نوستالژی و شکل‌گیری قالب جهانی شدن
 
چکیده:
جامعه شناسی به عنوان یک رشته دانشگاهی در دوره ای که من آن را مرحله خیزش جهانی شدن در وجه مدرن نامیده ام مراحل نخست نهادینه شدن خود را گذراند، و این نهادینه شدن بیشتر در باره موضوع کلی تجدد و مسئله خاص رابطه فرد - جامعه صورت پذیرفت، تا در مورد آگاهی مستقیم از جهانی شدن.

تعداد کلمات: 1502 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
 
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی

 به دلایلی بجاست که نوستالژی ناشی از انگیزه سیاسی نخبگان بالفعل یا بالقوه ملی را برخاسته از آمیزه ای از نیاز خیالی به همگرایی ملی و ترس از نسبی شدن هویت ملی در اثر درهم فشرده شدن «جامعه بین المللی» فرض کنیم، عام شدن خاص گرایی آسیبی چندلایه است. عام شدن خاص گرایی ملی (و دیگر خاص گراییها) جزء مهمی از درهم فشرده شدن جهان است که به عنوان جهانی شدن مفهوم بندی شده است. به بیان دیگر تأکید بر هویت ملی - جامعه ای جزیی از جامعه بودگی نهادینه شده است: نهادینه شدن توقعات شایع شده در سطح جهان راجع به ساختار و کارکرد جوامع، از جمله انتظار یکتا بودن هویت (1989 ,Lechner)
اندیشه اسپنسر در باره پیشرفت و تحول به وجهی آشکار هم یک انگاره کارامد تئوریک در باره رابطه بین جوامع ملی یعنی رابطه رقابتی و انطباقی به دست میداد و هم درکی از سرنوشت بشری که جوامع مختلف باید به آن مدد رسانند. اما او نیز مثل وبر، به رغم استقبال بین المللی از اندیشه هایش، تعامل جوامع و تمدنها را به عنوان یک متغیر مهم از یاد می برد. با این حال اسپنسر هشدار می داد که وطن پرستی از لحاظ جامعه شناختی خطرناک است.
جامعه شناسی به عنوان یک رشته دانشگاهی در دوره ای که من آن را مرحله خیزش جهانی شدن در وجه مدرن نامیده ام مراحل نخست نهادینه شدن خود را گذراند، و این نهادینه شدن بیشتر در باره موضوع کلی تجدد و مسئله خاص رابطه فرد - جامعه صورت پذیرفت، تا در مورد آگاهی مستقیم از جهانی شدن. میزان دلمشغولی جامعه شناسان کلاسیک به مسئله گسترده تر وضعیت جهانی موضوعی است که من در فرصت های مختلفی به آن اشاره کرده ام. این جامعه شناسان بیشتر، و اغلب به شیوه نوستالژیک، بر حلول تجدد در جوامع غربی و مسئله نوع جدید همگرایی در جامعه ملی به مثابه جامعه کم و بیش استاندارد و معنای آن تمرکز کرده بودند. حتا هربرت اسپنسر، که احتمالا در این دوره متنفذترین جامعه شناس از حیث وجه جهانی در خصوص این موضوع بود، از کسانی نبود که «تجدد عقلایی» را همانقدر که وانمود میکرد با بی تفاوتی استقبال کند. مثلا او به نخبگان میجی در ژاپن توصیه میکرد که محکم به سنت های دینی خود بچسبند (417 :1966 ,Spencer)، در همان حال که در بحث از کشور خود انگلستان بر این عقیده بود که «جان مایه ای که از هماهنگی ارگانیک در دنیای قرون وسطا آمده است، هنوز یکسره از میان نرفته است.

اندیشه اسپنسر در باره پیشرفت و تحول به وجهی آشکار هم یک انگاره کارامد تئوریک در باره رابطه بین جوامع ملی یعنی رابطه رقابتی و انطباقی به دست میداد و هم درکی از سرنوشت بشری که جوامع مختلف باید به آن مدد رسانند. اما او نیز مثل وبر، به رغم استقبال بین المللی از اندیشه هایش، تعامل جوامع و تمدنها را به عنوان یک متغیر مهم از یاد می برد. با این حال اسپنسر هشدار می داد که وطن پرستی از لحاظ جامعه شناختی خطرناک است.

نوستالژی و شکل گیری قالب جهانی شدن
 ترنر (1987) وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی را به صورت فشرده پیگیری میکند و رابطه نزدیک آن را با مفهوم مالیخولیا در اندیشه کلاسیک و بعد از آن و معانی پزشکی، ادبی و دینی آن در غرب بررسی می کند. ترنر به دنبال بحث فرد دیویس در باره نوستالژی از منطر نمادی - همنشی (1974 ,Davis) خاطرنشان می کند که نوستالژی به مفهوم دلتنگی برای وطن در کاربرد لغوی ضمن تجزیه و تحلیل پزشکی یوهانس هوفر در قرن هفدهم به عنوان علایم بالینی مزدوران سوئیسی (افسردگی، گریه، بی اشتهایی و یأس) که دور از سرزمین خود به جنگ اشتغال داشتند، تعریف شده است». به این اشاره این مطلب را می توان افزود که ظاهرا در انگلستان تا قرن هجدهم از اصطلاح نوستالژی ذکر مشهودی به میان نیامده است (615 :1966 ,Onion). ترنر کاربرد شبه پزشکی اصطلاح نوستالژی را به معنای دلتنگی، اصطلاحی جعلی می داند، زیرا همان طور که اصطلاح مالیخولیا به یک سنت غنی تر گفتمان تعلق دارد، اصطلاح نوستالژی بیشتر در حوزه فلسفه و جامعه شناسی به معنای «وضعیت بیگانگی بنیادی انسان» (150 :1987 ,(Turner کاربرد دارد. گرچه سخن ترنر از این جهت قابل دفاع است، اما از تأکید بر این مطلب گریزی نیست که مفهوم دلتنگی به عنوان شکل بنیادی بیگانگی یا الیناسیون به ویژه در سنت فلسفه کنت، که ترنر میکوشد اصطلاح نوستالژی را در آنجا ردیابی کند، جای روشنی دارد. هایدگر در جایی گفته است که ظهور ژاپن از جمله تکانه های مهمی بوده است که او را به بازسازی فلسفه غرب برانگیخته است.

صریح ترین و تفصیلی ترین بحث در باره بی خانمانی در مفهوم جامعه شناختی (پدیدهای خاص تر از دلتنگی برای وطن) به عنوان محصول روانشناختی مدرنیزه شدن و نیز به عنوان مولد «نوستالژی... برای در آشتی بودن با جامعه، با خود و سرانجام با کائنات» در واقع بیشتر در قالب سنت پدیدارشناختی آلمانی معطوف به دلمشغولی در باره موضوعات بیگانگی با خود و غربت نگاشته شده است. اشارة من مسلما به کتاب ذهن بی خانمان نوشته پیتر برگر و همکاران است (83 :1973). چنان که گفتم دست کم یک تمدن غیر غربی هست که در آن شرایط مساعدی برای نوستالژی وجود داشته است. اصطلاح چینی «هسیانگ چو او» ترکیبی از اجزایی است که واژه های وطن و اندوه را در بردارد و حاکی از آرزوی بازگشت به مکان آشنا در زندگی گذشته است. این اصطلاح همچنین فحوای آسیب شناختی بیشتری دارد: این که شخص هرگاه که وسوسه میشود در باره وطن خود فکر کند، دچار دلتنگی می شود. لازم به یادآوری نیست که من در اینجا واژه بی خانمان را به معنای رایج یعنی بی مسکن یا بی خانه بودن به کار نمی برم. با این وجود این معنا از خانه همواره با «انگاره دیرپای خانه به عنوان محل آسایش و امن و امان قرابت داشته است» (1991: 5 ,Mack). این واقعیت که ما به طور مکرر با تصویری از مردم بی خانمان و داستانهایی در باره آنها و در باره فقر، قحطی و پناهندگان و تبعید شدگان در اکناف جهان روبرو می شویم، بیشک ما را تشویق می کند از نوعی «ایدئولوژی خانه» دفاع کنیم. به همین ترتیب ما غالبا به اندیشه هایی در باره «بی ریشگی» متوسل می شویم در حالی که به شرایط جوامع پیشامدرن توجه کمی میکنیم یا هیچ توجهی نمی کنیم.

   بیشتر بخوانید :    تناسخ در آیین بودا

باید اضافه کرد که رشد روزافزون خودآگاهی ملی در باره کثرت فرهنگی و جز اینها مسئله قدیمی جامعه شناختی در مورد نظم را در روشنایی تازهای قرار میدهد. اکنون دیگر مسئله این نیست که آیا جوامع در طول مسیری که پارسونز در ساختار کنش اجتماعی (1937) نشان داده است، در باره نظم دچار مشکلند یا خیر. «مسئله پارسونز» به لحاظ سیاسی طرازبندی شده است و بدین ترتیب موضوع یک منازعه بازاندیشانه است. تورن در مورد این موضوع مطالب مهمی نوشته است. تورن استدلال کرده است که «ما باید کارمان را برای کشف کنشگران و مبارزان راه جامعه ای که جلوی چشم ما شکل میگیرد، آغاز کنیم» ، و ادامه میدهد «تنها اکنون است که تاریخ اجتماعی جامعه به معنی حقیقی آغاز شده است، تاریخی که دیگر چیزی نیست جز انباشت سراسری مناسبات و منازعاتی که موضوع آن مهار اجتماعی بر یک فرهنگ جدید و توانایی جامعه در عمل کردن بر روی خود است». این مطلب سخنی موجه است چرا که توجه را از مواضع «مدرنیستی» وپست مدرنیستی، هر دو، برمی دارد و به سوی منازعه بر سر مسیرهای تحول برمی گرداند. من در حالی که بسیاری از نکات مربوط به دیدگاههای جامعه شناسی تورن را قبول ندارم، با این وصف فکر میکنم که او برخی از روندهای مهم را در جهان معاصر به درستی نشان کرده است. او تأکید می کند که «ما در حال وارد شدن به جامعه ای هستیم که قانون و بنیادی جز مجموعه ای از کنشها و مناسبات اجتماعی ندارد»(2 :1981). تورن میگوید که از جمله نقش های جامعه شناس این است که نشان دهد پس از پای گذاشتن به فراسوی بحران، تردید و تحول ستیزی اکنون چه مسئله ای پیش روی جامعه قرار دارد. «زمان آرمانشهری (اتوپیا) به پایان نزدیک می شود». اشاره به آرمانشهر (اتوپیا) به تعبیر من عبارت است از گرایش نیرومند بخش اعظم نظریة غربی (از جمله رشته های پسامارکسیستی آن در تئوری پسامدرن) به عمل کردن در قالب پروژه اساسأ غربی. تورن به سود تجزیه و تحلیل مبارزه در جهت «مهار فرهنگ جدید» استدلال میکند. در حالی که من معتقدم که تورن تا حد زیادی در مورد فقدان محدودیت ها اغراق می کند، اما در عوض توجه خود را به انگارههای متفاوتی از نظم و همچنین به نقش مرکزی فرهنگ در این خصوص معطوف می کند. ما وارد وضعیتی شده ایم که در آن انگاره های داخلی و ملی و انگاره های جهانی نظم در هم تنیده می شوند و آشکارا چهره سیاسی میگیرند. در حال حاضر در این هر دو عرصه مرتبط به هم رویکردهای متفاوت و متناقض در مورد نظم وجود دارد؛ کثرت فرهنگی در سطح ملی و منطقه ای در حیطه موضوعاتی مثل فرهنگ ها و هویت های مشترک بررسی می شود، در حالی که موضوع نظم جهانی بیشتر وجهی سیاسی دارد و احتمالا در دهه های آینده موضوع مناقشات زیادی خواهد بود.

بیشتر بخوانید..
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   رابطه انسان و دین
   آشنایی با یهود و یهودیت
   گلوبالیسم یا جهانی شدن
   جهانی شدن، مفاهیم و دیدگاه ها