وهابيت، مانع انسجام اسلامي

نويسنده: استاد علامه محمد تقي مصباح يزدي



اشاره

در ميان فرقه ها و نحله هاي موجود در دنيا کم نيستند آناني که در آغاز راه، بوته خار و علف هاي هرزه اي بيش نبودند که بر سر راه هدايت امت ها سر برآورده بودند، اما غفلت و کاهلي دور انديشان درد آشناي زمان و فرصت طلبي دون انديشان، از اين بوته خارهاي کوچک، انبوهي متراکم و گسترده را فراهم آورد که اکنون در مسير حرکت امت واحده پيامبر رحمت و مهر، سد راهي عظيم به شمار مي آيند. اين پديده شوم جز در اثر ناآگاهي و غفلت و پيروي از نفس و ترس تحقق نيافته است. استعمارگران دون انديش قرن هاست که با تقويت ناداني، غفلت، ترس و تبعيت از نفس، ريشه هاي اين سد راه را تقويت مي کنند. هوشياري و بيداري انديشمندان دنياي اسلام و حرکت به سمت تحقق آرمان ديرين پيامبر خدا (ص) با تکيه بر اشتراکات و دوري جستن از اختلاف و تفرقه، راه کارهاي اصلي براي بي تأثير ساختن تلاش مانع اصلي انسجام اسلامي، يعني وهابيت است. آن چه در ادامه ملاحظه مي کنيد، سخنان ارزشمند حضرت استاد علامه محمد تقي مصباح يزدي در اين باره است که در نخستين اجلاس علمي فکري پويا در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) و در جمع جوانان مشتاق دانشگاهي و حوزوي بيان شده است. پاي سخن حضرت استاد مي نشينيم و از خرمن انديشه ايشان بهره مي جوييم.
بيان حقايق و مبارزه با انحرافات، وظيفه اي اصلي و هميشگي براي مؤمنان، به ويژه علما و فضلاي هر جامعه اي است و در واقع، يکي از مصاديق روشن جهاد، بلکه عالي ترين مرتبه ي آن به شمار مي رود. اما ضرورت بيان حقايق و مبارزه با انحرافات، گاه نسبت به بعضي از موضوعات، در شرايط زماني يا مکاني خاص، مضاعف مي شود و اهميتي ويژه مي يابد. در عصري که ما زندگي مي کنيم، به دلايلي خاص که مهم ترين آن پيروزي انقلاب اسلامي ايران است، شدت دشمني ها و توطئه ها بر ضد اسلام و به خصوص تشيع افزايش يافته است، به گونه اي که مي توان گفت تمام نيروهاي شيطاني عالم، بر ضد اسلام و تشيع بسيج شده اند و نه تنها دشمني خود را پنهان نمي کنند؛ بلکه آن را به صراحت ابراز مي کنند. به همين جهت، مقام معظم رهبري سال 86 را سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نام گذاري فرمودند. در اين راستا، تلاش هاي بسياري براي حفظ و تقويت اين انسجام انجام گرفته است؛ اما بايد خطرهايي که اين انسجام را تهديد مي کند و منع پيشرفت اين هدف مقدس مي شود نيز شناسايي و آن موانع برداشته شود.
برگزار کنندگان اين جلسه را به درستي تشخيص داده اندکه بزرگ ترين مانع انسجام در عالم اسلام، حرکت شوم «وهابيت» است و بر همين اساس، به عنوان مقدمه اي براي مبارزه با اين حرکت، به اندازه توان خويش براي برگزاري اين جلسه تلاش کرده اند تا بدين ترتيب زمينه اي براي يک سلسله کارهاي اساسي، سنجيده و حساب شده فراهم شود تا به هدف نهايي مطلوب منتهي گردد.
در اين زمينه از مدت ها پيش، بزرگان، علما، مورخين و کساني که آشنا به حقايق عالم اسلام و سياست هاي دشمنان اسلام هستند فعاليت هاي زيادي انجام داده اند، کتاب ها و رساله هايي نوشته شده و بعضي از نهادهاي رسمي کشور هم اقداماتي انجام داده اند، اين اقدامات، کارهاي پراکنده اي است که به تناسب استعداد و آمادگي هاي شخصي يا گروهي صورت گرفته است و البته بايد گفت: «شکر الله سعيهم ان شاء الله». اما براي مبارزه اي جدي با اين خطر شيطاني که در عالم اسلام ريشه دوانده، کاري هماهنگ لازم است . به عبارت ديگر، تمام اين فعاليت ها نيز نيازمند انسجام است. از اين رو، پيشنهاد مي شود براي مبارزه با وهابيت، مرکز يا دبيرخانه اي براي ايجاد هماهنگي، مديريت کردن، برنامه ريزي و تقسيم کار، تشکيل شود. بدون شک، چنين اقدامي مورد تأييد بزرگاني که دلسوز اسلام، انقلاب و تشيع هستند، به ويژه مقام معظم رهبري و مراجع عظام قرار خواهد گرفت.
براي اين کار، ابتدا بايد گروهي براي سياست گذاري و برنامه ريزي کارهايي که بايد انجام بگيرد تشکيل شود و از آن جا که اين تحقيقات به تخصص هاي گوناگون نياز دارد، با تقسيم کار مناسب، گروه هايي بر حسب تخصص خود، فعاليت کنند و نتايج اين تحقيقات در دبيرخانه جمع آوري و بررسي شود و براي انتشار و عرضه به کشورها و جوامع اسلامي آماده شود. بايد توجه داشت که حرکت شوم وهابيت، ابعاد مختلفي دارد. يک بعد آن به محور تفکر و تبليغات شان مربوط مي شود. آنان افکارشان را برخاسته از تفکر صحيح اسلامي و ديگران را منحرف مي دانند و اصولي را پايه و اساس فکر و مذهب شان قرار داده اند که اين اصول بايد بررسي و انحرافاتش روشن شود. اين افکار را مي توان به دو دسته تقسيم کرد. نخست، سلسله افکاري است که به عقايد مذهبي و فقهي و مانند آن مربوط است. خود اين بحث ها روش هاي مختلفي دارند؛ برخي مباحث کلامي مربوط به آيات و روايات است و بعضي از ادله آن ها عقلي است، و بخشي به مسائل فقهي مربوط مي شود. از آن جا که وهابيان بعضي چيزها را نه تنها حرام، بلکه بدعت و شرک مي دانند، نيازمند سلسله بحث هايي فقهي نيز هستيم و اين بحث ها هم بايد به شيوه هاي خاص خود و با بررسي سند و دلالت روايات، بررسي و تحقيق شود.
دسته دوم به مباحث تاريخي مربوط مي شود؛ مانند اين که اين مذهب چگونه پديد آمد، پيشينه اين گونه انديشه چيست و از چه زماني شروع شده ؟ عوامل اصلي پيدايش اين تفکر و نيز عوامل کمکي و شتاب دهنده ي پيشرفت آن چه بوده است؟ بستري که اين افکار در آن رشد کرده چه ويژگي اي داشته است که توانسته در ميان برخي از ملل رشد کند؟ همچنين مباحثي که بيشتر آهنگ سياسي دارند، به مباحث تاريخي مربوط مي شوند، مانند اين که بانيان و طرفداران وهابيت در مدتي که از پيدايش آن مي گذرد، چه ارتباطي با بيگانگان و دشمنان اسلام داشته اند، و چه کساني آن ها را تقويت مي کرده اند؟
مسأله ديگري که بايد به آن توجه داشت، اين است که کار شيطان تنها منحصر به حرکت وهابيت نيست و نخواهد بود؛ اگر اين حرکت هم سرکوب شود و از بين برود، شيطان دست بردار نيست و فردا حرکتي ديگر را از راهي ديگري و از جايي ديگر شروع خواهد کرد. به همين جهت ، ما بايد حيله هاي اصلي شيطان را در اين انحرافات، و ابزارهايي را که براي ايجاد اختلافات و فتنه ها به کار مي گيرد، عالمانه بررسي کنيم؛ هم عواملي رواني را که سبب پيدايش اين گونه انحرافات مي شود بررسي کنيم و هم زمينه هاي اجتماعي رشد آن ها را بشناسيم. در واقع، اين بخش، هم جنبه روان شناختي دارد و هم مربوط به جامعه شناسي است؛ گرچه ممکن است چنين به نظر نيايد.
اين کلام امير المؤمنين (ع) را در نهج البلاغه ملاحظه کنيد که مي فرمايد: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و آراء تبتدع يخالف فيها کتاب الله». اين سخن حضرت حاوي مطالبي بسيار عالي، عميق و روشنگر است و همواره براي اهل حق راهگشاست تا دشمنان و انحرافات را بشناسند و نيز متوجه باشند خطاها چگونه پديد مي آيد و چگونه رشد مي کند. اگر اين خطبه را تحليل کنيم، به يک سلسله مطالب روان شناسانه و جامعه شناسانه بر مي خوريم؛ همان گونه که در فقه، اصول، فلسفه و کلام مي توان از احاديث بهره گرفت. کتاب بزرگ شيخ انصاري (رضوان الله عليه) در باب استصحاب، برگرفته از حديث «لا تنقض اليقين بالشک» است که زراره نقل کرده است. درباره قاعده «الناس مسلطون علي اموالهم» بزرگان مدت ها بحث مي کردند. وقتي روايتي در اختيار اهل فن و تحقيق قرار گيرد، ماه ها و سال ها درباره آن تحقيق و بحث مي کنند و از آن نتايجي مي گيرند. بنابراين تعجب نيست که ما از يک جمله يا يک خطبه نهج البلاغه، ده ها مطلب روان شناختي و جامعه شناختي و فلسفي و کلامي استفاده کنيم. اگر استفاده نمي کنيم، کوتاهي از ماست؛ وگرنه اين توانايي و پرباري در فرمايشات ائمه اطهار (ع) وجود دارد. ما بايد همت داشته باشيم و اين گنج ها را استخراج و استفاده کنيم.
پس، چه عوامل رواني در مؤسسان، و بعد در حاميان اين حرکت شوم پيدا شد که اين تفکر را به وجود آوردند و ترويج کردند؟ در پاسخ، به اجمال مي توان گفت: در اين باره دو دسته عامل وجود دارد. يک دسته، عوامل شناختي است. در واقع، اين که آنان حقايقي را وارونه درک کردند، نتيجه نقص در شناخت است و اگر مطالب را بهتر درک مي کردند، اين انحرافات پديد نمي آمد. دسته اي ديگر از اين عوامل، مربوط به گرايش هاي نفساني است. آن ها نه تنها مطلب را نمي دانستند؛ بلکه نمي خواستند بدانند و راهي را که در آن گام نهادند، صرفا به اشتباه نرفته اند، بلکه مي خواستند چنين شود. اما منشأ اين خواست آنان چيست؟ آيا همان عوامل اوليه اي که علت محدثه ي اين حرکت بوده، در ادامه اين حرکت نيز دخيل بوده است يا نه؟
مي دانيد که عمده ي مبارزات وهابيت بر ضد شيعه است؛ با اينکه شبهاتي که آنان مطرح مي کنند منحصر به شيعه نيست؛ بلکه شبهات آنها بيشتر متوجه برخي از طوايف اهل تسنن و به خصوص اهل تصوف است و در شمال آفريقا، از مصر تا مراکش اين گرايش فراوان است. در قاهره شايد کمتر خياباني بتوان يافت که در آن، آرامگاه شيخي از شيوخ متصوفه و زيارتگاهي نباشد. مصري ها مردمي با عاطفه هستند و احترامي ويژه براي حضرت زينب (س) و مسجد رأس الحسين قائلند که کمتر از احترامي که ما براي امامزاده ها و بلکه براي بعضي از ائمه قائل هستيم، نيست. وقتي عروس و داماد عقد مي کنند، ابتدا براي تبرک و زيارت، به مسجد رأس الحسين مي آيند؛ مراسم عزايشان نيز همين طور است. من شاهد بودم که مردم مصر وقتي در برابر بقعه ي مسجد رأس الحسين يا به زينبيه مي آيند، به خاک مي افتند و صورت شان را به آسفالت خيابان مي مالند؛ نسبت به اهل بيت بسيار علاقمندند، درباره آن ها مطالب اديبانه، و قصايد بسيار عالي و زيبا دارند و عاشقانه سخن مي گويند. به يکي از آن ها گفتم: مثل اين که مصري ها نسبت به اهل بيت خيلي علاقمندند. گفت: چه مي گويي؟ علاقمنديم! «نحن مفتونون بأهل البيت»، ما شيفته اهل بيت هستيم! در جلسه اي، عالمي سني قصيده اي خواندکه بنده و جناب آقاي مسعودي - توليت آستانه حضرت معصومه (س) - بي اختيار به گريه افتاديم. ملاحظه کنيد فردي سني در کشوري سني مذهب، چگونه مدح اهل بيت مي خواند که دو تا آخوند گريه مي کنند! اعتقاداتي که اهل سنت درباره اقطابشان دارند و احترامي که براي آن ها قائلند، گاه از احترام ما به ائمه معصومين (ع) بيشتر است. اما مي بينيم وهابي ها آن ها را همانند شيعه مؤاخذه نمي کنند؛ بلکه با هم مي سازند! حتي در بين شيوخ ازهر، مفتيان بزرگي که گرايش به وهابيت دارند هستند و در مواردي هم تحت تأثير عربستان سعودي بودند. چرا با اين روحيه اي که در ميان اهل سنت وجود دارد، وهابيت با آن ها احساس دشمني و خصومتي ندارد؛ بلکه لبه ي تيز مبارزات شان بر ضد شيعه است؟ آيا اين دشمني فقط برخاسته از همان مسأله شناخت است؛ يعني چون آن ها بعضي چيزهايي را که ما انجام مي دهيم بدعت مي دانند، اين منشأ دشمني ها مي شود؟ وقتي بررسي مي کنيم، مي بينيم که اين گونه نيست. اگر چنين بود، بايد نسبت به ساير اهل تسنن هم، به خصوص نسبت به کساني که گرايش هاي تصوف دارند، چنين دشمني اي وجود داشته باشد. اين دشمني تنها به خاطر اختلاف در تشخيص نيست؛ بلکه عوامل ديگري هم دخالت دارد. بخشي از اين عوامل، سياسي است و منشأ آن خارج از مرزهاي کشورهاي اسلامي است. بخشي ديگر، تعصبات قومي و نژادي است. مظهر شيعه، ايران است و ايران عجم است، و وهابي ها علاوه بر تعصبات عقيدتي و فکري، در برابر عجم نيز تعصب دارند. آن ها معتقدند عجم ها ملک عرب را از بين بردند و به همين دليل، در مواجه با ايرانيان براي خود حق انتقام قائلند. متأسفانه در مقابل نيز، گاه شبيه اين گرايش در بعضي از کشورهاي عجم ديده مي شود. قبل از پيروزي انقلاب، کتاب ها و مقالاتي با عنوان «بازگشت به خويشتن» و تعريف از گذشته ايرانيان و زردشتيان و هجوم عرب و تازيان مطرح بود و مي گفتند: اعراب آمدند و تمدن ما را از بين بردند و ما بايد به خويشتن خويش که زردشتي است برگرديم. البته اين تعصب در ميان آن ها خيلي بيشتر و عميق تر وجود دارد و مربوط به تعصب عرب و حميت جاهليت و عوامل ديگري است که نيازمند تحقيقات روان شناسي، جامعه شناسي و مردم شناسي است.
ما براي برخورد با اين تفکر و مبارزه با آن، بايد سلسله اي از اصول را در نظر بگيريم و به اصطلاح، استراتژي و راهبردمان را تعيين کنيم تا به فتنه هايي بدتر و ضررهايي بيشتر مبتلا نشويم و به قول معروف، براي آن که ابرويش را درست کنيم، چشمش را کور نکنيم.انحرافات بسياري وجود دارد که انسان مي داند بايد با آن ها مبارزه کرد. اما مسأله مهم اين است که چگونه، با چه زباني، با چه ابزاري، با چه لحني، و با چه شيوه اي بايد مبارزه کرد؟ چه بسا کاري که خير است و با نيت خير انجام مي گيرد، اما شيوه انجام آن سنجيده نيست و ضررهايي را در پي دارد. ما در زماني زندگي مي کنيم که ويژگي هاي خاص خود را دارد؛ نيروهايي براي ريشه کن کردن تشيع، يعني همان اسلام حقيقي، بسيج شده اند. نبايد کاري کنيم که سوژه اي به دست دشمن بدهيم و آب به آسياب دشمن بريزيم، يعني با اين قصد که جايي را اصلاح کنيم، در جايي ديگر خرابي بيشتري به بار بياوريم. بنابراين، بايد اصولي علمي و سنجيده را بر اساس ارزش هاي اصيل اسلامي در مبارزه با شياطين تدوين کنيم تا در جريان کار، دچار اشتباه هايي نشويم که خود آن ها احتياج به ترميم داشته باشد و چه بسا موفق به ترميم آن ها نشويم.
در نهايت، بايد توجه داشته باشيم که پيدايش افکار انحرافي، اختصاص به پيدايش وهابيت در عالم اسلام ندارد. فرقه هاي ديگري هم به وجود آمده اند که آن ها نيز ضررهاي زيادي دارند. کشور خودمان نيز خاستگاه بعضي از فرقه ها بوده که ما با آن ها درگير هستيم و مشکلات زيادي را به وجود آورده اند. بايد بدانيم دنيا تمام نشده و شيطان هم نمرده است و اگر يکي از راه هاي او بسته شود، از راهي ديگر و با عناويني ديگر خواهد آمد.
فراموش نکنيم که وهابيت به عنوان حمايت از اسلام اصيل به وجود آمد. وهابيان ديگران را منحرف از اسلام مي دانستند و مي گفتند: ما مي خواهيم اسلام واقعي داشته باشيم؛ اما نتيجه اش تيشه زدن به ريشه اسلام، و ترويج افکار انحرافي و کفر آميز شد. آنان اعتقادات تجسم وتشبيه را که لازمه افکار وهابيت است، و يا افکار نامعقول ديگري را که هيچ مبناي عقلاني ندارند، ترويج کنند. مثلا مي گويند بوسيدن جايي به عنوان احترام، شرک است. وقتي از آنان مي پرسيد: چطور است که بوسيدن حجر الاسود از نظر شما اشکالي ندارد، مي گويند: چون آن اجازه داده شده است! آيا اگر عملي شرک باشد، با اجازه توحيد مي شود؟ اگر شرک است، بوسيدن حجر الاسود هم شرک است، و با اجازه و روايت، شرک توحيد نمي شود. به علاوه، آنان چون رواياتي را که ما معتبر مي دانيم قبول ندارند، مي گويند کار شما روايت ندارد. يعني اگر درباره کاري از نظر آن ها روايتي هست، آن کار شرک نيست، اما اگر کارهاي ما از نظر آن ها روايتي نداشته باشد، آن را شرک مي دانند؛ اگر چه ده تا روايت معتبر داشته باشيم!
آن داستان معروف را مي دانيد که ابن تيميه در مسجد اموي دمشق، به اصطلاح درباره مسأله توحيد بحث مي کرد و اين روايت را خواند که شب هاي جمعه خدا از آسمان نازل مي شود و برکتش را بر مردم نازل مي کند؛ سپس از پله هاي منبر پايين آمد و گفت: همين گونه که من از پله ها پايين مي آيم، خدا نيز از عرش پايين مي آيد! ترويج چنين افکاري که لازمه اش تجسم و کفر، انحراف از اصل توحيد و خداپرستي است از نظر آن ها عيبي ندارد، بلکه ترويج توحيد ناب به شمار مي آيد؛ اما اگر از اولياي خدا درخواست شود که براي من دعا کنيد، شرک مي شود! دليل آن هم اين است که چون آنان براي استشفاع روايت ندارند!
انحرافاتي هم در رفتارهاي وهابيان وجود دارد؛ آدم کشي هايي دارند که کمتر انسان با عاطفه اي تاب ديدن و شنيدن آن را دارد. هم چنين رفتار و برخورد آنان با کساني که تمام قرآن و احکام اسلام، و تمام مسائل فقهي مسلم بين فرق اهل تسنن را قبول دارند بسيار ناپسند است. مي گويند: شما از بت پرست ها و از يهود بدتر هستيد، براي اين که زيارت اهل قبور مي کنيد، و از پيغمبر و اهل بيت شفاعت مي خواهيد! !
اين که چطور آدميزاد به چنين انحرافاتي مبتلا مي شود و شيطان براي ايجاد افکار انحرافي، به خصوص در زمينه دين، از چه چيزهايي سوء استفاده مي کند، نيازمند بررسي است، اما بايد توجه داشت که اين گونه نيست که هر دشمني در هر جايي موفقيتي به دست مي آورد سر تا پايش باطل محض باشد. هيچ وقت هيچ باطلي که سر تا پا باطل است پيشرفتي نمي کند و دوامي ندارد. هر جا حرکت باطلي رواج پيدا کند، عنصر حقي در آن بوده است: «يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان». در واقع آن حرکت، به برکت همان عنصر حق پيشرفت کرده، به طوري که باطلش در آن گم شده است.
متقابلا ما هم که در طرف حق هستيم، ممکن است در افکار، رفتار و در کارهايمان مرتکب اشتباه هايي شويم. در کتاب هاي ما نيز چيزهايي وجود دارد که طبق نظر بزرگان و متخصصان صحيح نيست. براي نمونه، مسأله تحريف قرآن که در بعضي از روايات ما آمده و در کتاب هاي ما هم وجود دارد، دستاويزي براي دشمنان اسلام است. البته مسأله تحريف قرآن هم در روايات اهل تسنن و هم در روايات ما مطرح شده و پيداست که دست دشمن واحدي اين ها را درست کرده است؛ ولي اين که در پاسخ بگوييم: اگر اين مسأله در روايات ما هست، در روايات شما هم وجود دارد، پاسخي جدلي است. ما بايد يک راه صحيح و منطقي داشته باشيم، بايد از اين گونه مسائل پند بگيريم، بايد براي پيشرفت در مسير درست، راه صحيحي پيشنهاد کنيم، نبايد سوژه اي به دست دشمنان بدهيم تا آن ها دوباره با استفاده از اشتباه هاي ما يک مذهب جديد يا انحراف جديدي درست کنند. برخورد، استدلال و مبارزات فکري ما بايد بر اساسي استوار باشد که هم پيش خدا سرفراز باشيم و هم دشمن نتواند سوء استفاده کنند.
آب را از سرچشمه بايد تميز کرد و نگذاشت گل آلود شود. اگر با تفکر انحرافي و با کساني که به تبع آن، گرايش هاي انحرافي پيدا کردند، با مسامحه برخورد شود، کم کم آن تفکر به پيش مي رود و در آينده به صورت فرقه يا گروهي خطرناک در مي آيد و آفت بزرگي براي عالم اسلام مي شود...نقطه هاي انحرافي را که مي تواند منشأ فسادهاي بزرگي در جامعه شود بايد از همان ابتدا مهار کرد. اگر زماني که همين افکار انحرافي وهابيت درعالم تشيع مطرح مي شد، برخوردي جامع، حساب شده و دقيق انجام مي گرفت، ما امروز در داخل اين کشور شيعه، در ميان عاشورائيان، و در اين کشور امام زمان (عج) و تشيع، ديگر شاهد گرايش هاي انحرافي نبوديم. هم اينک در بسياري از شهر ها، حتي در قم، زمينه هايي براي رشد افکار انحرافي وجود دارد؛ افکاري که در اثر مسامحاتي که مي شود، کم کم زمينه رشد پيدا مي کنند وبعد خطري بزرگ ايجاد مي کنند که ريشه کن کردنش مشکل مي شود.
اين وظيفه فرهيختگان و علماي حوزه است که هوشيارانه متوجه نقطه هاي انحراف باشند و از ابتدا آن ها را در نطفه خفه کنند؛ در غير اين صورت، وقتي آن تفکر انحرافي رشد کرد، مبارزه با آن کار آساني نخواهد بود.
منبع: مجله ي پويا