توسعه، رهایی یا تشدید وابستگی؟
گروه زیادی از نظریه پردازان حاضر نیستند درباره اثرات اقتصادی و اجتماعی کلنیالیسم و امپریالیسم بر کشورهای مناطق «توسعه نیافته» حرفی برند و وضع کنونی اقتصاد جهانی را به عنوان یک «داده» - جدا از علل تکوین آن - فرض اصلی برای حل مسئله توسعه قرار میدهند.
نظریه پردازان درباره توسعه و توسعه نیافتگی
چکیده:
گروه زیادی از نظریه پردازان حاضر نیستند درباره اثرات اقتصادی و اجتماعی کلنیالیسم و امپریالیسم بر کشورهای مناطق «توسعه نیافته» حرفی برند و وضع کنونی اقتصاد جهانی را به عنوان یک «داده» - جدا از علل تکوین آن - فرض اصلی برای حل مسئله توسعه قرار میدهند.
تعداد کلمات: 1251 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
گروه زیادی از نظریه پردازان حاضر نیستند درباره اثرات اقتصادی و اجتماعی کلنیالیسم و امپریالیسم بر کشورهای مناطق «توسعه نیافته» حرفی برند و وضع کنونی اقتصاد جهانی را به عنوان یک «داده» - جدا از علل تکوین آن - فرض اصلی برای حل مسئله توسعه قرار میدهند.
تعداد کلمات: 1251 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: شاپور رواسانی
بیشتر نظریه پردازان درباره توسعه و توسعه نیافتگی، همان روشنفکران و فضلای کشورهای سرمایه داری صنعتی پیشرفته اند که از دور دستی بر آتش «توسعه نیافتگی» دارند. ضعف عمده این نظریه پردازان نا آگاهی از ساختار طبقاتی جوامع عقب نگهداشته شده است.گروه زیادی از این نظریه پردازان حاضر نیستند درباره اثرات اقتصادی و اجتماعی کلنیالیسم و امپریالیسم بر کشورهای مناطق «توسعه نیافته» حرفی برند و وضع کنونی اقتصاد جهانی را به عنوان یک «داده» - جدا از علل تکوین آن - فرض اصلی برای حل مسئله توسعه قرار میدهند.
متأسفانه در کشورهای عقب نگهداشته شده، کار تحقیق نظریه پردازان محلی درباره توسعه، به طور عمده به گردآوری و دسته بندی آرای این علما محدود می شود و کار در همان حد کلی گویی و بازی روشنفکرانه با کلمات باقی می ماند.
از سنگاپور و تایوان و کره جنوبی و چند کشور و منطقه دیگر به نام کشورها و مناطق توسعه یافته سخن به میان می آید، اما توجه نمی شود که این مناطق حوزه نفوذ و فعالیت سرمایه های بزرگ کشورهای استعماری قرار دارند و رونق این مناطق امری متزلزل و زودگذر است. در بحث «توسعه» همچنین به این حقیقت تاریخی توجه نمی شود که سرمایه داری کلاسیک چنان که در اروپای غربی، امریکای شمالی و ژاپن پدید آمد و رشد یافت، خود مانع رشد سرمایه داری کلاسیک در بقیه نقاط جهان شده و می شود و آنچه که در خارج از این کشورهای رشد یافته وجود دارد سرمایه داری وابسته است.(1)
رشد سرمایه داری در ژاپن که به نظر برخی صاحب نظران «تجدد» نامیده می شود به سبب آن ممکن شد که این کشور تحت سلطه و نفوذ دول بزرگ استعماری اروپایی قرار نداشت و در نتیجه توانست مراحل اولیه رشد سرمایه داری را بدون حضور کالا و سرمایه خارجی بگذراند. با غارت و کشتار مردم کره و چین، استعمار سرمایه داری در ژاپن پا و جان گرفت و موجب شد که ژاپن در زمره کشورهای سرمایه داری - استعماری بزرگ درآید؛ فجایع ارتش ژاپن در کره و چین هنوز زبانزد مردم این منطقه است.
بیشتر بخوانید : اقتصاد بی فرهنگ و فرهنگ بی اقتصاد
در کوششهایی که برای تعریف توسعه انجام می گیرد، به طور کلی توجه نمی شود که توسعه و توسعه نیافتگی در دوران ما دو روی یک سکه اند، در رابطهای درونی و تاریخی با یکدیگر قرار دارند و بدون توجه به سابقه تاریخی پیوستگی توسعه و توسعه نیافتگی نمی توان توسعه را تعریف کرد. انگار این وابستگی انکار حقایق تاریخی، انکار علم و دانش و برخوردی سطحی با اقتصاد و تاریخ است. و کشورهای توسعه یافته و پیشرفته امروزی، به طور عمده همان کشورهای سرمایه داری استعماری اند که با غارت میلیونها انسان در ۷۰۰ سال گذشته توانسته اند. بار خود را ببندند و امروز هم با به کار بردن زور و غارت میلیونها انسان در مستعمرات به پیشرفتهای علمی و فنی و اقتصادی (اما نه فرهنگی خود ادامه می دهند. کشورهای عقب مانده نیز همان مستعمراتند که مستعمره مانده اند و تا زمانی که سلطه اقتصادی کشورهای پیشرفته سرمایه داری صنعتی بر آنان حفظ شود، نخواهند توانست به صورت کشورهای پیشرفته صنعتی در آیند. تعریفی که از «توسعه» ارائه می شود، بستگی کامل به محتوای اجتماعی و اقتصادی آن دارد تا این محتوای اجتماعی - اقتصادی دقیقا توضیح داده نشود؛ با آوردن کلمه «توسعه» چیزی جز یک سلسله مطالب کلی، عام و مبهم عرضه نشده است.
رشد سرمایه داری در ژاپن که به نظر برخی صاحب نظران «تجدد» نامیده می شود به سبب آن ممکن شد که این کشور تحت سلطه و نفوذ دول بزرگ استعماری اروپایی قرار نداشت و در نتیجه توانست مراحل اولیه رشد سرمایه داری را بدون حضور کالا و سرمایه خارجی بگذراند. با غارت و کشتار مردم کره و چین، استعمار سرمایه داری در ژاپن پا و جان گرفت و موجب شد که ژاپن در زمره کشورهای سرمایه داری - استعماری بزرگ درآید؛ فجایع ارتش ژاپن در کره و چین هنوز زبانزد مردم این منطقه است.
به طور مشخص، در یک کشور معین و در یک دوره معین باید گفت که مراد از توسعه چیست؟ حتی اگر مراد از توسعه، به دست آوردن حقوق اقتصادی جامعه باشد این امر نمی تواند در تضاد با حق حیات بشری افراد آن جامعه قرار گیرد، زیرا حقوق بشر نه فقط حقوق سیاسی و فرهنگی بلکه حقوق اقتصادی را نیز در بر می گیرد. حقوق سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یک انسان و یا یک جامعه یک وحدت را می سازد و نمی توان از بخشی از آن صرف نظر کرد و به این جهت در جامعه ای که آزادیهای سیاسی و فرهنگی نباشد توسعه ای نیز در کار نخواهد بود. اگر در جامعه ای حکومت مردم بر بخش اقتصاد اعمال نشود و اقتصاد در اختیار یک اقلیت باشد، توسعه ای هم مطرح نیست، زیرا حق حاکمیت مردم بر اقتصاد که از حقوق بشر است، نقض شده و آنچه که رخ میدهد، یک توسعه محدود، مشروط و وابسته است.
مرزهای توسعه وابسته، منافع مشترک طبقه حاکم و دول استعماری است. آنچه که به نام توسعه در کشورهای سرمایه داری وابسته عنوان شده و یا انجام میگیرد، توسعه وابسته است و تا زمانی که وابستگی باشد، از توسعه به معنای رشد اقتصادی و فرهنگی، بالا رفتن سطح زندگی مردم، به دست آوردن استقلال اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، احیای شخصیت انسانی و بالأخره رفع بلای ظلم و فقر و رفع شر سلطه اقلیت غارتگر و دزدان خانگی نمی توان سخن گفت؛ زیرا توسعه وابسته در مرز منافع اقتصادی و سلطه فرهنگی و سیاسی کشورهای سرمایه داری استعماری متوقف می شود و تابعی است از متغیر رشد در این کشورها و در خدمت توسعه آنان.
به نظر من، یکی از نکات مهم در طرح توسعه در کشورها و مناطق عقب نگهداشته شده، توجه به این حقیقت تاریخی است که بر اثر کشیده شدن مستعمرات به بازار جهانی سرمایه داری در این مناطق و کشورها طبقه وابسته استعماری به وجود آمد که تا آن زمان وجود نداشت. این طبقه که پایگاه اجتماعی دول وابسته استعماری است با استعمار سرمایه داری، منافع مشترک دارد، در آن تنیده شده و براساس منافع مشترک عمل میکند. در نتیجه، تا زمانی که طبقه وابسته استعماری بر کشوری مستولی باشد نظام آن کشور، سرمایه داری وابسته می ماند و توسعه ای که صورت میگیرد یک توسعه وابسته است.
بیشتر نظریه پردازان توسعه، درباره ساختار نظام سرمایه داری وابسته و طبقه حاکم وابسته به استعمار در کشورهای عقب نگهداشته شده که مانع اساسی توسعه است، حرفی نمی زنند و با ادب و نزاکت و تجاهل عارفانه از کنار مسئله اصلی میگذرند، اما حقیقت این است که طبقه وابسته استعماری مانع اصلی توسعه اقتصادی و فرهنگی در کشورهای عقب نگهداشته شده است.
طرحهای توسعه ای که از طرف این طبقه ارائه می شود، در پارهای موارد برای رسیدن به این تساوی است، اما تجربه روابط پانصد ساله اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جهانی ثابت می کند که این تصویر و آرزو بیهوده است. طبقات حاکم کشورهای استعماری اجازه به وجود آمدن رقیب یا شریک را نمی دهند بلکه تنها حاضر به پذیرش خادمان و وابستگانند. طبقه وابسته استعماری درحالی که نقش خادم و حقیر خود را در اصل قبول دارد در برابر مردم کشورش خود را مستقل و صاحب قدرت معرفی می کند.
موضوع توسعه در کشورهای عقب نگهداشته شده به نظر من رها ساختن منابع طبیعی، نیروی انسانی و فرهنگ مردم از سلطه استعمار سرمایه داری و سرمایه داری وابسته به آن به منظور از میان بردن بلای فقر و ظلم است. به این جهت، اگر برنامه ریزیهای اقتصادی و فرهنگی به طور دقیق و روشن در این جهت نباشد و اقتصاد محلی در برابر تهاجم کالا، سرمایه و زباله های کشورهای سرمایه داری صنعتی حفظ نشود، نمی توان از توسعه سخن گفت. در واقع بدون حرکت در جهت رهایی از سلطه استعمار سرمایه داری و طبقه وابسته به استعمار، توسعه ای انجام نخواهد گرفت و حرکت در جهت تثبیت سرمایه داری و توسعه وابسته نه فقط تجدد» نیست، بلکه ارتجاع صرف، حرکتی ضد انسانی و تشدید وابستگی است.
1-و اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش. ۷۳ - ۷۴، مهر و آبان ۱۳۷۲.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)
رشد سرمایه داری در ژاپن که به نظر برخی صاحب نظران «تجدد» نامیده می شود به سبب آن ممکن شد که این کشور تحت سلطه و نفوذ دول بزرگ استعماری اروپایی قرار نداشت و در نتیجه توانست مراحل اولیه رشد سرمایه داری را بدون حضور کالا و سرمایه خارجی بگذراند. با غارت و کشتار مردم کره و چین، استعمار سرمایه داری در ژاپن پا و جان گرفت و موجب شد که ژاپن در زمره کشورهای سرمایه داری - استعماری بزرگ درآید؛ فجایع ارتش ژاپن در کره و چین هنوز زبانزد مردم این منطقه است.
به طور مشخص، در یک کشور معین و در یک دوره معین باید گفت که مراد از توسعه چیست؟ حتی اگر مراد از توسعه، به دست آوردن حقوق اقتصادی جامعه باشد این امر نمی تواند در تضاد با حق حیات بشری افراد آن جامعه قرار گیرد، زیرا حقوق بشر نه فقط حقوق سیاسی و فرهنگی بلکه حقوق اقتصادی را نیز در بر می گیرد. حقوق سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یک انسان و یا یک جامعه یک وحدت را می سازد و نمی توان از بخشی از آن صرف نظر کرد و به این جهت در جامعه ای که آزادیهای سیاسی و فرهنگی نباشد توسعه ای نیز در کار نخواهد بود. اگر در جامعه ای حکومت مردم بر بخش اقتصاد اعمال نشود و اقتصاد در اختیار یک اقلیت باشد، توسعه ای هم مطرح نیست، زیرا حق حاکمیت مردم بر اقتصاد که از حقوق بشر است، نقض شده و آنچه که رخ میدهد، یک توسعه محدود، مشروط و وابسته است.
مرزهای توسعه وابسته، منافع مشترک طبقه حاکم و دول استعماری است. آنچه که به نام توسعه در کشورهای سرمایه داری وابسته عنوان شده و یا انجام میگیرد، توسعه وابسته است و تا زمانی که وابستگی باشد، از توسعه به معنای رشد اقتصادی و فرهنگی، بالا رفتن سطح زندگی مردم، به دست آوردن استقلال اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، احیای شخصیت انسانی و بالأخره رفع بلای ظلم و فقر و رفع شر سلطه اقلیت غارتگر و دزدان خانگی نمی توان سخن گفت؛ زیرا توسعه وابسته در مرز منافع اقتصادی و سلطه فرهنگی و سیاسی کشورهای سرمایه داری استعماری متوقف می شود و تابعی است از متغیر رشد در این کشورها و در خدمت توسعه آنان.
به نظر من، یکی از نکات مهم در طرح توسعه در کشورها و مناطق عقب نگهداشته شده، توجه به این حقیقت تاریخی است که بر اثر کشیده شدن مستعمرات به بازار جهانی سرمایه داری در این مناطق و کشورها طبقه وابسته استعماری به وجود آمد که تا آن زمان وجود نداشت. این طبقه که پایگاه اجتماعی دول وابسته استعماری است با استعمار سرمایه داری، منافع مشترک دارد، در آن تنیده شده و براساس منافع مشترک عمل میکند. در نتیجه، تا زمانی که طبقه وابسته استعماری بر کشوری مستولی باشد نظام آن کشور، سرمایه داری وابسته می ماند و توسعه ای که صورت میگیرد یک توسعه وابسته است.
بیشتر نظریه پردازان توسعه، درباره ساختار نظام سرمایه داری وابسته و طبقه حاکم وابسته به استعمار در کشورهای عقب نگهداشته شده که مانع اساسی توسعه است، حرفی نمی زنند و با ادب و نزاکت و تجاهل عارفانه از کنار مسئله اصلی میگذرند، اما حقیقت این است که طبقه وابسته استعماری مانع اصلی توسعه اقتصادی و فرهنگی در کشورهای عقب نگهداشته شده است.
طرحهای توسعه ای که از طرف این طبقه ارائه می شود، در پارهای موارد برای رسیدن به این تساوی است، اما تجربه روابط پانصد ساله اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جهانی ثابت می کند که این تصویر و آرزو بیهوده است. طبقات حاکم کشورهای استعماری اجازه به وجود آمدن رقیب یا شریک را نمی دهند بلکه تنها حاضر به پذیرش خادمان و وابستگانند. طبقه وابسته استعماری درحالی که نقش خادم و حقیر خود را در اصل قبول دارد در برابر مردم کشورش خود را مستقل و صاحب قدرت معرفی می کند.
موضوع توسعه در کشورهای عقب نگهداشته شده به نظر من رها ساختن منابع طبیعی، نیروی انسانی و فرهنگ مردم از سلطه استعمار سرمایه داری و سرمایه داری وابسته به آن به منظور از میان بردن بلای فقر و ظلم است. به این جهت، اگر برنامه ریزیهای اقتصادی و فرهنگی به طور دقیق و روشن در این جهت نباشد و اقتصاد محلی در برابر تهاجم کالا، سرمایه و زباله های کشورهای سرمایه داری صنعتی حفظ نشود، نمی توان از توسعه سخن گفت. در واقع بدون حرکت در جهت رهایی از سلطه استعمار سرمایه داری و طبقه وابسته به استعمار، توسعه ای انجام نخواهد گرفت و حرکت در جهت تثبیت سرمایه داری و توسعه وابسته نه فقط تجدد» نیست، بلکه ارتجاع صرف، حرکتی ضد انسانی و تشدید وابستگی است.
1-و اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش. ۷۳ - ۷۴، مهر و آبان ۱۳۷۲.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)
بیشتر بخوانید :
جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
آغاز مردم شناسی
انسان شناسی و کارکردگرایی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}