عقاب
عقاب
عقاب
مرغي، تخم عقابي پيدا کرد و آن را در لانه مرغي گذاشت. جوجه عقاب با بقيه جوجهها از تخم بيرون آمد و با آنها بزرگ شد. در تمام زندگي اش، او همان کارهايي را انجام داد که مرغها ميکردند. براي پيدا کردن کرمها و حشرات، زمين را ميکند و قدقد ميکرد و گاهي هم با دست و پا زدن بسيار، کمي در هوا پرواز ميکرد.
سالها گذشت و عقاب پير شد.
روزي پرنده با عظمتي را بالاي سرش بر فراز آسمان ابري ديد. او با شکوه تمام، با يک حرکت ناچيز بالهاي طلايي اش، بر خلاف جريان شديد باد پرواز ميکرد.
عقاب پير نگاهش کرد و پرسيد: «اين کيست؟»
عقاب مثل مرغ زندگي کرد و مثل مرغ مرد. زيرا فکر ميکرد مرغ است.
منبع:روزنامه اطلاعات /س
سالها گذشت و عقاب پير شد.
روزي پرنده با عظمتي را بالاي سرش بر فراز آسمان ابري ديد. او با شکوه تمام، با يک حرکت ناچيز بالهاي طلايي اش، بر خلاف جريان شديد باد پرواز ميکرد.
عقاب پير نگاهش کرد و پرسيد: «اين کيست؟»
عقاب مثل مرغ زندگي کرد و مثل مرغ مرد. زيرا فکر ميکرد مرغ است.
منبع:روزنامه اطلاعات /س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}