اسلام و علم (قسمت سوم)
پاسخ سید جمال به حملهی تند رنان به اسلام بسیار جالب و در خور تأمل است. او میتوانست همانند بسیاری از معاصرانش یا اندیشمندان مسلمان معاصر با ذکر افتخارات نیاکان خود به دفاع از اسلام بپردازد یا به توافق علم واسلام اشاره کند.
سید جمالالدّین اسدآبادی و دیدگاههای او دربارهی علم
چکیده:
پاسخ سید جمال به حملهی تند رنان به اسلام بسیار جالب و در خور تأمل است. او میتوانست همانند بسیاری از معاصرانش یا اندیشمندان مسلمان معاصر با ذکر افتخارات نیاکان خود به دفاع از اسلام بپردازد یا به توافق علم واسلام اشاره کند. اما او شیوهی دیگری را انتخاب میکند که شامل دفاع از اسلام و انتقاد از علمای قشری زمان خود است و ما خلاصهی آن را این جا بخوانید.
تعداد کلمات: 2525 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
پاسخ سید جمال به حملهی تند رنان به اسلام بسیار جالب و در خور تأمل است. او میتوانست همانند بسیاری از معاصرانش یا اندیشمندان مسلمان معاصر با ذکر افتخارات نیاکان خود به دفاع از اسلام بپردازد یا به توافق علم واسلام اشاره کند. اما او شیوهی دیگری را انتخاب میکند که شامل دفاع از اسلام و انتقاد از علمای قشری زمان خود است و ما خلاصهی آن را این جا بخوانید.
تعداد کلمات: 2525 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
نویسنده: محمد رضا توکلی صابری
درحقیقت اسلام هرگز سر آشتی با علم و فلسفه نداشته است و بالاخره نیز موفق شده است این هر دو را در قلمرو خود نابود کند. دو دورهی کاملاً مجزا در تاریخ اسلام وجود دارد: دورهی اول از صدر اسلام تا قرن دوازدهم میلادی طول کشید و دورهی دوم از قرن سیزدهم میلادی شروع شد و تا به امروز ادامه دارد. طی دوران اول که تعدد فرق مختلف و جنبش معتزله از حدت مذهبی کاسته بود، اسلام نسبت به دورهی دوم که به دست نژادهایی خشن و کم هوش مانند تاتارها یا بربرها افتاد، سازماندهی و تعصب کمتری داشت. اسلام اختلاط کامل امور دینی و دنیوی است. در نیمهی اول قرون وسطی اسلام فلسفه را تحمل کرد چون قادر به جلوگیری از آن نبود، زیرا هنوز قوام نداشت و ابزار ایجاد رعب را نیافته بود. اما وقتی اسلام در عوام الناس رخنه کرد و آنها را عمیقاً مؤمن ساخت همه چیز را نابود کرد. اسلام در هنگام ضعف همیشه داعیهی آزادی خواهی داشته، و بر اریکهی قدرت همیشه دست به خشونت زده است. ارج گذاشتن به اسلام به این دلیل که قادر نبوده است که فلسفه و علم را آناً نابود سازد به قدردانی از کشیشان میماند از بابت کشفیات علمی جدید، کشفیاتی که دقیقاً علی رغم آن انجام شد. مسیحیت هم در اذیبت و آزار دست کمی از اسلام نداشته است، متنها این مذهب موفق نشد و نتوانست مانند اسلام قابلیت کشورهای مغلوب را به کلی از میان بردارد و روح عصر جدید را نابود سازد. اسلام را از بابت ابن سینا، ابن زهر، و ابن رشد تحسین کردن در حکم تحسین مذهب کاتولیک است به خاطر گالیله. این که مذهب گالیله را به زحمت انداخت اما قادر نشد کاملاً مانع او شود دلیل نمیشود که ما از کلیسا تشکر کنیم.
پاسخ سید جمال به این حملهی تند رنان به اسلام بسیار جالب و در خور تأمل است. او میتوانست همانند بسیاری از معاصرانش یا اندیشمندان مسلمان معاصر با ذکر افتخارات نیاکان خود به دفاع از اسلام بپردازد یا به توافق علم واسلام اشاره کند. اما او شیوهی دیگری را انتخاب میکند که شامل دفاع از اسلام و انتقاد از علمای قشری زمان خود است و ما خلاصهی آن را این جا میآوریم:
آقای رنان میخواهد نکتهای از تاریخ اعراب را روشن کند که تا به حال تاریک بوده و اکنون نور زندهای برگذشتهشان بیفکند. قبول میکنم که آقای رنان از عهدهی این کار بسیار مشکل به خوبی برآمده است. سخنرانی آقای رنان به دو نکتهی اصلی پرداخته است. این که دین اسلام در اساس خود با رشد علم مخالف است. دیگر این که اعراب، به سبب طبیعتشان علوم متافیزیکی یا فلسفه را دوست ندارند.
بیشتر بخوانید: علم زدگی در برابر وهم زدگی
درست است که مذهب اسلام مانعی در راه رشد علوم است، اما میتوان به طور قاطع گفت که این مانع روزی از میان خواهد رفت. از این نظر بین مذهب اسلام و مذاهب دیگر چه تفاوتی است؟ تمام مذاهب هر یک به نوعی نابردبارند. مذهب مسیحیت، منظوم جامعهای است که از الهامات و تعالیمش پیروی میکند و بر تصویر آن شکل گرفته است، از اولین مرحلهای که به آن اشاره کردم گذشته است. بنابراین به نظر میرسد که آزاد و مستقل بر جادهی پیشرفت و علم به سرعت جلو میرود، در حالی که جامعهی مسلمانان هنوز خود را از قیمومیت مذهب آزاد نکرده است. با توجه به این که مذهب مسیحیت چندین قرن پیش از اسلام آمده است نمیتوانم امیدوار نباشم که جامعهی محمدی روزی موفق خواهد شد تا بندهایش را بگسلد و با عزم راسخ به شیوهی جوامع غرب بر جادهی تمدن قدم بردارد، با این که مذهب مسیحیت، به رغم ناشکیبایی و سختگیریاش، اصلاً یک مانع غلبه ناکردنی نبود. خیر، نمیتوانم قبول کنم که این امید از اسلام دریغ شود.
چرا او باید خود را با سعیهای بیهوده خسته کند؟ فواید جست و جوی حقیقت چیست وقتی او میداند که همهی آن را داراست؟ از این روست که علم را خوار میشمارد.
این یک واقعیت است که اعراب از یونانیها فلسفهشان و از ایرانیان آن چه را که در دوران باستان به آن شهرت داشتند اخذ کردند، اما اعراب این علوم را که در اثر فتوحات غصب کرده بودند، توسعه دادند، وسعت بخشیدند، روشن کردند، کامل کردند و به اتمام رساندند و آن را با یک سلیقهی کامل و دقت نادر و ظرافت هماهنگ ساختند. علاوه بر آن، فرانسویها، آلمانیها، و انگلیسیها همانند اعراب که پایتختشان بغداد بود آن قدرها از رم و بیزانتین دور نبودند. بنابراین برای آنها بسیار آسانتر بود تا از این گنجینههای علمی که در این دو شهر بزرگ مدفون بود بهره ببرند
حقیقت این است که مذهب اسلام سعی کرده است تا مانع علم شود و پیشرفت آن را متوقف کند. بنابراین موفق شده است تا جنبش فلسفی یا فکری را متوقف کند و اذهان را از جست و جوی حقیقت علمی بازدارد. اگر اشتباه نکنم مذهب مسیحیت هم کوشش مشابهی به عمل آورد، و رهبران محترم کلیسای کاتولیک تا آن جا که میدانم هنوز خلع سلاح نشدهاند. آنها هنوز هم با تمام توان میجنگند.
من تمام مشکلاتی را که مسلمانان باید بر آنها غلبه کنند تا به همان درجهی تمدن برسند میشناسم، زیرا دستیابی به حقیقت با کمک روش علمی و فلسفی برای آنها منع شده است. یک مسلمان واقعی همانند گاوی که به شخم بسته شده، [یعنی] به جزمیاتی که او بردهاش است، باید تا ابد در شیارهایی که از پیش مفسرین قانون شریعت برایش کندهاند قدم بردارد. به علاوه او معتقد است که مذهبش تمام اخلاقیات و علوم را در بر دارد با عزم راسخ خود را به آن میچسباند و هیچ کوششی برای حرکت به ماورای آن نمیکند.
چرا او باید خود را با سعیهای بیهوده خسته کند؟ فواید جست و جوی حقیقت چیست وقتی او میداند که همهی آن را داراست؟ از این روست که علم را خوار میشمارد.
این یک واقعیت است که اعراب از یونانیها فلسفهشان و از ایرانیان آن چه را که در دوران باستان به آن شهرت داشتند اخذ کردند، اما اعراب این علوم را که در اثر فتوحات غصب کرده بودند، توسعه دادند، وسعت بخشیدند، روشن کردند، کامل کردند و به اتمام رساندند و آن را با یک سلیقهی کامل و دقت نادر و ظرافت هماهنگ ساختند. علاوه بر آن، فرانسویها، آلمانیها، و انگلیسیها همانند اعراب که پایتختشان بغداد بود آن قدرها از رم و بیزانتین دور نبودند. بنابراین برای آنها بسیار آسانتر بود تا از این گنجینههای علمی که در این دو شهر بزرگ مدفون بود بهره ببرند. آنها هیچ کوششی در این زمینه نکردند تا این که انعکاس تمدن عرب قلههای پیرنه را روشن ساخت و بار غنی و نورش را بر غرب فروریخت. اروپاییها به ارسطو که مهاجرت کرده بود و عرب شده بود خوش آمد گفتند، اما هنگامی که او یونانی و همسایهشان بود اصلاً فکر نمیکردند. آیا این دلیل دیگری نیست بر برتری فکری اعراب و وابستگی طبیعیشان به فلسفه؟
آقای رنان گفته است که فلاسفهی قرون اولیه اسلام و سیاستمدارانی که در این دوران مشهور گشتند بیشتر از حران، اندلس، و ایران بودند. در بین آنها کشیشان ماورای جیحون و سوری نیز بودند. من نمیخواهم کیفیت علمی علمای ایرانی با نقشی را که در جهان عرب ایفا کردند انکار کنم، ولی اجازه بدهید بگویم که حرانیها نیز عرب بودند و اعراب با تسخیر اسپانیا و اندلس ملیت خود را از دست ندادند، آنها عرب باقی ماندند. چندین قرن پیش از اسلام زبان حرانیها عربی بود. این حقیقت که آنها دین پیشین خود، یعنی صابئین، را حفظ کردند بدان معنی نیست که آنها را باید نسبت به ملیت اعراب بیگانه محسوب کرد. کشیشان سوری نیز غالباً اعراب غسانی بودند که به مسیحیت گرویده بودند. در مورد ابن باجه، ابن رشد، و ابن طفیل نمیتوان گفت که آنها همچون الکندی عرب نبودند چون در عربستان تولد نیافتند، به ویژه اگر قبول کنیم که نژادهای بشری از طریق زبانهایشان شناخته میشوند و اگر این تفاوت از بین برود طولی نمیکشد که ملتها منشأ گوناگون خود را فراموش کنند. علمای ایرانی که به دین محمدی گرویدند افتخار میکردند که کتابهایشان را به زبان قرآن بنویسند. شکی نیست که اعراب نمیتوانند عظمتی که این نویسندگان را برجسته میسازد برای خود ادعا کنند، ولی باور کنید که آنها نیازی به این ندارند، زیرا در بین خودشان علما و نویسندگان مشهور دارند.
با این حال اجازه داریم از خود بپرسیم که چرا تمدن عربی، پس از این که چنین پرتوی بر جهان افکند، به ناگهان خاموش شد؟ در اینجاست که مسئولیت مذهب اسلام کامل به نظر میرسد. واضح است که هر وقت این مذهب استقرار یافت سعی کرد تا مانع پیشرفت علوم شود و از این لحاظ استبداد را در خدمت گرفت. مذاهب، به هر نامی خواندهد شوند، همگی شبیه همدیگرند. هیچگونه توافق و سازشی بین این مذاهب و فلسفه ممکن نیست. مذهب ایمان و اعتقادش را بر انسان تحمیل میکند، در حالی که فلسفه او را به طور جزیی یا کامل از آن آزاد میسازد. بنابراین چه طور میتوان امید داشت که با همدیگر توافق کنند؟ هنگامی که مذهب مسیحیت به ملایمترین و فریبندهترین شکل خود به اسکندریه و آتن وارد شد، که دو مرکز عمدهی علم و فلسفه بودند و پس از این که به طور کامل در این دو شهر استقرار یافت اولین کارش این بود که علم و فلسفهی واقعی را کنار بگذارد و سعی کند هر دو را زیر شاخه مباحث کلامی متوقف سازد، و رموز غیرقابل تشریح تثلیث، همیشه همین طور خواهد بود. هر وقت که مذهب دست بالا را دارد، فلسفه را حذف خواهد کرد، و هنگامی که ملکهی فلسفه سلطنت میکند عکس آن اتفاق میافتد. تا وقتی که بشر وجود دارد، مبارزه بین جزمیت و تحقیقات آزاد، بین مذهب و فلسفه، پایان نخواهد یافت. مبارزهی بسیار سختی که میترسم پیروزی از آن اندیشهی آزاد نباشد، زیرا تودهها خرد را دوست ندارند و تعلیمات آن را فقط بعضی عقول نخبگان میفهمند.
پس از پاسخ جمالالدّین، رنان در 19 می1883 در همان روزنامه مینویسد که او تحت تأثیر سید جمالالدّین واقع شده است. سپس او را میستاید و میگوید:
هنگامی که با او صحبت میکردم آزادی اندیشه، خصلت شریف و صادقانهاش باعث شد تا فکر کنم که در مقابلم یکی از آشنایان قدیمیام زنده شده است - ابن سینا، ابن رشد، یا یکی از آن ملحدین کبیری که به مدت پنج قرن نمایندهی سنت ذهن بشری بودند ... در مقالهی شیخ من یک نکته را میبینم که هر دو واقعاً بر سر آن توافقی نداریم هر چیزی که به زبان لاتین نوشته شده است نتیجهی عظمت رم نیست. هرچیزی که به یونانی نوشته شده است یونانی نیست، هر چیزی که به زبان عربی نوشته شده است کار اعراب نیست، هر کاری که در کشورهای مسیحی انجام شده است کار اعراب نیست، هر کاری که در کشورهای مسیحی انجام شده است به سبب مسیحیت نیست، هر چیزی که در کشورهای اسلامی انجام شده است ثمرهی اسلام نیست تمام مذاهب الهی خود را دشمن علوم مثبت نشان میدهند، و مسیحیت از این لحاظ برتر از اسلام نیست. در این موضوع شکی وجود ندارد. کاتولیسیسم با گالیله بهتر از اسلام ابن رشد رفتار نکرد بعضی از کشورها، به مرور زمان، کم و بیش از مذهب قرآن جدا میشوند، اما من شک دارم که جنبش رنسانس با حمایت اسلام رسمی انجام شود به نظر میرسد که شیخ دلایل قابل ملاحظهای در تأیید دو تز اصلی من ارائه میدهد: اسلام در نیمهی اول حیاتش جنبشهای علمی موجود در کشورهای اسلامی را متوقف نکرد، اما در نیمهی دوم حیاتش جنبشهای علمی را متوقف کرد.
سید جمالالدّین هم میتوانست در پاسخ به مقالهی رنان همانند دکتر نصر یا اندیشمندان دیگر به عظمت گذشتهی مسلمین اشاره کند و بگوید که تحریف اسلام راستین در قرون اخیر باعث عقب ماندگی مسلمانان شده است، اما او چنین نکرد. با بررسی آثار سید جمال، به نظر میرسد که وی در آن دست از مقالات و خطابههای خود که خطاب به عموم مسلمین و «توده»هاست از دستاوردهای علمی اسلام سخن میگوید و در جایی که با روشنفکران غربی و «نخبگان» صحبت میکند و به زبان غیرمسلمین است به انتقاد از اسلام میپردازد. سید جمال همانند همهی رهبران سیاسی به نتیجهی کار اعتقاد داشت و از این جهت اگر امری به نتیجه و غایت مطلوب میرسید برایش اشکالی نداشت که بر حسب نوع شنوندهاش به گونهای دیگر و حتی متضاد صحبت کند.
این خلاصهای بود از گفتوگوی بین رنان و سید جمالالدّین. سید یک مبارز سیاسی بود که به خوبی دریافته بود که بدون فهم و کاربرد علم و تکنولوژی غرب مسلمانان به جایی نخواهند رسید. او به علت سفرهای متعددش به کشورهای اسلامی و اروپا اعتقاد پیدا کرده بود که علم و تکنولوژی بزرگترین عامل برترین اروپاییان و ابزار استعمار و سلطه جویی آنان بر کشورهای مسلمان است و به همین جهت استفاده از این دو را برای مبارزه با استعمار و استثمار غرب لازم میدانست و هر جا که میرفت مسلمانان را بسیار به کسب علم تشویق میکرد. نکتهی جالب این است که با این که سید جمال صدواندی سال پیش از این میزیست مفهوم علم برای او بسیار واضحتر و روشنتر از بسیاری از اندیشمندان مسلمان معاصر بود. در نظر او علم به معنای علوم تجربی بود و از این لحاظ فیزیک و شیمی را هم نمونه میآورد و بر علمای اسلام به سبب این که به چنین علومی توجهی نمیکنند میتاخت.
امروزه که دیدگاههای سید جمال را با اندیشمندان مسلمان معاصر مقایسه میکنیم، از واقعگرایی و جبنهی عملی دیدگاههای سید جمال در شگفت میشویم. علت این است که سید جمال، همانند مطهری، در جایگاه یک روحانی سیاسی به طور روزمره با مردم و مشکلات شان، آب و نان و ازدواج و مرگ شان، سروکار داشت و همه روزه در غم و شادی آنان شریک بود. این مسئله برای هر دو یک موضوع عملی و ضروری زندگی بود تا متفکرینی که این مباحث برایشان مسئلهای آکادمیک و فکری است و در کنج برجهای عاج خود میاندیشند و مینویسند و ضد علم بودنشان ترجمهای است از متفکران چپ یا مسیحی غرب که از سوءاستفادهها و زیاده رویهای علم و تکنولوژی غرب به تنگ آمده اند.
سید جمالالدّین هم میتوانست در پاسخ به مقالهی رنان همانند دکتر نصر یا اندیشمندان دیگر به عظمت گذشتهی مسلمین اشاره کند و بگوید که تحریف اسلام راستین در قرون اخیر باعث عقب ماندگی مسلمانان شده است، اما او چنین نکرد. با بررسی آثار سید جمال، به نظر میرسد که وی در آن دست از مقالات و خطابههای خود که خطاب به عموم مسلمین و «توده»هاست از دستاوردهای علمی اسلام سخن میگوید و در جایی که با روشنفکران غربی و «نخبگان» صحبت میکند و به زبان غیرمسلمین است به انتقاد از اسلام میپردازد. سید جمال همانند همهی رهبران سیاسی به نتیجهی کار اعتقاد داشت و از این جهت اگر امری به نتیجه و غایت مطلوب میرسید برایش اشکالی نداشت که بر حسب نوع شنوندهاش به گونهای دیگر و حتی متضاد صحبت کند.
سید جمالالدّین وقتی به فارسی و عربی برای مسلمانان مینویسد یا سخن میگوید، خود را مسلمان بنیادگرا و مخالف مسلمانان متجدد هم عصر خود نشان میدهد. مثلاً در مقالهی «حقیقت مذهب نیچریه و بیان حال نیچریان» که به زبان فارسی نوشته و شاگردش محمد عبده آن را با نام «الرد علی الدهریین» به عربی ترجمه کرده است، به سید احمد خان مصلح و متجدد مسلمان هندی (1817-1898 میلادی) که دیدگاههایش در مورد علم و مسلمانان دقیقاً همانند خودش بود حمله میکند و حتی او را مادی، مرتد و عامل انگلیسیها میداند و هم صدا با علمای سنتی هندوستان بر ضد او موضعگیری میکند (احمد خان میگفت مسلمانان باید علوم جدید را فرا گیرند اما برخلاف سید جمال به انگلیسیها و فرهنگ آنها رغبت نشان میداد و میگفت هندیها باید کاملاً از نظر فرهنگی شبیه انگلیسیها شوند ومثراث هندی خود را کنار بگذارند)؛ اما وقتی به رنان پاسخ میدهد همانند یک خردگرای غیرمذهبی سخن میگوید. به او میگوید اگر چندین قرن طول کشید تا اروپا از مسیحیت دست بردارد، دست برداشتن جامعهی مسلمانان هم از تعصب شدید مذهبی و روی آوردن آنان به علم و خرد همین قدر طول خواهد کشید. اما چنین چیزی را برای تودهها نمیگوید چون میخواهد با استفاده از اسلام به صورت یک ایدئولوژی ضداستعماری، با غرب مبارزه کند. او معتقد است که تودهها به مذهب پاسخ میدهند و مذهب تودهها را مطیع و اخلاقی نگه میدارد، اما این نخبگان هستند که بحثهای علمی را میفهمند. سید جمال در مقالهی «حقیقت مذهب نیچریه» به دستاوردهای اسلام اشاره میکند، اما در مقالهی پاسخ به رنان به جمود و مقاومت مذهب در برابر علم میپردازد.
سید جمالالدّین در تبادل علمی و فرهنگی بین اسلام و غرب معتقد به جذب و انطباق علم و تکنولوژی غرب، منهای فرهنگ آنان، بود. این نگرش او را همهی روحانیان مسلمان پس از وی، به استثنای شیخ فضل الله نوری، اخذ کرده و پذیرفته اند.
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی دربارهی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)
چرا او باید خود را با سعیهای بیهوده خسته کند؟ فواید جست و جوی حقیقت چیست وقتی او میداند که همهی آن را داراست؟ از این روست که علم را خوار میشمارد.
این یک واقعیت است که اعراب از یونانیها فلسفهشان و از ایرانیان آن چه را که در دوران باستان به آن شهرت داشتند اخذ کردند، اما اعراب این علوم را که در اثر فتوحات غصب کرده بودند، توسعه دادند، وسعت بخشیدند، روشن کردند، کامل کردند و به اتمام رساندند و آن را با یک سلیقهی کامل و دقت نادر و ظرافت هماهنگ ساختند. علاوه بر آن، فرانسویها، آلمانیها، و انگلیسیها همانند اعراب که پایتختشان بغداد بود آن قدرها از رم و بیزانتین دور نبودند. بنابراین برای آنها بسیار آسانتر بود تا از این گنجینههای علمی که در این دو شهر بزرگ مدفون بود بهره ببرند
حقیقت این است که مذهب اسلام سعی کرده است تا مانع علم شود و پیشرفت آن را متوقف کند. بنابراین موفق شده است تا جنبش فلسفی یا فکری را متوقف کند و اذهان را از جست و جوی حقیقت علمی بازدارد. اگر اشتباه نکنم مذهب مسیحیت هم کوشش مشابهی به عمل آورد، و رهبران محترم کلیسای کاتولیک تا آن جا که میدانم هنوز خلع سلاح نشدهاند. آنها هنوز هم با تمام توان میجنگند.
من تمام مشکلاتی را که مسلمانان باید بر آنها غلبه کنند تا به همان درجهی تمدن برسند میشناسم، زیرا دستیابی به حقیقت با کمک روش علمی و فلسفی برای آنها منع شده است. یک مسلمان واقعی همانند گاوی که به شخم بسته شده، [یعنی] به جزمیاتی که او بردهاش است، باید تا ابد در شیارهایی که از پیش مفسرین قانون شریعت برایش کندهاند قدم بردارد. به علاوه او معتقد است که مذهبش تمام اخلاقیات و علوم را در بر دارد با عزم راسخ خود را به آن میچسباند و هیچ کوششی برای حرکت به ماورای آن نمیکند.
چرا او باید خود را با سعیهای بیهوده خسته کند؟ فواید جست و جوی حقیقت چیست وقتی او میداند که همهی آن را داراست؟ از این روست که علم را خوار میشمارد.
این یک واقعیت است که اعراب از یونانیها فلسفهشان و از ایرانیان آن چه را که در دوران باستان به آن شهرت داشتند اخذ کردند، اما اعراب این علوم را که در اثر فتوحات غصب کرده بودند، توسعه دادند، وسعت بخشیدند، روشن کردند، کامل کردند و به اتمام رساندند و آن را با یک سلیقهی کامل و دقت نادر و ظرافت هماهنگ ساختند. علاوه بر آن، فرانسویها، آلمانیها، و انگلیسیها همانند اعراب که پایتختشان بغداد بود آن قدرها از رم و بیزانتین دور نبودند. بنابراین برای آنها بسیار آسانتر بود تا از این گنجینههای علمی که در این دو شهر بزرگ مدفون بود بهره ببرند. آنها هیچ کوششی در این زمینه نکردند تا این که انعکاس تمدن عرب قلههای پیرنه را روشن ساخت و بار غنی و نورش را بر غرب فروریخت. اروپاییها به ارسطو که مهاجرت کرده بود و عرب شده بود خوش آمد گفتند، اما هنگامی که او یونانی و همسایهشان بود اصلاً فکر نمیکردند. آیا این دلیل دیگری نیست بر برتری فکری اعراب و وابستگی طبیعیشان به فلسفه؟
آقای رنان گفته است که فلاسفهی قرون اولیه اسلام و سیاستمدارانی که در این دوران مشهور گشتند بیشتر از حران، اندلس، و ایران بودند. در بین آنها کشیشان ماورای جیحون و سوری نیز بودند. من نمیخواهم کیفیت علمی علمای ایرانی با نقشی را که در جهان عرب ایفا کردند انکار کنم، ولی اجازه بدهید بگویم که حرانیها نیز عرب بودند و اعراب با تسخیر اسپانیا و اندلس ملیت خود را از دست ندادند، آنها عرب باقی ماندند. چندین قرن پیش از اسلام زبان حرانیها عربی بود. این حقیقت که آنها دین پیشین خود، یعنی صابئین، را حفظ کردند بدان معنی نیست که آنها را باید نسبت به ملیت اعراب بیگانه محسوب کرد. کشیشان سوری نیز غالباً اعراب غسانی بودند که به مسیحیت گرویده بودند. در مورد ابن باجه، ابن رشد، و ابن طفیل نمیتوان گفت که آنها همچون الکندی عرب نبودند چون در عربستان تولد نیافتند، به ویژه اگر قبول کنیم که نژادهای بشری از طریق زبانهایشان شناخته میشوند و اگر این تفاوت از بین برود طولی نمیکشد که ملتها منشأ گوناگون خود را فراموش کنند. علمای ایرانی که به دین محمدی گرویدند افتخار میکردند که کتابهایشان را به زبان قرآن بنویسند. شکی نیست که اعراب نمیتوانند عظمتی که این نویسندگان را برجسته میسازد برای خود ادعا کنند، ولی باور کنید که آنها نیازی به این ندارند، زیرا در بین خودشان علما و نویسندگان مشهور دارند.
با این حال اجازه داریم از خود بپرسیم که چرا تمدن عربی، پس از این که چنین پرتوی بر جهان افکند، به ناگهان خاموش شد؟ در اینجاست که مسئولیت مذهب اسلام کامل به نظر میرسد. واضح است که هر وقت این مذهب استقرار یافت سعی کرد تا مانع پیشرفت علوم شود و از این لحاظ استبداد را در خدمت گرفت. مذاهب، به هر نامی خواندهد شوند، همگی شبیه همدیگرند. هیچگونه توافق و سازشی بین این مذاهب و فلسفه ممکن نیست. مذهب ایمان و اعتقادش را بر انسان تحمیل میکند، در حالی که فلسفه او را به طور جزیی یا کامل از آن آزاد میسازد. بنابراین چه طور میتوان امید داشت که با همدیگر توافق کنند؟ هنگامی که مذهب مسیحیت به ملایمترین و فریبندهترین شکل خود به اسکندریه و آتن وارد شد، که دو مرکز عمدهی علم و فلسفه بودند و پس از این که به طور کامل در این دو شهر استقرار یافت اولین کارش این بود که علم و فلسفهی واقعی را کنار بگذارد و سعی کند هر دو را زیر شاخه مباحث کلامی متوقف سازد، و رموز غیرقابل تشریح تثلیث، همیشه همین طور خواهد بود. هر وقت که مذهب دست بالا را دارد، فلسفه را حذف خواهد کرد، و هنگامی که ملکهی فلسفه سلطنت میکند عکس آن اتفاق میافتد. تا وقتی که بشر وجود دارد، مبارزه بین جزمیت و تحقیقات آزاد، بین مذهب و فلسفه، پایان نخواهد یافت. مبارزهی بسیار سختی که میترسم پیروزی از آن اندیشهی آزاد نباشد، زیرا تودهها خرد را دوست ندارند و تعلیمات آن را فقط بعضی عقول نخبگان میفهمند.
پس از پاسخ جمالالدّین، رنان در 19 می1883 در همان روزنامه مینویسد که او تحت تأثیر سید جمالالدّین واقع شده است. سپس او را میستاید و میگوید:
هنگامی که با او صحبت میکردم آزادی اندیشه، خصلت شریف و صادقانهاش باعث شد تا فکر کنم که در مقابلم یکی از آشنایان قدیمیام زنده شده است - ابن سینا، ابن رشد، یا یکی از آن ملحدین کبیری که به مدت پنج قرن نمایندهی سنت ذهن بشری بودند ... در مقالهی شیخ من یک نکته را میبینم که هر دو واقعاً بر سر آن توافقی نداریم هر چیزی که به زبان لاتین نوشته شده است نتیجهی عظمت رم نیست. هرچیزی که به یونانی نوشته شده است یونانی نیست، هر چیزی که به زبان عربی نوشته شده است کار اعراب نیست، هر کاری که در کشورهای مسیحی انجام شده است کار اعراب نیست، هر کاری که در کشورهای مسیحی انجام شده است به سبب مسیحیت نیست، هر چیزی که در کشورهای اسلامی انجام شده است ثمرهی اسلام نیست تمام مذاهب الهی خود را دشمن علوم مثبت نشان میدهند، و مسیحیت از این لحاظ برتر از اسلام نیست. در این موضوع شکی وجود ندارد. کاتولیسیسم با گالیله بهتر از اسلام ابن رشد رفتار نکرد بعضی از کشورها، به مرور زمان، کم و بیش از مذهب قرآن جدا میشوند، اما من شک دارم که جنبش رنسانس با حمایت اسلام رسمی انجام شود به نظر میرسد که شیخ دلایل قابل ملاحظهای در تأیید دو تز اصلی من ارائه میدهد: اسلام در نیمهی اول حیاتش جنبشهای علمی موجود در کشورهای اسلامی را متوقف نکرد، اما در نیمهی دوم حیاتش جنبشهای علمی را متوقف کرد.
سید جمالالدّین هم میتوانست در پاسخ به مقالهی رنان همانند دکتر نصر یا اندیشمندان دیگر به عظمت گذشتهی مسلمین اشاره کند و بگوید که تحریف اسلام راستین در قرون اخیر باعث عقب ماندگی مسلمانان شده است، اما او چنین نکرد. با بررسی آثار سید جمال، به نظر میرسد که وی در آن دست از مقالات و خطابههای خود که خطاب به عموم مسلمین و «توده»هاست از دستاوردهای علمی اسلام سخن میگوید و در جایی که با روشنفکران غربی و «نخبگان» صحبت میکند و به زبان غیرمسلمین است به انتقاد از اسلام میپردازد. سید جمال همانند همهی رهبران سیاسی به نتیجهی کار اعتقاد داشت و از این جهت اگر امری به نتیجه و غایت مطلوب میرسید برایش اشکالی نداشت که بر حسب نوع شنوندهاش به گونهای دیگر و حتی متضاد صحبت کند.
این خلاصهای بود از گفتوگوی بین رنان و سید جمالالدّین. سید یک مبارز سیاسی بود که به خوبی دریافته بود که بدون فهم و کاربرد علم و تکنولوژی غرب مسلمانان به جایی نخواهند رسید. او به علت سفرهای متعددش به کشورهای اسلامی و اروپا اعتقاد پیدا کرده بود که علم و تکنولوژی بزرگترین عامل برترین اروپاییان و ابزار استعمار و سلطه جویی آنان بر کشورهای مسلمان است و به همین جهت استفاده از این دو را برای مبارزه با استعمار و استثمار غرب لازم میدانست و هر جا که میرفت مسلمانان را بسیار به کسب علم تشویق میکرد. نکتهی جالب این است که با این که سید جمال صدواندی سال پیش از این میزیست مفهوم علم برای او بسیار واضحتر و روشنتر از بسیاری از اندیشمندان مسلمان معاصر بود. در نظر او علم به معنای علوم تجربی بود و از این لحاظ فیزیک و شیمی را هم نمونه میآورد و بر علمای اسلام به سبب این که به چنین علومی توجهی نمیکنند میتاخت.
امروزه که دیدگاههای سید جمال را با اندیشمندان مسلمان معاصر مقایسه میکنیم، از واقعگرایی و جبنهی عملی دیدگاههای سید جمال در شگفت میشویم. علت این است که سید جمال، همانند مطهری، در جایگاه یک روحانی سیاسی به طور روزمره با مردم و مشکلات شان، آب و نان و ازدواج و مرگ شان، سروکار داشت و همه روزه در غم و شادی آنان شریک بود. این مسئله برای هر دو یک موضوع عملی و ضروری زندگی بود تا متفکرینی که این مباحث برایشان مسئلهای آکادمیک و فکری است و در کنج برجهای عاج خود میاندیشند و مینویسند و ضد علم بودنشان ترجمهای است از متفکران چپ یا مسیحی غرب که از سوءاستفادهها و زیاده رویهای علم و تکنولوژی غرب به تنگ آمده اند.
سید جمالالدّین هم میتوانست در پاسخ به مقالهی رنان همانند دکتر نصر یا اندیشمندان دیگر به عظمت گذشتهی مسلمین اشاره کند و بگوید که تحریف اسلام راستین در قرون اخیر باعث عقب ماندگی مسلمانان شده است، اما او چنین نکرد. با بررسی آثار سید جمال، به نظر میرسد که وی در آن دست از مقالات و خطابههای خود که خطاب به عموم مسلمین و «توده»هاست از دستاوردهای علمی اسلام سخن میگوید و در جایی که با روشنفکران غربی و «نخبگان» صحبت میکند و به زبان غیرمسلمین است به انتقاد از اسلام میپردازد. سید جمال همانند همهی رهبران سیاسی به نتیجهی کار اعتقاد داشت و از این جهت اگر امری به نتیجه و غایت مطلوب میرسید برایش اشکالی نداشت که بر حسب نوع شنوندهاش به گونهای دیگر و حتی متضاد صحبت کند.
سید جمالالدّین وقتی به فارسی و عربی برای مسلمانان مینویسد یا سخن میگوید، خود را مسلمان بنیادگرا و مخالف مسلمانان متجدد هم عصر خود نشان میدهد. مثلاً در مقالهی «حقیقت مذهب نیچریه و بیان حال نیچریان» که به زبان فارسی نوشته و شاگردش محمد عبده آن را با نام «الرد علی الدهریین» به عربی ترجمه کرده است، به سید احمد خان مصلح و متجدد مسلمان هندی (1817-1898 میلادی) که دیدگاههایش در مورد علم و مسلمانان دقیقاً همانند خودش بود حمله میکند و حتی او را مادی، مرتد و عامل انگلیسیها میداند و هم صدا با علمای سنتی هندوستان بر ضد او موضعگیری میکند (احمد خان میگفت مسلمانان باید علوم جدید را فرا گیرند اما برخلاف سید جمال به انگلیسیها و فرهنگ آنها رغبت نشان میداد و میگفت هندیها باید کاملاً از نظر فرهنگی شبیه انگلیسیها شوند ومثراث هندی خود را کنار بگذارند)؛ اما وقتی به رنان پاسخ میدهد همانند یک خردگرای غیرمذهبی سخن میگوید. به او میگوید اگر چندین قرن طول کشید تا اروپا از مسیحیت دست بردارد، دست برداشتن جامعهی مسلمانان هم از تعصب شدید مذهبی و روی آوردن آنان به علم و خرد همین قدر طول خواهد کشید. اما چنین چیزی را برای تودهها نمیگوید چون میخواهد با استفاده از اسلام به صورت یک ایدئولوژی ضداستعماری، با غرب مبارزه کند. او معتقد است که تودهها به مذهب پاسخ میدهند و مذهب تودهها را مطیع و اخلاقی نگه میدارد، اما این نخبگان هستند که بحثهای علمی را میفهمند. سید جمال در مقالهی «حقیقت مذهب نیچریه» به دستاوردهای اسلام اشاره میکند، اما در مقالهی پاسخ به رنان به جمود و مقاومت مذهب در برابر علم میپردازد.
سید جمالالدّین در تبادل علمی و فرهنگی بین اسلام و غرب معتقد به جذب و انطباق علم و تکنولوژی غرب، منهای فرهنگ آنان، بود. این نگرش او را همهی روحانیان مسلمان پس از وی، به استثنای شیخ فضل الله نوری، اخذ کرده و پذیرفته اند.
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی دربارهی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)
بیشتر بخوانید:
فلسفه علم چیست؟
نگاهی به استدلال موافقان علم دینی
معنا و دامنه ی علم هرمنویتیک
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}