رايات سود ( 2 )





2. رايات و مهدي

بخش دوم، رواياتي هستند که در کنار پرچم هاي سياه به نام مهدي تصريح کرده يا آن را نشانه ظهور مي دانند. تعداد اين اخبار نيز فراوان است و بيشتر آنها در منابع اهل سنت و جود دارد. آن چه در کتب شيعه نيز آمده، به گونه اي همان مضمون را تکرار کرده است. برخي از اين اخبار در پي مي آيد.
(11) وقتي پرچم هاي سياهي را ديديد که از سوي مشرق مي آيند، سراغ آنان برويد، گرچه به حرکت روي برف (يخ) باشد چون خليفه ي خدا مهدي در ميان آنهاست. (1)
اين حديث که شهرت زيادي دارد از نظر سند و متن به اختلاف نقل شده است. احمد بن حنبل (متوفاي 241 ق) آن را از ابوقلابه از ثوبان از رسول خدا نقل کرده، (2) امامعاصر او ابن حماد (متوفاي 228 ق) بدون اسناد به رسول خدا آن را از ابوقلابه از ثوبان غلام رسول خدا آورده است. (3) حتي اگر نسبت آن به پيامبر درست باشد، ابوقلابه مدلس دانسته شده است (4) و از نظر سند اعتمادي به روايت نيست. (5) از نظر متن، اين روايت با همين محتوا در منابع ديگر ذکر شده، ولي نام مهدي در آن نيامده است، مانند:
(12) وقتي پرچم هاي سياه از سوي خراسان آمد به سراغشان رويد هر چند با خزيدن روي برف باشد. (6)
با اين که اين خبر از زبان يکي از رهبراني نهضت عباسي (محمد بن علي پدر سفاح و منصور عباسي) بيان شده و انگيزه ي بيشتري براي نام بردن از مهدي در آن وجود داشت، (7) در آن از خليفه ي خدا و مهدي سخني نيست. در کتاب عقدالدرر به نقل از ابونعيم اصفهاني شبيه همين روايت آمده است:
(13) ثوبان از رسول خدا نقل مي کند: پرچم هاي سياه از سمت مشرق خواهند آمد. دل هايشان مانند پاره هاي آهن است. هرکه خبر آنان را شنيد نزد ايشان برود و بيعت کند هر چند به خزيدن به روي برف باشد. (8) بنا بر آن چه گذشت روايت 11 هم از نظر سند و هم متن اضطراب دارد. علاوه بر اينها با اخبار ديگر نيز در تعارض است، از جمله روايتي که قاضي نعمان اين گونه به امام صادق عليه السلام نسبت داده و ظهور پرچم هاي مهدي را از مغرب مي داند:
(14) پرچم هاي سياه از سوي مشرق مي آيند و پرچم هاي مهدي از سمت مغرب. (9)
گرچه گرايش شديد قاضي نعمان به اسماعيليه و ظهور اين فرقه از غرب اسلامي ما را از اطمينان به اين روايت باز مي دارد، ليکن نشان دهنده ي اختلاف متن روايت در منابع دست اول است. معارض ديگر، روايتي منسوب به اميرمؤمنان علي عليه السلام است که مي گويد:
(15) وقتي پرچم هاي سياه را ديديد از زمين بلند نشويد و اقدامي انجام ندهيد... . (10)
هم چنين است روايات ديگري که در مذمت سياه جامگان و صاحبان پرچم هاي سياه و حکومت عباسيان وارد شده است. (11)
سومين معارض اخباري است که ظهور مهدي را از مکه مي داند، چنان که در همين کتاب مي خوانيم:
(16) ابوعثمان از جابر جعفي از ابوجعفر باقر عليه السلام نقل کرده است: پرچم هاي سياهي که از خراسان مي آيند در کوفه فرود مي آيند. پس هر گاه مهدي در مکه آشکار شود با او بيعت خواهند کرد. (12)
ممکن است گفته شود مراد از اين روايات، پرچم هاي سياه ديگري است که باز هم از خراسان مي آيند و ديگر در کوفه فرود مي آيند ولي اين بار مربوط به مهدي هستند؛ اما اين سخن با توجه به مجموع اخبار رايات سود پذيرفتني نيست، زيرا حال و هواي اين اخبار کاملا مربوط به آن زمان و حوادث مخصوص آن دوره است.
چهارمين معارض احاديثي است که از پرچم هاي سياه خراسان سخن گفته، ولي مهدي را همراه آنان نمي داند، بلکه به افرادي چون هاشمي، شعيب بن صالح يا... که همراه لشکر خراسان هستند اشاره کرده يا مي گويد آنان به دنبال مهدي خواهند گشت. (13) اما آن چه مي تواند همه اين روايات را با اشکال جدي تري مواجه کند - علاوه بر اشکال هاي سندي و نبودن آنها در منابع معتبر شيعه - اين است که سفاح اولين خليفه ي عباسي در آغاز خلافتش مهدي خوانده مي شد. مسعودي مي گويد: «ابوالعباس سفاح در ابتدا مهدي لقب داشت» (14) و مورخ ديگري نوشته است: «بر منبرها سياه نصب کردند و براي امام ابوالعباس هادي و مهدي آل محمد خطبه خواندند». (15) از طرفي سفاح دو ماه در کوفه پنهان بود و سپس با او بيعت کردند. (16) آيا احتمال جعل چنين مطالبي در اين زمان ممکن نيست؟
به طور کلي به نظر مي رسد اخباري که در آن ترکيب «فأتوه و لو حبوا علي الثلج» درباره رايات سود و مهدي به کار رفته و تعداد آنها کم نيست، (17) تحريف حديثي از رسول خداست که در آن به بيعت از قائم آل محمد صلي الله عليه و آله دستور داده است:
(17) قيامت به پا نخواهد شد تا اين که قائم به حق از خاندان ما قيام کند و اين زماني است که خداي عز و جل فرمان دهد. هرکه پيروي او کند نجات يافته و هرکه تخلف ورزد نابود مي شود. اي بندگان خدا! به سراغ او رويد هر چند به حرکت روي برف باشد، چون او خليفه ي خداست. (18)
در اين حديث که در منابع شيعه وجود دارد هيچ اشاره اي به مشرق و رايات سود نيست. توجه به اين نکته هم لازم است که تعبير قائم که در اين حديث آمده است در هيچ يک از روايات پيشين وجود نداشت. اين حديث که با اسناد متعدد ذکر شده به فرض اشکال سندي، از نظر متن به وسيله احاديث متواتر درباره خروج قائم (عج) تأييد مي شود و در متن آن مطلبي مخالف با آن روايات وجود ندارد.
از جمله رواياتي که درباره پرچم هاي سياه مهدي در منابع اهل سنت وجود دارد خبر زير است:
(18) محمد بن عبدالله تيهرتي از عبدالرحمن بن زياد از مسلم بن يسار از سعيد بن مسيب از رسول خدا نقل مي کند: پرچم هاي سياه بني عباس از مشرق بيرون مي آيد و پس از مدتي بيرق هاي سياه کوچکي از مشرق آشکار مي شود که با مردي از فرزندان ابوسفيان و يارانش مي جنگد و از مهدي پيروي مي کنند. (19)
اشکال سندي اين خبر آن است که سعيد بن مسيب پس از رحلت رسول خدا متولد شده (20) و از آن حضرت نمي تواند روايت کند. روايت ديگري هم از محمد بن حنفيه وارد شده که درباره پرچم هاي سياه مهدي پس از پرچم هاي سياه بني عباس سخن مي گويد. (21) ابن حماد در اين باره بابي گشوده و اخباري را نقل مي کند، اما اين روايات - که با آن چه در بخش اول اين گفتار گذشت شباهت دارد و از نظر سند موقوف يا داراي اشکال است - در منابع معتبر شيعه به طريق صحيح ذکر نشده است:
(19) عبدالله بن مروان از ارطاه از تبيع از کعب الاحبار چنين نقل مي کند: وقتي آسياب بني عباس به حرکت افتد و صاحبان پرچم هاي سياه اسب هاي خود را به درخت زيتون شام ببندند و خداوند اصهب و خاندان او را به دست آنان هلاک نمايد و هيچ يک از بني اميه باقي نماند مگر فراري يا مخفي شود و دو غده بني جعفر و بني عباس ساقط شوند و فرزند جگرخوار بر منبر دمشق بنشيند و بربرها به مرکز شام برسند، اين نشانه ي قيام مهدي است. (22)
سند اين روايت نيز به معصوم نمي رسد و از آن جا که رد پاي کعب الاحبار در اخبار زيادي از ملاحم در منابع شيعه و اهل سنت از جمله خبر بعدي وجود دارد، لازم است به شخصيت وي اشاره شود.
کعب بن ماتع معروف به کعب الاحبار اهل يمن و از قبيله حمير و در اصل يهودي است که در زمان خليفه دوم اسلام آورده به مدينه آمد. (23) او هم چون صحابه و بلکه بيش از آنان نزد خليفه دوم مقام داشت. علاقه عمر به استفاده از دانش اهل کتاب سبب بهره گيري از تازه مسلمانان از جمله کعب شد و او را نزد خود برده در موضوعات مختلف از او پرسش مي کرد. ابن ابي الحديد کعب را از جمله منحرفان از اميرالمؤمنين عليه السلام شمرده و نوشته است آن حضرت کعب را دروغ گو مي خواند. (24) با آن که وي قرن ها مورد وثوق اهل سنت بوده و نقل هايش کتاب هاي تفسيري و راويي آنان را پر کرده است، امروزه چهره ي او را در پس پرده اي از ابهام و رواياتش را با ديده ترديد مي نگرند، زيرا کعب الاحبار به وارد کردن اسرائيليات در روايات مسلمانان مشهور است به گونه اي که طبري مي گويد: ابن عباس درباره روايتي از کعب خشمگين شد و سه مرتبه گفت: او دروغ مي گويد و ادامه داد: اين مطلب از يهوديان است که مي خواهد در اسلام وارد کند. (25) با اين همه جاي شگفتي است که سيد بن طاووس کعب و هم چنين عبدالله بن سلام را که او نيز مخالف اميرالمؤمنين عليه السلام بود و با آن حضرت بيعت نکرد، (26) ازخواص ياران علي عليه السلام مي داند؛ (27) اما وي اين مطلب را از منبع معتبر نقل نکرده و سخني بر خلاف گزارش هاي قطعي تاريخي گفته است.
اکنون که باتوجه به شخصيت کعب، اندازه ي اعتبار اين روايت مشخص شد، لازم است از نظر متن نيز به تحليل تاريخي آن توجه کنيم. اولا: اين ابهام وجود دارد که چرا از بني عباس دوبار نام برده شده است؛ چون در ابتدا مي گويد: آسياب آنان به حرکت مي افتد و کسي از بني اميه را باقي نمي گذارند و بلافاصله از سقوط آنان به همراه فرزندان جعفر سخن مي گويد. گويا کلمه ي بني عباس در مرحله دوم اشتباه بوده و درست آن بني اميه است، زيرا گروهي که تقريبا هم زمان با بني جعفر ساقط شد، شاخه مرواني بني اميه بود.
اين که صاحبان پرچم هاي سياه اسب هاي خود را به درخت زيتون شام ببندند کنايه از فتح شام به دست عباسيان است که توسط عبدالله بن علي عموي خلفاي عباسي اتفاق افتاد. اصهب و خاندان او که به دست بني عباس هلاک مي شوند کنايه از مروان حمار و بني مروان (بني اميه) است که توسط عباسيان قتل عام شدند و حتي به آنان امان دادند؛ اما خيانت کردند و مردگان آنان را نيز از قبرها بيرون آورده شلاق زدند و سوزاندند و از آن پس، بني اميه آواره شد. (28)
بلاذري مي گويد: زماني که سياه جامگان به شام حمله کردند قبيله ي بني حرب بن خزيمه را قتل عام کردند، چون تصور نمودند آنان بني حرب بن اميه هستند، پس تنها عده ي کمي از آنان زنده ماندند. (29) اما آن چه در روايت آمده که بني جعفر از بين مي روند، منظور عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار و برادران اوست که مدتي بر شهرهاي ايران حکومت کردند و ابومسلم خراساني او را زنداني کرد. (30) نشستن فرزند جگرخوار بر منبر دمشق کنايه از خروج سفياني است که در اواخر حکومت امويان رخ داد (31) و بربرها در اواخر حکومت بني اميه شورش کردند. (32)
(20) ابن عقده از احمد دينوري از علي بن حسن کوفي از عميره دختر اوس از جدش حصين بن عبد الرحمن از عبدالله بن ضمره از کعب الاحبار نقل کرده است... قائم از فرزندان علي عليه السلام است که غيبتي مانندغيبت يوسف و رجعتي مانند برگشتن عيسي عليه السلام دارد. پس از غايب شدنش همراه با طلوع ستاره سرخ و خرابي ري و بغداد و خروج سفياني و جنگ فرزندان عباس با ارمنستان و آذربا يجان ظهور خواهد کرد؛ جنگي که هزاران نفر در آن کشته شوند و هر که خود شمشيري کشيده داشته باشد.پرچم هاي سياه بر آن سايه افکنده و مرگ سرخ و طاعون به آن بشارت مي دهد. (33)
سند اين خبر به معصوم نمي رسد و درباره کعب الاحبار، ذيل روايت قبلي سخن گفته شد. از چنين رواياتي استفاده مي شود که گويا راويان، مطالبي اجمالي از مهدويت و ظهور شنيده بوده اند؛ ليکن هنگام بيان با ملاحم و پيش گويي هايي مربوط به حکومت هاي آينده ي اسلامي خلط کرده اند. به اين جهت است که در اين خبر نيز مطالب درستي وجود دارد.
(21)فضل بن شاذان از محمد بن علي از عثمان سماک از ابراهيم بن عبدالله از ابراهيم بن هاني از نعيم بن حماد از سعيد ابو عثمان از جابر از ابو جعفر عليه السلام نقل کرده است: پرچم هاي سياهي که از خراسان بيرون مي آيند در کوفه فرود مي آيند. پس آن گاه که مهدي آشکار شد با او بيعت مي کنند. (34)
اين روايت از جمله اخبار معدودي است که منابع کهن شيعي درباره ي پرچم هاي سياه آورده اند؛ اما آنها هم از منابع يا راويان سني است. حديث قبلي از کعب الاحبار بود و اين نيز از الفتن ابن حماد نقل شده است. البته در کتاب الفتن - چنان که متن آن در حديث شماره 16 گذشت - کلمه ي مکه هم وجود دارد. اين روايت گذشته از برگشت به منابع عامه، همانند ديگر احاديثي که بحث از پرچم هاي سياه و خراسان و ورود آنان به کوفه را در کنار هم آورده است، بر ابتداي حکومت عباسيان تطبيق مي شود. اگر نقل شيخ طوسي را درست بدانيم و سخني از مکه نباشد، مراد آن است که درهمان کوفه با مهدي بيعت مي کنند و اين در زماني است که او آشکار شود. مورخان متفق اند که هنگام حرکت ابومسلم خراساني با پرچم هاي سياه از خراسان و به سبب کشته شدن ابراهيم امام، برادرانش سفاح و منصور و ديگر خاندان ايشان به کوفه گريخته پنهان شدند. به قولي چهل روز (35) و به قولي دو ماه (36) در اين شهر پنهان بودند تا برخي محل آنان را يافته و با سفاح که مهدي نيز گفته مي شده (37) بيعت کردند.

پي نوشت ها:

1. «اذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبوا علي الثلج فان فيها خليفه الله المهدي. » (مسند احمد، ج 5، ص 277؛ ابن منادي، الملاحم، ص 194و الموسوعه في احاديث المهدي، ص 164).
2. مسند احمد، همان جا.
3. ابن حماد، الفتن، ص 214، ح 853 و يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 125.
4. ذهبي، ميزان الاعتدال، ج 2، ص 426 و ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 469. تدليس يعني راوي از کسي روايت کند که عادتا امکان نقل از او وجود نداشته است.
5. آيه الله ابراهيم اميني مي نويسد: «من احتمال مي دهم که حديث مذکور نيز از معجولات بني عباس يا از طرفداران ابومسلم خراساني باشد، زيرا مهدي از خراسان نمي آيد و پرچم هاي سياه شعار بني عباس بوده است» (دادگستر جهان، ص 53).
6. «فقال محمد (بن علي بن عبدالله بن عباس)... قال رسول الله: اذا رأيتم الرايات السود مقبله من خراسان فأتوها و لو حبوا علي الثلج» (اخبار الدوله العباسيه، ص 196).
7. زيرا آنان مي گفتند: حکومت ما به حضرت عيسي متصل خواهد شد (تاريخ طبري، ج 7، ص 428 و ابن عمراني، الانباء، ص 56).
8. «عن ثوبان قال رسول الله: تجيي الرايات السود من قبل المشرق کأن قلوبهم زبر الحديد، فمن سمع بهم فليأتهم فيبا يعهم و لو حبوا علي الثلج» (يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 129و معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 389).
9. «عن جعفر بن محمد بن علي صلوات الله عليهم انه ذکر المهدي عليه السلام فقال: تطلع الرايات السود؛ و أومي بيده الي المشرق؛ و تطلع رايات المهدي من هاهنا؛ و أومي بيده الي المغرب» (نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج 3، ص 364).
10. «عن ابي رومان عن علي بن ابي طالب عليه السلام قال: اذا رأيتم الرايات السود فالزموا الارض و لا تحرکوا و ايديکم و لا ارجلکم...» (الفتن، ص 136، ح 558).
11. همان، ص 130، باب 18.
12. «سعيد ابوعثمان عن جابر عن ابي جعفر قال: تنزل الرايات السود التي تخرج من خراسان الکوفه فاذا ظهرالمهدي بمکه بعث اليه بالبيعه» (همان، ص 216 و ص 222 و الموسوعه في احاديث المهدي، ص 204).
13. الفتن، ص 218، باب 38.
14. التنبيه و الاشراف، ص 292، لقب منصور نيز کنايه يا يکي از القاب مهدي است. ر. ک: عمر فاروق، بحوث في التاريخ العباسي، ص 207.
15. الانباء، ص 59.
16. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 278 و 282.
17. ر. ک: ابن کثير، البدايه و النهايه، ج 6، ص 246.
18. «علي بن موسي الرضا عليهما السلام قال حدثني ابي... حدثني ابي... علي بن ابي طالب عليه السلام قال: قال النبي صلي الله عليه و آله: لا تقوم الساعه حتي يقوم قائم بالحق منا و ذلک حين يأذن الله - عز و جل - له و من تبعه نجا و من تخلف عنه هلک. الله الله عبادالله فأتوه و لو حبوا علي الثلج فانه خليفه الله عزوجل» (معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 403 به نقل از: عيون اخبار الرضا،کفايه الاثر و دلائل الامامه و ر. ک: نعماني الغيبه، ص 156، باب 10، ح 12).
19. «سعيد بن مسيب قال قال رسول الله: يخرج من المشرق رايات سود لبني العباس ثم يمکثون ماشاءالله ثم يخرج رايات سود صغار تقاتل رجلا من ولد ابي سفيان و اصحابه من قبل المشرق يؤدون الطاعه للمهدي» (الفتن، ص 216، ح 862).
20. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 5، ص 90.
21. «عن ابن الحنفيه قال تخرج رايه سوداء لبني العباس ثم تخرج من خراسان اخري سوداء قلانسهم سود... » (الفتن، ص 213).
22. «عن تبيع عن کعب قال اذا دارت رحي بني العباس و ربط اصحاب الرايات السود خيولهم بزيتون الشام و يهلک الله لهم الا صهب و يقتله و عامه اهل بيته علي ايديهم حتي لا يبقي اموي منهم الا هارب او مختفي و يسقط السعفتان بنوجعفر و بنوالعباس و يجلس ابن اکله الاکباد علي منبر دمشق و يخرج البربر الي سره الشام فهو علامه خروج المهدي» (الفتن، ص 216، ح 866 و ر. ک: ح 861 و الموسوعه في احاديث المهدي، ص 189).
23. ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 489.
24. ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 77 و درباره اعتراض ابوذر به کعب هم ر. ک: همان، ج 3، ص 45.
25. تاريخ طبري، ج 1، ص 65.
26. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 361، ابن ابي الحديد، همان، ج 4، ص 9 و تاريخ طبري، ج 4، ص 430.
27. التشريف بالمنن، ص 80.
28. درباره اين رويدادها ر. ک: تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 289؛ مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 260 و ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 7، ص 323.
29. انساب الاشراف، ج 1، ص 51.
30. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 157.
31. ر. ک: همين کتاب، بحث سفياني ها تاريخي.
32. تاريخ خليفه، ص 231.
33. «عن کعب الاحبار انه قال... ان القائم من ولد علي عليه السلام له غيبه کغيبه يوسف و رجعه کرجعه عيسي بن مريم ثم يظهر بعد غيبته مع طلوع النجم الاحمر ( الآخر) و خراب الزوراء و هي الري و خسف المزوره و هي بغداد و خروج السفياني و حرب ولد العباس مع فتيان ارمينيه و آذربايجان. تلک حرب يقتل فيها الوف و الوف کل يقبض علي سيف محلي (مجلي) تخفق عليه رايات سود تلک حرب يشوبها (يستبشر بها) الموت الاحمر و الطاعون الاغبر (الاکبر) » (نعماني، الغيبه، ص 149و محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 225).
34. «نعيم بن حماد عن سعيد ابي عثمان عن جابر عن ابي جعفر عليه السلام قال تنزل الرايات السود التي تخرج من خراسان الي الکوفه فاذا ظهر المهدي عليه السلام بعثت اليه بالبيعه» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 452 و محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 217).
35. تاريخ طبري، ج 7، ص 423.
36. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 278 و مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 270.
37. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 292. چنان که برخي از محققان معاصر نيز معتقدند، سفاح در زمان خود به اين لقب شهرت نداشت، بلکه اولين کسي که او را با اين عنوان آورده، مسعودي مورخ است (ر. ک: فاروق عمر، بحوث في التاريخ العباسي، ص 203).

منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور