پیامبر شاعر نبوده و قرآن شعر نیست
خط" وحى" از خط" شعر" کاملا جدا است.
چکیده
چه بسیار کسانى که با شنیدن چند آیه از قرآن شیفته و دلباخته آن شده، و اسلام را می پذیرفتند. اما براى اغفال مردم از آسمانى و الهی بودن قرآن، دشمنان اسلام زمزمه شعر و شاعرى پیامبر (ص) را سر دادند، چراکه نفوذ فوق العاده قرآن در قلوب انسانهای تشنه!. زمینه طرح این توطئه بود.
تعداد کلمات: 1431/ تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه.
مشرکان مکه چنان مجذوب قرآن مى شدند که گاهی شبانه در سیاهی شب بصورت مخفیانه، نزدیکى منزل رسول خدا (ص) مى آمدند تا تلاوت ایشان را در دل شب بشنوند.
جذابیت قرآن کریم و نفوذ آن در دلهای همه محسوس بود، و زیبائی الفاظ و معانی فصیح و بلیغ قرآن قابل انکار نبود، حتى مشرکان مکه چنان مجذوب قرآن مى شدند که گاهی شبانه در سیاهی شب بصورت مخفیانه، نزدیکى منزل رسول خدا (ص) مى آمدند تا تلاوت ایشان را در دل شب بشنوند. چه بسیار کسانى که با شنیدن چند آیه از قرآن شیفته و دلباخته آن شده، و اسلام را می پذیرفتند. اما براى اغفال مردم از آسمانى و الهی بودن قرآن، دشمنان اسلام زمزمه شعر و شاعرى پیامبر (ص) را سر دادند، چراکه نفوذ فوق العاده قرآن در قلوب انسانهای تشنه!. زمینه طرح این توطئه بود. اما خداوند مى گوید: " وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ "[1]؛ ما به او تعلیم شعر ندادیم و شایسته او نیست که شاعر باشد. ولی چرا پیامبر ص نباید شاعر و قرآن شعر باشد؟. جواب این است که خط" وحى" از خط" شعر" کاملا جدا است.
چرا شایسته پیامبر (ص) نیست که شاعر باشد؟!.
" شعر" مجموعه شوق هایى است که از زمین به آسمان پرواز مى کند، اما" وحى" مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى گردد.شایسته پیامبر خدا نیست که شاعر باشد، بخاطر اینکه خط" وحى" از خط" شعر" کاملا جدا است، زیرا:
1- معمولا سرچشمه شعر تخیل و پندار است، شاعر بیشتر بر بال و پر خیال سوار مى شود و پرواز مى کند، در حالى که وحى از مبدء هستى سرچشمه مى گیرد و بر محور واقعیتها مى گردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مى جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى باشد. 3- لطف شعر در بسیارى از مواد در اغراقگوئیها و مبالغه هاى آن است، تا آنجا که گفته اند: احسن الشعر اکذبه!:" بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است" در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست. 4- شاعر در بسیارى از موارد بخاطر زیبائیهاى لفظ ناچار است خود را تسلیم الفاظ کند و دنباله رو آن باشد، و چه بسا حقائقى که در این میان پایمال گردد. 5- سرانجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران" شعر" مجموعه شوق هایى است که از زمین به آسمان پرواز مى کند، اما" وحى" مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است! باز در اینجا لازم است براى شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى دارند و از عوارض نامطلوب شعر خود را بر کنار مى سازند حساب جداگانه اى باز کنیم، و ارزش مقام و هنر آنها را فراموش نکنیم، ولى به هر حال طبیعت غالب شعر آن است که گفته شد.(مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 1374ش، ج 18، صص 439-440).
یکى از تهمتهایى که به پیامبر اکرم (ص) مى زدند، تهمت شاعر بودن بود!!.
بر خلاف وحى، شعر آمیخته با اغراق است، بر خلاف وحى. گرچه قرآن داراى جملاتِ موزون و مقطّع همچون شعر است، امّا عنصر اصلى شعر که تخیّل است، در قرآن راهى ندارد.یکى از تهمتهایى که به پیامبر اکرم (ص) مى زدند، علاوه بر ساحر و مجنون و کاهن بودن، تهمت شاعر بودن بود، در حالى که: شعر بر خاسته از تخیل است، بر خلاف وحى. شعر بر خاسته از عواطف و احساسات است، بر خلاف وحى، شعر آمیخته با اغراق است، بر خلاف وحى. گرچه قرآن داراى جملاتِ موزون و مقطّع همچون شعر است، امّا عنصر اصلى شعر که تخیّل است، در قرآن راهى ندارد. قرآن، جز ذکر نیست. "إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ" ذکر قدرت و قهر خدا، یاد الطاف و نعمتهاى او، یاد عفو و مغفرت او، یاد سنّتها و قوانین او، یاد انبیا و اوصیا و اولیاى او، یادى از تاریخهاى پر عبرت،...پیامهای این آیه:
1- در قرآن، سخن از نفى ارزش شعر نیست، بلکه سخن از نفى شعر از پیامبر است. 2- خداوند از تهمت به انبیا دفاع مى کند. 3- ندانستن شعر به ارشاد مبلّغ ضررى نمى زند. 4 - طبع شعر از سوى خداوند است. 5- معلّمِ پیامبر خداست. 6- هر علمى براى هر کس سزاوار نیست. 7- تا از تخیّلات و موهومات شاعرانه تخلیه نشویم، روح ما ظرف معارف الهى قرار نمى گیرد.(قرائتی، محسن، تفسیر نور، 1383ش، ج 7، صص 555-556 با تلخیص و اندکی تصرف).
بیشتر بخوانید: نظر مفسر بزرگ قرآن مرحوم علامه طباطبائی (ره) در مورد شاعر نبودن پیامبر اعظم (ص).
نظر مفسر بزرگ قرآن مرحوم علامه طباطبائی (ره) در مورد شاعر نبودن پیامبر اعظم (ص).
خیال نکنید این که ما به وى شعر نیاموخته ایم نقصى براى اوست، بلکه براى او کمال و مایه بلندى درجه، و نزاهت ساحت اوست، نزاهت از ننگى که متخصصین این فن دارند، که با الفاظ معانى را آرایش داده و با تخیلات شعرى معانى را تزیین مى کنند، آن هم تخیلات کاذب، که هر چه دروغش دقیقتر باشد، شعرش ملیحتر و دلپسندتر مى شود. جمله" وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ" مى خواهد بفرماید: ما به او شعر نیاموختیم. و لازمه این نفى آن است که آن جناب هیچ سررشته اى از شعر نداشته باشد، نه این که شعر بلد باشد ولى از گفتن شعر امتناع بورزد، براى این که مثلا خدا او را از این کار نهى کرده باشد، و نه این که بخواهد بفرماید قرآن شعر نیست، هر چند رسول اسلام (ص) شعر هم بلد باشد. با این بیان روشن مى گردد که جمله" وَ ما یَنْبَغِی لَهُ" در مقام منت نهادن بر آن جناب است. و مى خواهد بفرماید: خداى سبحان رسول اسلام را از گفتن شعر منزه داشته. پس جمله مزبور مى خواهد جلو یک احتمالى را که ممکن است کسى بدهد بگیرد. و حاصل آن این است که: خیال نکنید این که ما به وى شعر نیاموخته ایم نقصى براى اوست، بلکه براى او کمال و مایه بلندى درجه، و نزاهت ساحت اوست، نزاهت از ننگى که متخصصین این فن دارند، که با الفاظ معانى را آرایش داده و با تخیلات شعرى معانى را تزیین مى کنند، آن هم تخیلات کاذب، که هر چه دروغش دقیقتر باشد، شعرش ملیحتر و دلپسندتر مى شود. و نیز کلام خود را بر طبق آهنگهاى موسیقى درمى آورند تا در گوش خوشتر آید، و چنین کارى شایسته مقام رسول خدا (ص) نیست. و چگونه مى تواند شایسته او باشد، با اینکه او فرستاده خداست، و آیت رسالت و متن دعوتش قرآن است که کلامى است در بیان خود معجز و نیز ذکر است و قرآن مبین.(طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378ش، ج 17، ص 161).
مشرکین عرب می گفتند این قرآن اشعارى است که محمد (ص) بهم بافته و بخدا نسبت می دهد!.
شاید شعرى که حضرت رسول (ص) از آن دلتنگ می گردید اشعارى بود که در هجو اسلام گفته می شد یا اشعار دروغ و بی معنى و اغراق، نه اشعارى که منطوى بر توحید و نصیحت و اندرز و مدح ائمه و متضمن سخنان صحیح باشد. چنانچه گویند حضرتش حسان بن ثابت را بر شعر گفتن تحریص می فرمود و مى گفت اى حسان تو مادامى که باشعار خود ما را یارى میکنى بروح القدس مؤید گردیده اى.مشرکین عرب وقتى می دیدند آیات قرآنى از مرتبه فهم آنان بالاتر است و با آنکه زبان خودشان است قدرت ندارند مثل آن و لو یک آیه باشد بیاورند این بود که گاهى نسبت جنون بآن عقل کل می دادند و گاهى نسبت سحر و گاهى می گفتند این قرآن اشعارى است که محمد (ص) بهم بافته و بخدا نسبت می دهد. در این آیه بر رد سخن سخیف آنان فرموده ما به پیمبر خود علم شعر نیاموختیم زیرا که شعر گویى سزاوار او نیست این آیاتى که براى شما می خواند نیست مگر تذکرى که شما را بطریق سعادت و فضیلت آشنا گرداند و این قرآنى است که قوانین آن بطورى روشن و هویدا است که نزد هیچ عاقلى مخفى نخواهد بود که آن کتابى است آسمانى و از عالم قدس از طرف حق تعالى برسولش فرود آمده و حضرتش هیچ وقت شعر نگفته. از حسن روایت شده که وقتى حضرت رسول این شعر را گفت (کفى الاسلام و الشیب للمرء ناهیا) ابو بکر گفت یا رسول اللَّه (ص) شاعر اینطور نگفته بلکه چنین گفته (کفى الشیب و الاسلام للمرء ناهیا) و من شهادت می دهم که تو رسول خدایى (و ما علمک الشعر و ما ینبغى لک). (مجمع البیان) در حدیثى از حضرت رسول (ص) روایت می کنند که فرموده اگر شکم شما پر از چرک و ریم باشد من دوستتر دارم از اینکه پر از شعر باشد. (امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، 1361ش، ج 11، ص 57).
هر پیغامبرى که آمد برهان نبوّت وى از راه دیده ها درآمد و برهان نبوّت محمد (ص) از راه دلها در آمد!!.
اشارت آیت آنست که این قرآن نه بر اوزان اشعار عرب است نه مشابه سخن آفریدگان، معجزه مصطفى است و برهان نبوّت و رسالت وى، هر پیغامبرى که آمد برهان نبوّت وى از راه دیده ها درآمد و برهان نبوّت محمد عربى از راه دلها در آمد، هر پیغامبرى را معجزه اى ظاهر دادند: معجزه ابراهیم آتش بود که وى را نسوخت و همچون بستان گشت، معجزه موسى عصا و ید بیضا بود، معجزه عیسى احیاء موتى بود، اینهمه ظاهر بود محل اطّلاع دیده ها، معجزه مصطفى عربى بوستان دوستان با صفوت بود، گلستان مستان شربت محبّت بود.(میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الأسرار و عدة الأبرار، 1371ش، ج 8، ص 253).
پی نوشت:
[1]. یس: 69.
منابع:
1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران، تهران، انتشارات دارالکتب الإسلامیة، چاپ سی و دوم، 1374ش.
2- قرائتی، محسن، تفسیر نور، ایران، تهران، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن، چاپ یازدهم، 1383ش.
3- طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،چاپ یازدهم، 1378ش.
4- امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ایران، تهران، نهضت زنان مسلمان، چاپ اول،1361ش.
5- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الأسرار و عدة الأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1371ش.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}