سوگندنامهی دین زردشتی
یسن دوازدهم در اوستا، اعترافنامهی دین زردشتی است و بر مسائلی تأکید میورزد که پایههای دین بر آنها نهاده شده و هر دینور زردشتی موظف به رعایت مفاد آن است. به سخن دیگر این یسن کوتاه نه بندی عصارهی دین و خلاصهی آموزههای آن است.
آثار بازمانده از ایران باستان بی تردید کتاب اوستا
چکیده:
یسن دوازدهم در اوستا، اعترافنامهی دین زردشتی است و بر مسائلی تأکید میورزد که پایههای دین بر آنها نهاده شده و هر دینور زردشتی موظف به رعایت مفاد آن است. به سخن دیگر این یسن کوتاه نه بندی عصارهی دین و خلاصهی آموزههای آن است؛ در اینجا، یسن دوازدهم ترجمه شده و نویسنده، یادداشتهایی بر آن آورده است.
تعداد کلمات: 1583 کلمه / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
یسن دوازدهم در اوستا، اعترافنامهی دین زردشتی است و بر مسائلی تأکید میورزد که پایههای دین بر آنها نهاده شده و هر دینور زردشتی موظف به رعایت مفاد آن است. به سخن دیگر این یسن کوتاه نه بندی عصارهی دین و خلاصهی آموزههای آن است؛ در اینجا، یسن دوازدهم ترجمه شده و نویسنده، یادداشتهایی بر آن آورده است.
تعداد کلمات: 1583 کلمه / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
نویسنده: محمدتقی راشد محصل
از میان آثار بازمانده از ایران باستان بی تردید کتاب اوستا از همهی آثار دیگر ارزشمندتر است و اگرچه برخی از بخشهای آن مانند یشتها پس از زندگی پیامآور ایرانی شکل گرفته و غالباً اندیشه های پیش زردشتی را بازتاب میدهد یا نمایندهی پارهای از پندارهای هند و ایرانی و اسطورههای مشترک هندی و ایرانی است اما بخش قدیم آن که بیشتر در مجموعهی یسنه جای دارد و شامل هفده یسنگاهان، یسنهفتها، نمازهای دینی مانند اشم وهو، یثا اهو وئیریو، ینگههاتام و ایریمن ایشیه است؛ اما دست نخورده باقی مانده و در بردارندهی اندیشههای اصیل پیامآور ایرانی است. به جز این بخشهای کهن در اوستا پارههایی نیز وجود دارد که به لحاظ زبان و درونمایه کهن مینماید یکی از این بخشها که هم از دید زبانی و به ویژه از جهت مفهوم و مطلب در شمار قسمتهای کهن اوستاست یسن دوازدهم است که اعتراف نامهی دین زردشتی و در حقیقت بیانیهی دین در ایران باستان است و بر مسائلی تأکید میورزد که پایههای دین بر آنها نهاده شده و هر دینور زردشتی موظف به رعایت مفاد آن است و سستی در انجام دادن آنچه در آن بیان شده، به منزلهی نافرمانی از گفته پیامآور است. به سخن دیگر این یسن کوتاه نه بندی عصارهی دین و خلاصهی آموزههای آن است؛ جامعهی دینی مورد نظر زردشت را ترسیم میکند و با تجزیه و تحلیل آن میتوان تفاوت آموزههای دین ایرانی و برداشت دیناور آن را با نظامهای مبتنی بر ستم همعصران او دریافت. از این یسن دو متن در دست است یکی اصل اوستایی و دیگری متن زند آنکه ترجمه و تفسیر متن اوستایی است و موبدان و مفسران متنهای اوستایی با افزودههای خویش خواستهاند. در عین پایبندی بر لفظ به لفظ متن اوستایی، زبان استعاری و رمزآمیز آن را تفسیر کنند. متن اوستایی این یسن ترجمههایی به زبان فارسی و زبانهای دیگر دارد و تقریباً واژههای آن از دید لفظی و معنایی واکاوری شده است اما از متن زند آن تاکنون ترجمهای دقیق نشده است. گرچه متن های زند ترجمهای لفظ به لفظ از متن اوستایی هستند و جملهبندی آنها زیر تأثیر متن اوستایی غیر دستوری و دیردریافت است و شاید به همین سبب تاکنون ترجمههای مستقل کمتری از آنها در دست است، اما به هر حال علیرغم این ابهام و دشواری از ارزش دادههای آنها نمیتوان غافل بود. مروری کلی بر مطالب متن نشان میدهد که مسائل مهم اجتماعی و اخلاقی و اندیشههای بلند فلسفی در متن اندک نیست. ترتیب تنظیم مطالب و تقدیم و تأخیر انها اتفاقی نیست بلکه ناشی از اهمیت آنها در آموزههای دین و اندیشهی پیامبر و بافت اجتماعی ایران باستان است. آغاز سخن نکوهش دیوان و پذیرش دین مزدایی زردشتی است. ستایش و نیایش امشاسپندان و انتساب هر نیکی و نیکبختی به اورمزد آفریننده که همه چیز از آن اوست و آفریدگار برتریها و نیکیهاست.
بیشتر بخوتنید : جلوههای «زن» در تاریخ زندگی زردشت
تأمل در مجموع آنچه در این یسن آمده است، نشان دهندهی دیدگاهی است که زردشت از جامعهی زمان خویش داشته و آنچه بر آنها تأکید ورزیده عواملی است که میتواند جامعهی نابسامان زمان زندگی او و هر اجتماع دیگر را در هر زمان بهبود بخشد و از این روست که سوگندنامهی آیین خودش را با ستایش دادار اورمزد، پروردگار یکتا و مظاهر و جلوههای مینوی او، اندیشهی نیک (= بهمن)، راستی (= اشه)، نیرو (= خشثره) پاکی و تقدس (= سپنته آرمئیتی)، تندرستی و کمال (= هئوروتات و امرتات) آغاز میکند و سپس به ستایش زمین (= سپندارمذ) که همهی باروری آفرینش، جانوران اهلی، که یاور مردمان در زندگی مادیاند، میپردازد؛ آدمیان را به نگهداری چهارپایان سودمند و تن دادن به همهی نیکیها و نهی از فرمانبری دهخدایان ستمگر و دوری از اندیشهی بد، گفتار بد و کردار بد وامیدارد. نرمی و مهر با همهی آفریدگان، فرو نهادن سلاح و جدل نیکو حتی با مخالفان درشتگو را توصیه میکند و دیندار راستین کسی را میداند که سخن ناروا را به کار نگیرد.
به سخن دیگر این یسن کوتاه نه بندی عصارهی دین و خلاصهی آموزههای آن است؛ جامعهی دینی مورد نظر زردشت را ترسیم میکند و با تجزیه و تحلیل آن میتوان تفاوت آموزههای دین ایرانی و برداشت دیناور آن را با نظامهای مبتنی بر ستم همعصران او دریافت. از این یسن دو متن در دست است یکی اصل اوستایی و دیگری متن زند آنکه ترجمه و تفسیر متن اوستایی است و موبدان و مفسران متنهای اوستایی با افزودههای خویش خواستهاند. در عین پایبندی بر لفظ به لفظ متن اوستایی، زبان استعاری و رمزآمیز آن را تفسیر کنند. متن اوستایی این یسن ترجمههایی به زبان فارسی و زبانهای دیگر دارد و تقریباً واژههای آن از دید لفظی و معنایی واکاوری شده است اما از متن زند آن تاکنون ترجمهای دقیق نشده است. گرچه متن های زند ترجمهای لفظ به لفظ از متن اوستایی هستند و جملهبندی آنها زیر تأثیر متن اوستایی غیر دستوری و دیردریافت است و شاید به همین سبب تاکنون ترجمههای مستقل کمتری از آنها در دست است، اما به هر حال علیرغم این ابهام و دشواری از ارزش دادههای آنها نمیتوان غافل بود
تأثیرپذیری از آموزشهای این چنین و تسلط آن بر جامعهی ستم زده و پرآشوب سبب شده است که ایرانیان آن عصر اگر هم زردشتی نبودهاند، گذشت، فداکاری، تحمل نظرهای مخالف، نیکی با همگان حتی دشمنان و منافع چنین شیوهی رفتاری را آموختهاند. آنچه از زندگی مردم در این دوران در دست است یا رفتارهایی است که از پادشاهان صاحب نام میبینیم و یا اشاراتی است که در تواریخ به ویژه از طریق مورخان یونانی به ما رسیده است. رفتار کوروش در بابل و گذشت و مردانگی که با آنان به کار بسته است بی تردید منشأ گرفته از چنین تفکری است و اگر گزنفون مرد آرمانی خود را در قالب نام کوروش توصیف میکند، نیز ناشی از شناختی است که به عنوان یک جهانگشای راستکار از او داشته است. گواه روشن دیگر بر این مدعا اشارههای مکرری است که در سنگ نبشتههای هخامنشی بر رفتار عادلانه نسبت به دیگران شده است:
ای مرد، آنچه فرمان اورمزد است، آن برایت ناپسند نباشد؛ راه راست را رها مکن، سرکش مباش (منت 137-138)
و یا
داریوش شاه گوید به خواست اورمزد من راستی را دوستم و بدی را دوست ندارم، نه مرا میل است که «به» ناتوان از سوی دانا بدی شود، نه مرا میل است که «به» توانایی از سوی ناتوان بدی شود، آن چه راست است، خواست من است، مرد دروغگو را دوست نیستم، تندخو نیستم آنچه هنگام خشم پیش آید با ارادهی استوار نگه میدارم (کنت، 138-139)
1. نکوهش کنم دیو را [یعنی همراه این که من پارسایی را ستودم آنگاه «دیوان» نیز نکوهش شده باشند؛ پس ایشان را جداگانه نیز نکوهش کنم]. اقرار دارم دین مزداییِ جدا از دیو زردشت، داد (= قانون) اورمزد را [یعنی بدان را ناسزا گویم] و ستایش کنم امشاسپندان را و نیایش کنم امشاسپندان را [یعنی ایشان را اندر «هر» یزشی همانا بستایم] هرگونه نیکبختی را از آن اورمزید نیک نیکپیمان بدانم [یعنی همه «چیز» را از آن اورمزد انگارم]. پارسا [آن اورمزد] شکوهمنذِ فرهمکند است که همه گونه برتری را [واداد] که او گوسپند، که او را پارسایی که او روشنی را [داد] که او خواری (= آسانی، آرامش) را با روشنی درآمیخت [هست کسی که مزد گوید]
2. اسپندرامذ نیک را [به واقع، در حقیقت (28)] دوست دارم. «او» از آن من است [یعنی باشد که در تن من جای گیرد] و نستایم به زبان ستمگران بر گوسپند را [یعنی با ایشان خویش نیستم]، دور دارم از خانوادهی مزدیسنان زیان و گمراهی را [یعنی که ایشان را «زیان و گمراهی» نباید کردن].
3. رادم در اندیشه نسبت به آنان که به کام روند و بمانند [یعنی با میل به سوی دین بیایند و به دین بایستند (= مداومت ورزند) آنگاه در اندیشه با ایشان رادی کنم] کسانی که بر روی این زمین به گوسپندمندی (= داشتن گوسپند) بمانند (= سکوت دارند) [نشان دهد (29)] و پارسایی را نیایش کنم [یعنی که تن به دین دهم]. و ایدون بستایم [ان چیز که نیک است] نه از آن [که نباید کردن] نه برای زیان و گمراهی آیم به سوی آن خانوادهی مزدیسنان و نه برای دوستی تن و جان. [نه برای بهزیستی و بیشزیستی- از این دین بازنایستم].
4. سروری دیوان، شریران و بدان و آنان را که نیک و عادل نیستند، نگویم [یعنی ایشان را به عنوان سرور نباید داشتن] زیرا که از هستان (= موجودات) نارست تریناند و از هستان فاسدترین [یعنی ناپاک ترین]اند و از هستان بدتریناند [یعنی ایشان را هستی و نیستی هر دو است، هستی ایشان اینکه تاکنون هستند و نیستی ایشان اینکه پس از این نباشند.]
دور «م» از دیوان و یاران دیو [«یعنی» دیوپرستان] و دور از مردان و زنان جادوگر و دور از هر چه بدتری است در اندیشه، در گفتار و در کردار [آنگاه که کار بزرگ (= تن پسین) بیاید کردن].
به پیدایی [آشکارا] از سروری ایشان تبری گویم، که دروند آزاررساناند [نسبت به همه].
5. ایدون نیز گفت، ایدون اورمزد به زردشت مجادله کرد [یعنی گفت] اورمزد به زردشت در هر گفت و گو و هر دیدار که همپرسی کردند [آنگاه به او این را گفت که دیو به سروری نباید داشتن].
6. همیدون که گفت زردشت دوری از سروری دیوان را در هر گفت و گو و دیاری که اورمزد و زردشت همپرسی کردند [یعنی گفت که دیو را به سروری نباید داشتن] ایدون من نیز که زردشتی مزداپرستم، دوری از سروری دیوان بگویم همانگونه که زردشت اهلو در مورد دوری از ایشان بگفت.
7. و مرا آن آب، کامه است و مرا آن گیاه، کامه است و مرا آن گوسپند نیک آفریده، کامه است و مرا آن اورمزد، که گوسپند و آن مرد پارسا را آفرید، کامه است و آنچه زردشت را بود، مرا کامه است و مرا آن کی گشتاسب کامه است و مرا آن فرشوشتر و جاماسپ کامه است و مرا کامه است آنچه هر یک از سودمندان اهلو وظیفه شناس را کامه و داد بود [آنگونه که گفت (=گفته شد)].
8. مزداپرستم [یعتنی مرد نیکمردم] و مزداپرستی زردشت را معترفم [یعنی بدان را ناسزا گویم] بستایم [خود] و پیش برم [یعنی در جهان رواج دهم]، بستایم اندیشهی نیک اندیشیده را، بستایم گفته نیک گفته شده را و بستایم کردهی نیک کرده شده را.
9. بستایم دین به مزدیسنان را که فروافکند ستیز را و فرو نهاد سلاح را [و پیدا است و این نیز از آن پیداست که با جدال ناعادلانه نزد کسان نباید رفتن و کسی که ناعادلانه پیش آید، آنگاه با او به نیکی بحث/ مجادله باید کردن]، خویدوده [از آن پیداست که همانا بباید کردن] زن پارسا که بزرگ ترین، برترین و نیک ترین است، از هستان [بودان] و باشندگان، کسی که اورمزد و زردشت را خویش است.
هرگونه نیکبختی را از اورمزد دانم [یعنی که بن و بر/ کل و جزء همه را از آن اورمزد انگارم]. این است اعتراف [کامل] به دین مزدیسنی.
پی نوشتها:
1. در ادبیات زردشتی این یسن با نام «فرورانه» شناخته میشود و فرورانه (اوستایی:frauuarānē ) فصل مصضارع، اول شخص مفرد، التزامی ناگذر از ریشه var «گزیدن» است که با پیشوند fra «ایمان آوردن» معنی میدهد (ـــ بارتلمه، ص 1360) در زند معادل آن franāftanاست که یکی از معانی آن «اقرار کردن» است (← مکنزی، 1383؛ زیر همین واژه) وfranāmēm فعل مضارع، اول شخص مفرد از همین مصدر است.
Ohrmazdādestan2. در ترجمهی اوستایی: ahurō tkaēša (ـــ بارتلمه، ص 294) dādestan در این کاربرد معنی «قانون» دارد (← مکنزی 1383 زیر: dādestan ؛ فرهوشی 1346 زیر dādestan: ).
3. stāyēm فعل مضارع، اول شخص مفرد ازstūdan در برابر اوستایی staotā از صفت فاعلی (= اسم عامل) staotar«ستاینده» وyazēm فعل مضارع، اول شخص مفرد از در برابرyaštā نهادی مفرد yaštar از صفت فاعلی: «یزشکننده» ظاهراً در این جا ستودن معنی ستایش به زبان وyaštan معنی اعمال ستایشی را داشته باشد.
بسنجید با هومباخ، ج 2، 146.
در تفسیر زند گفته شده است که «ایشان را در «هر» یزشی بستایم» و یزش تنها ستایش به زبان نیست بلکه انجام مراسم آیینی است.
Whe paymān 3. در برابر اوستایی: vohu maite paymānدر پهلوی معنی «اعتدال و تناسب» دارد. بنابراین «نیک پیمان» در این ترکیب معنی، به پیمان و متناسب» دارد (← فرهوشی زیر vēh patmān).
cašēm4. : فعل مضارع، اول شخص مفرد از caštan. در برابرcinahmi اوستایی اول شخص مفرد از ciš : «آموختن» (← باز: 429).
در فارسی میانه caštanو čāsīan و مشتقات آن بیشتر معنی «آموختن» دارد و معنی «دانستن» نیز میتوان از ان برداشت کرد (ـــ فرهوشی زیرčāsītan ). به نظر میرسد که در این بند نیزcašēm به جایcāšēm به کار رفته است و معنی «بدانم و نسبت دهم» با دریافت مفسر زند (همه را از آن اورمزد دارم، همه چیز را در ملکیت اورمزد بدارم» مطابقت دارد.
5.عبارت مفسر زند:ast kē mizd gōwēd برداشت برخی دیگر از مفسران را شامل میشود یعنی جمله «که اوست (یعنی اورمزد است) که روشنی را با خواری آمیخته است» برخی از مفسران به «مزد دادن» و «پاداش دادن» از سوی اورمزد تفسیر میکنند.
6. ul stāyēmدر ترجمهی اوستایی:us…stuyē دست از ستایش بازمی دارم، نمیستایم. و همین معنی از ترکیب پهلوی نیز برداشت میشود ul معنی «به»، بیرون از، ... دارد.
(← باز: 1595؛ دابار:" 120) از نظر کاربرد مانند bē در همین یسن (← یادداشت 17).
7. واژهی پهلوی مبهم است؛ آنچه در متن آمده 1312است. برابر اوستایی آن:tāiiāat ازی مفرد مذکر از «دزد» است. واژه در دستنویس : 131 ϛ2M است و این ضبط درستتر است و با اوستایی همخوانی دارد (ـــ دابار، متن پهلوی ص 82 دو یادداشت 3).
8. در ترجمهی اوستایی:viuuāpat اسم مذکر در حالت ازی، مفرد، مذکر از viuuāpat: «ویرانی، تباهی» (← بارتلمه؛ ص 1452). برای معانی مختلف واژهی ←wiyābānīh فرهوشی زیر: viyāpānīh.
Kāmag-āyišnān9. و kāmag- mānišnānبه ترتیب در ترجمهی اوستایی. Vasәyāitīاسم مؤنت «آزادیِ حرکت» و vasә. šәitīاسم مؤنث «آزادی مسکن (ـــ بار: 1383) آنان که آزاد میآیند» و «آنان که آزاد میمانند» ترکیبهای اوستایی هر دو اسم مؤنث است که جزء نخست آنها vasә(vāsō=) قید و در اصل رایی مفرد خنثی ازvasah اسم خنثی ازvas: خواستن است. جزء دوم به ترتیبyāiti اسم مؤنث است از Yā: حرکت کردنiti әš و اسم مؤنث از ši« ساکن بودن» پسوند ti در هر دو مورد سازندهی اسم مؤنث است.
10. در ترجمهی اوستایی: xštāفعل نقلی، اول شخص مفرد، ناگذر از stā: ایستادن.
11. در ترجمهی اوستایی: astōاسم، وابستگی، مفرد از ast: استخوان.
12. در ترجمهی اوستایی: :cinmāni دری مفرد خنثی ازcinmān (تمایل داشتن، مترصد بودن) از ریشهی kān )دوست داستن) (ـــ بارتلمه: 595). واژهی زند از نظر ریشه با اوستایی مطابقت دارد.
13.اوستایی: anaratāiš، بایی، جمع مذکر از : anarәtaبی نظم ترکیبی از an پیشوند نفی arәtaو صفت مفعولی از ریشهی ar: حرکت کردن». (← بارتلمه: 120)
14. اوستایی:akōdābiš بایی، جمع، مذکر از: akōdāh«آفریده بد» ترکیبی از an nپیشوند نفی و arәta صفت مفعولی از ریشه ی ar: «حرکت کردن». (← بارتلمه: 47؛ ادبار: ص 82).
15.اوستایی: paošistāišبایی، جمع، مذکر از paošišta: «تباه ترین» صفت برترین ازpaos ) =pus): «پوسیدن»(← بارتلمه: 818)
16.bē در این بند همه جا معنی «بیرون، جدا، جز» میدهد در برابر اوستایی:vi: «جدا»
17. اوستایی: ciθrāišبایی جمع ازciθra اسم خنثی «آشکارگی».
18. اوستاییaθā: ،aθā .
19. اوستایی: adaxšaiiaēفعل تمنایی، سوم شخص، مفرد، ناگذر ازdaxš : «آموختنم ستاک حال:daxšaiia (← بارتمله، 616).
20. اوستایی: hanjamaindēšuدری، جمع، از hanjamanaاسم خنثی از پیشوندhan (=ham) jam گونه دیگری از gam: «آمدن» و پسوند ana- در زند برابر این واژه به صورت hanjamanīhدر معنی «سخنگوم معادل خطیب نیز آمده است (←ـ بارتلمه، 1770)
21. اوستایی: vimruiie. bēدر این مورد نیز معنی «جدا، بیرون» دارد (← یادداشت 17).
عبارت: az dēwān sālārīh be gōwēm: تیری/ دوری از سروری دیوان را بگویم (= سالاری و سروری دیوان را نفی کنم).
22. اوستایی:varәzam haiθiiaکه معنی لغوی آن «راست کردار» است از ترکیب پهلوی نیز میتوان چنین برداشتی داشت (← بارتلمه، 1761؛ دابار، 27 واژه نامه).
23. اوستایی» humata manōترکیبی از پیشوند hu: خوب+ mata صفت مفعولی از man «اندیشیدن» +manō رایی مفرد از manah: اسم خنثی «اندیشه».
24. اوستایی: huxta vacō ازhu/h (← بالا) + uxta صفت مفعولی از vak: «گفتن» + vacō رایی مفرد از vacah: اسم خنثی «گفتار سخن».
25. اوستایی: iiaoθanәmš huuaršta ازhu (ـــ بالا)+ varšts صفت مفعولی از varәz: «انجام دادن»+ iiaoθanәmš رایی، مفرد از iiaoθanaš «کردار».
26. اوستایی: fraspāiiaoxәdramصفت رایی، مفرد مؤنث ازfraspāiiaoxәdra: «براندازهی ستیز، دورکنندهی هجوم» از frs: پیشوند + ریشه spā: افکندن+ ریشه yaoz: به «حرکت وادار کردن» و پسوند صفتساز dra- (←ـ بارتلمه، 1003).
27. اوستایی: ašaonīصفت مؤنث ازašauuan : «پارسا، پرهیزگار» گزارشگر زند واژهی ahlawānē را به جای ahlawān zananبه کار برده است و ēn در این واژه ظاهراً به قیاس āni نشانهی مؤنث در واژهای مانندahurāni همسران یا زبان ساخته شده است. نیز بسنجید با mašēوmašyānē وindrāne, indra در هندی باستان.
28. در برابر پهلوی: pad hastīh(← دابار: 56).
29. در زند: daxš ag gōwēdنشانه «چیزی» را بگوید، «چیزی را» نشان دهد.
منابع:
الف- فارسی:
فرهوشی، 1346، فرهنگ پهلوی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران.
مکنزی، د. ن، 1386، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمهی مهشید میرفخرایی، چاپ سوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
ب- به زبانهای دیگر:
Bartholomæ.c.1904, Altiranisches Wörterbüch, Berlin.
Dhabhar,1949, Pahlavi Yasna And Visperad, Bombay.
Geldner K,F,1895, Avesta; Die Heiligen Bücher Der Parsen ,II Stuttgart.
Ken,R,1953, Old Persian, New Haven.
Humbach, H, 1991,The Gathas of Zarathushtra, Part II, Heidelberg.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
به سخن دیگر این یسن کوتاه نه بندی عصارهی دین و خلاصهی آموزههای آن است؛ جامعهی دینی مورد نظر زردشت را ترسیم میکند و با تجزیه و تحلیل آن میتوان تفاوت آموزههای دین ایرانی و برداشت دیناور آن را با نظامهای مبتنی بر ستم همعصران او دریافت. از این یسن دو متن در دست است یکی اصل اوستایی و دیگری متن زند آنکه ترجمه و تفسیر متن اوستایی است و موبدان و مفسران متنهای اوستایی با افزودههای خویش خواستهاند. در عین پایبندی بر لفظ به لفظ متن اوستایی، زبان استعاری و رمزآمیز آن را تفسیر کنند. متن اوستایی این یسن ترجمههایی به زبان فارسی و زبانهای دیگر دارد و تقریباً واژههای آن از دید لفظی و معنایی واکاوری شده است اما از متن زند آن تاکنون ترجمهای دقیق نشده است. گرچه متن های زند ترجمهای لفظ به لفظ از متن اوستایی هستند و جملهبندی آنها زیر تأثیر متن اوستایی غیر دستوری و دیردریافت است و شاید به همین سبب تاکنون ترجمههای مستقل کمتری از آنها در دست است، اما به هر حال علیرغم این ابهام و دشواری از ارزش دادههای آنها نمیتوان غافل بود
تأثیرپذیری از آموزشهای این چنین و تسلط آن بر جامعهی ستم زده و پرآشوب سبب شده است که ایرانیان آن عصر اگر هم زردشتی نبودهاند، گذشت، فداکاری، تحمل نظرهای مخالف، نیکی با همگان حتی دشمنان و منافع چنین شیوهی رفتاری را آموختهاند. آنچه از زندگی مردم در این دوران در دست است یا رفتارهایی است که از پادشاهان صاحب نام میبینیم و یا اشاراتی است که در تواریخ به ویژه از طریق مورخان یونانی به ما رسیده است. رفتار کوروش در بابل و گذشت و مردانگی که با آنان به کار بسته است بی تردید منشأ گرفته از چنین تفکری است و اگر گزنفون مرد آرمانی خود را در قالب نام کوروش توصیف میکند، نیز ناشی از شناختی است که به عنوان یک جهانگشای راستکار از او داشته است. گواه روشن دیگر بر این مدعا اشارههای مکرری است که در سنگ نبشتههای هخامنشی بر رفتار عادلانه نسبت به دیگران شده است:
ای مرد، آنچه فرمان اورمزد است، آن برایت ناپسند نباشد؛ راه راست را رها مکن، سرکش مباش (منت 137-138)
و یا
داریوش شاه گوید به خواست اورمزد من راستی را دوستم و بدی را دوست ندارم، نه مرا میل است که «به» ناتوان از سوی دانا بدی شود، نه مرا میل است که «به» توانایی از سوی ناتوان بدی شود، آن چه راست است، خواست من است، مرد دروغگو را دوست نیستم، تندخو نیستم آنچه هنگام خشم پیش آید با ارادهی استوار نگه میدارم (کنت، 138-139)
1. نکوهش کنم دیو را [یعنی همراه این که من پارسایی را ستودم آنگاه «دیوان» نیز نکوهش شده باشند؛ پس ایشان را جداگانه نیز نکوهش کنم]. اقرار دارم دین مزداییِ جدا از دیو زردشت، داد (= قانون) اورمزد را [یعنی بدان را ناسزا گویم] و ستایش کنم امشاسپندان را و نیایش کنم امشاسپندان را [یعنی ایشان را اندر «هر» یزشی همانا بستایم] هرگونه نیکبختی را از آن اورمزید نیک نیکپیمان بدانم [یعنی همه «چیز» را از آن اورمزد انگارم]. پارسا [آن اورمزد] شکوهمنذِ فرهمکند است که همه گونه برتری را [واداد] که او گوسپند، که او را پارسایی که او روشنی را [داد] که او خواری (= آسانی، آرامش) را با روشنی درآمیخت [هست کسی که مزد گوید]
2. اسپندرامذ نیک را [به واقع، در حقیقت (28)] دوست دارم. «او» از آن من است [یعنی باشد که در تن من جای گیرد] و نستایم به زبان ستمگران بر گوسپند را [یعنی با ایشان خویش نیستم]، دور دارم از خانوادهی مزدیسنان زیان و گمراهی را [یعنی که ایشان را «زیان و گمراهی» نباید کردن].
3. رادم در اندیشه نسبت به آنان که به کام روند و بمانند [یعنی با میل به سوی دین بیایند و به دین بایستند (= مداومت ورزند) آنگاه در اندیشه با ایشان رادی کنم] کسانی که بر روی این زمین به گوسپندمندی (= داشتن گوسپند) بمانند (= سکوت دارند) [نشان دهد (29)] و پارسایی را نیایش کنم [یعنی که تن به دین دهم]. و ایدون بستایم [ان چیز که نیک است] نه از آن [که نباید کردن] نه برای زیان و گمراهی آیم به سوی آن خانوادهی مزدیسنان و نه برای دوستی تن و جان. [نه برای بهزیستی و بیشزیستی- از این دین بازنایستم].
4. سروری دیوان، شریران و بدان و آنان را که نیک و عادل نیستند، نگویم [یعنی ایشان را به عنوان سرور نباید داشتن] زیرا که از هستان (= موجودات) نارست تریناند و از هستان فاسدترین [یعنی ناپاک ترین]اند و از هستان بدتریناند [یعنی ایشان را هستی و نیستی هر دو است، هستی ایشان اینکه تاکنون هستند و نیستی ایشان اینکه پس از این نباشند.]
دور «م» از دیوان و یاران دیو [«یعنی» دیوپرستان] و دور از مردان و زنان جادوگر و دور از هر چه بدتری است در اندیشه، در گفتار و در کردار [آنگاه که کار بزرگ (= تن پسین) بیاید کردن].
به پیدایی [آشکارا] از سروری ایشان تبری گویم، که دروند آزاررساناند [نسبت به همه].
5. ایدون نیز گفت، ایدون اورمزد به زردشت مجادله کرد [یعنی گفت] اورمزد به زردشت در هر گفت و گو و هر دیدار که همپرسی کردند [آنگاه به او این را گفت که دیو به سروری نباید داشتن].
6. همیدون که گفت زردشت دوری از سروری دیوان را در هر گفت و گو و دیاری که اورمزد و زردشت همپرسی کردند [یعنی گفت که دیو را به سروری نباید داشتن] ایدون من نیز که زردشتی مزداپرستم، دوری از سروری دیوان بگویم همانگونه که زردشت اهلو در مورد دوری از ایشان بگفت.
7. و مرا آن آب، کامه است و مرا آن گیاه، کامه است و مرا آن گوسپند نیک آفریده، کامه است و مرا آن اورمزد، که گوسپند و آن مرد پارسا را آفرید، کامه است و آنچه زردشت را بود، مرا کامه است و مرا آن کی گشتاسب کامه است و مرا آن فرشوشتر و جاماسپ کامه است و مرا کامه است آنچه هر یک از سودمندان اهلو وظیفه شناس را کامه و داد بود [آنگونه که گفت (=گفته شد)].
8. مزداپرستم [یعتنی مرد نیکمردم] و مزداپرستی زردشت را معترفم [یعنی بدان را ناسزا گویم] بستایم [خود] و پیش برم [یعنی در جهان رواج دهم]، بستایم اندیشهی نیک اندیشیده را، بستایم گفته نیک گفته شده را و بستایم کردهی نیک کرده شده را.
9. بستایم دین به مزدیسنان را که فروافکند ستیز را و فرو نهاد سلاح را [و پیدا است و این نیز از آن پیداست که با جدال ناعادلانه نزد کسان نباید رفتن و کسی که ناعادلانه پیش آید، آنگاه با او به نیکی بحث/ مجادله باید کردن]، خویدوده [از آن پیداست که همانا بباید کردن] زن پارسا که بزرگ ترین، برترین و نیک ترین است، از هستان [بودان] و باشندگان، کسی که اورمزد و زردشت را خویش است.
هرگونه نیکبختی را از اورمزد دانم [یعنی که بن و بر/ کل و جزء همه را از آن اورمزد انگارم]. این است اعتراف [کامل] به دین مزدیسنی.
پی نوشتها:
1. در ادبیات زردشتی این یسن با نام «فرورانه» شناخته میشود و فرورانه (اوستایی:frauuarānē ) فصل مصضارع، اول شخص مفرد، التزامی ناگذر از ریشه var «گزیدن» است که با پیشوند fra «ایمان آوردن» معنی میدهد (ـــ بارتلمه، ص 1360) در زند معادل آن franāftanاست که یکی از معانی آن «اقرار کردن» است (← مکنزی، 1383؛ زیر همین واژه) وfranāmēm فعل مضارع، اول شخص مفرد از همین مصدر است.
Ohrmazdādestan2. در ترجمهی اوستایی: ahurō tkaēša (ـــ بارتلمه، ص 294) dādestan در این کاربرد معنی «قانون» دارد (← مکنزی 1383 زیر: dādestan ؛ فرهوشی 1346 زیر dādestan: ).
3. stāyēm فعل مضارع، اول شخص مفرد ازstūdan در برابر اوستایی staotā از صفت فاعلی (= اسم عامل) staotar«ستاینده» وyazēm فعل مضارع، اول شخص مفرد از در برابرyaštā نهادی مفرد yaštar از صفت فاعلی: «یزشکننده» ظاهراً در این جا ستودن معنی ستایش به زبان وyaštan معنی اعمال ستایشی را داشته باشد.
بسنجید با هومباخ، ج 2، 146.
در تفسیر زند گفته شده است که «ایشان را در «هر» یزشی بستایم» و یزش تنها ستایش به زبان نیست بلکه انجام مراسم آیینی است.
Whe paymān 3. در برابر اوستایی: vohu maite paymānدر پهلوی معنی «اعتدال و تناسب» دارد. بنابراین «نیک پیمان» در این ترکیب معنی، به پیمان و متناسب» دارد (← فرهوشی زیر vēh patmān).
cašēm4. : فعل مضارع، اول شخص مفرد از caštan. در برابرcinahmi اوستایی اول شخص مفرد از ciš : «آموختن» (← باز: 429).
در فارسی میانه caštanو čāsīan و مشتقات آن بیشتر معنی «آموختن» دارد و معنی «دانستن» نیز میتوان از ان برداشت کرد (ـــ فرهوشی زیرčāsītan ). به نظر میرسد که در این بند نیزcašēm به جایcāšēm به کار رفته است و معنی «بدانم و نسبت دهم» با دریافت مفسر زند (همه را از آن اورمزد دارم، همه چیز را در ملکیت اورمزد بدارم» مطابقت دارد.
5.عبارت مفسر زند:ast kē mizd gōwēd برداشت برخی دیگر از مفسران را شامل میشود یعنی جمله «که اوست (یعنی اورمزد است) که روشنی را با خواری آمیخته است» برخی از مفسران به «مزد دادن» و «پاداش دادن» از سوی اورمزد تفسیر میکنند.
6. ul stāyēmدر ترجمهی اوستایی:us…stuyē دست از ستایش بازمی دارم، نمیستایم. و همین معنی از ترکیب پهلوی نیز برداشت میشود ul معنی «به»، بیرون از، ... دارد.
(← باز: 1595؛ دابار:" 120) از نظر کاربرد مانند bē در همین یسن (← یادداشت 17).
7. واژهی پهلوی مبهم است؛ آنچه در متن آمده 1312است. برابر اوستایی آن:tāiiāat ازی مفرد مذکر از «دزد» است. واژه در دستنویس : 131 ϛ2M است و این ضبط درستتر است و با اوستایی همخوانی دارد (ـــ دابار، متن پهلوی ص 82 دو یادداشت 3).
8. در ترجمهی اوستایی:viuuāpat اسم مذکر در حالت ازی، مفرد، مذکر از viuuāpat: «ویرانی، تباهی» (← بارتلمه؛ ص 1452). برای معانی مختلف واژهی ←wiyābānīh فرهوشی زیر: viyāpānīh.
Kāmag-āyišnān9. و kāmag- mānišnānبه ترتیب در ترجمهی اوستایی. Vasәyāitīاسم مؤنت «آزادیِ حرکت» و vasә. šәitīاسم مؤنث «آزادی مسکن (ـــ بار: 1383) آنان که آزاد میآیند» و «آنان که آزاد میمانند» ترکیبهای اوستایی هر دو اسم مؤنث است که جزء نخست آنها vasә(vāsō=) قید و در اصل رایی مفرد خنثی ازvasah اسم خنثی ازvas: خواستن است. جزء دوم به ترتیبyāiti اسم مؤنث است از Yā: حرکت کردنiti әš و اسم مؤنث از ši« ساکن بودن» پسوند ti در هر دو مورد سازندهی اسم مؤنث است.
10. در ترجمهی اوستایی: xštāفعل نقلی، اول شخص مفرد، ناگذر از stā: ایستادن.
11. در ترجمهی اوستایی: astōاسم، وابستگی، مفرد از ast: استخوان.
12. در ترجمهی اوستایی: :cinmāni دری مفرد خنثی ازcinmān (تمایل داشتن، مترصد بودن) از ریشهی kān )دوست داستن) (ـــ بارتلمه: 595). واژهی زند از نظر ریشه با اوستایی مطابقت دارد.
13.اوستایی: anaratāiš، بایی، جمع مذکر از : anarәtaبی نظم ترکیبی از an پیشوند نفی arәtaو صفت مفعولی از ریشهی ar: حرکت کردن». (← بارتلمه: 120)
14. اوستایی:akōdābiš بایی، جمع، مذکر از: akōdāh«آفریده بد» ترکیبی از an nپیشوند نفی و arәta صفت مفعولی از ریشه ی ar: «حرکت کردن». (← بارتلمه: 47؛ ادبار: ص 82).
15.اوستایی: paošistāišبایی، جمع، مذکر از paošišta: «تباه ترین» صفت برترین ازpaos ) =pus): «پوسیدن»(← بارتلمه: 818)
16.bē در این بند همه جا معنی «بیرون، جدا، جز» میدهد در برابر اوستایی:vi: «جدا»
17. اوستایی: ciθrāišبایی جمع ازciθra اسم خنثی «آشکارگی».
18. اوستاییaθā: ،aθā .
19. اوستایی: adaxšaiiaēفعل تمنایی، سوم شخص، مفرد، ناگذر ازdaxš : «آموختنم ستاک حال:daxšaiia (← بارتمله، 616).
20. اوستایی: hanjamaindēšuدری، جمع، از hanjamanaاسم خنثی از پیشوندhan (=ham) jam گونه دیگری از gam: «آمدن» و پسوند ana- در زند برابر این واژه به صورت hanjamanīhدر معنی «سخنگوم معادل خطیب نیز آمده است (←ـ بارتلمه، 1770)
21. اوستایی: vimruiie. bēدر این مورد نیز معنی «جدا، بیرون» دارد (← یادداشت 17).
عبارت: az dēwān sālārīh be gōwēm: تیری/ دوری از سروری دیوان را بگویم (= سالاری و سروری دیوان را نفی کنم).
22. اوستایی:varәzam haiθiiaکه معنی لغوی آن «راست کردار» است از ترکیب پهلوی نیز میتوان چنین برداشتی داشت (← بارتلمه، 1761؛ دابار، 27 واژه نامه).
23. اوستایی» humata manōترکیبی از پیشوند hu: خوب+ mata صفت مفعولی از man «اندیشیدن» +manō رایی مفرد از manah: اسم خنثی «اندیشه».
24. اوستایی: huxta vacō ازhu/h (← بالا) + uxta صفت مفعولی از vak: «گفتن» + vacō رایی مفرد از vacah: اسم خنثی «گفتار سخن».
25. اوستایی: iiaoθanәmš huuaršta ازhu (ـــ بالا)+ varšts صفت مفعولی از varәz: «انجام دادن»+ iiaoθanәmš رایی، مفرد از iiaoθanaš «کردار».
26. اوستایی: fraspāiiaoxәdramصفت رایی، مفرد مؤنث ازfraspāiiaoxәdra: «براندازهی ستیز، دورکنندهی هجوم» از frs: پیشوند + ریشه spā: افکندن+ ریشه yaoz: به «حرکت وادار کردن» و پسوند صفتساز dra- (←ـ بارتلمه، 1003).
27. اوستایی: ašaonīصفت مؤنث ازašauuan : «پارسا، پرهیزگار» گزارشگر زند واژهی ahlawānē را به جای ahlawān zananبه کار برده است و ēn در این واژه ظاهراً به قیاس āni نشانهی مؤنث در واژهای مانندahurāni همسران یا زبان ساخته شده است. نیز بسنجید با mašēوmašyānē وindrāne, indra در هندی باستان.
28. در برابر پهلوی: pad hastīh(← دابار: 56).
29. در زند: daxš ag gōwēdنشانه «چیزی» را بگوید، «چیزی را» نشان دهد.
منابع:
الف- فارسی:
فرهوشی، 1346، فرهنگ پهلوی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران.
مکنزی، د. ن، 1386، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمهی مهشید میرفخرایی، چاپ سوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
ب- به زبانهای دیگر:
Bartholomæ.c.1904, Altiranisches Wörterbüch, Berlin.
Dhabhar,1949, Pahlavi Yasna And Visperad, Bombay.
Geldner K,F,1895, Avesta; Die Heiligen Bücher Der Parsen ,II Stuttgart.
Ken,R,1953, Old Persian, New Haven.
Humbach, H, 1991,The Gathas of Zarathushtra, Part II, Heidelberg.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
بیشتر بخوانید :
آشنایی با دین زردشت
آیین زرتشت
زردشت و سقراط
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}