تصور غلط دانشورزی و فناوری جدید
در کشورهای جهان سوم که همگی کم و بیش سالیان دراز زیر سلطهی کشورهای غربی بودهاند و منابع ملی آنها در این سالها به غارت رفته بدون این که به رفاهی که در غرب وجود دارد دسترسی یابند، واکنشهای متفاوتی نسبت به این مقوله بروز کرده است.
دانشورزی جهان سومی
چکیده:
در کشورهای جهان سوم که همگی کم و بیش سالیان دراز زیر سلطهی کشورهای غربی بودهاند و منابع ملی آنها در این سالها به غارت رفته بدون این که به رفاهی که در غرب وجود دارد دسترسی یابند، واکنشهای متفاوتی نسبت به این مقوله بروز کرده است. واکنش بعضی این است که علم و تکنولوژی غربی به شیوهای که در جهان سوم به کار گرفته میشود باید متوقف شود
تعداد کلمات: 1596 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
در کشورهای جهان سوم که همگی کم و بیش سالیان دراز زیر سلطهی کشورهای غربی بودهاند و منابع ملی آنها در این سالها به غارت رفته بدون این که به رفاهی که در غرب وجود دارد دسترسی یابند، واکنشهای متفاوتی نسبت به این مقوله بروز کرده است. واکنش بعضی این است که علم و تکنولوژی غربی به شیوهای که در جهان سوم به کار گرفته میشود باید متوقف شود
تعداد کلمات: 1596 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: محمد رضا توکلی صابری
موفقیت دانشورزی و فناوری جدید که به غلط تصور میشود حاصل اندیشمندان غربی و مسیحی است، و همچنین زیادهجوییهای آن که حاصل سوءاستفادهی سیستم سرمایهداری است باعث واکنشهای زیادی در جهان سوم نسبت به هر چیز غربی شده است، از جمله علم و تکنولوژی. در این کشورها که همگی کم و بیش سالیان دراز زیر سلطهی کشورهای غربی بودهاند و منابع ملی آنها در این سالها به غارت رفته بدون این که به رفاهی که در غرب وجود دارد دسترسی یابند، واکنشهای متفاوتی نسبت به این مقوله بروز کرده است. واکنش بعضی این است که علم و تکنولوژی غربی به شیوهای که در جهان سوم به کار گرفته میشود باید متوقف شود، زیرا جهان سوم به علم مختص جوامع سوم نیاز دارد. یکی از طرفداران این اندیشه سوسانتا گونانتیلاکه (1) متفکر سریلانکایی است. دیدگاه او اسلامی یا مارکسیستی نیست بلکه او رهنمودهای خود را در تاریخ گذشتهی کشورهای جنوب آسیا پیش از ورود استعمارگران میبیند. او برای هر متفکر و هر پیشرفت علمی که در اروپا صورت گرفته معادل و مشابهی پیدا میکند و منشأ همهی کشفیات علمی را به فرهنگ هندی- چینی میرساند.
گونانتیلاکه میگوید علوم غربی، که آبشخور آن علوم یونانی است و سپس از طریق مسلمانان به اروپا رفت، با فرهنگ هندی حاکم در جنوب آسیا رابطهی متقابل داشته و از آن تأثیر پذیرفته است. یعنی جهت علم از شرق به غرب بوده است. بسیاری از اندیشهها و ایدهها از هند به اروپا رفته است. مثلاً زکریای رازی دانش پزشکی هندیها را تدوین کرد و آنها را به اروپا انتقال داد و نیوتون و گالیله نظریات خود را در مورد حرکات اجرام سماوی از طریق اعراب از هندیان اخذ کرده بودند. مهمترین تأثیر فرهنگ جنوب آسیا بر روانشناسی بوده است و فلاسفهی تجربی اروپا مانند دیوید هیوم و جان لاک که نظرهایشان منجر به آغاز دوران روشنگری و انقلاب فرانسه در اروپا شد از ذن و بودیسم تأثیر پذیرفته بودند. مکتبهای سیاسی (مانند ماکیاولیسم) یا فلسفی (نظیر ایدهآلیسم) و حتی دیالکتیک هگل را میتوان در فلسفهی بودا به خوبی مشاهده کرد. زبانشناسی که گفته میشود در قرن نوزدهم شکل گرفت، بر مبنای کارهای زبانشناسان سانسکریت در قرن چهارم پیش از میلاد در جنوب آسیا بوده است. به طور خلاصه بر اساس نظرات وی هیچ مفهوم علمی، هیچ اختراع علمی در جهان نیست که به نحوی از فرهنگ و اندیشهی هندی تأثیر نپذیرفته باشد.
علاوه بر همهی اینها، وی معتقد است که اگر جنوب آسیا نیروی عمدهی تولیدکنندهی علم در پانصد سال گذشته بود دانش امروزی به کلی متفاوت با آن چه اکنون در دست داریم میبود. یعنی چون پیش فرضهای تاریخی و بحثهای درونی فرهنگ هندی - چینی با غرب متفاوت است، دانش تولیدی آن، اگر تولید میشد، چه در زمینهی علوم محض مانند ریاضیات و چه در علوم کاملاً مشاهدهای مانند ستارهشناسی، یا علوم تجربی مانند فیزیک کاملاً متفاوت بود. زیرا به علت نیروهای اجتماعی متفاوت در این فرهنگها بر قسمتهای دیگری از کارهای فکری تأکید میشد و روشها و دیدگاههای دیگری به کار گرفته میشد که البته به یک سلسله «قوانین عام» دیگری منجر میشد که برای یک سلسله از حقایق متفاوتی معتبر بود. او معتقد است به جای پزشکی مدرن باید از پزشکی آیوروِدیک (Ayurvedic، پزشکی باستانی هندوها) استفاده کرد که دیدگاه واقعبینانهای نسبت به طبیعت دارد و جهت فیزیک اتمی و ستارهشناسی نیز باید از سنتهای علمی غنی جنوب آسیا یا چین رهنمود بگیرد، وگرنه همهی کشورهای جهان سوم محکوم به تقلید از علمی هستند که مرکز آن در غرب است.
صرف نظر از دیدگاههای شدیداً ناسیونالیستی این اندیشمند، تأثیر مستقیم و غیرمستقیم فرهنگ هندی و چینی بر فرهنگ اسلامی و در پی آن تأثیر فرهنگ اسلامی بر فرهنگ غربی انکارنانشدنی است، اما موضوع مهم حدود و مرزهای آن است. فرهنگ هندی، چینی، ایرانی، و اسلامی با همهی دستاوردهای خود در پیش از دوران روشنگری و رنسانس، هیچ گاه نتوانستند روش علمی مبتنی بر مشاهده و آزمایش را کشف کنند و در نتیجه اعتبار پیدایش دانشورزی از آن اروپاییان است. اما در پاسخ ایشان و کسان دیگری که میگویند اگر علم آسیایی یا اسلامی شده بود خصیصههای دیگری میداشت و انسانیتر یا معنویتر میبود و با حرص و آز و فزون طلبی علم اروپایی همراه نبود، یا نظریات و جهان بینی آنها به کلی با علوم غربی متفاوت میبود، باید گفت ممکن بود این ملتها ریاضیات متفاوت یا فلسفهی متفاوتی ایجاد کنند، اما در زمینهی علوم طبیعی مانند ستارهشناسی آیا جز به نظریهی خورشیدمرکزی و کرویت زمین میرسیدند؟ آیا جز منظومهی شمسی که خورشید مرکز آن است سیستم دیگری را کشف میکردند؟ آیا به جای نظریهی جاذبهی نیوتون نظریهی دیگری میدادند؟ آیا درعلم پزشکی به چیزی جز نظریهی گردش خون، نظریهی میکروبی بیماریها، و نظریهی یاختهای میرسیدند؟ پاسخ این پرسش منفی است، زیرا طبیعت مادی را چه خلقت خداوند بدانیم چه حاصل تصادف، امری واقعی است و ما نمیتوانیم جز حقیقت آن را کشف کنیم.
بیشتر بخوانید: ارتباط علم با فلسفه
اگر علم و تکنولوژی مورد ادعای این اندیشمندان در سرزمینهای اسلامی یا آسیایی تولید شده بود، تا آن جا که به اندیشیدن و تفکر مربوط میشد، بدون این که بخواهند حاصل اندیشه را با جهان طبیعی خارج بیازمایند و درستی و نادرستی آن را آزمایش کنند، احتمالاً علمی متفاوتتر از علوم نوین غربی یا دانشورزی تولید میکردند. اما اگر قرار بود بر اساس این نظریات و اندیشهها به تصرف و تسخیر جهان مادی و طبیعت بپردازند و حاصل فکرشان را با واقعیت جهان خارجی بسنجند، در این حال کم و بیش و دیر یا زود به همین نوع دانشی که اکنون جهان وارث آن است میرسیدند. یعنی تا وقتی که تکنولوژی بر اساس رهنمودهای علم حرکت نمیکرد و از فرضیات و نظریات آن تغذیه نمیکرد و این دو جدا از همدیگر حرکت میکردند، به این نوع دانشورزی و تکنولوژی که داریم نمیرسیدند. این علم وقتی به وجود آمد که متفکران اروپایی طبیعت را دیگر به روایت فلاسفهی یونان باور نکردند، بلکه با دخالت و تصرف و تسخیر طبیعت آن را شناختند.
اکنون همه میدانیم که زمین کروی است و دور خود و خورشید میچرخد. این یک واقعیت علمی است که قرنها برخلاف نظریات فرهنگها و اعتقادات مذاهب مختلف بشری بوده است. حال تصور کنید که پیش از کریستف کلمب از هر تمدنی و کشوری گروهی برای کشف سرزمینی که گفته میشد طلای فراوانی دارد (آمریکای امروزی) به راه میافتادند. با توجه به این که آنها نمیدانستند که زمین کروی است و حرکت میکند، هرکدام از این گروهها از راهها و مسیرهای گوناگون به آمریکای شمالی یا جنوبی میرسیدند. مثلاً مراکشیها و اسپانیاییها احتمالاً به سوی غرب حرکت میکردند و همان مسیر کریستف کلمب را میرفتند و به ساحل شرقی آمریکا میرسیدند. اما چینیها یا هندیها به سوی شرق حرکت میکردند و پس از طی اقیانوس هند و اقیانوس آرام به ساحل غربی قارهی آمریکا میرسیدند. برای روسها که کشور پهناوری دارند طی این مسیر هم از شرق و هم از غرب ممکن بود. البته حالا که به نقشهی کره زمین نگاه میکنیم چنین پیشبینیهایی و تعییر مسیر آسان به نظر میرسد ولی تصور کنید که در آن موقع همگی، مانند کریستف کلمب، بدون اطلاع دقیق از کرویت زمین و جغرافیای جهانی حرکت میکردند. واضح است که همه یاین جستوجوگران دیر یا زود از طریق مسیرهای مختلف واقعیت قارهی آمریکا را درمییافتند. کشفهای علمی نیز همین طور هستند. اگر جهان طبیعی واقعیت داشته باشد و کره زمینی وجود داشته باشد که در آن قارهها و اقیانوسهای متعددی باشد، هرکسی که به عزم کشف قوانین آن راه بیفتد و به روش صحیح عمل کند، سرانجام واقعیت آن را پیدا میکند. ممکن است راهها و مسیرهای مختلفی را بپیماید، اما درنهایت و دیر یا زود به آن میرسد، نه چیز دیگر. بدین ترتیب تصور این که کشفیات دانشمندان هندی یا اسلامی با کپلر، گالیله، نیوتون یا پاستور متفاوت میبود، غیرمنطقی و نادرست است.
اگر علم و تکنولوژی مورد ادعای این اندیشمندان در سرزمینهای اسلامی یا آسیایی تولید شده بود، تا آن جا که به اندیشیدن و تفکر مربوط میشد، بدون این که بخواهند حاصل اندیشه را با جهان طبیعی خارج بیازمایند و درستی و نادرستی آن را آزمایش کنند، احتمالاً علمی متفاوتتر از علوم نوین غربی یا دانشورزی تولید میکردند. اما اگر قرار بود بر اساس این نظریات و اندیشهها به تصرف و تسخیر جهان مادی و طبیعت بپردازند و حاصل فکرشان را با واقعیت جهان خارجی بسنجند، در این حال کم و بیش و دیر یا زود به همین نوع دانشی که اکنون جهان وارث آن است میرسیدند.
دلایل کسانی که به علت سیاسی یا ایدئولوژیک در جستوجوی یک دانشورزی بومی هستند با کسانی که در جستوجوی یک دانشورزی مذهبی هستند متفاوت است اما هر دو در واقع به یکسان در اشتباه هستند. اشتباه این گروه این است که دانشورزی را از دارندهی آن که کشورهای استعماری و امپریالیستی است نمیتوانند بازشناسند. آن دانشورزی که به تولید زیاد میپردازد اما از توزیع عادلانهی آن عاجز است.
همان طور که دانشورزی سوسیالیستی وجود ندارد، دانشورزی جهان سومی هم وجود ندارد، یعنی علمی که فرضیهها، نظریهها و قوانینش از دیدگاه یک جهان سومی باشد. ولی میتوان همین علم راه برای حل مشکلات جهان سوم به کار گرفت و نوعی تکنولوژی به وجود آورد که مشکلات مردم جهان سومی را آسانتر و سریعتر حل کند و در خدمت سنتها، فرهنگها، ایدهآلها، و آرمانهای آنها باشد. ساختن خانههای انبوه و ارزان قیمت، تهیهی داروها و وسائل جلوگیری از بارداری ارزانتر، تولید غذای بیشتر، ساخت ماشینهای کشاورزی ساده، ابداع وسایل و وروشهای استفادهی بهینه از آب، از جملهی مسائلی است که همین علم و تکنولوژی به اصطلاح غربی میتواند در خدمت جهان سوم قرار دهد. در تولید نظریات و فرضیههای علمی نمیتوانیم اسلامی یا مارکسیستی فکر کنیم، اما در به کارگیری و استفاده از آنها میتوانیم به هر مکتبی که میخواهیم بیندیشیم و ایمان داشته باشیم. علوم نوین باید کاملاً نزد جهان سومیها آموخته، جذب و فهمیده شود و سپس برای حل مشکلاتشان به کار گرفته شود. فقط جهان سومی است که میتواند مشکل جهان سوم را بفهمد و آن را حل کند. از غربیان نباید چنین توقعی داشت.
پینوشت:
1- Susanta Goonatilake
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی دربارهی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)
اکنون همه میدانیم که زمین کروی است و دور خود و خورشید میچرخد. این یک واقعیت علمی است که قرنها برخلاف نظریات فرهنگها و اعتقادات مذاهب مختلف بشری بوده است. حال تصور کنید که پیش از کریستف کلمب از هر تمدنی و کشوری گروهی برای کشف سرزمینی که گفته میشد طلای فراوانی دارد (آمریکای امروزی) به راه میافتادند. با توجه به این که آنها نمیدانستند که زمین کروی است و حرکت میکند، هرکدام از این گروهها از راهها و مسیرهای گوناگون به آمریکای شمالی یا جنوبی میرسیدند. مثلاً مراکشیها و اسپانیاییها احتمالاً به سوی غرب حرکت میکردند و همان مسیر کریستف کلمب را میرفتند و به ساحل شرقی آمریکا میرسیدند. اما چینیها یا هندیها به سوی شرق حرکت میکردند و پس از طی اقیانوس هند و اقیانوس آرام به ساحل غربی قارهی آمریکا میرسیدند. برای روسها که کشور پهناوری دارند طی این مسیر هم از شرق و هم از غرب ممکن بود. البته حالا که به نقشهی کره زمین نگاه میکنیم چنین پیشبینیهایی و تعییر مسیر آسان به نظر میرسد ولی تصور کنید که در آن موقع همگی، مانند کریستف کلمب، بدون اطلاع دقیق از کرویت زمین و جغرافیای جهانی حرکت میکردند. واضح است که همه یاین جستوجوگران دیر یا زود از طریق مسیرهای مختلف واقعیت قارهی آمریکا را درمییافتند. کشفهای علمی نیز همین طور هستند. اگر جهان طبیعی واقعیت داشته باشد و کره زمینی وجود داشته باشد که در آن قارهها و اقیانوسهای متعددی باشد، هرکسی که به عزم کشف قوانین آن راه بیفتد و به روش صحیح عمل کند، سرانجام واقعیت آن را پیدا میکند. ممکن است راهها و مسیرهای مختلفی را بپیماید، اما درنهایت و دیر یا زود به آن میرسد، نه چیز دیگر. بدین ترتیب تصور این که کشفیات دانشمندان هندی یا اسلامی با کپلر، گالیله، نیوتون یا پاستور متفاوت میبود، غیرمنطقی و نادرست است.
اگر علم و تکنولوژی مورد ادعای این اندیشمندان در سرزمینهای اسلامی یا آسیایی تولید شده بود، تا آن جا که به اندیشیدن و تفکر مربوط میشد، بدون این که بخواهند حاصل اندیشه را با جهان طبیعی خارج بیازمایند و درستی و نادرستی آن را آزمایش کنند، احتمالاً علمی متفاوتتر از علوم نوین غربی یا دانشورزی تولید میکردند. اما اگر قرار بود بر اساس این نظریات و اندیشهها به تصرف و تسخیر جهان مادی و طبیعت بپردازند و حاصل فکرشان را با واقعیت جهان خارجی بسنجند، در این حال کم و بیش و دیر یا زود به همین نوع دانشی که اکنون جهان وارث آن است میرسیدند.
دلایل کسانی که به علت سیاسی یا ایدئولوژیک در جستوجوی یک دانشورزی بومی هستند با کسانی که در جستوجوی یک دانشورزی مذهبی هستند متفاوت است اما هر دو در واقع به یکسان در اشتباه هستند. اشتباه این گروه این است که دانشورزی را از دارندهی آن که کشورهای استعماری و امپریالیستی است نمیتوانند بازشناسند. آن دانشورزی که به تولید زیاد میپردازد اما از توزیع عادلانهی آن عاجز است.
همان طور که دانشورزی سوسیالیستی وجود ندارد، دانشورزی جهان سومی هم وجود ندارد، یعنی علمی که فرضیهها، نظریهها و قوانینش از دیدگاه یک جهان سومی باشد. ولی میتوان همین علم راه برای حل مشکلات جهان سوم به کار گرفت و نوعی تکنولوژی به وجود آورد که مشکلات مردم جهان سومی را آسانتر و سریعتر حل کند و در خدمت سنتها، فرهنگها، ایدهآلها، و آرمانهای آنها باشد. ساختن خانههای انبوه و ارزان قیمت، تهیهی داروها و وسائل جلوگیری از بارداری ارزانتر، تولید غذای بیشتر، ساخت ماشینهای کشاورزی ساده، ابداع وسایل و وروشهای استفادهی بهینه از آب، از جملهی مسائلی است که همین علم و تکنولوژی به اصطلاح غربی میتواند در خدمت جهان سوم قرار دهد. در تولید نظریات و فرضیههای علمی نمیتوانیم اسلامی یا مارکسیستی فکر کنیم، اما در به کارگیری و استفاده از آنها میتوانیم به هر مکتبی که میخواهیم بیندیشیم و ایمان داشته باشیم. علوم نوین باید کاملاً نزد جهان سومیها آموخته، جذب و فهمیده شود و سپس برای حل مشکلاتشان به کار گرفته شود. فقط جهان سومی است که میتواند مشکل جهان سوم را بفهمد و آن را حل کند. از غربیان نباید چنین توقعی داشت.
پینوشت:
1- Susanta Goonatilake
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی دربارهی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)
بیشتر بخوانید:
هدف علم
نفائس الفنون و مفهوم علم و تقسیمات آن
پیشینه و مفهوم علم دینی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}