پیش‌بینی، مشاهده، آزمایش، تأیید یا ابطال
 
  چکیده:
مشاهده‌ی غیرفعال و اتفاقی که آزمایشگر در انتظار آن نیست و به دنبال آزمایش پدیده‌ای متفاوت و به طور غیرمنتظره پیش می‌آید مشاهده‌ی فعال که آزمایشگر به طور ارادی برای بررسی یک فرضیه به دنبال آن است و به آن می‌پردازد با مشاهده و آزمایش می‌توان صحت یک فرضیه یا نظریه را تأیید یا ابطال کرد
 
تعداد کلمات: 2731 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 13دقیقه
 
نویسنده: محمد رضا توکلی صابری
 
مشاهده روشی است برای فهم طبیعت که ممکن است با چشم انجام شود یا در آن از ابزارهای علمی استفاده شود. مشاهده را ممکن است آزمایشگر طراحی و سپس ثبت کند یا ممکن است بدون دخالت فعال آزمایشگر باشد، مانند مشاهده‌ی کسوف و خسوف. مشاهده فرآیند مهمی در کشف پدیده‌های علمی و تأیید یا ابطال یک پیش‌بینی علمی است.
 
مشاهده بر دو نوع است:
  1. مشاهده‌ی غیرفعال و اتفاقی که آزمایشگر در انتظار آن نیست و به دنبال آزمایش پدیده‌ای متفاوت و به طور غیرمنتظره پیش می‌آید. این مشاهده هنگامی به کار می‌آید و اهمیت پیدا می‌کند که ذهن آزمایشگر آگاهانه یا ناآگاهانه آن را به معلومات یا تجربیات قبلی مربوط کند یا هنگام تأمل و تفکر در مورد آن به فرضیه‌ای برسد. مثلاً پاستور هنگام مطالعه‌ی حرکت باکتری‌هایی که سبب تخمیر اسید بوتیریک می‌شوند متوجه شد که زیر میکروسکوپ ارگانیسم‌هایی که به کنار لبه‌ی قطره‌ی حاوی میکروارگانیسم‌ها می‌آیند، از حرکت باز می‌ایستند. این مشاهده او را به تأمل واداشت. پاستور حدس زد که بی‌تحرکی میکروارگانیسم‌ها باید به علت وجود اکسیژن باشد، زیرا در درون قطره اکسیژن وجود نداشت و ارگانیسم‌ها حرکت می‌کردند. از این مشاهده غیرعمدی و اتفاقی پاستور نتیجه گرفت که موجودات زنده می‌توانند بدون اکسیژن هم زنده بمانند. تا آن موقع تصور می‌شد چنین چیزی امکان ندارد. علاوه بر آن او اظهار داشت که عمل تخمیر یک فرآیند متابولیک است که میکروارگانیسم‌ها طی آن اکسیژن را از مواد آلی تهیه می‌کنند. این ایده‌ی مهم که بعدها پاستور آن را به طور عملی نشان داد از یک مشاهده‌ی اتفاقی سرچشمه گرفته بود که شاید بسیاری از افراد به آن توجهی نمی‌کردند. کشف آنتی‌بیوتیک‌ها توسط الکساندر فلمینگ (که متوجه شد اطراف کشت بعضی میکروب‌ها به علت رشد قارچ‌ها از بین رفته، بنابراین نتیجه گرفت که قارچ‌ها حاوی مواد ضدمیکروبی هستند و بدین ترتیب آنتی‌بیوتیک‌ها را از قارچ‌ها جدا کرد) نیز حاصل حاصل توجه و دقت یک آزمایشگر به یک مشاهده‌ی اتفاقی و از همین قبیل است.
 
  1. مشاهده‌ی فعال که آزمایشگر به طور ارادی برای بررسی یک فرضیه به دنبال آن است و به آن می‌پردازد. آزمایش پاستور برای نشان دادن رشد نکردن میکروارگانیسم‌ها در آب گوشت، آزمایش گالیله برای نشان دادن بی‌تأثیر بودن وزن در سرعت سقط اجسام، مشاهده‌ی ستاره‌ی هالی در سال 1758 توسط دانش‌ورزان، و مشاهده‌ی انحنای نور یک ستاره هنگام عبور از کنار خورشید بر اساس پیش‌بینی اینشتن توسط ادینگتون در سال 1919 از این قبیل است.
 آزمایش‌ها دو فایده‌ی مهم دارند که هر کدام مستقل از دیگری است. اول آن که مشاهده‌ی حقایق تازه‌ای را ممکن می‌کنند که غیرمنتظره یا پیش‌بینی نشده بودند. دوم آن که نشان می‌دهند که آیا یک فرضیه با حقایق قابل مشاهده جور در می‌آید یا نه. آزمایش معمولاً عبارت است از تکرار وقوع یک پدیده در شرایط معلوم توسط آزمایشگر در حالی که او سعی دارد تمام عوامل خارجی مؤثر در وقوع پدیده را حذف کند یا تحت کنترل درآورد تا بتواند رابطه‌ی بین پدیده‌ها را روشن کند. آزمایش کنترل شده یکی از مهم‌ترین شیوه‌های پژوهش در علوم طبیعی است. در این نوع آزمایش‌ها یکی شاهد (control) است که تمام عوامل مؤثر در پدیده در آن وجود دارد و در مقام استاندارد برای مقایسه به کار می‌رود و دیگری آزمون (test) که در آن عامل مورد نظر بررسی می‌شود تا نتیجه‌ی آن را با مشاهده مقایسه کنند و اثر عامل را بشناسند. مثلاً برای آزمایش اثر یک داروی ضد فشار خون، آنرا به گروهی که دچار فشار خون بالا هستند می‌دهند (آزمون) و اثر آن را با یک ماده‌ی بی‌اثر که ظاهر آن شبیه داروی ضد فشار خون است (شاهد) مقایسه می‌کنند.
 آزمایش
آزمایش‌ها عبارتند از مشاهدات طراحی شده و غرض از آن‌ها این است که طبیعت را در موقعیتی بگذارند که هیچ گاه جز آن طریقه قابل دیدن نیست و اسراری را که او از نظر دیگران پنهان کرده و در پرده‌ای پوشانده آشکار سازد. آزمایش استنطاق طبیعت توسط پژوهشگر است و غرض از آن تعیین درستی یا نادرستی (تأیید یا ابطال) یک فرضیه یا نظریه است. دانش‌ورز با یک آزمایش سعی می‌کند تا رازی را که طبیعت به سختی از آن پاسداری می‌کند، از دل او بیرون بکشد و برای همه آن را باز گوید به طوری که هر دانش‌ورز دیگر با انجام آن آزمایش آن راز را برای خودش دوباره کشف کند. آزمایش‌های علمی معمولاً باید علت توجیهی داشته باشد. مثلاً این طور نیست که دو قطعه سنگ را به هم بزنند تا ببینند که چه اتفاقی می‌افتد، بلکه دو قطعه سنگ را به هم می‌زنند تا ببینند که آیا جرقه می‌زند و آیا به قدر کافی حرارت ایجاد می‌شود تا آتش ایجاد کند یا نه.
 
می توان گفت که دانش‌ورزی به شکلی که امروز می‌شناسیم با استفاده از آزمایش در دوران رنسانس در اروپا بوجود آمد. با این که آزمایش اهمیت زیادی در علوم تجربی دارد، ولی در تمام رشته‌های این علوم از آزمایش استفاده نمی‌شود. مثلاً در زیست‌شناسی توصیفی (طبقه‌بندی جانوران و گیاهان)، بوم‌‌شناسی مشاهده‌ای، و در بعضی موارد پزشکی بالینی از آزمایش استفاده نمی‌شود.
 
آزمایش‌ها دو فایده‌ی مهم دارند که هر کدام مستقل از دیگری است. اول آن که مشاهده‌ی حقایق تازه‌ای را ممکن می‌کنند که غیرمنتظره یا پیش‌بینی نشده بودند. دوم آن که نشان می‌دهند که آیا یک فرضیه با حقایق قابل مشاهده جور در می‌آید یا نه. آزمایش معمولاً عبارت است از تکرار وقوع یک پدیده در شرایط معلوم توسط آزمایشگر در حالی که او سعی دارد تمام عوامل خارجی مؤثر در وقوع پدیده را حذف کند یا تحت کنترل درآورد تا بتواند رابطه‌ی بین پدیده‌ها را روشن کند. آزمایش کنترل شده یکی از مهم‌ترین شیوه‌های پژوهش در علوم طبیعی است. در این نوع آزمایش‌ها یکی شاهد (control) است که تمام عوامل مؤثر در پدیده در آن وجود دارد و در مقام استاندارد برای مقایسه به کار می‌رود و دیگری آزمون (test) که در آن عامل مورد نظر بررسی می‌شود تا نتیجه‌ی آن را با مشاهده مقایسه کنند و اثر عامل را بشناسند. مثلاً برای آزمایش اثر یک داروی ضد فشار خون، آنرا به گروهی که دچار فشار خون بالا هستند می‌دهند (آزمون) و اثر آن را با یک ماده‌ی بی‌اثر که ظاهر آن شبیه داروی ضد فشار خون است (شاهد) مقایسه می‌کنند.
 
حذف سیستماتیک (systematic elimination) نیز روش دیگری از آزمایش است که پژوهشگر همانند یک مسابقه‌ی بیست سؤالی عوامل مؤثر را یک به یک حذف می‌کند تا به نتیجه‌ی آزمایش برسد. از این روش برای پیدا کردن یک ماده‌ی ناشناخته با روش‌های شیمیایی یا پیدا کردن علت یک بیماری استفاده می‌شود. بدین ترتیب که به تدریج عوامل مؤثر احتمالی را حذف و تعداد آن‌ها را محدود می‌کنند و سپس عامل اصلی را پیدا می‌کنند.
 
غربال کردن (screening) روش آزمایش دیگری است که طی آن عوامل زیادی را آزمایش می‌کنند تا از بین آن‌ها مهم‌ترین عامل را مشخص کنند. مثلاً ترکیبات شیمیایی متعددی را برای آزمایش‌های اختصاصی بیش‌تر غربال می‌کنند تا مؤثرترین داروها را از میان آن‌ها انتخاب کنند.
 
در طراحی آزمایش‌ها باید بسیار دقیق بود چون آزمایش‌های غیردقیق روی مشاهده تأثیر می‌گذارند و موجب بروز خطا در مشاهده می‌شوند. مثلاً در آزمایش‌های روان‌شناسی یا پزشکی اگر شخص شرکت کننده بداند که در آزمایش شرکت دارد بر نحوه‌ی رفتار او تأثیر خواهد گذاشت. بنابراین برای جلوگیری از هر گونه خطای حاصل از تغییر رفتار شرکت‌کنندگان، به آن‌ها نمی‌گویند که در آزمایش شرکت دارند، یا اگر بدانند که در آزمایش شرکت کرده‌اند به آن‌ها گفته نمی‌شود که در گروه شاهد هستند یا در گروه آزمون. این روش را «بی‌خبری یک‌سویه» (single blind) می‌گویند که در آن فرد شرکت‌کننده از نحوه‌ی آزمایش بی‌خبر است. در بعضی از آزمایش‌های پزشکی که اطلاع آزمایشگر هم در ارزشیابی علایم بیماری مؤثر است (مثلاً دارویی به بیمار داده شده است و آزمایشگر باید علائم حاصل از آن دارو را ثبت کند) به روش «بی‌خبری دوسویه» (double blind) انجام می‌شود. در حالت اخیر نه تنها شخص شرکت‌کننده در آزمایش نمی‌داند چه دارویی مصرف کرده، بلکه شخص آزمایشگر هم از آن بی‌اطلاع است. مهم‌ترین ویژگی یک آزمایش درست این است که متخصصان همان رشته باید بتوانند آن را تکرار کنند. فقط آزمایش‌های مثبت نیستند که اهمیت دارند، بلکه آزمایش‌های منفی هم به ما اطلاعات می‌دهند. مثلاً در ابتدای کشف ویروس ایدز تصور می‌شد این ویروس همانند ویروس انفلوانزا در اثر تماس انتقال می‌یابد،در حالی که نتیجه‌ی آزمایش‌های مکرر منفی بود و معلوم شد که این ویروس فقط با تماس جنسی و تبادل مایعات بدن انتقال می‌یابد.
 
یک آزمایش خوب این نیست که فرضیه‌ای را تأیید کند، بلکه آزمایش خوب گاهی سبب رد و ابطال یک فرضیه می‌شود. بنابراین یک آزمایش خوب آن است که پس از انجام آن صحت یا کذب یک نظریه یا یک فرضیه آشکار شود. در مورد هالی پیش‌بینی درست درآمد و فرضیه‌ی او تأیید شد. اما فرضیه‌هایی هم بودند که رد شدند و اکنون همه آن‌ها را فراموش کردهاند؛ مانند فرضیه‌ی فلوژیستین که می‌گفت هر چیزی که می‌سوزد «فلوژیستین» خود را آزاد می‌کند و خاکستر بر جای می‌ماند. هرچه آن جسم فلوژیستین بیشتری داشته باشد بهتر می‌سوزد (مانند چوب). آب نمی‌سوزد چون بدون فلوژیستین است. نمونه‌ی دیگر «فرضیه‌ی اتری» است که طبق آن دانش‌ورزان فکر می‌کردند جهان در اتر غوطه‌ور است و نور در اتر حرکت می‌کند. این فرضیه با آزمایش‌های مایکلسن - مورلی رد شد.
 
هنگام آزمایش رعایت دقیق روش‌ها و تکنیک‌های مربوط بسیار مهم است. به ویژه در زمینه‌ی زیست‌شناسی که به علت پیچیدگی سیستم حیاتی و وجود عوامل متعدد، کمترین بی‌دقتی نتیجه‌ی خطا به دست می‌دهد. مثلاً پاستور با حرارت دادن یک ظرف آب‌گوشت حاوی میکروارگانیسم‌ها و ضدعفونی کردن آن نشان داد که موجودات زنده خودبه‌خود به وجود نمی‌آیند و با آزمایش‌های خود سعی داشت نظریه‌ی «خلق الساعه» (spontaneous generation) را رد کند. از طرف دیگر نیدهام نشان داد که با حرارت دادن و استریل کردن ظرفیت آب‌گوشت باز هم میکروارگانیسم‌ها در آن پیدا می‌شوند. بر اساس این آزمایش‌ها او و عده‌ای دیگر معتقد بودند که نظریه‌ی خلق الساعه درست است و میکروارگانیسم‌ها در آب‌گوشت مواد غذایی به وجود می‌آیند. آزمایش‌های بعدی نشان داد که نیدهام یا به اندازه‌ی کافی ظرف محتوی آب‌گوشت را حرارت نداده بود یا ظرف‌ها پس از حرارت دیدن به طور اتفاقی آلوده شده بودند.
 هرچه یک نظریه‌ی علمی ادعاها و حکم‌های بیشتری را بیان کند، فرصت‌های بیشتر برای مشاهده و آزمایش به پژوهشگر می‌دهد و بنابراین امکان بیشتری برای ابطال‌پذیری فراهم می‌آورد. بدین ترتیب هرچه نظریه‌ای ابطال‌پذیرتر باشد، نظریه‌ی جامع‌تر و بهتری است، زیرا به راه‌های گوناگونی می‌توان آن را آزمود و سنجید. اما حرف‌های دوپهلوی سیاستمداران، فالگیران، و طالع‌بینان که دقت و صراحت و ویژگی خاصی ندارد و کلی و عمومی است، چنان تفسیربردار است که با هر حادثه‌ای که پس از آن گفته‌ها واقع می‌شود جور درمی‌آید!
جالب است بدانیم که کلیسا و بسیاری از مؤمنین مسیحی از نظریه‌ی پاستور حمایت می‌کردند، و این از موارد معدودی بود که کلیسا از یک نظریه‌ی علمی طرفداری می‌کرد. آن‌ها نظریه‌ی پاستور را تأییدی بر ناممکن بودن پیدایش خودبه‌خودی جانداران و دلیل خلق موجودات توسط خداوند می‌دانستند و نظریه‌ی خلق الساعه را درست در مقابل آن می‌دیدند.
 
 تأیید یا ابطال
با مشاهده و آزمایش می‌توان صحت یک فرضیه یا نظریه را تأیید یا ابطال کرد. «ابطال‌پذیری» (falsification) یکی از مهم‌ترین مشخصات دانش‌ورزی است و آن را مذهب و هر گونه معلومات و اطلاعات اعتقادی دیگر متمایز می‌کند. این معیار که اولین بار کارل پوپر آن را ارائه داد بدین مفهوم است که فرضیه‌ی علمی باید از نظر تجربی ابطال‌پذیر باشد، یعنی اگر فرضیه‌ای غلط بود باید بتوان نادرست بودن آن را نشان داد. به عبارت دیگر اگر نتایج آزمایش‌های تجربی با پیش‌بینی‌های حاصل از فرضیه مطابقت داشت می‌توان گفت که فرضیه تأیید و تصدیق شده، وگرنه ابطال شده است. اگر فرضیه یا نظریه‌ای قابل مشاهده یا آزمایش نباشد، مشکل بتوان نادرست بودن آن را معلوم کرد. اگر نظریه‌ای ابطال‌پذیر نباشد، مشکل بتوان نادرست بودن آن را معلوم کرد. اگر نظریه‌ای ابطال‌پذیر نباشد، مانند نظریه‌ی روان‌کاوی فروید، به این معنی نیست که آن نظریه بی‌فایده است یا جالب و قابل مطالعه نیست. مارکسیسم و فرویدیسم اگرچه ابطال‌پذیر نیستند، اما قابل مطالعه هستند زیرا تأثیر زیادی بر اقتصاد و سیاست و روان‌شناسی در قرن بیست و یکم گذاشتند.
 
اگر نظریه‌ای را نتوان با مشاهده یا آزمایش تأیید یا رد کرد، آن نظریه غیرعلمی و متافیزیکی است. وقتی می‌گوییم نظریه‌ای غیرعلمی یا متافیزیکی است منظور ما این نیست که «بی‌ارزش»، «نامفهوم»، یا «غلط» است، بلکه منظور ما این است که آن فرضیه با مدارک تجربی تأیید نشده است. مثلاً جمله‌ی «خدا وجود دارد» هم دارای معنی و مفهوم است و هم ممکن است واقعیت داشته و راست باشد، ولی از آن جا که روش قاطعی برای ابطال‌پذیری آن وجود ندارد، یک قضیه‌ی علمی نیست. حتی اگر امکان آزمایش یک فرضیه وجود نداشته باشد اما بتوان مشاهده یا آزمایش در مورد آن را به تصور درآورد، باز هم می‌تون آن را ابطال‌پذیر و بدین ترتیب علمی دانست. بنابراین می‌توان گفت که ابطال‌پذیری به معنای تجربه‌پذیری است.

بیشتر بخوانید: علم زدگی در برابر وهم زدگی

در حوزه‌ی دانش‌ورزی هم فرضیه‌های غلط و هم فرضیه‌های درست ابطال‌پذیر هستند. اگر صحت یک نظریه‌ی علمی تضمین شده باشد باز هم ابطال‌پذیر است، یعنی به طور فرضی می‌توان تجربه‌ای را که آن را نقض می‌کند تصور کرد. نادرستی یک قضیه یا فرضیه‌ی ابطال‌پذیر را نمی‌توان با هیچ گونه آزمایشی نشان داد و بنابراین علمی نیست. هرچه نظریه دقیق‌تر باشد ابطال‌پذیرتر است. اگر فرضیه‌ای به طور تجربی قابل ابطال نباشد، یعنی اگر باطل شدنش را حتی به طور فرضی و احتمالی نتوانیم تصور کنیم، آن فرضیه به حوزه‌ی علم تعلق ندارد. منظور از ابطال پذیری این نیست که فرضیه باطل است یا زمانی باطل خواهد شد، بلکه منظور این است که ابطال آن باید ممکن باشد. یعنی شرایط و اوضاعی را دست کم بتوان فرض کرد که چون برقرار شود خلاف آن فرضیه باشد. برای روشن شدن موضوع مثالی می‌زنیم: ارسطوییان معتقد بودند که سرعت سقوط هر جسم نسبت مستقیم با سنگینی آن دارد، یعنی هرچه جسمی سنگین‌تر باشد سریع‌تر می‌افتد. گالیله می‌گفت که سرعت سقوط اجسام تابع فاصله‌ی آن‌ها از زمین است. یعنی اگر دو جسم (مثلاً یک گلوله‌ی سربی و یک گلوله‌ی چوبی) با فاصله‌ی مساوی از زمین هم زمان سقوط کنند، هر دو با هم به زمین می‌رسند. هر دو نظریه از نظر علمی ابطال‌پذیرند، زیرا می‌توان شرایطی را در نظر گرفت یا فراهم آورد تا نظریه‌ی غلط را نشان دهد. آن شرایط این است که این دو جسم را از ارتفاع معینی رها کنیم تا ببینیم کدام زودتر به زمین می‌رسد. گالیله خود این آزمایش را از بالای برج پیزا انجام داد و عملاً فرضیه‌ی ارسطو را باطل کرد. اگر گلوله‌ی سربی زودتر به زمین می‌رسید فرضیه‌ی گالیله باطل می‌شد. از این دو نظریه‌ی ابطال‌پذیر در مورد سقوط اجسام، یکی نادرست بود که باطل شد و دیگری درست بود و ثابت شد.
 
مفهوم ابطال‌پذیری شاید برای بعضی‌ها شگفت آور باشد. زیرا معمولاً تصور می‌شود که هدف علم کشف و «اثبات» فرضیه‌هاست، نه ابطال آن ها. ولی باید گفت وجه تمایز بین علم و غیرعلم ابطال‌پذیری است نه اثبات‌پذیری آن. زیرا این مفهوم به طور مشخصی علم را از سایر معارف فقط اثبات پذیر (مانند فلسفه، کلام و سایر معارف اعتقادی) جدا می‌کنند. جمله‌ی «اجل هر کس برسد او می‌میرد» یک حکم غیرعلمی و ابطال‌ناپذیر است، زیرا نمی‌توان با مشاهده‌ی منتج به تجربه آن را باطل کرد. اگر شخص زنده باشد از این جمله نتیجه می‌شود که اجل او هنوز نرسیده، و اگر مرده باشد به معنای آن است که اجل او رسیده بود. این حکم قابلیت هیچ گونه پیش‌بینی را ندارد و مردن و نمردن شخص برای آن فرقی نمی‌کند و در هر دو حال به قوت خود باقی است. در دو حالت این حکم باطل می‌شود: یکی این که کسی پیش از رسیدن اجلش بمیرد که در این حالت گفته می‌شود که اجلش رسیده بود، یا این که پس از رسیدن اجل زنده باشد که باز هم گفته می‌شود که اجلش نرسیده بود. به خوبی دیده می‌شود که در این جا هیچ معیاری برای دانستن وقت رسیدن اجل وجود ندارد. همین مسئله در مورد جملات «مزه‌ی غذاها در اثر چشیدن با زبان ما ایجاد می‌شود»، «پیروزی پرولتاریا حتمی است»، «خداوند وجود دارد»، «باران خواهد آمد» مصداق دارد و بنابراین همگی غیرعلمی هستند. چون ارزیابی آن‌ها از طریق مشاهده و تجربه ناممکن است، آسیب‌ناپذیر باقی می‌مانند. اگر قرار بود اثبات‌پذیری معیار علم باشد این‌ها همگی علمی بودند، زیرا هچ گاه ابطال پذیر نخواهند بود. پوپر نشان داد که ماتریالیسم تاریخی مارکس، روان کاوی فروید، و روان‌شناسی آدلر همگی ابطال‌ناپذیرند و بنابراین نظریاتی غیرعلمی اند.
 
هرچه یک نظریه‌ی علمی ادعاها و حکم‌های بیشتری را بیان کند، فرصت‌های بیشتر برای مشاهده و آزمایش به پژوهشگر می‌دهد و بنابراین امکان بیشتری برای ابطال‌پذیری فراهم می‌آورد. بدین ترتیب هرچه نظریه‌ای ابطال‌پذیرتر باشد، نظریه‌ی جامع‌تر و بهتری است، زیرا به راه‌های گوناگونی می‌توان آن را آزمود و سنجید. اما حرف‌های دوپهلوی سیاستمداران، فالگیران، و طالع‌بینان که دقت و صراحت و ویژگی خاصی ندارد و کلی و عمومی است، چنان تفسیربردار است که با هر حادثه‌ای که پس از آن گفته‌ها واقع می‌شود جور درمی‌آید!
 
هرچه یک نظریه با دقت بیشتری صورت بندی شود ابطال‌پذیرتر است، همچنان که پیش‌بینی هالی دقیقاً نوع ستاره‌ی دنباله‌دار، مسیر آن، سال و ماه ظهور آن را مشخص کرد. حال اگر گفته بود که «ستاره‌ی دنباله‌داری در چند سال آینده در آسمان ظاهر خواهد شد»، این بیشتر شبیه پیش‌گویی فالگیران بود تا یک پیش‌بینی علمی زیرا در ظرف «چند سال آینده» ممکن بود ستاره‌های دنباله دار مختلفی در آسمان ظاهر شوند که هرکدام اندازه، شکل، سرعت، و مدار متفاوتی داشتند. به همین دلیل شاید بتوان در تعریف دانش‌ورزی گفت «دانش‌ورزی عبارت است از رد کردن و ابطال نظریه‌ها و جانشین کردن آن با نظریه‌های بهتری که توانایی بیشتری برای ایستادگی در برابر آزمون‌ها داشته باشند، و این یک فرآیند دائمی است».
 
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی درباره‌ی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)

 بیشتر بخوانید:
  علم دینی از منظر آیت‌الله جوادی آملی
  بررسی انگاره ی تعارض علم و دین
  معنای علم