با دلم حرف میزنم
سایهی کم رنگ درختهای کاج، خورشید خواب آلودهای که نور بیرمقش را پهن میکند توی کوچهها و صدای قار قار چند تا کلاغ! دلم کلی پول میخواهد، دلم یک کامپیوتر میخواهد، دلم...
سایهی کم رنگ درختهای کاج، خورشید خواب آلودهای که نور بیرمقش را پهن میکند توی کوچهها و صدای قار قار چند تا کلاغ! دلم کلی پول میخواهد، دلم یک کامپیوتر میخواهد، دلم...
خورشید خمیازهای میکشد و میرود. یک دایرهی بزرگ دیگر میآید توی آسمان. مینشینم زیر نور ماه. خورشید خوابیده است. کلاغها خوابیدهاند. من بیدارم. پولهایم را میشمارم: هزار تومان، پنج هزار تومان، ده هزار تومان... شانزده هزار تومان...! با دلم حرف میزنم. دلم گوش میکند. دلم شنوندهی خوبی است. میخوابم و فردا صبح با خورشید بیدار میشوم. احساس میکنم، امروز خورشید خوشحال است. امروز کمتر به چیزهایی که ندارم فکر میکنم. بیشتر به چیزهایی که دارم فکر میکنم.
خورشید خمیازهای میکشد و میرود. یک دایرهی بزرگ دیگر میآید توی آسمان. مینشینم زیر نور ماه. خورشید خوابیده است. کلاغها خوابیدهاند. من بیدارم. پولهایم را میشمارم: هزار تومان، پنج هزار تومان، ده هزار تومان... شانزده هزار تومان...! با دلم حرف میزنم. دلم گوش میکند. دلم شنوندهی خوبی است. میخوابم و فردا صبح با خورشید بیدار میشوم. احساس میکنم، امروز خورشید خوشحال است. امروز کمتر به چیزهایی که ندارم فکر میکنم. بیشتر به چیزهایی که دارم فکر میکنم.
نویسنده: اکرم کشایی
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}