رشته‌های تخصّصی مردم‌شناسی
 
چکیده:
با گذشت زمان، داده‌های رشته‌ی مردم‌شناسی دوباره فرمول بندی می‌شوند و به نظر می‌رسد میدان کاربرد خود را محدود می‌سازند یا به یک شیوه‌ی اجتماعی یا فرهنگی پاسخ می‌دهند: به این ترتیب، انسان‌شناسی تربیت، هم جنس‌گرایی یا نحوه‌ی به‌کارگیری نیروی کار، پدید می‌آیند. شکل ثانویه‌ی تخصصی شدن نتیجه‌ی تلفیق چندرشته‌ای است: موسیقی‌شناسی قومی و گیاه‌شناسی قومی رشته‌هایی کاملاً بدیهی هستند، مانند انسان‌شناسی ریاضیات یا زبان‌شناسی قومی.
 
تعداد کلمات: 1083 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: ژان کوپانس
برگردان: حسین میرزایی
 
 مردم‌شناس نگاه بسیار ویژه‌ای برای خود تعریف کرده است. این رشته مانند هر علم اجتماعی دیگر، خود می‌تواند به زیربخش‌های موضوعی، به زمینه‌های زیررشته‌ای و به حیطه‌های فرهنگی تقسیم شود. در عمل، تاریخ رشته تخصص‌های جدیدی را ایجاد کرده است که اغلب فقط بر تخصص‌های پیشین سوار شده‌اند. مثلاً مردم‌شناسی خویشاوندی، که از قرن نوزدهم توسط لوئیس هِنری مورگان و دیگر دانشمندان بنیان گذاشته شده، همچنان هسته‌ی نمادین تفاوت انسان‌شناختی را تشکیل می‌دهد؛ در حالی که انسان‌شناسی سیاسی حدود سال 1940 آغاز شده و انسان‌شناسی اقتصادی، برحسب سنت‌ها، در پایان دهه‌ی 1950 رسمیت یافته است، حتی اگر این واژه از سال 1927 به کار گرفته شده باشد. این تخصصی شدن تدریجی چیزی جز شیوه‌ی جهت گیری چشم انداز تمامیت خواه رشته نیست که هنوز هم تعیین‌کننده باقی مانده است. اما با گذشت زمان، تخصصی شدن‌های موضوعی، دوباره فرمول بندی می‌شوند و به نظر می‌رسد میدان کاربرد خود را محدود می‌سازند یا به یک شیوه‌ی اجتماعی یا فرهنگی پاسخ می‌دهند: به این ترتیب، انسان‌شناسی تربیت، هم جنس‌گرایی یا کار زنان، جهانگردی، پژوهش در مورد ژنتیک، جماعت‌های هوادار وب، یا حتی سیاست‌های دولتی، چند موضوع جدید پیشنهادی سالنامه‌ی انسان‌شناسی (1) (امریکایی) از سال 1990 تاکنون است.
 از ده سال گذشته تاکنون، مردم‌شناسی و انسان‌شناسی در پی تصویر نشانگرِ جدیدی هستند، زیرا رقابت، حداقل در فرانسه، با برخی علوم اجتماعی نزدیک (به خصوص جامعه‌شناسی و علوم سیاسی) می‌تواند منجر به نوعی آشفتگی شود. برخی میدان‌های پژوهش که کم و بیش در عمل به حال خود رها شده‌اند، در انحصار سبک کارهایی درمی‌آیند که تا حدودی، یا به طور ناشیانه، از جنبه‌ی تفهمی، تعاملی یا موضعی (امر سیاسی از پایین) انسان‌شناسی الهام می‌گیرند. سنت‌های عمیقاً فردگرایانه انتخاب میدان‌ها یا کاوش‌ها، بی‌آن که به زبان گفته آید، جای سنت مکاتب نظری-عقیدتی یا استاد نمایانه «عصر طلایی» اختراع انسان‌شناختی را می‌گیرند. فهم این همه دشوار می‌نماید به خصوص که در فرانسه تکه پاره شدن نهادی و نبود مرجع تربیتی وفاقی، از همان سال‌های آموزش خود، مردم‌شناس مبتدی را در فضایی غبارآلود و نامطمئن، قرار می‌دهد.
شکل ثانویه‌ی تخصصی شدن نتیجه‌ی تلفیق چندرشته‌ای است: موسیقی‌شناسی قومی، گیاه‌شناسی قومی رشته‌هایی کاملاً بدیهی هستند، مانند انسان‌شناسی ریاضیات یا زبان‌شناسی قومی. در چشم انداز امریکایی چهار رشته اساس انسان‌شناسی را بنیان می‌نهند: باستان‌شناسی (2) (پیشاتاریخی و تاریخی)، انسان‌شناسی جسمانی (3) (که امروزه به آن انسان‌شناسی زیستی می‌گویند) و زبان‌شناسی (4) که مردم‌شناسی را کامل می‌کند (یا همچنین انسان‌شناسی اجتماعی (5) و فرهنگی). (6)
 
اما همه‌ی این تخصصی کردن‌ها، همه‌ی این گروه‌بندی‌ها در قلب مجموعه‌های گسترده‌ای به نام حیطه‌های فرهنگی یا جغرافیایی دوباره فرمول‌بندی می‌شوند.
 
امریکای شمالی و جنوبی، افریقای سیاه، اقیانوسیه، مغرب، خاورمیانه، سرخ پوستان شبه قاره‌ی هند، آسیای جنوب شرقی، اقیانوس آرام یا همچنین اروپا گاهی به نحو بسیار سلیقه‌ای، مسئله‌پردازی‌ها و موضوع‌بندی‌های خاصی را تعریف می‌کنند که به تغییرات این جامعه‌ها که از نیم قرن پیش تا کنون در دست مطالعه قرار داشته‌اند. این حیطه‌های فرهنگی مقایسه‌ها را از آن جا که نوعی تجانس را به نمایش می‌گذارند، تسهیل می‌کنند. ولی این تجانس بیش‌تر از نوع تاریخی یا سیاسی است تا فقط فرهنگی.

  بیشتر بخوانید :  انسان شناسی و اشاعه گرایی

سرانجام واپسین میدان جبرگرایی‌ها، در سطح سنت‌های ملی که در ابتدا مردم‌شناسی را به مردم‌شناسی‌های خاص بسیاری تقسیم کرده‌اند، جلوه‌گر می‌شود. نحوه‌ی پیدایش، تقویم تاریخ و برنامه‌ی واقعی مردم‌شناسی، هر سه به عوامل سیاسی و فکری، نهادی و عملی‌ای که به طور معناداری میان کشورهای اروپایی و ایالات متحد تغییر شکل یافته‌اند، بستگی دارند. (7) در ادامه، در جریان نیمه‌ی دوم قرن بیستم، کشورهای توسعه نیافته‌ی زیادی به نوبه‌ی خود حریف جدید پژوهش‌های مردم‌شناختی، و نه فقط میدان پژوهش، برای مردم‌شناسان بیگانه شده‌اند. [در این میان] برزیل، هند، مکزیک توانسته‌اند پژوهش‌های بومی اصیلی را انجام دهند، حتی اگر انسان‌شناسی‌های فرانسوی، امریکایی یا بریتانیایی به طور گسترده‌ای به رشد و نمو آن‌ها کمک کرده باشند. ویژگی سنت‌ها در علوم اجتماعی، وجود امپراتوری‌های استعماری (میدان‌های پژوهش مهیای ورود مردم‌شناسان سال‌های 1880-1960)، نقش چند متفکر درخشان مردم‌شناس فرانسه از پنجاه سال پیش تا کنون (بدون تأثیر فردی چون لوی- استروس به چه صورت در می‌آمد؟)، طراحی انسان‌شناسی جهانی و جهان شمول را بی‌نهایت پیچیده می‌کند. این گوناگونی، موضوعات و دیدگاه‌ها را بی‌آن که رویارویی به رقابت تبدیل شود، تکثر می‌بخشد، زیرا از همان ابتدا (بهتر است به شناخت شایانی که مارسل مُوس از مردم‌شناسی‌های دیگر و صدها گزارش او در مورد صدها اثر از سراسر جهان داشت، اندیشید) فرهیختگی مردم‌شناختی اصولاً امری جهانی یا بین‌المللی است. به این ترتیب، می‌توان فکر کرد که بعد از 1945، کلود لوی- استروس از یک سو و ژُرژ بَلاندیه از سوی دیگر، هر یک با شیوه و نحوه‌ی گزینشی خود، میراث انسان‌شناسی فرهنگی امریکا و اجتماعی بریتانیا را در مردم‌شناسی فرانسه وارد کردند. این تأثیر در عین حال گزینش و فاصله‌ای را نشان می‌دهد که تأثیرپذیری انگلوساکسونی مارکسیسم انسان‌شناختی فرانسه، در جریان سال‌های 1970 (هرچند که به شیوه‌ی بسیار ناقصی به زبان انگلیسی ترجمه شد)، واکنشی به آن بود.

از ده سال گذشته تاکنون، مردم‌شناسی و انسان‌شناسی در پی تصویر نشانگرِ جدیدی هستند، زیرا رقابت، حداقل در فرانسه، با برخی علوم اجتماعی نزدیک (به خصوص جامعه‌شناسی و علوم سیاسی) می‌تواند منجر به نوعی آشفتگی شود. برخی میدان‌های پژوهش که کم و بیش در عمل به حال خود رها شده‌اند، در انحصار سبک کارهایی درمی‌آیند که تا حدودی، یا به طور ناشیانه، از جنبه‌ی تفهمی، تعاملی یا موضعی (امر سیاسی از پایین) انسان‌شناسی الهام می‌گیرند. سنت‌های عمیقاً فردگرایانه انتخاب میدان‌ها یا کاوش‌ها، بی‌آن که به زبان گفته آید، جای سنت مکاتب نظری-عقیدتی یا استاد نمایانه «عصر طلایی» اختراع انسان‌شناختی را می‌گیرند. فهم این همه دشوار می‌نماید به خصوص که در فرانسه تکه پاره شدن نهادی و نبود مرجع تربیتی وفاقی، از همان سال‌های آموزش خود، مردم‌شناس مبتدی را در فضایی غبارآلود و نامطمئن، قرار می‌دهد.
 
تصویر نهایی رشته بسیار به یک شهر فرنگ شبیه است که در آن از هر حرکت، تصویر بدیعی تولید می‌شود. سنت ملی به طور حتم آزاردهنده‌ترین صافی به حساب می‌آید: ما در فرانسه در مورد مردم‌شناسی‌های روسی و ژاپنی یا حتی امریکایی چه می‌دانیم؟ (8) این نادانی نسبی، گریبان همه را گرفته است: این امر مردم‌شناسی را به میدان پژوهشی دست دوم تغییر شکل می‌دهد، زیرا باید برای فهم کامل هویت خاص انسان‌شناسی خود، به دلایل تفاوت سایر مردم‌شناسی‌ها دست یابد. این فاصله‌ی علمی به ما می‌گوید که با واژگونی شرایط معاصر از نظر میدان‌ها و روش‌های پژوهش، شاید روزی بتوان مردم‌شناسی‌های اساساً جدیدی در سطح نظری تولید کرد؟ (9)
 
پی‌نوشت‌ها:
1. Annual Review of Anthropologr
2. Archeologie
3. Anthropologie physique
4. Linguistique
5. Anthropologie sociale
6. Anthropologie culturelle
7. رجوع کنید به مورد بسیار بدیع انسان‌شناسی کِبِکی که شدیداً متأثر از سنت امریکایی و فرانسوی است؛ و نیز بخوانید مجله‌ی Anthropologie et Société
8. رجوع کنید به:
Wladimir Berleowich, 'Regards sur l'anthropologie soviétique, Cahiers du monde russe et soviVtique, vol XXXL, n 2-5, 1990.
9. Copans, 2000.
 
منبع:
در آمدی بر مردم‌شناسی و انسان‌شناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394

  بیشتر بخوانید :
  جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
  آغاز مردم شناسی
  انسان شناسی و کارکردگرایی