عصر غیبت (19) عصر غیبت صغری

نویسندگان : پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم



فصل 7 : عصر غيبت صغرى (260 - 329 ه -.)

اين عصر و دوره از زمان رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام در هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى قمرى كه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) متولى امر ولايت و امامت شده است ، آغاز مى گردد و در تاريخ پانزدهم شعبان سال (329 ه -) با ارتحال چهارمين و آخرين سفير و نايب خاص آن حضرت ، ابوالحسن على بن محمد سمرى به پايان مى رسد.
در اين فصل ، حوادث و رويدادهاى اين دوره حساس از تاريخ شيعه را طى 9گفتار به ترتيب زير مورد بررسى قرار خواهيم داد.
1 - وضعيت سياسى ، اجتماعى و فكرى عصر غيبت صغرى .
2 - تاريخ غيبت و كيفيت آغاز آن .
3 - فلسفه غيبت .
4 - ويژگيهاى دوره غيبت صغرى .
5 - اختلافات فرقه اى پس از رحلت امام عسكرى عليه السلام
6 - نصب نواب اربعه
7 - نصب وكلا براى مناطق شيعه نشين در عصر غيبت صغرى .
8 - وكلاى خائن و مدعيان دروغين وكالت .
9 - وضعيت فكرى و سياسى - اجتماعى شيعه در عصر غيبت صغرى .

1 - وضعيت سياسى ، اجتماعى و فكرى عصر غيبت صغرى .

الف - وضعيت سياسى

اين دوره هفتاد ساله مقارن است با زمامدارى 6 تن از خلفاى ((عباسى )) ، از پانزدهمين خليفه عباسى تا بيستمى آنان .
- المعتمد على الله (256 - 279 ه -).(567)
- المعتضد بالله (279 - 289 ه -).(568)
- المكتفى بالله (289 - 295 ه -).(569)
- المقتدر بالله (295 - 320 ه -).(570)
- القاهر بالله (320 - 322 ه -).(571)
- الراضى بالله (322 - 329 ه -).(572)
ويژگيهاى وضعيت سياسى جارى در اين دوره به مانند ويژگيهاى دوره گذشته است . همان ويژگى هائى كه در دوره قبل از غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) در جهان اسلام جريان داشت ؛ مانند غلبه و استيلاى ((موالى ))به ويژه ((تركان ))بر اوضاع سياسى جهان اسلام . اينها چه به عنوان وزرا و واليان و چه به عنوان فرماندهان نظامى ، روز به روز بيشتر قدرت مى گرفتند و بر اوضاع جهان اسلام مسلط مى شدند.
به موازات اين استيلاى روبه فزونى ((موالى ))و ((تركان )) ، حكومت مركزى روز به روز ضعيفتر مى شد. هرچه زمان مى گذشت خليفه در اداره امور مملكت بيشتر ناتوان مى شد، كارها را ديگران در دست مى گرفتند و حكومت مركزى در اداره كشور به ويژه در كنترل مرزها بيش از گذشته توان خود را از دست مى داد.
در زمان ((مقتدر)) مرزبانهاى دريايى ، در مناطقى ؛ مانند ((ارزن )) ، ((ملطيه )) ، ((ميافارقين )) ، ((آمُد))و... به قدرى شعيف و ناتوان شده بودند كه قدرت مرزبانى و جلوگيرى از نفوذ دشمن را نداشتند، آنان با فرستادن گزارشى به ((بغداد))، از حكومت مركزى و خليفه عباسى تقاضاى كمك نمودند و تهديد كردند كه اگر به آنان كمك نشود خود را به ((روميان )) تسليم خواهند كرد، ولى به سخن آنان توجهى نشد، به همين جهت شكست خوردند و مأيوسانه برگشتند.(573)
همچنين به جهت ضعف دستگاه خلافت و غلبه تركان و موالى بر اوضاع سياسى جهان اسلام ، خليفه نمى توانست تدبير امور را در دست بگيرد. او دائم از اهرم هاى فشار كه در دست ديگران بود وحشت داشت .
گاهى به زور خليفه را وادار مى كردند تا فردى را از ولايتعهدى خلع كند و فرد ديگرى را جايگزين آن نمايد، به عنوان مثال در سال (279 ه -) بر اثر فشارهاى گوناگون ، ((معتمد عباسى ))مجبور شد پسرش را از ولايتعهدى عزل نمايد و برادرزاده اش ((معتضد))را جانشين خود قرار دهد.(574)
گاهى افسران ترك ، خليفه را دستگير و از خلافت خلع مى نمودند و او را شكنجه مى دادند، براى نمونه در سال (322 ه -) عده الى از افسران ترك بر خليفه عباسى ، ((القاهر)) ، شوريدند و قصرش را محاصره كردند، او وقتى كه سر و صدا را شنيد، از خواب بيدار شد، در حاليكه آثار مستى در وى نمايان بود، او را دستگير كردند و شكنجه دادند و چشمانش را از حدقه درآوردند.(575)
گاهى بر اثر جنگ قدرت بين عباسيان ، خليفه براى حفظ و دفاع از جان خود ناتوان مى شد، به عنوان نمونه در سال (267 ه -) بين ((معتمد))و برادرش ((موفق ))، درگيرى رخ داد و ((موفق ))پيروز شد و برادرش ((معتمد))، را كه خليفه بود زندانى كرد. (576)
بنا به نوشته ((مسعودى ))، ((موفق )) او را در ((فم الصلح ))تحت نظر قرار داد و عده اى را هم براى حفاظت وى گماشت . پيش از اين وى به ((موصل ))فرار كرده بود و ((موافق ))توانست به واسطه وزيرش ، ((صاعد))او را برگرداند. (577)
گاهى به قدرى اركان خلافت عباسى متزلزل مى شد كه خليفه نمى توانست به فردى اعتماد كند و پست وزارت را به وى واگذار نمايد. گاهى اتفاق مى افتاد كه خليفه عباسى فردى را به وزارت نصب مى كرد و او تنها به مدت دو روز وزير بود و روز سوم وى را عزل مى نمود. در همين رابطه ((مسعودى ))مى نويسد: ((المقتدر بالله )) ، هيجدهمين خليفه عباسى ، شانزده بار وزراى خود را تعويض نمود. و يا ((القاهر بالله )) نوزدهمين خليفه عباسى ، در طول يك سال و اندى از خلافتش ، 4 بار، وزير خود را جابه جا نمود.
اين عزل و نصب هاى پى در پى ، گوياى اين واقعيت است كه ، خلافت و حكومت مركزى عباسيان رو به ضعف نهاده بود و خليفه ، نقش زيادى در اوضاع حكومت نداشت ، حتى در همين عزل و نصب هاى پى در پى گاهى ديده مى شود كه خليفه تحت تأثير القائات زنان قرار مى گرفت و شخصى را از مقامش عزل و زندانى مى كرد.
بنا به نقل مورخان ((سيده ))مادر ((مقتدر)) ، در همه كارهاى دولت مداخله مى كرد و عزل ((على بن عيساى ))وزير در سال (304 ه -)، توسط او انجام شد. وزيرى كه بنا به نوشته ((سيوطى ))با تقوا و عفيف بود و در جهت عدالت و برقرارى احكام اسلامى گام برمى داشت .(578)
ابن اثير مى نويسد:
((ام موسى ))نديمه ((سيده ))مادر ((مقتدر))به خانه وزير رفت تا درباره مخارج و لباس خدمتگزاران قصر گفت و گو كند، وزير خوابيده بود، نگهبان وزير گفت : قدرى درنگ كن تا وزير از خواب بيدار شود، او خشمگين شد و با ناراحتى تمام برگشت و به ((سيده ))مادر ((مقتدر شكايت كرد، وقتى وزير از خواب برخاست و از آمدن ((ام موسى )) باخبر شد، نگهبان و فرزند خود را براى عذرخواهى به نزد ((ام موسى )) ، پيش خدمت مادر خليفه فرستاد، اما نديمه اين عذرخواهى را نپذيرفت و به نزد ((مقتدر))رفت و از وزير بدگويى كرد و خليفه عباسى او را از وزارت خلع و سپس دستگير و زندانى نمود.(579)
و نيز او توانست ((ابوالعباس خصيب ))را از پست وزارت عزل نمايد.
دخالت هاى ((سيده ))خود نشانه اى از ضعف خليفه در امور مملكتى و به نوبه خود، عامل ضعف و كاهش اقتدار روزافزون خليفه بود.
با همه ضعف هايى كه بيان شد، خلفاى عباسى هميشه بر ظلم هاى خود نسبت به مردم مسلمان مى افزودند، آنان براى ادامه حكومت خود از هيچ جنايتى فروگذار نمى كردند. جو اختناق و وحشت با شدت تمام در سراسر اين دوره حاكم بود، به ويژه در دوره ((معتضد))(279 - 289 ه -) كه به تعبير شيخ طوسى ، در اين دوره بسيار سخت و دشوار، از شمشيرها خون مى چكيد.(580)
آنچه بيان شد مربوط به ويژگيهاى و وضعيتى بود كه از عصر قبل از غيبت صغرى جريان داشت ، و در اين دوره نيز برقرار بود.
اكنون به بيان خصايص و حوادثى كه در دوره غيبت صغرى اتفاق افتاد، مى پردازيم .
همان گونه كه در فصل سوم گذشت در سال (220 ه -) ((معتصم )) عباسى ، مركز خلافت را از ((بغداد))به ((سامرا))منتقل كرد، تا شايد از اين طريق بر مشكلات چيره شود و ضعف دستگاه خلافت را برطرف گرداند، اما اين تعبير، به حال دستگاه خلافت رو به ضعف نهاده ، تاثيرى نداشت ، بلكه خود منشا مشكلاتى براى آنان شد، تا اين كه در سال (279 ه -) در ((بغداد))با ((معتضد عباسى ))بيعت كردند و مركز خلافت بار ديگر به ((بغداد))بازگشت .
((المكتفى ))خواست دوباره پايتخت را به ((سامرا))برگرداند، ولى وزيرش به بهانه هزينه سنگين انتقال ، با آن مخالفت نمود، و او را از اين فكر منصرف كرد. بعد از اين ((سامرا)) متروك شد و به صورت ويرانه اى باقى ماند. (581)
در عصر غيبت صغرى يكى از مشكلاتى كه براى جهان اسلام پديد آمد، فتنه ((قرامطه ))بود.(582)
((قرامطه ))در سال (277 ه -) سر به طغيان نهادند و در جهان اسلام بيش ‍ از سى سال بر مردم ستم كردند، اينها به قدرى خشن و سفاك بودند كه هيچ سپاهى جرأت روبه رو شدن با آنان را نداشت . احتمال هجوم ((قرامطه )) به منطقه اى ، كافى بود تا در ميان مردم رعب و وحشت پديدار گردد.
اين گروه كه با يك مذهب خاصى حركت مى كردند و جان و مال و ناموس ‍ ديگر مسلمانان را مباح مى دانستند، حملات خود را از ((كوفه ))آغاز نمودند و در ((عراق )) ، ((سوريه ))و ((بحرين ))به مردم ستمهاى فراوانى روا داشتند.
((قرامطه ))در سال (294 ه -) به رهبرى ((زكرويه ))به كاروان حجاج خراسان حمله كردند و آنان را كشتند.
در سال (311 ه -) ((قرامطه ))به رهبرى ((ابوطاهر، سليمان ابى سعيد خجرى قرمطى ))در ((بصره ))به جان مردم بى گناه افتادند و به مدت 17 روز تا توانستن مردم را كشتند و اموال آنان را به غارت بردند و به نواميس ‍ مردم تجاوز كردند.
در سال (312 ه -) سپاه ((ابوطاهر))به كاروان حجاج حمله ، و اموال آنان را غارت مى كردند، در اين غارتگرى ، سپاهيان ((ابوطاهر))در حاليكه تمامى اموال ، آب و غذاى حاجيان را گرفته بودند، آنان را در بيابان سوزان واگذاشتند و همه آنان از گرسنگى و تشنگى جان دادند.
در سال بعد؛ يعنى سال (313 ه -) ((قرامطه ))جلو حركت كاروان حجاج را گرفتند و در قبال گرفتن باج ، به آنان اجازه رفتن به مكه را دادند، در سال (317 ه -) اين سپاه ، وحشيانه به ((مسجدالحرام ))حمله كردند، حاجيان را كشتند و جنازه آنان را در چاه زمزم انداختند، ((ابوطاهر)) ، پرده كعبه را از جا كند و پاره پاره كرد و در بين سپاهش پخش نمود. او خانه هاى مكه را غارت كرد، ((حجرالاسود))را در ((بحرين ))نگه داشتند. در سال (315 ه -) همين شخص به ((كوفه ))هجوم برده ، كشتار زيادى كرد و اموال مردم را به غارت برد.
اين جريان ناامنى سرانجام در سال (318 ه -) با كشته شدن ((سليمان )) فروكش كرد.(583)
كاهش قيام هاى علويان و پيدايش جو اختناق بيشتر نسبت به شيعه
با ظهور غائله ((قرامطه ))و همچنين غائله ((صاحب زنج ))كه هر دو، جنايات بى شمارى را مرتكب شدند و هر دو غائله به شيعه نسبت داده شد، اين دو حركت بهانه و دست آويزى شد در دست خلفاى عباسى بر ضد شيعيان . نتيجه اين دو حركت از سويى موجب تشديد جو اختناق بر ضد شيعيان گرديد و از سوى ديگر، شيعيان را در رو آوردن به قيامهاى مسلحانه نااميد نمود.(584)
به عنوان نمونه ، ((حسين بن روح )) ، سومين سفير حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به دنبال حمله ((قرامطه ))به مردم ((بصره ))و كاروان حاجيان ((بغداد)) ، در سال (311 ه -) دستگير و زندانى شد، به اين بهانه كه ((قرامطه )) ، شيعه هستند و شما شيعيان در اين غائله مقصريد، ديگر اين كه بر اثر تبليغات مسموم بر ضد شيعيان ، اهالى ((بغداد))تحريك شدند و بر ضد ((ابن فرات ))شيعه است ، بنابراين ، او ((قرامطه ))را تحريكت كرد تا اين جنايات را مرتكب شوند؛ اين تبليغات زهرآگين تأثير خود را گذاشت ، و در نتيجه ((ابن فرات ))و پسرش از وزارت معزول و سپس كشته شدند. (585)
با اين وجود قيام هاى علويان به كلى فروكش نكرد. در همين دوره نيز در چند مورد، آنان پرچم مبارزه را در دست گرفتند و در برخى از آن مبارزات موفقيت هايى نيز داشتند.
اينك نمونه هايى از قيام هاى علويان را كه در اين دوره رخ داد، يادآور مى شويم :
- قيام حسن بن يحيى : او در يمن در سال (278 ه -) بر ضد عباسيان قيام نمود. (586)
- قيام ابن الرضا: ((محسن بن جعفر))در ولايت ((دمشق ))به سال (300 ه -) قيام نمود ((مسعودى در اين باره مى نويسد: در سال (300 ه -) ميان ((ابن الرضا))و ((ابوالعباس ، احمد بن كيغلغ ))جنگ شد و گردن او را زدند و به قولى در ميدان جنگ كشته شد و پسرش را به مدينة السلام بغداد بردند و سر پل جديد در سمت غربى به دار آويختند.(587)
- قيام اطروش : ((حسن بن على ))معروف به ((اطروش ))در سال (301 ه -) در منطقه طبرستان و ديلم قيام كرد و ((سياهجامگان ))را از آن منطقه بيرون راند. ((اطروش ))پس از پاكسازى منطقه طبرستان و ديلم به سوى ((رى ))پيش روى كرد. از اين رو، حاكم آنجا را متوارى ساخت و سرانجام ((حسن بن على ))در يكى از جنگ ها توسط دستنشاندگان خليفه عباسى در سال (304 ه -) كشته شد.(588)
- قيام حسن بن قاسم : معروف به ((حسن داعى )) : او در سال (317 ه -) با سپاه بسيارى از گيل و ديلم به سوى ((رى ))حركت كرد و بر مناطق وسيعى از ((رى )) ، ((قزوين )) ، ((زنجان )) ، ((قم )) ، ((ابهر))و ديگر شهرهاى پيوسته به ((رى ))تسلط يافت .
- قيام احمد بن محمد طالبى : او در ((مصر))سپاه ((احمد بن طولون ))جنگيد و كشته شد.(589)
در سال (296 ه -) شخصى به نام ((عبيدالله مهدى ))در شمال آفريقا ادعا كرد كه او مهدى موعود است . پس از آن كه زمينه لازم توسط ((ابوعبدالله ، حسين بن احمد بن محمد بن زكريا)) ى شيعى از اهالى ((صنعا)) ، براى وى فراهم شد، بر منطقه اى وسيع تسلط پيدا كرد و در آن منطقه بر دولت ((آل اغلب ))چيره گشت و آخرين حاكم آن ، يعنى ((زيادة الله بن محمد))را از آن منطقه بيرون كرد و قسمت زيادى از ((شمال آفريقا)) ، ((ليبى )) ، ((الجزاير))و ((تونس ))را تصرف نمود.
((عبيدالله مهدى )) ، شهرى در ((شمال آفريقا))و سرزمين ((مغرب ))را، به نام ((مدينة المهدى ))پايتخت خود، قرار داد.
آغاز حكومتش در اين شهر در روز شنبه ، پنجم ذيقعده ، سال (303 ه -) بود. او در سال (322 ه -) مُرد و فرزندش ((محمد))ملقب به ((قائم )) جانشين او شد.(590)
به دليل وجود ضعف هاى روزافزون خلافت عباسيان ، واليان و فرمانروايان مناطق و نواحى ، از اين ضعفها سوء استفاده مى نمودند و اعلان استقلال و يا خودمختارى مى كردند، در برخى از موارد نيز بر اثر قيامهاى مردمى ، حاكم و فرمانرواى عباسى را عزل و اخراج مى كردند و يا مى كشتند و دولت انقلابى مستقل از مركز خلافت تشكيل مى دادند.
حركتهاى استقلال طلبانه كه در عصر قبل از ((غيبت صغرى ))شروع شده بود در اين عصر شدت يافت . و دولت هاى مستقلى را در پى داشت .
قبل از دوره غيبت صغرى ، دولت هايى كه برقرار بود، از اين قرار است :
1 - دولت مستقل ((طولونيه ))كه توسط ((احمد بن طولون ))در ((مصر))و ((شام ))در سال (224 ه -) تشكيل شده بود. حكومت مذكور، تا سال (270 ه -) ادامه داشت . (591)
2 - دولت مستقل و انقلابى ((اغالبه ))يا ((آل اغلب ))كه در سال (184 ه -) در ((تونس ))و نواحى اطراف آن ، توسط ((ابراهيم بن اغلب بن سالم ))تشكيل شده بود، تا سال (296 ه -) ادامه يافت . (592)
3 - دولت مستقل و انقلابى ((ادريسيان ))در ((مراكش )) ، توسط ((ادريس حسنى ))در سال (221 ه -) تشكيل شده بود، تا سال (312 ه -) برقرار ماند.(593)
4 - دولت مستقل ((امويان ))كه از سال (138 ه -) در ((قرطبه ))(594) تشكيل شده بود همچنان پابرجا بود، و تا سال (422 ه -) دوام يافت . (595)
افزون بر دولت هاى مستقلى كه از دوره قبل پابرجا مانده بود، در اين دوره نيز دولتهاى مستقل ديگرى بر آنان افزوده شد و بيش از پيش حكومت مركزى و خلافت عباسى را در تنگنا قرار داد.
دولتهايى كه بر حكومتهاى مستقل پيشين افزوده شدند، بدين قرار است :
5 - دولت مستقل ((صفاريان ))كه توسط ((يعقوب بن ليث صفارى )) در ((خراسان ))و شرق ايران تشكيل شد. ((يعقوب بن ليث صفارى )) كه در سال (254 ه -) از سوى حاكمان ((بغداد))به ولايت ((خراسان بزرگ ))منصوب شده بود، در آغاز، حركت استقلال گرايانه خود را آشكار نكرد. همانگونه كه در فصل سوم گذشت ، او نسبت به خلفاى عباسى اظهار دوستى و وفادارى مى نمود و تنها در هنگام مرگش در سال (265 ه -) آن را اظهار نمود. بعد از او برادرش ((عمروليث ))ادعاى برادر را دنبال كرد و حكومت مستقل ((صفاريان ))را رهبرى نمود كه اين حركت استقلال گرايانه ، تا سال (290 ه -) ادامه داشت . (596)
6 - دولت مستقل ((سامانيان ))در ((ماوراءالنهر)) ، ((خراسان ))و بخشى از ((ايران مركزى ))توسط ((سامان خدات ))و پسرانش تشكيل شد. آنها توانستند از سال (261 ه -) تا سال (389 ه -) در مناطق يادشده ، دولت مستقل برقرار كنند.(597)
7 - دولت ((فاطمى ))در ((مصر))و ((بلاد مغرب ))توسط ((عبيدالله مهدى ))در سال (296 ه -) تشكيل شد و تا سال (567 ه -) پابرجا ماند. (598)
8 - دولت خودمختار و مستقل ((آل حمدان ))يا ((حمدانيان ))در ((موصل ))و ((حلب ))توسط ((ناصرالدوله حمدانى ))در سال (319 ه -) تشكيل شد و تا سال (394 ه -) ادامه يافت . (599)
9 - دولت انقلابى ((آل بويه )) ، در ((طبرستان )) ، ((رى )) ، ((همدان )) ، ((اصفهان )) ، ((نواحى اطراف ايران جنوبى ))و قسمتى از ((عراق ))كنونى ، توسط سه فرزند ((بويه ))به نامهاى ((على )) ، ((حسن ))و ((احمد))در سال (320) تشكيل شد و تا سال (338 ه -) دوام داشت . (600)
10 - دولت ((اخشيديه ))كه توسط ((محمد بن طعج الاخشيد))در مناطق ((مصر))و ((شام ))در سال (323 ه -) تشكيل شد و تا سال (334 ه -) پابرجا ماند.(601)
شايان ذكر است كه ، در عصر ((غيبت صغرى ))در جهان اسلام ، سه نظام سياسى اسلامى به نام نظام خلافت تشكيل شده بود و در يك زمان ، سه نفر به عنوان خليفه ، ادعاى رهبرى سياسى بر تمام جهان اسلام را داشتند. اول حكومت ((عباسيان ))در ((بغداد)) ، دوم حكومت ((امويان ))در ((اندلس ))و ((قرطبه )) ، سوم حكومت ((فاطميان ))در ((مصر)) .
در سال (296 ه -) در ((مصر))مردم با ((عبيدالله مهدى ))به عنوان خليفه مسلمانان بيعت كردند و ((عبيدالله ))خود را خليفه خواند.(602)
در ((اندلس )) ، حاكمان بنى اميه در آن سرزمين با عناوينى همانند ((امير)) ، ((ابن الخلائف ))و يا ((سلطان ))خوانده مى شدند. در سال (317 ه -) آنان كوشيدند تا خلافت از دست رفته ((امويان ))را بار ديگر احيا كنند، به همين جهت در اين سال ((عبدالرحمان )) ، حاكم اموى آن سرزمين را ((اميرالمؤ منين ))خواندند. (603)
بنابراين ، در سال (317 ه -) براى اولين بار در تاريخ سياسى اسلام ، سه نفر در سه نقطه از جهان اسلام ، ادعاى خلافت ، اميرى و فرمانروايى بر تمام مسلمانان را داشتند.

ب : وضعيت اجتماعى

در اين دوره هفتاد ساله وضعيت اجتماعى (با همان تعريفى كه در فصل سوم بيان شد) مانند دوره گذشته بود، همان امورى كه در دوره قبل وجود داشت در اين دوره نيز ادامه پيدا كرد. در فصل سوم بيان شد كه در دوره قبل از ((غيبت صغرى ))مردم در آن جامعه از لحاظ امور اقتصادى و مادى از يك اختلاف طبقاتى فاحش رنج مى بردند كه اين امر در اين دوره نيز ادامه داشت . (604) اينكه به بيان برخى از حوادثى كه گوياى وضع ناهنجار اجتماع آن زمان است ، مى پردازيم .
اختلافات مذهبى و فرقه اى
در عصر ((غيبت صغرى ))در جوامع اسلامى اختلافات فرقه اى و مذهبى همانند دوره هاى گذشته رواج داشت ، اين اختلافات به اختلاف مذهبى بين شيعه و سنى محدود نمى شد، بلكه در ميان مذاهب اهل سنت نيز درگيرى هايى وجود داشت .
در سال (310 ه -) ((محمد بن جرير طبرى ))عالم ، مفسر و نويسنده معروف اهل سنت ، ديده از جهان فروبست ، خواستند او را در بغداد دفن كنند، اما ((حنبليان ))كه با ((طبرى ))درگير بودند و اختلاف مذهبى با وى داشتند، مانع دفن او در بغداد شدند.(605)
در سال (318 ه -) ((حنبليان ))در بغداد آشوبى به پا كردند كه اين آشوب نيز ريشه مذهبى داشت و تنها به اين خاطر كه در فهم يك آيه قرآن ، گروهى از اهل سنت ، ديدگاه ((حنبليان ))را قبول نداشتند و به گونه اى ديگر آن را تفسير مى كردند، بلوايى به پا شد و گروه زيادى از مردم كشته شدند.(606)
در اين عصر به جز ((عباسيان ))و ((تركان )) ، ديگر اقوام و قبايل نقش ‍ چندانى در حكومت عباسيان نداشتند، و حاكمان وقت آنان را به صورت افراد درجه دو مى نگريستند، به همين جهت بود كه در دوره دوم حكومت عباسيان ؛ يعنى دوره غلبه تركان ، فريادهاى استقلال طلبانه و قيام هاى علويان به اوج خود رسيد. قيام هاى علويان قبل از عصر غيبت صغرى به اوج خود رسيد، ولى به جهاتى كه به آن اشاره شد در اين عصر كاهش ‍ يافت . اما حركت هاى استقلال طلبانه در اين عصر فزونى گرفت . همانگونه كه بيان شد، در اين عصر در سرزمين هاى اسلامى حدود ده دولت مستقل و نيمه مستقل تشكيل شد؛ اين حركت هاى خودمختارانه و استقلال طلبانه ريشه ها و انگيزه هاى متعددى داشت كه يكى از آنها همين اختلافات قبيله اى و بها ندادن به قوم و قبيله هاى گوناگون از سوى حكومت مركزى بود.
به جهت تغيير در ماهيت و اهداف فتوحات ، جنگ هاى مسلمانان به جاى آنكه مايه رهايى مردم تحت ستم شود، خود عاملى براى ستم بر آنان شد. سپاهيان خلفاى عباسى با انگيزه هاى غير اسلامى ، مى جنگيدند، مردم را به اسارت مى گرفتند، بر خلاف مقررات اسلامى با آنان برخورد مى كردند، حقوق مسلم شرعى و انسانى آنان را رعايت نمى كردند. اين امر موجب شد تا بسيارى از ارزشهاى اسلامى در جامعه آن زمان به فراموشى سپرده شود. به نوشته ((دكتر حسن ابراهيم حسن )) ، در اين عصر اختلاف طبقاتى حاكم بود. از جمله آنها، طبقه بندگان و غلامان و كنيزان بود. ((مصر)) ، ((شمال آفريقا))و ((شمال جزيرة العرب ))بازار غلامان سياه ، و آشوب ((زنگيان ))بازتاب اين جو نامساعد اجتماعى بود كه مصيبت هاى بسيارى را بر جامعه آن زمان تحميل نمود. به جهت مسخ ارزشها كنيزكان نغمه گر، بازار خوبى داشتند، و آنان را با قيمت هاى گزاف مى خريدند. ((ابن راثق ))در سال (325 ه -) كنيز گندم گونى را كه خوش نغمه بود، به ارزش 4000 دينار خريد. (607)
در ادامه مناسب است به برخى موارد و نمونه هايى از اين اختلافات و تفاوت و تبعيض هاى طبقاتى ، اشاره اى داشته باشيم .
عيش و نوش به ويژه در نزد خلفا، وزرا، امرا و اشراف رواج داشت و ويژگى مشترك همه آنان بود. اين وضعيت همچنان كه در گذشته رواج داشت ، در اين دوره نيز پابرجا بود. (608) به گفته ((سيوطى )) ، تنها ((القاهر بالله )) خليفه عباسى ، مطربى و بساط عيش و نوش را قدغن كرد و به دستور او كنيزكان آوازه خوان را دستگير مى كردند و ابزارهاى طرب را مى شكستند.(609)
به جز زمان حكومت دو ساله ((القاهر))بساط عيش و نوش برقرار بود.
اين وضع تنها در ((بغداد))و يا ((سامرا))و مركز خلافت نبود، بلكه در حوزه فعاليت واليان و حكومت هاى خودمختار نيز جارى بود. در ((مصر))امراى ((طولونيه ))غرق در بساط عيش و نوش بودند.
((خمارويه )) ، حاكم طولونى مصر خانه اى از طلا ساخت و آن را به برپايى بساط طرب و عيش و نوش اختصاص داد.(610)
اسراف و تبذيرهايى را كه در زندگى حاكمان عباسى نقل كرده اند، به قدرى زياد و گسترده است كه به راستى جاى شگفتى و تعجب دارد و تصديق آن بر اذهان سنگينى مى كند.
((مسعودى ))مى نويسد: ((معتضد))عباسى با هزينه اى بالغ بر 000/400 دينار براى خود قصرى ساخت و نام آن را قصر ((ثريا))نهاد. درباره اين قصر گفته اند كه چهار فرسخ طول داشت .(611)
اين نقل گرچه ممكن است اغراق آميز باشد. اما به هر حال گوياى اين واقعيت است كه حكمرانان عباسى در مصرف هاى بى رويه و اسراف و تبذيرهاى غوطه ور بودند و گوى سبقت را از همگان ربودند.
((معتمد))عباسى در يك شب نشينى در كنار شط در ((بغداد))آن قدر خورد كه بر اثر پرخورى دل درد گرفت و مرد.(612)
((احمد بن طولون ))حاكم ((مصر))نيز در سال (270 ه -) به علت پرخورى و ابتلاى به دل درد درگذشت . (613)
((ابوالجيش ، خمارويه )) ، كه بعد از ((احمد بن طولون ))حكومت ((مصر))و ((شام ))را در اختيار گرفت به خاطر مصرفهاى بى رويه و ساختن قصر طلا و اختصاص آن به طربخانه ، و نيز مصرفهايى كه در عروسى دخترش ((قطرالندى )) ، انجام داد، منفور اطرافيان خود شده بود. بنا به نوشته ((مسعودى )) ، به خاطر شدت تنفر، بعد از آن كه او را كشتند، بدنش را قطعه قطعه كردند و برخى از غلامان ، گوشت بدن او را بريده و به سيخ كشيدند و خوردند.(614)
درباره عروسى ((قطرالندى ))دختر ((خمارويه طولونى ))كه زن ((معتضد))عباسى شده بود، گفته اند: ((خمارويه ))كه همه بيت المال ((مصر))را در اختيار داشت ، بى حساب در عروسى دخترش خرج كرد، به گفته ((دقماق ))مورخ آن عصر، ((خمارويه ))با دختر خود به عنوان جهيزيه چيزهايى فرستاد كه نه كسى آن را ديده و نه شنيده بود. ((ابن خلكان ))مى نويسد: مهريه عروس 000/000/1 درهم بود، و اين به قياس ‍ آن جهازِ گران قيمت بسيار ناچيز بود. گويند: ((ابن جصاص ))كه مسؤ وليت تهيه جهاز، با او بود، پس از همه خريدهايى كه كرد 000/400 دينار به جا ماند و ((خمارويه ))همه را به او بخشيد.(615)
به مناسبت اين عروسى در ((بغداد))و ((مصر))جشن هاى پرهزينه متعددى برپا شد و چه بسيار زنان عباسى و حاكمان ((عراق ))و ((مصر))كه با لباسهاى گران قيمت در اين بساط عيش و نوش شركت مى كردند. گويا كه زر و زيورهاى دنيا در انحصار اين عده بود و اين عده هم در اختيار هواهاى نفسانى قرار داشتند. آنان جز ارضاى هواهاى نفسانى هيچ هدفى نداشتند.
((خمارويه )) ، افزون بر اين مصرف هاى بى رويه ، ماهانه 000/23 دينار براى مصرف آشپزخانه خود اختصاص مى داد.(616)
اينها تنها نمونه هايى است از صدها و هزاران مورد كه خلفا، وزيران ، حاكمان و واليان و اشراف ، در آن زمان به اين گونه كارها روى مى آوردند. همان گونه كه در چند صفحه گذشته اشاره شد، اين كارها بازتاب اجتماعى ناهنجارى ؛ مانند آشوب ((زنگيان ))را به دنبال داشت .(617)

ج : وضعيت فكرى

در وضعيت فكرى اين دوره تنها به يادآورى دو نكته اشاره مى كنيم :
در نيمه اول قرن دوم هجرى دو مكتب و جريان فكرى در جهان اسلام پيدا شد. در يك جريان فكرى ، عقل بى ارزش بود و در فهم مسائل و معارف اسلامى به ظواهر آيات و روايات بسنده مى شد، حتى اگر برخلاف حكم عقل باشد، اين گروه بدون غور و دقت عقلى به ظاهر آيه و حديث تمسك مى كردند و به آن معتقد و پايبند مى شدند. آنان آيه يدالله فوق ايديهم (دست خدا بالاى دستهاى آنها است ) بدون اينكه دقتى در معناى واژه ((يد))بكنند، گفتند: خدا هم دست دارد، در حاليكه اين آيه قدرت خداوندى را بيان مى دارد؛ خداوند جسم نيست تا دست ، اعضا و جوارح داشته باشد. اين گروه را ((اهل حديث ))مى گفتند.
گروه ديگرى در برابر اين گروه ايستادند كه به عقل ، بهاى زيادى مى دادند. آنان در زمان خلافت ((مأمون ))عباسى ، قدرت زيادى يافتند و بر گروه ((اهل حديث ))پيروز شدند. به اين گروه دوم ((معتزله ))يا ((مذهب اعتزال ))مى گفتند كه بحث اين جريان فكرى در بحث مربوط به وضعيت عصر قبل از غيبت ، در فصل سوم بيان شد.
در دوره قبل از غيبت صغرى بين اين دو مذهب و مكتب فكرى ؛ يعنى ((اهل حديث ))و ((اعتزال ))درگيريهاى زيادى رخ مى داد؛ گاهى با حمايت برخى از حكام عباسى ((مذهب اعتزال ))پيروز مى شد و گاهى وضع تغيير مى كرد و خليفه ديگرى حاكم مى شد و او از مكتب ((اهل حديث ))حمايت مى كرد و ((اعتزال ))شكست مى خورد. در دوره قبل از غيبت اين وضع ادامه داشت تا اين كه در نيمه اول قرن چهارم ، ((ابوالحسن اشعرى ))(618) ظهور نمود. او كه تا 40 سالگى پيرو ((مكتب اعتزال ))بود، از ((اعتزال ))روى گردان شد و بر شالوده هاى مكتب ((اهل حديث ))مكتب جديدى بنا نهاد، كه اين مكتب جديد به نام بنيانگذارش ، ((ابوالحسن اشعرى )) ، (مكتب ((اشعرى ))يا ((اشاعره )) ) معروف شد. شكل گيرى اين مكتب با حمايت ((مقتدر)) خليفه عباسى بود كه در دوره 25 ساله زمامدارى اش بين سالهاى (295 - 320 ه -) با ((مكتب اعتزال ))به ستيز برخاست و از ((اهل حديث ))و ((اشاعره ))حمايت كرد. (619)
از اين تاريخ به بعد ((اعتزال ))به صورت يك مكتب فكرى مغلوب و از بين رفته درآمد و ((مكتب اشعرى ))بى رقيب ماند.(620)
در قرن اول به دستور خليفه دوم ، ((عمر)) ، نويسندگى و تدوين كتاب درباره تاريخ و حديث اسلامى ممنوع شده بود. (621)
در تمامى قرن اول اين سياست ادامه داشت . در آغاز قرن دوم ، ((عمربن عبدالعزيز))خليفه اموى اين قانون را لغو نمود و به حاكم مدينه ، ((ابوبكر بن حزم ))نامه اى نوشت مبنى بر اين كه ، علما براى ثبت و ضبط احاديث و حوادث تاريخ اسلام بكوشند و آنها را بنويسند.(622)
در نيمه اول قرن دوم اين سياست جديد رواج پيدا نكرد، در عصر اول عباسيان به ويژه در زمان ((مامون )) ، نهضت نويسندگى و تدوين كتب رواج يافت و كتابهاى فراوانى در اين دوره نوشته شد.
در دوره غيبت صغرى اين كار ادامه پيدا كرد و كتاب هاى بيشترى نوشته شد.
4 كتاب از 6 كتاب مهم اهل سنت معروف به ((صحاح سته ))در اين عصر نوشته شد كه عبارتند از:

1 - ((سنن ابن ماجه ))

توسط ((محمد بن يزيد ابن ماجه قزوينى ))(207 - 273 يا 275 ه -).

2 - ((سنن ابى داود))

توسط ((ابو داود، سليمان بن اشعث سجستانى )) ، متوفاى (275 ه -).

3 - ((الجامع الصحيح ))

، معروف به ((سنن ترمزى )) ، ((توسط محمد بن عيسى بن سوره ترمزى ))(209 - 297).

4 - ((سنن نسايى )) ،

توسط ((احمد بن شعيب نسايى ))(214 - يا 215 - 303 ه -).
افزون بر اين كتاب ها ده ها، بلكه صدها كتاب پرارزش در همين دوره تدوين شد كه از آن جمله مى توان كتاب هاى زير را نام برد:
((فتوح البلدان ))و ((انساب الاشراف )) ، توسط ((بلاذرى )) ، متوفاى (289 ه -).
((اخبار الطوال ))توسط، ((احمد بن واضح يعقوبى )) ، متوفاى (284 ه -).
((تاريخ طبرى ))و ((تفسير طبرى ))توسط، ((ابن جرير طبرى )) ، متوفاى (329 ه -).
((بصائر الدرجات ))توسط ((محمد بن حسن بن صفار)) ، متوفاى (290 ه -).
((المحاسن ))توسط ((ابوعبدالله ، احمد بن محمد خالد برقى )) ، متوفاى (274 - 280 ه -).
... ادامه دارد.

پي نوشت :

567- المعتمد على الله (256 - 279 ه -).
احمد بن جعفر معروف به ((معتمد))پانزدهمى خليفه عباسى ، در ماه رجب سال (256 ه -) به خلافت رسيد. او در اين هنگام 25 سال بيشتر نداشت . مدت خلافت او را 23 سال نوشته اند. از اين مدت ، 17 سال آخر آن ، با عصر ((غيبت صغرا)) ى امام مهدى عليه السلام مقارن بود.
در زمان خلافت ((معتمد))قدرت در دست برادرش ، موفق ، بود. عزل و نصب ها در دست او، و فرماندهان نظامى هم ، گوش به فرمان او بودند، معتمد قدرت چندانى نداشت . بعد از مرگ ((موفق )) ، پسرش ((معتضد))به جاى پدر به تدبير امور پرداخت و در زمان خلافت معتمد قدرت فراوانى داشت .
در زمان خلافت معتمد، ابتدا ((عبيدالله بن يحيى بن خاقان ))وزير بود و بعد از مرگ ، پسرش ((عبيدالله بن يحيى بن خاقان ))وزير متوكل شد. و بعد از آن به ترتيب ((حسن بن مخلد)) ، ((سليمان بن وهب ))و ((صاعد بن مخلد))به پست وزارت نايل آمدند و در سال (265 ه -) بعد از همه اين افراد، پست وزارت به ((اسماعيل بن بلبل ))رسيد.
وقتى كه تدبير امور در دست معتضد بود، به بهانه هايى اسماعيل بن بلبل را از از وزارت خلع كردند و سپس دستگير، زندانى و شكنجه نمودند كه بر اثر شكنجه در سال (278 ه -) جان سپرد. بنا به نوشته مورخانى ؛ مانند ((مسعودى ))و ((ابن اثير))معتمد مردى عياش و خوشگذران بود و هدفى جز ارضاى هواهاى نفسانى خود نداشت . در زمانى كه تدبير امور در دست برادرش ((طلحه ، ابواحمد موفق ))بود، او معتمد را زندانى كرد، با اين وصف معتمد اولين خليفه اى بود كه زندانى شد. با اين همه ، او مردى بيرحم و خونريز بود و از قطعه قطعه كردن افرادى كه مى كشت لذت مى برد. گويند كه مرگ او بر اثر پرخورى اتفاق افتاد. (تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم ، ج 3، ص 12 - 17؛ مروج الذهب ، مسعودى ؛ الكامل فى التاريخ ، ابن اثير).
568- المعتضد بالله (279 - 289 ه -). شانزدهمين خليفه عباسى
ابوالعباس ، معتضد، احمد بن طلحه در همان روز مرگ عمويش ، معتمد به خلافت رسيد. او از رجب سال (279 ه -) تا ربيع الاخر سال (289 ه -) به خلافت پرداخت .
مسعودى ، مدت خلافت وى را 9 سال و 9 ماه و 2 روز ذكر نموده است .
او در حاليكه از اسلام چيزى نمى دانست به نام خليفه رسول خدا بر مردم فرمانروايى كرد. او پايبند به احكام اسلام و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله نبود.
در وصف او نوشته اند: او روز عيد فطر براى مردم نماز عيد خواند و در ركعت اول 6 تكبير و در ركعت دوم يك تكبير گفت . وى مردى عياش و خوشگذران بود و بيت المال را بى رويه مصرف مى كرد.
مسعودى مى نويسد: معتضد براى خود قصرى ساخت به نام ثريا كه 000/400 دينار هزينه ساخت آن شد. بنا به نوشته برخى از مورخان ، طول اين قصر چند فرسخ بود! او مردى بسيار سخت دل و با قساوت بود و به مردم شكنجه روا مى داشت .
مثلا در سال (280 ه -) محمد بن حسن بن سهل ، برادرزاده فضل بن سهل ، ذوالرياستين را در بغداد دستگير كردند و پيش معتضد بردند، معتضد او را به طرز فجيعى كشت ؛ گويند: او را به ميله درازى به سيخ كشيدند و در حضور معتضد دو سر ميله را بلند كردند و روى آتش گرفتند و به اين وسيله او را زنده زنده سوزاندند. (مروج الذهب ، مسعودى ، ج 2، ص 597؛ تاريخ الاسلام ، حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 17 - 20).
569- المكتفى بالله (289 - 295 ه -). هفدهمين خليفه عباسى
بعد از معتضد با پسرش مكتفى ، على بن احمد، بيعت كردند و او را به عنوان هفدهمين خليفه عباسى برگزيدند. وى از ربيع الاول سال (289 ه -) تا ذيقعده سال (295 ه -) خليفه بود. بنا به نوشته مسعودى ، مدت خلافت او 6 سال و 7 ماه و 12 روز بود.
مكتفى در آغاز خلافتش بر خلاف سياست پدر خود معتضد عباسى ، يك سرى كارهاى خوب انجام داد. او دستور داد تا سياهچال هايى را كه معتضد براى شكنجه مردم ايجاد كرده بود، ويران كنند و زندانيان را آزاد نمايند. به دستور او مكان ها و منازلى كه پدرش به زور از مردم گرفته بود به صاحبانش ‍ برگرداندند. او در آغاز خلافت با اين كارها دل هاى مردم را تا حدودى به سوى خود جلب كرده ، اما در برابر اين سياست مردم پسند، وزيرى بسيار خشن و خونريز به نام قاسم بن عبيدالله داشت كه بر او مسلط بود، پس از وفات قاسم بن عبيدالله ، وزير ديگرش عباس بن حسن بر او چيره شد.
بعد از گذشت چندى از خلافت مكتفى ، سياست مردم دارى خويش را تغيير داد و به همان سياست ظالمانه پدرش روى آورد و در پى ظلم و ستم مردم حركت كرد و اموال مردم را مصادره نمود و به اين وسيله مردم دعاگوى او، به نفرين وى روى آوردند. (تاريخ الاسلام ، ابراهيم حسن ، ج 3، ص 19 - 20).
570- المقتدر بالله (295 - 320 ه -). هجدهمين خليفه عباسى
بعد از مكتفى ، در همان روز مرگش ، با مقتدر برادرش ، بيعت كردند، مسعودى مى نويسد: روز يكشنبه 13 ذيقعده سال (295 ه -) با جعفر بن احمد، ملقب به مقتدر بيعت كردند. او در اين هنگام تنها 13 سال داشت .
مدت خلافت او 24 سال و 11 ماه و 16 روز بود.
در زمان خلافت وى افرادى ؛ مانند عباس بن حسن ، على بن موسى بن محمد بن فرات ، محمد بن عبيدالله بن يحيى بن خاقان ، على بن عيسى بن داود جراح ، حامد بن عباس ، عبدالله بن محمد بن عبيدالله بن خاقانى ، احمد بن عبدالله خصيبى ، ابوعلى محمد بن على بن مقله ، سليمان بن حسن بن مخلد، عبيدالله بن محمد كلواذى ، حسين بن قاسم بن سليمان بن وهب و فضل بن جعفر بن موسى بن فرات ، يكى پس از ديگرى به وزارت رسيدند.
به نوشته مسعودى ، 16 بار در مدت خلافت مقتدر پست وزارت بين عده اى رد و بدل شد.
در زمان مقتدر، افسران ، موالى و وزراء، او را از خلافت خلع كردند و برادرش ((قاهر))را به جايش ‍ نشاندند، اما مقتدر با حيله توانست بار ديگر خلافت را در دست گيرد. او بعد از آن كه مجددا به قدرت رسيد، به برادرش گفت : مى دانم كه تو مقهور شدى ، تو قاهر نيستى . برادرش با شنيدن اين سخنان گريست و گفت برادر مرا نكش ... (مروج الذهب ، ج 4، ص 660 - 661).
در دوره خلافت مقتدر با تعويض هر وزير، سياست عوض مى شد. مثلا هنگامى كه ((محمد بن عبيدالله بن يحيى بن خاقان ))و همفكران او به سمت وزارت مى رسيدند، رابطه حكومت با شيعيان تيره مى شد و جو اختناق و وحشت در مورد آنان حكمفرما مى گشت . و بر عكس هنگامى كه پست وزارت به ((ابن فرات ))مى رسيد رفتار دستگاه خلافت با شيعيان بهتر مى شد.
به همين جهت خاندان بنى نوبخت ، از جمله حسين بن روح نوبختى سومين نايب خاص امام مهدى عليه السلام كه از قبل مورد احترام خاص دربار عباسيان بود، در زمان مقتدر به مدت 5 سال (312 - 317 ه -) دستگير و زندانى شد.
مقتدر در روز چهارشنبه ، 3 روز مانده از شوال سال (320 ه -) در بغداد كشته شد بنا به نوشته ابن اثير در ((الكامل )) : او با بدترين وضع به دست عده اى از بربرها و آفريقائيان ، دور از يارانش كشته شد. در حاليكه دورش را گرفته بودند، به رويش شمشير كشيدند و او را كشتند. (تاريخ طبرى ، حوادث سال 320 ه -).
571- القاهر بالله (320 - 322 ه -). نوزدهمين خليفه عباسى
يك روز پس از كشته شدن مقتدر، با برادرش محمد بن احمد، ملقب به القاهر بالله بيعت كردند و او را به عنوان نوزدهمين خليفه عباسى برگزيدند. و بعد از 1 سال و 6 ماه و 6 روز در تاريخ 5 جمادى الاولى سال (322 ه -) او را از خلافت خلع كردند و چشمانش را ميل كشيدند.
قاهر در مدت كوتاهى كه خليفه بود چند بار پست وزارت را تعويض نمود. ابوعلى ، محمد بن على بن مقله را در سال (321 ه -) به عنوان وزير برگزيد. سپس او را عزل نمود و به جاى او احمد بن عبدالله بن حصيبى را وزير خود انتخاب نمود.
اخلاق وى ثباتى نداشت ، با دشمنان بدرفتارى مى كرد و بسيارى از افراد را با دست خود مى كشت . او نيزه كوچكى داشت كه هر وقت در خانه خود راه مى رفت آن را به دست مى گرفت و به هنگام نشستن آن را جلوى خود مى گذاشت و هركس را مى خواست با آن مى كشت .
به همين جهت عده اى از افسران ترك ، بر ضد او تبانى كرده و بر وى شوريدند و شبانگاه قصرش را محاصره كردند، وقتى سر وصدا را شنيد در حاليكه مست بود از خواب پريد و به اين سو و آن سو دويد، تا شايد از دست آنان بگريزد. اما او را گرفتند و هر دو چشمش را از حدقه در آوردند (تاريخ الخلفا، سيوطى ، ص 388).
572- الراضى بالله (322 - 329 ه -). بيستمين خليفه عباسى
پس از آنكه ((القاهر بالله ))به وسيله افسران ترك از خلافت خلع شد، با برادر زاده اش ، ابوالعباس ، محمد بن جعفر، پسر مقتدر ملقب به الراضى بالله ، بيعت كردند. آغاز خلافت وى 6 جمادى الاولى سال (322 ه -) و پايانش 10 ربيع الاول سال (329 ه -) بود و مدت خلافت وى 6 سال و 11 ماه و 3 روز بود.
در زمان ((الراضى بالله )) ، ابوعلى ، محمد بن على بن مقله ، ابوعلى ، عبدالرحمان بن عيسى بن داود بن جراح ، ابوالقاسم كرخى ، ابوالقاسم ، سليمان بن حسن بن مخلد، ابوالفتح بن جعفر بن فرات و ابوعبدالرحمان محمد بريدى ، يكى پس از ديگرى وزير خليفه شدند.
رابطه راضى با حسين بن روح سومين نائب ويژه امام مهدى عليه السلام خوب بود. او گاهى مى گفت : ديگران مى گويند: اماميه خمس مال را به ((ابن روح ))مى دهند، ولى ما اين اتهام را رد مى كنيم و مدعى هستيم كه دروغ است و اگر هم درست باشد مگر اين كار خلاف است ؟ به خدا سوگند آرزو دارم تا 1000 انسان به مانند او بودند و اماميه مى توانستند درائى ها و اموال خود را آنقدر به آنها بدهند تا بى نياز شوند.
جريان شلمغانى در زمان راضى پيش آمد و به دستور او شلمغانى به دار آويخته شد. (تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم ، دكتر جاسم حسين ، ص 205 - 206).
573- الكامل ، ج 6، ص 206 (به نقل از: تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 348).
574- تاريخ الخلفا، سيوطى ، ص 367.
575- الكامل ، ج 6، ص 237 (به نقل از: تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 347)؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 664.
576- تاريخ الخلفا، سيوطى ، ص 365.
577- مروج الذهب ، ج 2، ص 609.
578- تاريخ الخلفا، ص 308.
579- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 447.
580- الغيبة ، شيخ طوسى ، ص 179.
581- تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 349 - 350.
582- ((قرامطه ))فرقه اى از ((اسماعيليه ))هستند كه به امامت محمد بن اسماعيل معتقدند و مى گويند: محمد فرزند اسماعيل هفتمين امام ، قائم ، مهدى و پيامبر است . او زنده است و در بلاد روم زندگى مى كند. (مراجعه شود به فرق الشيعه ، نوبختى ).
583- مروج الذهب ، ج 2، ص 638 - 666؛ الغيبة الصغرى ، محمد صدر، ص 356 - 361، دايرة المعارف ، محمد فريد وجدى ، واژه قرمط، ج 7، ص 719.
584- الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 362.
585- دكتر جاسم حسين ، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى ، ص 199.
586- مروج الذهب ، ج 2، ص 663.
587- مروج الذهب ، ج 2، ص 663.
588- الكامل ، ج 8، ص 186 - 189، (اقتباس از: كتاب انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن ، عميد زنجانى ، ص 156 - 157).
589- مروج الذهب ، ج 2، ص 663.
590- تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 353 - 355.
591- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 126.
592- همان ، ص 157.
593- همان ، ص 162 به بعد.
594- يكى از شهرهاى قديمى اسپانياست كه در دوره حكومت امويان بر اندلس ، اين شهر مركز حكومت آنان بود.
595- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 170.
596- همان ، ص 65.
597- همان ، ص 73.
598- همان ، ص 146 به بعد.
599- همان ، ص 115 به بعد؛ درباره حكومت حمدانيان ر. ك : دايرة المعارف بزرگ اسلامى ، ج 1، ص ‍ 692 - 688.
600- تاريخ الاسلام دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 103 به بعد.
601- همان ، ص 135 به بعد.
602- همان ، ج 2، ص 145.
603- همان ، ص 253.
604- العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضيف ، ص 53 - 66.
605- تاريخ الاسلام دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 423.
606- همان ، ص 424؛ تاريخ الخلفاء، ص 384.
607- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 424؛ العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 83.
608- العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضيف ، ص 92.
609- تاريخ الخلفاء، ص 386؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 433.
610- تاريخ الاسلام ، ج 3، ص 433.
611- العصر العباسى الثانى ، ص 55 - 56.
612- الكامل ، ج 6، ص 73؛ تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 346.
613- الكامل ، ج 6، ص 55؛ تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 353.
614- مروج الذهب ، ج 2، ص 610.
615- تاريخ الاسلام دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 458.
616- همان ، ص 440.
617- براى اطلاع بيشتر ر. ك : العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضيف ، ص 53 - 91؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 423 - 459.
618- ابوالحسن ، على بن اسماعيل بن اسحاق بن سالم بن اسماعيل بن عبدالله بن موسى بن بلال بن ابى بردة بن ابى موسى اشعرى ، (260 - 324 ه -) براى اطلاع درباره زندگى او ر. ك : بحوث فى الملل و النحل ، جعفر سبحانى ، ج 2، ص 1710.
619- همان ، ص 31.
620- براى توضيح درباره مكتب اشعرى ، ر. ك : بحوث فى الملل و النحل ، جعفر سبحانى ، ج 2.
621- اضواء على السنة المحمديه ، محمود ابوريه ، ص 43.
622- صحيح بخارى ، به شرح كرمانى ، ج 2، ص 6؛ سيره پيشوايان ، مهدى پيشوايى ، ص 326. منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت