دانش تاریخی می تواند درباره‌ی چه باشد؟
 
چکیده:
قابل تصور است که نژادهای مختلف آدمی و به تبع آن افراد مختلف آدمی، شیوه های مختلف یاد آوری یا ادراک داشته اند که ممکن است این اختلافات گاهی از تفاوت های فیزیولوژیکی  ناشی نشده ، بلکه از عادات گوناگون فکر نشأت گرفته باشد.

تعداد کلمات: 1342 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
تفکر تاریخی همیشه تأمل است، زیرا اندیشه ای درباره ی عمل تفکر است و دیدیم که تمام تفکر تاریخی از آن نوع است. اما موضوع آن چه نوع تفکری می تواند باشد؟ آیا می توان تاریخ آن چه را درست هم اکنون تفکر نا آگاهانه خوانده شد مطالعه کرد، یا تفکری که تاریخ مورد مطالعه قرار می دهد باید تفکر آگاهانه و تأملی باشد؟
 
حال این سوال پیش می آید که آیا حافظه یا ادراک می توانند تاریخ داشته باشند یا خیر؟ روشن است که نمی توانند. شخصی که بنشیند تاریخ حافظه یا تاریخ ادراک را بنویسد، چیزی نخواهد یافت که درباره ی آن بنویسد. قابل تصور است که نژادهای مختلف آدمی و به تبع آن افراد مختلف آدمی، شیوه های مختلف یاد آوری یا ادراک داشته اند که ممکن است این اختلافات گاهی از تفاوت های فیزیولوژیکی (مانند حس تکوین نیافته‌ی رنگ که بر اساس زمینه های بسیار مشکوک به یونانیان نسبت داده می شود) ناشی نشده ، بلکه از عادات گوناگون فکر نشأت گرفته باشد. ولی چنانچه روش های ادراکی وجود دارد که به چنین دلایلی در گذشته و در این جا و آنجا رواج یافته است و خود ما اکنون به آنها عمل نمی کنیم، نمی توانیم تاریخ آنها را بازسازی کنیم، برای این که نمی توانیم تجارب مربوطه را با اراده بازآفرینیم و این به آن سبب است که عادات فکری ناشی از آنها «نا آگاهانه»اند و بنابراین نمی توان تعمدة احیاشان کرد. مثلا، ممکن است این درست باشد که تمدن هایی غیر از تمدن خود ما از استعداد دید ثانوی یا توان دید اشباح به عنوان بخشی از جهاز عادی خود بهره مند بوده اند. ممکن است در میان آنان این چیزها از بعضی راه های عادی تفکر ناشی شده باشد، و بنا بر این روشی مفهوم و مألوف برای بیان دانش اصیل یا اعتقاد راسخ بوده است. به یقین، هنگامی که بونت نیال در قصص قرون وسطایی ایسلندی از دید ثانوی خود چون وسیله ای برای اندرز دادن به دوستانش استفاده کرد، آنان از خرد یک حقوقدان سلیم النفس و انسان تیزفهم بهره گرفتند. اما به فرض این که اینها درست باشد، باز هم غیر ممکن است که ما تاریخی از دید ثانوی بنویسیم؛ تمام کاری که می توانیم بکنیم این است که نمونه هایی را که در آنها دید ثانوی ادعا شده است جمع آوری و باور کنیم که بیانات مربوط به آن واقعیت دارد. ولی این، حداکثر، اعتقاد به گواهی خواهد بود و می دانیم که چنین اعتقادی با آغاز تاریخ متوقف می شود.

   بیشتر بخوانید:  شورش بر اثبات‌گرایی

بنابراین، برای آن که هر عمل به خصوص فکر، بن مایه ی تاریخ بشود، باید نه فقط عمل فکر بلکه عمل فکر تأملی باشد؛ یعنی، فکری که با آگاهی از این تحقق یابد که دارد انجام می گیرد، و با آن آگاهی است که آنچه هست تثبیت می شود. تلاش در انجام آن باید بیش از یک تلاش آگاهانه ی صرف باشد. کوشش کور انجام کاری که نمیدانیم چیست، نباید مانند تلاش به یاد آوردن نامی فراموش شده یا ادراک یک موضوع آشفته باشد؛ کوشش تأملی باید کوشش در انجام چیزی باشد که قبل از انجام دادنش از آن پنداری داریم. فعالیت تأملی فعالیتی است که بدانیم چیزی که می خواهیم سعی کنیم انجام بدهیم چیست، به طوری که وقتی انجام شد و به شکل مقیاس یا معیاری در آمد که مفهوم اولیه ی ما از آن بود، بدانیم که انجام شده است. بنابراین، فعلی است که ما به سبب آن که پیشاپیش میدانیم چگونه انجامش بدهیم، قادریم انجامش بدهیم.
 
همهی افعال از این نوع نیستند. ساموئل با تلر هنگامی که گفت طفل باید بداند چگونه شیر بخورد وگرنه نمی تواند شیر بخورد، مطلب را از یک طرف اشتباه می گرفت و دیگران هم که معتقد بودند ما تا کاری را نکرده ایم، هرگز نمیدانیم چه می خواهیم بکنیم، از طرف دیگر در خطا بودند. باتلر سعی میکرد نشان دهد اعمال غیر تأملی در واقع تأملی اند که این اغراق در جایگاه عقل در زندگی و مخالفت با ماده گرایی بود؛ و دیگرانی که مدعی اند اعمال تأملی در واقع غیر تأملی اند، تمام تجربه را بی واسطه تصور میکنند. عمل آینده ی ما، در بی واسطگی خود به عنوان یک فرد بی همتا، در تمام جزئیاتش به طور کامل و در بستر کاملی که تنها می تواند بی واسطه وجود داشته باشد، به یقین نمی تواند پیشا پیش طرح ریزی شود؛ ولی این که به این طریق ابدا نمی توان آن را طرح ریزی کرد، فرو نهادن این فرض است که وجود بی واسطه ی آن تنها وجودی است که دارد. یک عمل بیش از یک چیز بی همتا است؛ چیزی است که خصوصیت کلی دارد و در مورد عمل تأملی یا تعمدی فعلی که نه فقط انجام می دهیم، بلکه قبل از انجام آن قصد میکنیم که انجام بدهیم این خصوصیت کلی طرح یا اندیشه ی عمل است که قبل از انجام خود عمل در فکرمان درک میکنیم، و معیاری است که پس از آن که انجام شد با مراجعه به آن می دانیم کاری انجام داده ایم که قصد داشتیم انجام بدهیم.
 این سوال پیش می آید که آیا حافظه یا ادراک می توانند تاریخ داشته باشند یا خیر؟ روشن است که نمی توانند. شخصی که بنشیند تاریخ حافظه یا تاریخ ادراک را بنویسد، چیزی نخواهد یافت که درباره ی آن بنویسد. قابل تصور است که نژادهای مختلف آدمی و به تبع آن افراد مختلف آدمی، شیوه های مختلف یاد آوری یا ادراک داشته اند که ممکن است این اختلافات گاهی از تفاوت های فیزیولوژیکی (مانند حس تکوین نیافته ی رنگ که بر اساس زمینه های بسیار مشکوک به یونانیان نسبت داده می شود) ناشی نشده ، بلکه از عادات گوناگون فکر نشأت گرفته باشد.
انواع معینی عمل یافت می شود که جز طبق این شرایط به نحو تأملی و به عبارت دیگر، به دست شخصی که می داند چه می خواهد انجام دهد نمی تواند انجام شود. و در این صورت فرد پس از انجام آن با مراجعه به خواست خویش، می تواند درباره ی عمل خود داوری کند. ویژگی این اعمال آن است که باید به اصطلاح از روی قصد انجام شوند؛ یعنی، باید شالودهی قصد وجود داشته باشد تا ساختار فعل روی آن بنا شود و با آن مطابقت کند. افعال تأملی را تقریبا می توان افعالی توصیف کرد که به قصد انجام میدهیم و تنها افعالی اند که می توانند موضوع تاریخ قرار گیرند.
 
از این دیدگاه، می توان تشخیص داد که چرا بعضی صور فعالیت بن مایه ی معرفت تاریخی هستند و بعضی دیگر نیستند. به طورکلی، می توان اذعان کرد که سیاست چیزی است که از نظر تاریخی می توان مورد مطالعه قرار داد؛ چون نمونهی واضح عمل از روی قصد است. سیاستمدار شخصی است با یک سیاست؛ سیاستش طرحی است برای عمل که قبل از اجرای آن مفهوم شده و موفقیت او به عنوان سیاستمدار با موفقیت او در اجرای سیاستش رابطه‌ی  مستقیم دارد. بی تردید، سیاست او، به این معنی، مقدم بر عملش نیست که قبل از آن که کارش را شروع کند یک بار و برای همیشه تثبیت شده باشد؛ همچنان که کار او تطور می یابد آن سیاست نیز تطور می یابد، ولی در هر مرحله سیاست کار او بر اجرای آن مقدم است. اگر کسی عملی انجام داد، بدون این که مطلقا از نتیجه ی آن آگاه باشد و هر چیز را که همان اول به سرش زده اجرا کرده و منتظر عواقب آن نشسته است، این فرد سیاستمدار نبوده و عملش صرفا دخالت در حیات سیاسی یک نیروی کور و بدون عقل است. اگر گفته شود او بی تردید سیاستی داشته است اما ما نمی توانیم آن را کشف کنیم و انسان گاهی احساس می کند که مایل است مثلا دربارهی بعضی از نخستین امپراتوران روم چنین بگوید، یعنی این که کوشش ما برای بازسازی تاریخ سیاسی عمل او به شکست انجامیده است.
 
به همین دلیل دربارهی جنگ می توان تاریخ نوشت. به طریقی کلی، خواستهای یک فرماندهی نظامی را به آسانی می شود فهمید. اگر او به کشور معینی لشکر بکشد و با نیروهای آن درگیر شود، می توانیم ببینیم که مقصود او شکست آن کشور بوده و از شرح ضبط شده ی اعمالش می توانیم طرح مبارزه ای را که او سعی میکرده تحقق بخشد، در ذهن مان بازسازی کنیم. این هم به این فرض بستگی دارد که اعمال او از روی قصد بوده باشد، در غیر این صورت هیچ تاریخی از آنها نمی توان به وجود آورد و اگر هم آنها به قصدی انجام گرفته اند که ما نمی توانیم عمق آن را به دست آوریم، پس دست کم نمی توانیم تاریخ شان را بازسازی کنیم.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  انحطاط غرب
  مقاومت در برابر اثبات‌گرایی
  ایده‌آلیسم لاشلیه