داد، و در پی آن بود تا همه را قتل عام کند که از صنعا دستور عقب نشینی آمد. چند سال بعد، حوثی ها با تجدید قوا و تقویب خود بار دیگر با ارتش یمن درگیری های پراکنده و انفرادی را در مناطق مرزی میان یمن و عربستان سعودی آغاز کردند.
 
و این در تاریخ ثبت خواهد شد که صالح به طور ملموسی، گروه در حال موت القاعده شبه جزیره عربستان(AQAP) را برای تضمین آموزش های ضد تروریستی و البته با تأمین مالی آمریکا زنده کرد. او البته از گروه حوثی ها نیز برای مقابله با سعودی ها استفاده کرد. با توجه به وضعیت اقتصادی دولت یمن، صالح به دنبال این بود تا از این تاکتیک به عنوان وسیله ای برای دریافت پول اضافی از کشورهای خارجی استفاده کند. سقوط این گروه ها به معنای از دست دادن این منابع بود. صالح برای نشان دادن وضعیت انحرافی سیاست هایش به یک خبرنگار گفته بود که "کار او مانند رقص بر سر مارها بود".
 
در سال 2009، صالح حتی سعودی ها را به صورت عمیق تری وارد درگیری با حوثی ها کرد. با این درگیری در واقع عربستان سعودی نخستین تلفات خود در جنگ با یمنی ها را از سال های 1960 میلادی در سال 2009 متحمل شد. البته برخلاف آن زمان، دولت عربستان سعودی بعد از چهل سال در ضلع مقابل قرار داشت. و اکنون در حال مبارزه با نسل امام بود که قبلا آن را حمایت کرده بود. این سیستم باب میل صالح بود تا اینکه در سال 2011 مهمان غیر منتظره، که همان انقلاب بهار عربی یمن باشد، از راه رسید.
 

طغیان یمن در 2011: بزرگترین شورش ژئوپولتیکی

در پایان سال 2010، قوانین بازی در یمن روشن بود. صالح کشور را کنترل و قبایل یمنی را با حمایت سیاسی کنترل کرد. حزب اسلامی اصلاح، هر چند که در زندگی سیاسی یمن فعال بود، تهدیدی جدی برای صالح نبود؛ حزب کنگره عمومی خلق صالح، موقعیت های حساس دولت را در دست گرفت. گروه های حوثی درگیر جنگ چندوجهی بودند (ارتش یمن در یک طرف و سعودی ها از سوی دیگر)، که صالح به سعودی ها کمک کرده بود که بر حوثی ها فائق شوند. القاعده شبه جزیره عربستان حملات متناوب زیادی را در جنوب یمن به ویژه در حضرموت انجام داد، اما این در مقابل نگرانی اصلی چیزی نبود. و کماکان سیستم برای صالح خوب کار می کرد.
 
با ورود بهار عربی در ژانویه 2011 به یمن، بزرگترین اختلافات و دغدغه ژئوپلیتیکی کشور در مقابل صالح قرار گرفت. به مانند تونس و مصر، بهار عربی یمن نیز توسط جوانان آرمانگرا شعله ور شد. آنها ابتدا خواستار حل مسائلی مانند بیکاری، بی عدالتی و فساد بودند. اما این مطالبات کم کم افزایش یافت و به یک جنبش قوی سیاسی تبدیل شد. حزب اسلامی اصلاح به معترضین پیوست و ظرفیت خود را برای بسیج سیاسی که حکومت از انجام آن عاجز بود به کار گرفت. سپس، صدیق و حمید الاحمر، دو پسر مرحوم عبدالله بن حسین الاحمر، رهبر قبیله حاشد که صالح به آن تعلق دارد، به صالح خیانت کردند و به انقلاب پیوستند. حوثی ها هزاران طرفدار (غیر مسلح) خود را از سعدا به صنعا فرستادند. در جنوب یمن، تظاهرکنندگان که تحت سلطه گروه های جدایی طلب مانند حراک الجنوبی بودند، خیابان های عدن را به تصرف در آوردند. القاعده شبه جزیزه عربستان، مناطق و بخش های مهم یمن را اشغالکرد. در نهایت، تظاهرات سراسر شهرهای بزرگ یمن را فراگرفت.
در اواخر سال 2011، اختلافات برادران الاحمر تبدیل به یک درگیری مسلحانه شد. بخش قابل توجهی از قبیله حاشد در کنار الاحمر قرار گرفت و تقریبا رژیم صالح را به زانو درآورد. همزمان، حوثی ها قدرت پیدا کردند و کنترل فرماندهی سعدا را به دست گرفتند. 
در سال 2004، حسین بدرالدین در یک نزاع که خونین ترین درگیری میان حوثی ها و دولت یمن بود، کشته شد. در این درگیری، ارتش صالح ضربات مهلکی را به حوثی ها وارد کرد و آنها را شکست داد. پس از کشته شدن تعداد زیادی از حوثی ها، ارتش یمن حوثی های باقی مانده را در رودخانه فلاح در سادا مورد محاصره قرار داد، و در پی آن بود تا همه را قتل عام کند که از صنعا دستور عقب نشینی آمد. چند سال بعد، حوثی ها با تجدید قوا و تقویب خود بار دیگر با ارتش یمن درگیری های پراکنده و انفرادی را در مناطق مرزی میان یمن و عربستان سعودی آغاز کردند.
در اواخر سال 2013، پس از دو سال جنگ، صالح به وفاداران خود در ارتش یمن دستور داد تا اجازه دهند شبه نظامیان حوثی به سمت شهر عمران شهر حمید و صدیق الاحمر پیشروی کنند، که در نهایت منجر به غلبه آنها بر شهر شد. در 3 فوریه 2014، آنها خانه عبدالله بن حسین الاحمر را منفجر کردند و سپس به سمت صنعا حرکت کردند. زمانی که در اواخر فوریه 2014 به صنعا حمله کردند، حمید و صدیق الاحمر، از خانه خود فرار کردند و از یمن خارج شدند. و هر دو اکنون در تبعید زندگی می کنند. در همان زمان، منصور هادی رئیس جمهور رسمی یمن، از صنعا به عدن فرار کرد و در نهایت به ریاض پرواز کرد.
هنگامی که عربستان سعودی متوجه شد که یمن به دست حوثی ها افتاده است، احساس کرد که توسط صالح مورد خیانت واقع شده، بنابراین سعی کرد خودش امور را در دست بگیرد. بنابراین در ماه مارس 2015 بمباران یمن را آغاز کرد. به این ترتیب اتحاد فعلی غیرمعمول میان صالح و حوثی ها توسط مداخله نظامی عربستان سعودی از بین رفت.
اکنون سازمان ها و فعالان حقوق بشر از دولت ایالات متحده درخواست کرده اند، گام های سازنده ای در یمن برداشته و و عربستان سعودی را از اسلحه های که از خودش خریده اند، خلع سلاح کند. اما به نظر می رسد عمو سام(دولت آمریکا) بیش از حد مشغول دشمنی و عداوت با دیگران در تویتتر باشد.

چرا سیاست ایالات متحده در قبال یمن هرگز تغییر نخواهد کرد

دولت ترامپ، و همچنین جمهوریخواهان در کنگره، هرگز به زودی سیاست خود را نسبت به یمن تغییر نخواهند داد. در 18 آوریل 2017، ترامپ دستور اجرایی آمریکایی بخر، آمریکایی استخدام کن را امضا کرد و از شرکت های ایالات متحده و جهان خواست تا اولویت خود را بر خرید اجناس آمریکایی و استخدام آمریکایی ها قرار دهند. یکی از دستاوردهای بزرگ این استراتژی تا کنون، پیشنهاد عربستان سعودی برای خرید تجهیزات ارتشی پیشرفته تولید ایالات متحده است. رئیس جمهور قرارداد این معامله را در سفر خود به ریاض در ماه مه 2017 به انعقاد رساند. نه تنها معامله 100 بیلیون دلاری برای ترامپ یک موفقیت به حساب می آمد، بلکه کشورهای کوچک خلیج کوچک مانند قطر و کویت نیز به دنبال خرید و فروش هواپیماهای جنگنده ایالات متحده رفتند. ترامپ علیرغم درگیری هایش با هم حزبانش و دیگران در تویتتر در ارتباط با موضوعات مختلف، از جمله راجع به توافقنامه های تجارت آزاد، موضوع ایران و...تحت هیچ شرائطی حاضر نیست، معامله و توافق چند میلیاردی با سعودی ها به خطر بیفتد.
یک استدلال قوی می تواند این باشد که تنها دولت ایالات متحده می تواند جنگ را در یمن متوقف کند، و آن هم از طریق منع سعودی ها از خرید سلاح های تولید شده از سوی ایالات متحده می باشد. اما انجام این کار به معنای عقب نشینی برای ترامپی است که به طور چشمگیری به دنبال موفقیت و پیروزی در سیاست خارجی می باشد.
 
در کنگره، لایحه ممنوعیت سعودی ها برای خرید اسلحه از زمان آغاز جنگ در ماه مارس 2015 چندین بار شکست خورده است. مگر اینکه مردم آمریکا تصمیم بگیرند که نمایندگان کنگره را در انتخابات میان دوره آینده 2018 تغییر دهند و نمایندگان و سناتورهای معتدلی که مخالف جنگ یمن هستند را انتخاب کنند. (افرادی مانند رند پاول، کریس مورفی، آل فرانکن و...) در غیر اینصورت عربستان سعودی مجوز خود را برای کشتن نگه خواهد داشت. در هر صورت برای متقاعد کردن کنگره، همه چیز بستگی به ارزشی که افکار عمومی و رسانه ها در آمریکا دارند خواهد داشت.

 

برگرفته از سایت: نشنال اینترست