نگاهی به تاریخ و رویکردهای مردم‌شناسی
 
چکیده
تجدد، پویایی تناقض‌آلودی است و تحول‌گرایی نهفته در فلسفه‌های اجتماعی قرن‌های هجدهم و نوزدهم، پیوسته بازشناسی دیگری را به نیاز متمدن کردن او پیوند می‌زند. اُمت واحده تحت نظر خدای قرون وسطا جای خود را به سلسله مراتبی انگاشتن طبیعی تمدن‌ها می‌دهد. بدین‌گونه، راه نسبی گرایی تدریجی فرهنگی و اجتماعی هموار می‌شود، که خود موضوع مردم‌شناسی قرن بیستم را تشکیل می‌دهد.
 
تعداد کلمات: 1999 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

 
نویسنده: ژان کوپانس
برگردان: حسین میرزایی
 
مردم‌شناسی و انسان‌شناسی رشته‌هایی علمی‌اند که از تجربه‌ی سیاسی و فکری جهان غرب زاییده شده‌اند. دیگری وجه مشترک همه گفتمان‌هاست. کنجکاوی در قبال فرهنگ‌های متفاوت و شیوه‌های رفتاری غریب، امری جاودانی و جهانی است. اما مردم‌شناسیِ میدانیِ قرن بیستم، با وجود گوناگونی‌های بی‌شمار «ملی»، نظری و روان‌شناختی آن، در حرکت تاریخی خاص خود قرار دارد و آن هم تجدد غربی است که چهار قرن از رنسانس تا ابداع علوم اجتماعی حرفه‌ای را پوشش می‌دهد. ملاک من وجود گفتمان یا حتی شیوه‌ی توصیفی و طبقه‌بندی دگربودگی نیست. هر تمدنی، هر فرهنگی چنین سازوکارهای هویتی و تفاوتی را تولید می‌کند. از یونان (1) آغاز کنیم که مثال خوبی است، چرا که او دیگران را بَربَر می‌دانست.
 
از سوی دیگر، جنبه‌ی علمی مردم‌شناسی می‌تواند مورد بحث قرار گیرد: تحول‌گرایی ساده‌نگر قرن نوزدهم، نبود دغدغه‌ی روش‌شناختی بنیان‌گذاران (2)، جنبه‌ی درمجموع نامتجانس سنت رشته‌ای، نقش عوامل عقیدتی و نه علمی را در بلوغ و تحول آن نشان می‌دهد. اما از هنگامی که وفاق حداقلی در مورد خود-تولیدی (3) داده‌ها شکل می‌گیرد، از زمانی که یکسان‌سازی تطبیقی، الگوهای فهم‌پذیری رخدادهای به ظاهر بی‌معنا (با دید عادت‌های اجتماعی و ذهنی غرب) را بنا می‌نهد، و از زمانی که ماشین عینی‌سازی دیگری (به کمک آموزش و پژوهش علمی حرفه‌ای) بازتولیدپذیر و نهادینه‌ای می‌شود، نگاه مردم‌شناختی هرروز کم‌تر از روز پیش به سوی سفرهای بی‌هدف و ذهنیت کم و بیش انتقادی مشاهده‌گر غیرحرفه‌ای چرخیده است. اما به خصوص، جدا کردن شکل‌گیری مردم‌شناسی از سرنوشت مردمانی که به آن امکان ایجاد شدن را داده‌اند، غیرممکن است. حتی بر سَبیل استعاره هم که شده، باید گفت مردم‌شناسی با سلطه‌ی فرهنگ غربی، از زمان برده‌داری تا فتوحات استعماری، از تحمیل فرهنگ‌های نوشتاری تا حتی نسل کشی ساده و راحت، بی‌ارتباط نیست. با وجود این، مجموعه‌ی این عوامل از همان ابتدا، اندیشه‌ی فلسفی، سپس تاریخی- اجتماعی‌ای را تولید کرده است که در مورد سلطه، دگربودگی (4) به تفکر پرداخته و پویایی به اصطلاح تمدن‌ساز را به نقد کشیده و وجوه متمایز و متفاوت تصور ذهنی را نسبت به پیش‌داوری‌های معمول پیش کشیده است.
 گردشی تاریخی، و حتی جغرافیایی، ضروری است؛ گردشی که اجازه می‌دهد تا اهمیت عوامل مختلف را در ساخت انسان‌شناسی برآورد کنیم و تصور تبلیغاتی دیروز را (تصاویر آثار کوچه‌بازاری، برنامه‌های تلویزیونی، درس‌های سال اولی!) با برنامه‌ی فرداها که در دست تجربیات آزمایشگاهی است، اشتباه نگیریم. مردم‌شناسی باید تاریخ خود را تولید کند (و چیزی که بیست سالی است مطرح است ). زیرا تنها پژوهش‌گر است که می‌تواند از درون به تفکیک آنچه به سنت‌های رشته‌ای و آنچه به وضعیت اجتماعی و فرهنگی میدان‌های پژوهش و آنچه به تفسیر فردی و جمعی حرفه مربوط می‌شود، دست بزند. متناقضاً، مردم‌شناسی تصویر رشته‌ای محافظه کار و سنت‌گرا را به ذهن ما متبادر می‌سازد، درصورتی که تنوع بسیار فراوان چشم اندازها و سرعت جهش‌های آن، ارائه‌ی تعریفی از سنت رشته و ریختن طرحی را که مورد پذیرش همگان باشد، بسیار دشوار می‌سازد.
برای این که راه خود را در دستاوردهای این دو رشته پیدا کنیم، گردشی تاریخی، و حتی جغرافیایی، ضروری است؛ گردشی که اجازه می‌دهد تا اهمیت عوامل مختلف را در ساخت انسان‌شناسی برآورد کنیم و تصور تبلیغاتی دیروز را (تصاویر آثار کوچه‌بازاری، برنامه‌های تلویزیونی، درس‌های سال اولی!) با برنامه‌ی فرداها که در دست تجربیات آزمایشگاهی است، اشتباه نگیریم. مردم‌شناسی باید تاریخ خود را تولید کند (و چیزی که بیست سالی است مطرح است (5)). زیرا تنها پژوهش‌گر است که می‌تواند از درون به تفکیک آنچه به سنت‌های رشته‌ای و آنچه به وضعیت اجتماعی و فرهنگی میدان‌های پژوهش و آنچه به تفسیر فردی و جمعی حرفه مربوط می‌شود، دست بزند. متناقضاً، مردم‌شناسی تصویر رشته‌ای محافظه کار و سنت‌گرا را به ذهن ما متبادر می‌سازد، درصورتی که تنوع بسیار فراوان چشم اندازها و سرعت جهش‌های آن، ارائه‌ی تعریفی از سنت رشته و ریختن طرحی را که مورد پذیرش همگان باشد، بسیار دشوار می‌سازد.
 

نگارش تقویم تولد و تحول [یک] رشته‌ی [علمی] معنای زیادی ندارد، زیرا پدیده‌ای متکثر است و به سلسله تاریخ‌های خاص و موضوعات متمایز ارجاع می‌دهد. در فرانسه، سفر اکتشافی بُدَن (6)، که انجمن دیده‌بان‌های انسان (7) در سال‌های 1800-1804 ترتیب داده بود، به «سرزمین‌های جنوبی» صورت گرفت. اما گزارش‌های این انجمن تقریباً هیچ گونه اثری در طی قرن نوزدهم در پی نداشت. در صورتی که تعلیمات «مردم‌نگارانه‌ی» رئیس جمهور امریکا تامس جفرسون (8) در 1803، اشتهای امریکایی را که بیش از یک قرن فرو ننشست، برای مطالعه‌ی سرخ پوستان برانگیخت (9). پس باید پدیده‌ها را با چشم‌اندازی تطبیقی و درازمدت بررسی کرد.

به طور حتم، به نظر می‌رسد که اغلب سنت‌ها کم و بیش به عصر روشنگری، در قرن هجدهم بازمی‌گردند. در این قرن فلاسفه‌ی فرانسوی، نقادان سفرنامه‌ها و قوم مداری فرهنگی (مونتسکیو (10)، ولتر (11)، دیدِرو (12)، روسو (13))، نقش بنیادگذار را بازی می‌کنند. در این جا چندین تفسیر ممکن می‌گردد: یکی از آن‌ها عبارت است از این که باید بیش‌تر به عقب بازگردیم و با تردید در وحدانیت قلمرو خدایی و با ارزش نهادن بر تنوع انسانی، نشانه‌های انقطاع عقیدتی را شناسایی کنیم.
 
اما این بار نیز، چنین چشم‌اندازی ما را از فرضیه‌ی اصلی خود دور می‌سازد، به این معنا که مردم‌شناس، به عنوان تولیدکننده‌ی داده‌های خود، تنها در پایان قرن نوزدهم ظاهر می‌شود، حتی اگر برخی از پنداره‌هایی که به کار می‌گیرد، سابقه و قدمتی (احیاناً نیم‌قرنی) داشته باشند. ما مجازیم که این دوره را دوره‌ی بلوغ «ماقبل تاریخی» بنامیم، در حالی که به خوبی می‌دانیم چنین تمایزی سلیقه‌ای است.

  بیشتر بخوانید :  انسان شناسی و اشاعه گرایی

شمولیت جهانی انسان‌گرایی نگاه غربی، امری کاملاً تردیدپذیر است: مفهوم وحشی نجیب (14)، به عنوان اسطوره، موفق به پنهان داشتن مفاهیم بَربَر یا بوم‌زادِ فرمان ناپذیر نمی‌شود. تجدد، پویایی تناقض‌آلودی است و تحول‌گرایی نهفته در فلسفه‌های اجتماعی قرن‌های هجدهم و نوزدهم، پیوسته بازشناسی دیگری را با نیاز متمدن کردن او، حتی به زور، به هم پیوند می‌زند. اُمت واحده تحت نظر خدای قرون وسطا جای خود را به تناقض دوگانه‌گرای اکتشافات سترگ می‌سپارد (آیا غیرمسیحی واقعاً انسان است؟)؛ دیالکتیک فیلسوف و «وحشی» او، به سلسله مراتبی انگاشتن طبیعی تمدن‌ها منجر می‌شود. بدین‌گونه، راه نسبی گرایی تدریجی فرهنگی و اجتماعی هموار می‌شود، که خود موضوع مردم‌شناسی قرن بیستم را تشکیل خواهد داد. دیگری در فکر ما، بدون ما وجود دارد، حتی اگر چنین سوداگری با قوانین سخت اقتصاد سیاسی جهانی روبه‌رو شود (مانند برده‌داری یا بعدها کار اجباری). منظور نهایی از سفرنامه‌ها، تا زمانی که سفرهای اکتشافی بزرگ طبیعت‌گراهای قرن هجدهم ثابت نکنند که کنجکاوی علمی می‌تواند با اراده، سازمان‌دهی و هدایت شود، مردم‌شناسی تلقی نمی‌شود. در عمل، نخستین الگوی مردم‌شناختی کم‌تر کارِ سیاحِ «هوشمند» است تا دانشمند پشت‌میزنشینی که منابع را گردآوری، تلفیق و نقد می‌کند. مردم‌شناس قبل از هر چیز فرهیخته است و نه مکتشف. با توجه به این، مطالعه‌ی توالی نخستین گام‌ها اجازه می‌دهد تا چندین شخصیت کلیدی را‌ شناسایی کنیم، شخصیت‌هایی که با تکیه بر عقلانیت احتمالی انواع دیگرِ زندگی‌ها، عزم فکری برای تردید در پیش‌داوری‌های خود را نشان داده‌اند، زیرا وجوه طبقه‌بندی، واژگان، عناصر ممکن قیاس فهم دیگری را تسهیل نمی‌کنند. ماشین خیالی محیرالعقول قرون وسطایی هنوز هم در سده‌های پانزده و شانزدهم کار می‌کند. به باور اِ. پَگدِن (15) (1982) که «سقوط انسان طبیعی» (16) را به تصویر کشیده، اولین الگویی که برای تحلیل رفتار سرخ پوستان امریکا به کار گرفته شده، نظریه‌ی روان‌شناختی برده‌داری طبیعی ارسطو بوده است.
 
این‌ها مسائل مربوط به کشف امریکا، حقوق سیاسی و اخلاقی اشغالگران آن، مردمان سرخ‌پوست، بودن یا نبودن وجدانی مسیحی است که آن همه انتشارات و ضد انتشارات را به بار آورده‌اند (17) (از خود می‌پرسیم آیا این است انسانیت انسانی؟). مسلماً، این ملاحظات دینی، ابتدا از خلال مکتب سالامانک (18) (دومینیکن‌ها) و سپس از پایان قرن شانزدهم، با یسوعیان (ژزوئیت‌ها (19)) در اسپانیا گسترش می‌یابند. دو شخصیت، نقشی تعیین‌کننده در ایجاد این نوع از برنامه‌ی مردم‌شناسی تطبیقی بازی می‌کنند: بارتولومه دو لاس کازاس (20) دومینیکنی (1474-1566) و خوسه دو آکوستا(21)ی ژزوئیت (1539-1600) (22).
 
بی. بوشر (23) خاطرنشان می‌سازد که گسست میان الهیات و شناخت انسان به این دوره و به خصوص به مونتنی (24)، برمی‌گردد که نست دادن این امر به طور انحصاری به فلاسفه‌ی قرن هجدهم کاملاً اغراق‌آمیز است. (25) آنچه بدیهی می‌باشد این است که از همان قرن شانزدهم این فکر آغاز شده است و مجادله‌ای وسوسه‌انگیز و قهقرایی قرن‌های آینده را تحت تأثیر قرار می‌دهد: حال باید دید کدام است سهم واقعیت و عینیت در نوشته‌های سیاحانی که همیشه خود، شاهد عینی آنچه با خود آورده‌اند، نبودند؟ جامعه شناسِ کم و بیش انتقادی شناخت سعی بر آن دارد که پیش‌داوری‌های اطلاع‌رسان‌ها را از پیش‌داوری‌های مشاهده‌گرها تفکیک کند. پایگاه اجتماعی مؤلف، درجه‌ی فرهنگ او، رغبت کم و بیش زیاد او به ساده‌نگری یا به پیش‌داوری، تدریجاً موضوع این مجادله می‌شوند. همان طور که ژ. شینار (26) می‌نویسد: «مرحله‌ی نخست کار، وهله‌ی ویژگی‌ها و مفردات است... در این مرحله جنبه‌ی اساسی رخدادهای گردآوری شده، ویژه بودن و مفرد بودن آن‌هاست: به این معنا که در نوع خود منحصر به فرد هستند. به این جهت به خوبی درمی‌یابیم که این رخدادها به نظر فلاسفه قابل استناد نبوده‌اند. (27)» در این صورت، اظهارات ژان-ژاک روسو در 1755 یا گفته‌های کنودز لیمز (28) در 1762 درباره‌ی تبدیل برخی فیلسوف‌ها به سیاحان برای جمع آوری توصیف‌های سنجیده و اندیشیده، از این منظر است.
 
 ادامه دارد..

پی‌نوشت‌ها:
1. Hérodote
2. مارسل مُوس جز همان چیزی که بعدها در کتاب راهنمای قوم‌نگاری (Manual d'Ethnographie, paris, payot, 1947) منتشر کرده، هرگز کار میدانی انجام نداده است. اما برای مثال در مورد مارگارت مید نخستین پژوهش‌های او در ساموآ (samoa) از سوی دِرِک فریمن (Derek Freeman) مورد انتقاد واقع شده است. در این مورد رجوع کنید به پژوهش:
S. Tcherkézoff
3. alterité
4. autoproduction
5. رجوع کنید به انتشارات G. Stocking در ایالات متحد و G. Gaillard (2004) یا J. Jamin در فرانسه.
6. L'expédition Baudin هدایت این سفر اکتشافی به عهده‌ی نیکولا بُدَن فرانسوی بود که گروه‌هایی از جغرافی‌دان‌ها و طبیعت گراها وی را همراهی می‌کردند. گستره‌ی این سفر از آن سوی پرتگاه بن اسپرانس تا نقاط مختلف اقیانوس آرام را شامل می‌شد. (مترجم)
7. la Société des observations de l'Homme
8. بیستم ژوئن 1803، منتشر شده در:
M. Lewis, W. Clark, Le grand Retour, Paris, Phébus, 1993, pp. 415-422.
9. رجوع کنید به تحلیل شرح حال 600 سرخ‌پوست سرشماری شده توسط دی. برامیل (D. Brumble) در 1993.
10. Charles Louis de Secondat, Baron de la Bréde et de Montesquieu
11. Voltaire
12. Diderot
13. Jean-Jacque Rousseau
14. Bon sauvage
15. A. Pagden
16. La chute de l'homme naturel
17. رجوع کنید به فیلم تلویزیونی تناقض‌گویی والا دولید (La Controverse de valladolid) از ژ. دی. ورهائگ (J. D. Verhaeghe) از شبکه‌ی فرانس 3- هفت، 1991.
18. Salamanaque؛ این مکتب شیوه‌ی عمومی نوزایی تفکر در حیطه‌های مختلف را در قرن شانزدهم تعریف می‌کرد که دین‌شناسان اسپانیایی را در راستای برنامه‌های بنیان‌گذار این مکتب فرانسیسکو ویتوریا (1546-1483) به پژوهش دعوت نمود. از دوران رنسانس، برداشت‌های سنتی از انسان و روابط او با خدا و جهان هستی در اروپا با پیدایش انسان‌گرایی سخت به چالش کشیده شد و این مسائل ابتدا توسط این مکتب در اسپانیا مطرح شد و سپس به کل اروپا اشاعه یافت. موضوعات مورد مطالعه در این مکتب حول محور انسان و مشکلات عملی او (اخلاق، اقتصاد، حقوق و غیره) می‌گشت. (مترجم)
19. jésuites؛ فرقه‌ای کوچک از مسیحیان که در 1540 توسط قدیس ایگناس دو لویولا (Saint Ignace de Loyola) در اسپانیا به وجود آمد. این فرقه معتقد به سه اصل تقوی، فقر و اطاعت از پاپ بود. دو محور اساسی نزد آن‌ها اهمیت زیادی داشت: اول لزوم ارتقا و رشد معنوی ودانش خود (با تشکیل کالج‌های آموزشی یسوعی گروه بزرگی از متفکران اروپایی چون مونتسکیو، ولتر و مولیر از آن‌ها بیرون آمدند)، و دوم گسترش دین مسیح در جهان (اعزام میسیونرهای مذهبی به همه جای دنیا). (مترجم).
20. Bartolomé de las Casas
21. José de Acosta
22. بخوانید:
B. De las Casas, Très brève relation de la destruction des Indes (1582), Paris, La Dècouvert, 1984.
همین طور
J. de Acosta, Historie naturelle et orale des Indes occidentales (1589) Paris, Payot, 1979
23. B. Bucher
24. Michel Eyquem de Montaigne
25. «گفتمان انسان‌شناختی و گفتمان الهیات در قرن شانزدهم: مدح و ثنای ریمون دُ سبوند (Raymon de Sebonde) از مونتنی» در Bo Rupp-Eisenreich (متون گردآوری و ارائه شده)، Histories de l'anthropologie: XVI-XIV siècles, Paris, Klincksieck, 1984, pp. 43-54.
26. G. Chinard
27. l'Amérique et le reve exotique dans la littérature francaise au 17 et au 18 siecle, Paris, Hachette, 1913, p. 101.
28. Kunds Leems
 
منبع:
در آمدی بر مردم‌شناسی و انسان‌شناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394

  بیشتر بخوانید :
  جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
  آغاز مردم شناسی
  انسان شناسی و کارکردگرایی