صفتهای خوب و صفتهای بد
در تربیت صحیح مهمترین چیز انتخاب آگاهانه آن چیزهایی است که به فرزندانمان آموزش میدهیم. بسیاری از اوقات به خاطر دغدغههایمان نوعی از تفکر و عمل را ناخواسته به فرزندانمان آموزش میدهیم که به صلاح آنها نیست. در این مقاله به صفاتی در کودکان میپردازیم که رسول خدا از آنها تمجید میکنند؛ صفاتی که امروز به نحو معکوس مرکز توجه بسیاری از والدین هستند.
چکیده
در تربیت صحیح مهمترین چیز انتخاب آگاهانه آن چیزهایی است که به فرزندانمان آموزش میدهیم. بسیاری از اوقات به خاطر دغدغههایمان نوعی از تفکر و عمل را ناخواسته به فرزندانمان آموزش میدهیم که به صلاح آنها نیست. در این مقاله به صفاتی در کودکان میپردازیم که رسول خدا از آنها تمجید میکنند؛ صفاتی که امروز به نحو معکوس مرکز توجه بسیاری از والدین هستند.
تعداد کلمات:1370 زمان مطالعه: 7دقیقه
در تربیت صحیح مهمترین چیز انتخاب آگاهانه آن چیزهایی است که به فرزندانمان آموزش میدهیم. بسیاری از اوقات به خاطر دغدغههایمان نوعی از تفکر و عمل را ناخواسته به فرزندانمان آموزش میدهیم که به صلاح آنها نیست. در این مقاله به صفاتی در کودکان میپردازیم که رسول خدا از آنها تمجید میکنند؛ صفاتی که امروز به نحو معکوس مرکز توجه بسیاری از والدین هستند.
تعداد کلمات:1370 زمان مطالعه: 7دقیقه
نویسنده:رضیه برجیان
در دنیای امروز که روزبهروز معنای واژهها و مصداق آنها تغییر میکنند. در دنیایی که رسانهها دستاندرکار شکل دادن سلیقهها هستند، بد نیست گاهی با خودمان بیندیشیم آنچه را خوب میدانیم و فرزندانمان را بدان دعوت میکنیم آیا واقعاً خوب هستند و آیا آنچه را بد میپنداریم واقعاً بدند؟
فراموش نکنیم که پیامبر اسلام فرمودند «کل مولود یولد علی الفطره»[1] پس شاید اگر فطرت کودکانمان را آلوده نکنیم دیگر نیازی نباشد به نگرانی نسبت به عاقبت کار آنها. درواقع نگرانی ما حتی آن هنگام که درست است جز بدتر شدن شرایط نتیجه و اثری نخواهد داشت. پیامبر اکرم در روایتی میفرمایند: «اُحِبُّ الصِّبیانَ لِخَمسٍ: الأَوَّلُ: أنَّهُمُ البَکّاؤونَ، وَالثّانی: یَتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ، وَالثّالِثُ: یَختَصِمونَ مِن غَیرِ حِقدٍ، وَالرّابِعُ: لا یَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَیئا، وَالخامِسُ: یَعمُرونَ ثُمَّ یُخَرِّبونَ؛ من کودکان را به خاطر پنج چیز دوست دارم: اوّل اینکه اهل گریهاند، دوم اینکه در خاک میغلتند، سوم اینکه با هم دعوا میکنند؛ امّا کینهای به هم ندارند، چهارم اینکه براى فردا چیزى نمیاندوزند و پنجم اینکه میسازند و سپس خراب میکنند»[2].
این پنج صفت از صفتهایی است که باید در تربیت دینی برای ماندگاریشان برنامهریزی کنیم.
اهل گریه
وقتی فرزندمان ناراحت و با صورت پر از بغض به خانه میآید، همه همتمان میشود که اشکهایی را که در چشمانش حلقهزده بر روی صورتش جاری نشود. خوب یا بد؛ این مسئله ما نیست. دلمان جز با نشاندن لبخند بر لبان او آرام نمیگیرد. اینکه گریه کمک میکند رفتار بد دوستش را فراموش کند و از او کینه به دل نگیرد را راحت فراموش میکنیم. فراموش میکنیم در زمان فوران احساسات راههای مختلفی برای تخلیه روانی است؛ یکی عصبانیت، یکی گریه و یکی... و یکی... .
از میان تمام این راهها کودک با فطرت پاک خویش آنی را انتخاب میکند که برای خودش و اطرافیانش کمهزینهتر است؛ گریه.
و ما با نگرانی او را دعوت میکنیم به راههای دیگر؛ راههایی که اصلاً هم امن نیستند، راههایی چون خشم و حسادت و کینه. این میشود که فرزند ما حتی آنگاه که با چشم گریان از بازی با دوستانش بمی گردد ساعتی نشده باز خواهان بازی با آنهاست؛ اما ما نگران دوباره گریانشدن چشمان او و این میشود شروع بحثی که آنها دوستان خوبی برایت نیستند، مگر ندیدی ساعتی پیش با تو چه کردند و این یعنی آموزش فراموش نکردن بدی اندک دیگران بهجای بخشش و گذشت. همین میشود که فردا شاکی میشویم فرزندمان دیروز با خواهرش بحثش شده اما هنوز حوصله دیدن هم را ندارند و یادمان میرود که خودمان چند روز قبل یادش دادهایم که نباید فراموش کند؛ چون فراموش کرده بودیم که کودکان زود راضی میشوند و زود ناراضی.
از میان تمام این راهها کودک با فطرت پاک خویش آنی را انتخاب میکند که برای خودش و اطرافیانش کمهزینهتر است؛ گریه.
و ما با نگرانی او را دعوت میکنیم به راههای دیگر؛ راههایی که اصلاً هم امن نیستند، راههایی چون خشم و حسادت و کینه. این میشود که فرزند ما حتی آنگاه که با چشم گریان از بازی با دوستانش بمی گردد ساعتی نشده باز خواهان بازی با آنهاست؛ اما ما نگران دوباره گریانشدن چشمان او و این میشود شروع بحثی که آنها دوستان خوبی برایت نیستند، مگر ندیدی ساعتی پیش با تو چه کردند و این یعنی آموزش فراموش نکردن بدی اندک دیگران بهجای بخشش و گذشت. همین میشود که فردا شاکی میشویم فرزندمان دیروز با خواهرش بحثش شده اما هنوز حوصله دیدن هم را ندارند و یادمان میرود که خودمان چند روز قبل یادش دادهایم که نباید فراموش کند؛ چون فراموش کرده بودیم که کودکان زود راضی میشوند و زود ناراضی.
با اندکی خاک سرگرم میشوند
کودکان برای تفریح و شاد بودن و لذت بردن چیزی بیش از کپهای خاک و چند هم سن و سال نمیخواهند. آنان به همین اندک هم راضیاند و مهمتر از آن میدانند چگونه لذت ببرند از تمام چیزهایی که طبیعت بیدریغ به آنها هدیه میکند. چیزی که ما در هیاهوی تمدن مدرن فراموش کردهایم. آنها خوب میدانند که میتوان آسوده از حرف و نگاه مردم شادمانه زندگی کرد. پس بهسادگی در کنار زمینی خاکی یا باغچهای ساعتها بازی میکنند؛ بدون دغدغه و ما نگران از تمیزی لباسشان و اتوکشیده بودن سرووضعشان منعشان میکنیم و به دستشان اسباببازیهای پر زرق و برق میدهیم. یادشان میدهیم که ببین تو چه اسباببازی خوبی داری چه ماشین و عروسک قشنگی که دوستت ندارد پس قدردان باش و آنها هم بهسادگی همین جملات ما را تحویل دوستشان میدهند و این میشود آغاز یادگرفتن فخرفروشی. بعد دیگر بازی با همسالان، چوب و خاک راضیشان نکرد و اسباببازیهایشان تکراری شد چارهای نمیبینیم جز دادن بازیهای رایانهای به دست آنها؛ بیخیال همه مضرات آن.
دعوا میکنند نه از سر کینه
دعوا برای بچهها بخشی از بازی است حتی آنگاه که با چشم گریان به نزد ما میآیند، در طلب آرامشاند نه چیز دیگر؛ نیامدهاند از دوست و همبازیشان شکایت کنند، آمدهاند در طلب آرامش؛ آرامشی که جز دامان پرمهر مادر و پدر جایگاهی برای آن نمیشناسند. این ما هستیم که ناشیانه میپرسیم چه شده است و بعد قضاوت میکنیم و حکم صادر میکنیم آنقدر تند و سریع که فرزند بیچارهمان فرصت نمیکند چیزی بگوید یا حتی گریهاش را تمام کند ما هم خیالمان راحت میشود که فرزند دلبندمان آرام شده است؛ اما نه با محبتی که در طلب آن آمده بود که با یادگیری مقصر دانستن دیگری یا خودش دریم بدون فکر به او یاد میدهیم که در هر حادثه جزئی دنبال مقصر بگرد و...
دعوا برای بچهها بخشی از بازی است حتی آنگاه که با چشم گریان به نزد ما میآیند، در طلب آرامشاند نه چیز دیگر؛ نیامدهاند از دوست و همبازیشان شکایت کنند، آمدهاند در طلب آرامش؛ آرامشی که جز دامان پرمهر مادر و پدر جایگاهی برای آن نمیشناسند.
چون مدتهاست خودمان هم فراموش کردهایم که شادیهای بزرگ را باید غنیمت شمرد نه ناراحتیهای اندک حاشیه آنها را بزرگ کرد و همین را هم یاد میدهیم غافل از آنکه دنیا جایی است که با ابتلائات گلولهپیچ شده است[3] و شادی خالص ظرف تحققش آخرت است نه دنیا.
دعوا برای بچهها بخشی از بازی است حتی آنگاه که با چشم گریان به نزد ما میآیند، در طلب آرامشاند نه چیز دیگر؛ نیامدهاند از دوست و همبازیشان شکایت کنند، آمدهاند در طلب آرامش؛ آرامشی که جز دامان پرمهر مادر و پدر جایگاهی برای آن نمیشناسند.
چون مدتهاست خودمان هم فراموش کردهایم که شادیهای بزرگ را باید غنیمت شمرد نه ناراحتیهای اندک حاشیه آنها را بزرگ کرد و همین را هم یاد میدهیم غافل از آنکه دنیا جایی است که با ابتلائات گلولهپیچ شده است[3] و شادی خالص ظرف تحققش آخرت است نه دنیا.
برای فردا ذخیره نمیکنند
بچهها مومنند به همان خدایی که امروزشان و دیروزشان را کفایت کرده است و میدانند که باید حال را غنیمت شمرد و موجود را نباید فدای موهوم کرد؛ اما ما که از یاد بردهایم این روایت امیرالمؤمنین را که لحظه میان دو عدم را غنیمت شمار[4] نیمی از وقت خویش را به نگرانی فردا میگذرانیم و نیمی را به غصه آنچه گذشته است. از آنها هم میخواهیم همینگونه عمل کنند و به جای لذت بردن از حال و تمرکز بر آنچه میکنند به فردا فکر کنند. از آنها نمیخواهیم کاری را که الان در دست دارند درست انجام دهند چون پیامبر فرمودهاند: «إنَّ اللّهَ تَعالى یُحِبُّ إذا أحَدُکُم عَمَلاً أن یُتقِنَهُ؛ خداوند متعال دوست دارد که هرگاه فردى از شما کارى میکند آن را درست (بیعیب) انجام دهد»[5]. از آنها میخواهیم الان خوب درس بخوانند تا فردا برای خودشان کسی شوند (نه برای خدا). از آنها میخواهیم که الان مسئولیتهایشان را در خانه درست انجام دهند تا فردا که ازدواج کردند ... و یادمان میرود که شاید فردایی ورای امروز نباشد یا شاید اصلاً این فردا نسبتی با تخیلات ما نداشته باشد؛ و اینگونه بیش از آیندهنگری حرص و بخل را آموزش میدهیم بدون آنکه بخواهیم و بعدها شکایت میکنیم که بچهها هم بچههای قدیم ما کی اینقدر از پدر و مادرمان انتظار داشتیم.
میسازند و خراب میکنند
بچهها میسازند و خراب میکنند و هردو را بازی میدانند و ما میسازیم و میسازیم و بعد هر وقت خطی بر آنچه ساختهایم بیفتد یا لباسی که با کلی زحمت تهیه کردیم لکه بر آن نقش بندد عزا میگیریم آنقدر که انگار گناهی بزرگ واقعشده است. آخر ما میسازیم برای ماندن و نه برای خراب کردن درحالیکه دنیا آمدهایم نه برای ماندن که برای رفتن و اینگونه میشود که بهجای آنکه مثل فرزندانمان موقع بازی و سرگرمی ساختن و خراب کردن اسباببازیهایشان همراه آنها بخندیم عزا میگیریم و داد میزنیم که هنوز یک هفتهام نشده خرابش کردهای و او را که هاج و واج به ما مینگرد نادیده میگیریم و ادامه میدهیم اصلاً تقصیر من است نباید برای تو چیزی بخرم. درحالیکه فرزندمان آرزویش این است که آرام بگیریم و زبان حال او را که میگوید ببین چیزی نشده من با همینها هم که تو خرابش میخوانی میتوانم روزها بازی کنم و لذت ببرم دریابیم.
آخر ما یادمان رفته دنیا رفتنی است و هیچچیزش ماندنی نیست که ساختن و خراب شدن و آنچه خوب و بدش مینامیم از دنیا سرگرمی است، که اولواالالباب مقهور آن نمیشوند بل بدان میخندند و فرصتش میخوانند، فرصتی برای به دست آوردن آنچه باقی است در مقابل آنچه فانی است.
آخر ما یادمان رفته دنیا رفتنی است و هیچچیزش ماندنی نیست که ساختن و خراب شدن و آنچه خوب و بدش مینامیم از دنیا سرگرمی است، که اولواالالباب مقهور آن نمیشوند بل بدان میخندند و فرصتش میخوانند، فرصتی برای به دست آوردن آنچه باقی است در مقابل آنچه فانی است.
پی نوشت:
[1]. بحار الأنوار، ج 3، ص 281.
[2]. دانشنامه قرآن و حدیث، ج 14، ص 310.
[3]. گفتاری در باب صبر، ص 74.
[4]. غررالحکم و درر الکلم، ج 1، ص 224.
[5]. انتظار بشر از دین، ص 231.
منابع
1- العلامة المجلسی، بحار الأنوار، دارالاحیاء التراث.
2- دانشنامه قرآن و حدیث، محمد محمّدی ری شهری.
3- گفتاری در باب صبر، خامنهای، علی، انتشارات غدیر، 1354.
4- غررالحکم و درر الکلم، تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، محقق: رجائى، سید مهدى، دار الکتاب الإسلامی، قم، دوم،1410 ق.
5- انتظار بشر از دین، جوادی آملی، عبدالله، مرکز نشرِ اسراء، چاپ سوم، 1384 ه ش.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}