نسبت مردم‌شناس با سیاست
 
چکیده
از دهه‌ی 1980، مفاهیم قومیت و قوم جایگاه نخست را در انسان‌شناسی جهانی اشغال کرده‌اند. قوم، در قلب اخبار مربوط به مطالبات «نژادی» یا منطقه‌ای به صورتی از «بازابداع سنت» متوسل شده است. موضوع بر سر خوانش مجدد فرهنگ گرا و سیاسی موضوعات انسان‌شناسی در لحظه‌ای از تاریخ است که به نظر می‌رسد فهم کلیت‌های اجتماعی متجانس، سنتی یا به طور ساده‌تر آگاه به خود، بیش از پیش دشوار شده باشد. این توصیف چندگانگی قومی و بنابراین آگاهی‌های قومی در برابر اقوام دیگر و دولت مرکزی، مفهوم‌سازی قومیت را قوام بخشیده است.
 
تعداد کلمات: 1327 کلمه تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
 
نویسنده: ژان کوپانس
برگردان: حسین میرزایی
 
سنت مضاعف طبقه‌بندی‌کننده و مقایسه‌گرای مردم‌شناسی فرصت را برای فوران شگفت‌آور گونه‌های سازمان اجتماعی و به طور دقیق‌تر، سازمان‌های اجتماعی-سیاسی فراهم آورده است. گونه‌شناسی‌های خاص برای خویشاوندی، اقتصاد یا همچنین ادیان وجود دارد. از دهه‌ی 1930 به سبب گسترش پژوهش‌های میدانی و اندیشه‌های انسان‌شناس بریتانیایی، که خود را بیش‌تر کارکردگرا (1) می‌دانند، امر سیاسی کم وبیش مستقل می‌شود. در مورد نظام‌های سیاسی اغلب با گونه‌شناسی‌های گسترده‌تر سروکار پیدا می‌کنیم؛ البته تا جایی که فرضیه‌ی ضمنی همه‌ی نظریه‌ها، تا دهه‌ی 1970، امر سیاسی را به مثابه مجموعه‌ای از کارکردهای سازگار، به عنوان ماشین نگه‌دارنده‌ی نظام فرهنگی و سازوکارهای مرتبتی و بازتولید اجتماعی مورد بررسی قرار می‌داده است.
 
سازمان اجتماعی به عنوان مجموعه‌ی ارگانیک (اسپنسر) یا بیش‌تر ساختاری (اِ. آر رَدکلیف براون) مورد بررسی قرار گرفته است. یکی از شناخته شده‌ترین الگوها، همانی است که اِمیل دورکیم (2) در 1893 در کتاب تقسیم کار اجتماعی (3) ارائه نموده است. او در این کتاب هم بستگی مکانیک جوامع قطاعی (4) را با هم‌بستگی ارگانیک جوامع جدید در تقابل قرار داده است. الگوهای دیگری، که خواه سلسله‌ای از کارکردها یا نهادهای رتبه‌بندی‌شده (پاسخ‌های فرهنگی، قشربندی اجتماعی، وجوه تولید) یا مجموعه‌هایی متشکل از گروه‌های به هم پیوسته (تبارها، کاست‌ها و طبقه‌ها)، را در رتبه‌ی نخست قرار می‌دهد. با وجود این، این رویکردهای گوناگون، همه به طور مشترک، وجود پیوندی آشکار میان تمامیت فرهنگی یا اجتماعی و وجوه سازمان و نمایش قدرت را قبول دارند. با وجود تناقض‌های آشکار میان همه‌ی این چشم اندازهای نظری، مناسب خواهد بود که ما آن‌ها را به عنوان مکمل در نظر بگیریم. از آن جا که انسان‌شناسی سیاسی، امروزه کاربرد روزمره در رشته دارد، باید چشم‌اندازی کلی‌گرا و تاریخی‌گرایانه را برای اجتناب از غرق شدن در نوعی از جامعه‌شناسی روانی شعور عامّه حفظ کند (5). مسیرهای فکری بزرگ نظری (تحول‌گرایی، کارکردگرایی، مارکسیسم) شکل دولت را در تحلیل‌های خود وارد کرده‌اند، هرچند برخی حیطه‌های فرهنگی به وضوح فاقد این خصیصه‌اند (امریکای شمالی و آمازونی، اقیانوسیه). به طور حتم، آرزوی بینش دیگری از قدرت و برجسته نمودن پیوند اجتماعی که دولت را نمی‌شناسد و جامعه در برابر دولت را ترجیح می‌دهد. دور از ذهن نیست (6). اما حتی اگر از منظر سیاست‌های محلی بنگریم (7)، انسان‌شناسی باید به مقایسه‌ها و تغییرها بیندیشند. وانگهی، روش انسان‌شناسی متخصصان علوم سیاسی را هنگامی که می‌خواستند تجدد خاص میدان‌های سیاسی ملی در افریقای سیاه، هند یا جاهای دیگر به تحلیل بکشند (8)، فریفته است.
 
اما به شکل متناقضی، هنگامی که ام. اَبِلِس (9) انتخابات سال 1989 در یُن (10)، حیات پارلمان اروپایی (11) یا مجلس ملی فرانسه (12) را توصیف می‌کند، بیش‌تر از جریان نمادگرا و تصاویر ذهنی بهره می‌جوید.
 
 گوناگونی نظام‌های دولتی
آیا می‌توان از درجه‌ی صفر امر سیاسی سخن گفت؟ آیا موقعیت و وضعیتی وجود دارد که در آن بتوان پیدایش امر سیاسی را به دلیل ظهور یک قدرت ... به ویژه سیاسی، مشاهده نمود؟ یا برعکس، همان گونه که چندین نظریه آن را عنوان کرده‌اند، همه چیز تماماً ماهیتی سیاسی دارند، زیرا نظام حفظ نظام و حل کشمکش‌ها جزو هر زندگی جمعی و هر جامعه است؟ از زیست‌شناسی اجتماعی تا کارکردگرایی، یا همین طور تا مارکسیسم، تفسیر «همه چیز سیاسی است» طرفداران متعددی دارد. در مورد مکتب‌های تحول‌گرای به خصوص امریکایی، این مکتب‌ها امروزه هنوز هم بر رابطه‌ی میان «سلطه‌ی سیاسی و تحول اجتماعی» تأکید دارند. نقد روش‌شناختی افراطی‌تر کیفیت داده‌های مردم‌نگاری و پیش‌داوری‌های غرب‌مدارانه این قدر آشکار را در این قلمرو به چالش می‌کشاند. مثلاً نزدیک به سی سال پیش، آر. اف. استیونسن (13) در مورد اثر مشهور نظام‌های سیاسی افریقایی (14) نشان داده بود که چندین سرزمین دارای دولت در عمل، نتیجه‌ی جهش اخیر وارد شده از سوی کشورگشایی‌های استعماری بوده است در صورتی که چندین مورد از جوامع بدون دولت، نهادهایی مناسکی یا اقتصادی‌ای را در خود داشته‌اند که جای دستگاه‌های فراگیر [دولت] را می‌گرفتند.
 اصرار بر دولت به طور حتم پدیده‌ای قوم‌مدارانه است، اما این مانع از آن نیست که امروزه، یانومم‌ها، نوئرها، کَنَک یا اینویت‌ها در عرصه‌های سیاسی ملی حتی بین‌المللی مشارکت داشته باشند.
 موضوع این نیست که مردم‌نگاری‌های قدیمی (از 50-100 سال پیش) آن‌ها را در سایه‌ی تجدد بازخوانی کنیم، بلکه باید دریابیم چگونه تاریخ معاصر، به این دلیل که امر سیاسی نیز در آن زمان وجود داشته، سیاست آن‌ها را الگوبندی مجدد کرده است.

گاهی انسان‌شناسی به شیوه‌ی اندکی نسنجیده واکنشی کارکرگرایانه از خود نشان می‌دهد که برحسب آن یک ساختار باید همه‌ی ساختارهای دیگر را هم‌آهنگ سازد یا آن‌ها را نمایندگی کند. اما آیا باید مانند پی‌یر کلَستر (15) این گونه اندیشید که جامعه می‌تواند در برابر بلوغ قدرت دولتی در نطفه آگاهانه سازمان یابد؟ ام. اَبِلِس از نزدیک این اصرار بر دولت را بررسی می‌کند و نتیجه می‌گیرد که به احتمالی دو پارادایم وجود دارد: پارادایم درهم تنیدگی امر سیاسی با امر اجتماعی و پارادایم تکوین امر سیاسی (به معنای تحول اجتناب ناپذیر به سوی شکل‌گیری دولت) (1990). اما اگر جهان شمولی امر سیاسی را برگزینیم، نمی‌توان به این دلیل، همه جا آن را به کار برد و قدرت را به منزله‌ی شکلی از سلطه‌ی نیابتی در نظر بگیریم. درواقع، چنین شیوه‌ای، به خصوص با تبیین امر سیاسی در جامعه‌هایی با ابعاد کوچک، جایی که در آن ریاست به نظر می‌رسد به شیوه‌ای وفاقی و دموکراتیک اعمال می‌گردد، کاملاً مطابقت دارد. آیا باید به این دلیل مردم‌نگاریِ وعده وعیدیِ پی‌یر. کلَستر، تا جایی که این روسوگرایی (16) را در کارهای ژ.لیزو (17) متخصص یانومم‌های ونزوئلا (و برزیل) می‌توان یافت، باور کنیم؛ یانومم‌هایی که مردم‌شناس امریکایی ان. چَگنُن (18) آن‌ها را به مثابه «مردمی درنده‌خو» در نظر گرفته شده است؟ سنت‌های علمیِ ملی یکی نیستند و این تنها مثال نشان می‌دهد که باید انتقادی فلسفی یا عقیدتی را با تجدیدنظر روشی همراه کرد. آیا در این مورد مشخص می‌توان از نمونه‌ی کاملاً شناخته شده‌ی نامبیکواراهای کلود لوی- استروس یاد کرد: «من در جست وجوی جامعه‌ای محدود به ساده‌ترین شکل آن بودم، جامعه‌ی نامبیکواراها همان جامعه‌ی ساده بود تا جایی که من در آن جا تنها انسان‌ها را یافتم. (19)»

  بیشتر بخوانید :  انسان شناسی و ساختارگرایی

چشم انداز نوتحول‌گرایانه‌ی امریکایی‌هایی چون جی. استوارت (20)، ایی. سِرویس (21) یا ام. فرید بر رویکرد محیط‌شناسی فرهنگی‌ای بنا شده است که در آن انطباق با محیط زیست، و بنابراین ابزارهای بقا و میزان جمعیت، در قلب مجموعه‌های اجتماعی کم و بیش سلسله مراتبی و پیچیده، خود را نشان می‌دهد. قدیمی‌ترین الگو، که در این جا به شیوه‌های بسیار طرح‌واره به آن اشاره می‌کنیم، دارای چهار سطح است که همانا گونه‌های اجتماعی - تاریخی اند:
* باند [یا دسته] بر پایه‌ی خانواده بنا شده است و به شیوه‌ای برابرانه عمل می‌کند (مانند اینونیت‌های کانادا، کونگ کوازان (22)‌های بوتسوانا)؛
* قبیله یا گروه محلی میان جامعه‌های برابرانه و جامعه‌های رده‌ای قرار دارد: قبیله می‌تواند سازمانی به شکل روستایی داشته باشد، اما موضع اقتدار یا ارشدیت نه جمع‌پذیرند و نه قابل انتقال. جامعه‌های قطاعی و تباری افریقای سیاه مثال خوبی را به دست می‌دهد (تیئو (23) نیجریه) یا همچنین تیکُپیا (24)‌های جزایر سَلمون اقیانوسیه؛
* رئیس سالاری‌ها دستگاه سیاسی کم و بیش تمرکز یافته و شخصی شده‌ای دارند و می‌توانند جمعیتی از چندین ده هزار نفر را در قلب سازمان اجتماعی بسیار قشربندی شده دور هم گرد آوردند. کارکردهای حفظ نظم، قاعده‌مندی تولید و فعالیت مناسکی از هم جدا هستند، به نقش‌های خاص جا می‌دهند و به پیدایش گروه‌هایی که تخصصی شده‌اند توجه نشان می‌دهند (بَمیلِک (25) یا بَموم (26) در کامرون)؛
سرانجام دولت، که شاید تعریف آن با نگرش اکنون ما دشوار باشد، البته تا آن جا که نهاد سیاسی مرکزی (پادشاهی و به ویژه پادشاهی مقدس، سلطنت فئودالی)، در روابط گاهی کشمکشی-هم با تقسیم کم و بیش مؤثر و مرتبتی از طریق دستگاه‌هایی تخصصی که ماهیتی تقریباً دیوان سالارانه دارند و هم با تقسیمی ازضی که در آن می‌توان تاریخ اجتماعی سلسله‌ای از کشورگشایی‌ها و سلطه‌های قومی یا فرهنگی (اَسلانت (27)، اَبُرن (28)‌های ساحل عاج و غنا، کَشَن (29)‌های بیرمانی) را مشاهده نمود- هم‌زیستی دارد. انسان‌شناسی تاریخی امروز موفق شده است تا قرن هفدهم و حتی شانزدهم، مثلاً در مورد اَسَنت (30) یا ماسی (31) به عقب بازگردد. به طور حتم، انسان‌شناسی دولت تا در نظر گرفتن دولت تمدن‌های بزرگ (اینکا (32)، چین، مصر، هند) و دولت زاییده‌ی تجدد غربی قرن نوزدهم، همان قدر در غرب که در اطراف آن پیش می‌رود. (33)
 
اصرار بر دولت به طور حتم پدیده‌ای قوم‌مدارانه است، اما این مانع از آن نیست که امروزه، یانومم‌ها، نوئرها، کَنَک یا اینویت‌ها در عرصه‌های سیاسی ملی حتی بین‌المللی مشارکت داشته باشند.
 موضوع این نیست که مردم‌نگاری‌های قدیمی (از 50-100 سال پیش) آن‌ها را در سایه‌ی تجدد بازخوانی کنیم، بلکه باید دریابیم چگونه تاریخ معاصر، به این دلیل که امر سیاسی نیز در آن زمان وجود داشته، سیاست آن‌ها را الگوبندی مجدد کرده است.

ادامه دارد..
 
پی‌نوشت‌ها:
1. رجوع کنید به:
E. E. Evans-Pritchard et M. Fortes (1965) M. Gluchman (1965), E. Leach. (1972)
2. Emile Durkheim
3. De la division sociale du travail
4. قطاع یا تیره در قاموس دورکیم، گروهی اجتماعی است که افراد آن با هم پیوندهای بسیار نزدیک دارند. آن‌ها گروه‌هایی خودبسنده‌اند که با جهان خارج ارتباط چندانی ندارند. (مترجم)
5. Bailey, 1971.
6. Clastres, 1974.
7. Local level politics
8. رجوع کنید به پژوهش‌های ژان-فرانسوا بایار (J. -F. Bayart) و پژوهش‌گرانی که پیوندی با مجله‌ی سیاست افریقایی (Politique africaine) دارند (1999).
9. M. Abélès
10. Yonne
11. Parlement Européen
12. Assemlée Nationale franciase
13. R. F. Stevenson
14. Systèmes Politiques Africains
15. Pierre Clastres
16. Rousseauisme
17. J. Lizot
18. N. Chagnon
19. Lévi-Strauss, 1955, p. 284.
20. J. Steward
21. E. Service
22. Kung Khoisan
23. Tiv
24. Tikopia
25. Bamileke
26. Bamun
27. Aslante
28. Abron
29. Kachin
30. Asante/Pescheux, 2003.
31. Mossi/Lzard, 2003.
32. Inca؛ قدرتی سیاسی که پیش از کشورگشایی اسپانیا در امریکای جنوبی توسط رؤسای برخی قبایل سرخ‌پوست در پرو وجود داست. (مترجم).
33. Abélès et Jeudy, 1997.
 
منبع:
در آمدی بر مردم‌شناسی و انسان‌شناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394

  بیشتر بخوانید :
  جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
  آغاز مردم شناسی
  انسان شناسی و کارکردگرایی