سير تكويني قيام 15 خرداد در تهران

نويسنده: سيدمهدي حسيني



در پي دستگيري امام در قم، در تهران دامنه اعتراضات وسعت يافت و در چندين نقطه تهران کانون‌هاي حرکت بوجود ‌آمد که محوريت آن مرکز شهر و جنوب تهران بود.
حجت‌الاسلام سيدعلي‌اکبر محتشمي، که در آن زمان يکي از طلبه‌هاي مدرسه ملاجعفر بوده، ماجراي آن روز را چنين تعريف مي‌کند: «ساعت هفت صبح در حجره‌ام نشسته بودم که ناگهان ديدم يکي آمد و گفت: از قم خبر داده‌اند حضرت امام را دستگير کرده و مي‌خواهند اعدام کنند. با شنيدن اين خبر از خود بي‌خود شدم و بلافاصله برخاستم، سوار دوچرخه شدم و در کوچه و خيابان‌ها با صداي بلند فرياد زدم: آقاي خميني را گرفتند و مي‌خواهند او را اعدام کنند! از ميدان سيداسماعيل وارد بازار نجّارها و سپس دروازه حضرتي شدم و از آنجا به خيابان مولوي، بازار امين‌السلطان و خيابان باغ فردوس رفتم و خبر دستگيري و شايعه اعدام امام را با گريه و شيون مي‌گفتم و مردم بي‌اختيار مغازه‌ها را مي‌بستند.»1
آن روز، که مصادف با روز دوازدهم محرم بود در نقاط مختلف بخصوص در مساجد و تکيه‌هاي بازار مراسم و مجالس عزاداري و روضه‌خواني برپا بود. مرحوم حبيب‌الله شفيق يکي از اعضاي هيئت مؤتلفه در اين باره توضيح مي‌دهد: «ما در جلسه انصارالحسين بوديم. در آنجا خبر رسيد که حضرت امام را گرفتند. من به همراه چند نفر از برادرها به سراي دماوند، چهارراه سيروس آمديم و از آنجا تلفني با قم تماس گرفتيم. خبر تاييد شد. بلافاصله به اعضاي هيأت اطلاع داديم. جلسه تعطيل شد و همه به خيابان‌ها ريختند. آقاي عراقي با برادران حجره از ميدان امين‌السلطان تماس گرفتند. گروهي از آنجا حرکت کردند، بعد از آن جمعيت جمع شد سر چهارراه سيروس. من خودم شاهد بودم که مردم عصباني کيوسک ها را مي‌شکستند. البته هنوز از پليس خبري نبود. 2
مرکز ديگري که موجب حرکت مردم تهران عليه تصميم مستبدانه شاه گرديد ميدان ميوه و تره‌بار در اطراف خيابان ري و ميدان شوش و حومه آن بود که از توان بسيار قوي برخوردار بود. سيدمحمدتقي بيان‌زاده در گفتگويي مي‌گويد: «در ميدان شوش تلفن نيافتم، ولي يکي از ميداني‌‌هاي اهل قم را پيدا کردم که داشت ميوه مي‌شست. جريان را گفتم و از او خواستم تلفن در اختيارم بگذارد. مرا به حجره‌اي برد و نشاند و پشت تلفن به هر کسي از اهالي باغيرت تهران که مي‌شناختم زنگ زدم و خبر را رساندم. بازاري‌هاي شوش و فروشنده‌ها يکي‌يکي به سراغم آمدند و هنگامي که خبر را مي‌شنيدند، بعضي‌ها مي‌نشستند به گريه و عزاداري.» 3حجت‌الاسلام روح‌الله حسينيان در کتاب «3 سال ستيز مرجعيت شيعه» نوشته‌اند است: «روحانيت تهران نيز غافلگير شده بود و از قبل برنامه‌اي براي هدايت تظاهرات آماده نکرده بود. تنها جمعيت مؤتلفه که تازه تشکيل شده بود و سران آن از بازاريان بودند وقتي خبر دستگيري حضرت امام را شنيدند در همان بازار جلسه‌اي تشکيل دادند و اعلاميه‌اي صادر کردند و تصميماتي نيز اتخاذ کردند و هر کس موظف شد تا گروه‌هاي مذهبي را براي تظاهرات مطلع کند. حاج مهدي عراقي، سيدمحمود محتشمي‌پور و تقي افراشته مأمور شدند تا به ميدان بارفروشان بروند و ميداني‌ها را مطلع کنند.» 4 سيدمحمود محتشمي‌پور در گفتگويي در خاطرات خود ماجراي آن روز را چنين شرح داده: «برادران مؤتلفه بدون اتلاف وقت نزديک مغازه ما در بازار، جلسه‌اي تشکيل دادند و اعلاميه‌اي صادر کردند که به مردم خبر دستگيري امام را مي‌داد. من و آقاي عراقي و مرحوم تقي افراشته به اتفاق به ميدان رفتيم تا مردم را از خبر دستگيري حضرت امام مطلع کنيم. بعد از اين که چند نفر از بزرگان ميدان را مطلع کرديم به وسط ميدان آمديم. آنجا آقاي افراشته روي سقف يکي از ماشينهايي که بار وارد ميدان مي‌کرد رفت و دستهايش را بلند کرد و توي سرش زد. آنقدر «وا اسلاما» گفت تا اين مردم دورش جمع شدند. وقتي خبر دستگيري امام را به مردم داد هياهويي راه افتاد. به اين ترتيب، جمعيت از ميدان به حرکت درآمد. از ميدان انبار غلّه به ميدان باغ جنّت، و از آنجا تا ميدان قيام و از ميدان قيام به سمت ميدان ارک، تا ميدان ارک مانعي پيش نيامد.» 5
اقشار ديگري که نسبت به دستگيري و زنداني شدن امام اعتراض کردند تعدادي از دانشجويان دانشگاه تهران بودند. عده‌اي از آنها به محض مطلع شدن کلاس درس را ترک کردند و در محوطه دانشگاه دست به تظاهرات اعتراض‌آميز زدند. در اين رابطه فقط به چند گزارشي از اسناد ساواک و نيروهاي امنيتي اکتفا مي‌گردد. «ساعت 11:55 جلو هنرهاي زيبا عده‌اي حدود يکصد نفر از دانشجويان اجتماع کرده‌اند... ضمناً تابلوي بزرگي که بر روي آن نوشته شده است «خميني را ديشب گرفته‌اند» جلوي درب دانشگاه نصب شده است...». در گزارش ديگري آمده است: «يک دسته 150 نفري از دانشجويان دانشگاه به حالت اجتماع مشغول دور زدن در داخل خيابان‌هاي دانشگاه هستند و سعي دارند عده بيشتري را به دور خود جمع نموده و سپس به طرف بازار حرکت کنند...» و همچنين در گزارش ساعت 15:17 هم ذکر شده «جمعي حدود سي ـ چهل نفر از دانشجويان دانشگاه ضمن تظاهراتي اقدام به قطع تلفن‌هاي دانشگاه نموده و آنها شعاري به اين مضمون مي‌دهند: تا عزل شاه خائن نهضت ادامه دارد. دانشجويان دانشکده کشاورزي داخل دانشکده اجتماع کرده و شعار «توهين به خميني توهين به ملت است» مي‌دهند.» 6
علاوه بر اين، در محله‌هاي تهران حرکات دسته‌جمعي اعتراض‌آميز همراه با خشونت جريان پيدا مي‌کند و در موارد متعددي با درگيري و تيراندازي همراه مي‌گردد. عده‌اي از مردم کشته مي‌شوند و خشونت بالا مي‌گيرد و مردم مراکز دولتي را مورد هجوم قرار مي‌دهند. نويسنده کتاب نهضت امام خميني با استناد به گزارشهاي نيروهاي امنيتي اطلاعات جامعي را جمع‌آوري و تنظيم نموده است که به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
«سعدي شمالي و جنوبي به وسيله سربازان اشغال و مغازه‌ها عموماً بسته‌اند. در خيابان سعدي و اسلامبول مأمورين انتظامي بدون توجه به نوع اجتماع و يا رهگذران، بدون جهت راه را بر عابرين سد کرده و عده‌اي زن و بچه و کاسب را که به طرف منازل خود مي‌روند مضروب مي‌نمايند. در نتيجه جمعيت رو به تزايد است و عده‌اي زن و بچه مصدوم شده‌اند...». 7
«عده‌اي قريب پانصد نفر از طرف بازار به طرف ميدان اعدام و ميدان شاهپور در حرکت هستند و شعار «مرده باد شاه» مي‌دهند و رئيس کلانتري 8 با مسلسل دستي به طرف جمعيت تيراندازي مي‌کند. عده زيادي براي اشغال اداره راديو در ميدان ارک به ساختمان راديو حمله نمودند و از طرف ژاندار‌مها به آنها تيراندازي مي‌شود.» 8
«در ميدان گمرک و خيابان گلوبندک عده‌اي در حدود 200 نفر با حمل پرچم ملصق به عکس آيت‌الله خميني و تظاهر به نفع وي در حرکت هستند و عده آنها مرتب افزايش مي‌يابد.
دکاکين مشغول بستن مي‌باشند و يک جنازه نيز روي دست دارند.»«دسته‌اي مجهز با چوب و چاقو به تعداد يک هزار نفر، پس از آن که نظم توپخانه را به هم زده و با تيراندازي پليس مواجهه شدند، در حالي که پارچه آغشته بخوني را در پيشاپيش خود حرکت مي‌دهند وارد لاله‌زار گرديده، براي اين عده از طبقات فوقاني ساختمان‌هاي لاله‌زار چوب و تخته ريخته مي‌شود در اينجا از قواي پليس خبري نيست.»
يک عده 500 نفري در حالي که جنازه‌اي را به دوش دارند و لباس‌هاي آنان خوني و چوب‌هايي در دست آنها ديده مي‌شود، ‌از سمت بازارچه قنات به سمت ميدان اعدام و بازار در حرکتند...» «در اين ساعت (16) عده‌اي قريب به يک هزار نفر از کسبه خيابان آذربايجان و کارون و قصرالدشت پس از خراب کردن کارخانه پپسي‌کولا، چوب به دست به طرف قصرالدشت جنوبي حرکت و شعار مي‌دهند: مرگ بر شاه و زنده باد خميني.»
«در اين ساعت (20/16) اول خيابان ارامنه بين مأمورين انتظامي و متظاهرين تصادم و دو نفر پسربچه مورد اصابت گلوله واقع که با تاکسي آنها را بردند...» 9
خاطرات شاهدان عيني هم از فاجعه‌اي سخن گفته‌اند که توصيف و بيان آن آسان نيست: «تيراندازي همين‌طور ادامه داشت. ‌من ديدم که از بالاي طاق بازار، يک طلبه سيّدي را مورد هدف قرار دادند و جنازه‌اش را به تيمچه حاجي ميرزا الدوله آوردند.» 10
در خيابان بوذرجمهري جلو بازار و جلو مجلس تعداد زيادي به شهادت رسيدند. 11
«آن روز ما از طرف خاني‌آباد به طرف ميدان ارک حرکت کرديم. جنازه شهيدي که گلوله نصف سرش را برده بود روي يک نردبان گذاشتيم، آن را بر دوش گرفتيم و با شعار مرگ بر شاه حرکت کرديم. از ميدان اعدام که گذشتيم ديدم عده‌اي دارند مي‌آيند و آنها گفتند دارند مردم را مثل برگ درخت بر زمين مي‌ريزند. نزديکي هاي سيدنصرالدين جمعيت بيشتري برمي‌گشتند. مي‌گفتند اصلاً هر کس که از آن طرف رد شود هدف قرار مي‌گيرد و کشته مي‌شود. آن روز روزي فوق‌العاده نگران کننده بود. عده‌اي که رفته بودند ساختمان راديو را در ميدان ارک تصرف کنند به خاک و خون کشيده شده بودند.» 12
صبح روزي که حضرت امام را دستگير کردند تا ظهر در ميدان ارک تيراندازي شديدي بود و نزديک به پنجاه شصت نفر هدف گلوله قرار گرفتند و دست‌کم نصف اين تعداد به شهادت رسيدند. براي نمونه، کنار من جوان تنومندي هدف گلوله قرار گرفت، گلوله به مغزش خورد و او را نقش زمين کرد. در آن ميان يکي از دوستان،‌ مرتب به زخمي ها رسيدگي مي‌کرد و با کمال رشادت آنها را به وسيله ماشين خودش به بيمارستان و يا خانه‌هاي اطراف که داخلشان تختخواب گذاشته بودند منتقل مي‌کرد.» 13
طبق سندي که ساواک در مورد شهداي 15 خرداد تا ساعت هفت بعدازظهر تهيه کرده است بيشتر شهدا مربوط به مناطق اطراف بازار بودند از جمله خود بازار،‌ خيابان بوذر جمهري، خيابان قنات‌آباد، خيابان موسوي، خيابان ناصرخسرو، جلوي بازار آهنگرها،‌ بازار کفاش‌ها و خيابان شاپور. 14
اما سؤال اساسي اين است که با جنازه شهدا چه کردند و عاقبت آنها را به کجاها بردند و دفن کردند. براي اين پرسش چندان پاسخ روشني بدست نمي‌آيد و فقط به برخي از شاهدان عيني مي‌توان استناد کرد که اظهار مي‌دارند: «ما که در صحنه بوديم و ديديم، دوستان هم ديدند که جنازه‌ها را جمع مي‌کردند و مرده و زنده داخل کاميون‌ها مي‌ريختند و به مسگرآباد مي‌بردند. در مسگرآباد کانالي کنده بودند و جنازه‌ها را داخل آن مي‌ريختند و سپس پودري روي آن مي‌پاشيدند تا زودتر از بين بروند.»
ماجراي پانزده خرداد تمام شده بود ولي شبها تيراندازي مي‌شد؛ بخصوص در خيابان‌هاي جنوب شهر، شش يا هفت شب بعد از حادثه تيراندازي ادامه داشت. اگر اين شب‌ها کسي کشته مي‌شد ما متوجه نمي‌شديم که جنازه‌اش را کجا مي‌برند. 15
ساعات پاياني شب هيئت دولت طي جلسه‌اي برقراري حکومت نظامي را اعلام و در اطلاعيه‌اي هرگونه رفت و آمد در پايتخت و حومه را از ساعت 8 بعدازظهر ممنوع اعلام کرد. تصويب‌نامه هيئت دولت در مورد حکومت نظامي از طرف نخست‌وزير وقت اينگونه اعلام شد: «براي حفظ امنيت و آسايش مردم تهران و تأمين آزادي کسب و کار ساکنان پايتخت هيئت وزيران در جلسه مورخه پانزدهم خرداد ماه تصويب نمودند که در تهران و حومه مقررات حکومت نظامي براي مدت پنجاه روز برقرار گردد. وزارت جنگ مأمور اجراي مفاد اين تصويبنامه مي‌باشد...» 16در پي تصويب حکومت نظامي از جانب دولت و اعلام آن از رسانه‌هاي گروهي فرمانداري نظامي طي اعلاميه‌اي در سه ماده اعلام کرد:
«... اينک لازم مي‌داند موارد زير را جهت اطلاع اهالي محترم پايتخت اعلام و انتظار دارد که در حفظ نظم و آرامش با مأمورين انتظامي نهايت درجه همکاري فرمايند:
1ـ از اين تاريخ تا صدور اعلاميه ثانوي از ساعت 22 تا 5 صبح عبور و مرور در شهر و حومه مطلقاً ممنوع است و چنانچه به دستور توقف مأمورين انتظامي توجه ننمايند به سوي آنان تيراندازي خواهد شد.
2ـ اجتماعات به کلي قدغن است و افراد و اشخاص حق توقف و اجتماع در معابر را نداشته و...
3ـ افرادي که شغل و کار آنها ايجاب مي‌کند هنگام شب از خانه خارج شوند و از قبيل اطبّا،‌ داروسازان و غيره بايد اجازه مخصوص از فرماندار نظامي تحصيل نمايند...» 17

پي نوشت ها:

1ـ خاطرات سيدعلي‌اکبر محتشمي، جلد اول، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ص 280
2ـ خاطرات 15 خرداد، دفتر سوم، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، گفتگو با آقاي حبيب‌الله شفيق، ص 97
3ـ همان، گفتگو با سيدمحمدتقي بيان‌زاده، ص 35
4ـ همان کتاب، ص 302
5ـ خاطرات 15 خرداد، دفتر سوم گفتگو با سيدمحمود محتشمي‌پور، ص 204
6ـ نهضت امام خميني، دفتر اول، صفحات 530 تا 532
7 و 8 و 9ــ همان
10ـ خاطرات 15 خرداد، دفتر سوم گفتگو با سيداسماعيل زري‌باف، ص 78
11ـ همان، گفتگو با حبيب‌الله شفيق، ص 97
12ـ همان، گفتگو با جواد مقصودي، ص 225
13ـ همان، گفتگو با سيدمحمود محتشمي‌پور، ص 204
14ـ کتاب 3 سال ستيز مرجعيت شيعه، روح‌الله حسينيان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 306
15ـ خاطرات 15 خرداد، بازار، دفتر سوم گفتگو با محمد جعفر خرّم‌دل، ص 60
16ـ نهضت امام خميني، دفتر اول، سيدحميد روحاني، تهران، عروج، ص 536
17ـ همان، ص 537

منبع:روزنامه اطلاعات