زندگانی اسقف آمبروز
 
چکیده:
آمبروز با تمام وجود، خود را وقف وظیفه جدید اسقفی کرد و به بزرگترین رهبر کلیسای غرب در قرن چهارم تبدیل شد. او با جدیت در جهت استقرار و تثبیت دیدگاه راست دینی اعتقادنامه نیقیه مبارزه کرد و در این زمینه نیز موفق شد.
 
تعداد کلمات: 1254 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
آمبروز در سال ۳۳۹ میلادی در شهر تریر چشم به جهان گشود. پدر او فرماندار نظامی روم در گل (فرانسه) بود و والدینش هر دو مسیحی بودند. آمبروز گام در طریقی گذاشت که پدرش پیموده بود و در ایتالیا فرماندار حکومتی یک منطقه شد. اما در سال ۳۷۴ میلادی، در شهر میلان بر سر انتخاب اسقف جدید شهر، بین انتخاب کنندگان توافق حاصل نشد و در نتیجه آمبروز به عنوان شخصی بی طرف به مقام اسقفی برگزیده شد. در این زمان وی صرفأ یک نوایمان تلقی می شد که خود را برای تعمید آماده می کرد. در کلیسای قرن چهارم، این موضوع بسیار عادی بود که صاحب منصبان تعمید خود را به تأخیر بیندازند؛ زیرا آنان در مقامی بودند که ممکن بود اشخاص را محکوم به مرگ سازند. از آنجا که تعمید، عملی محسوب می شد که در آن، یکباره همه گناهان شسته می شد؛ بنابراین، تا زمانی که خطرات مربوط به وظایف صاحب منصبان پشت سر نهاده نمی شد، اشخاص سعی می کردند تعمید خود را به تعویق اندازند.
 
آمبروز با تمام وجود، خود را وقف وظیفه جدید اسقفی کرد و به بزرگترین رهبر کلیسای غرب در قرن چهارم تبدیل شد. او با جدیت در جهت استقرار و تثبیت دیدگاه راست دینی اعتقادنامه نیقیه مبارزه کرد و در این زمینه نیز موفق شد. قبل از اینکه آمبروز به مقام اسقفی برسد، در یک دوره بیست ساله، امپراتوران به مسیحیتی که کمتر راست دینانه بود، روی خوش نشان داده بودند و بیشتر نسبت به ایده های آریانی توجه داشتند. آمبروز رهبری مبارزه ای را در دست داشت که در پی تثبیت کلیسایی بود که بر بنیان استوار الوهیت عیسی مسیح بنا شده بود. او واعظی مجرب و مشهور بود. وی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس را که در شرق رواج داشت، در کلیسای غرب نیز مطرح کرد. این رویکرد نسبت به کتاب مقدس را که عهد عتیق را به یک کتاب روحانی خوشایند برای پیروان افلاطون تبدیل می ساخت، راه را برای ایمان آوردن آوگوستین در میلان  هموار ساخت. آمبروز همچنین تأکیدی را که به تازگی در مورد تغییر یا تبدل نان و شراب در مراسم عشای ربانی در کلیسای شرق مطرح شده بود، مطرح ساخت. این تأکید پس از گذشت مدت زمانی به صورت آموزه تبدل جوهر درآمد و در چهارمین شورای لاتران  در سال ۱۲۱۵ این آموزه تعریف شد. آمبروز همچنین زمینه را برای تعلیم آوگوستین در مورد هبوط آدم و گناه نخستین مهیا ساخت:
در آدم من هبوط کردم، در آدم من از فردوس به بیرون رانده شدم، در آدم من مردم..... همانگونه که من در آدم گناه کار بودم اینک در مسیح عادل شمرده شده ام. (مرگ ساتیروس ۶ : ۲۳ )

  بیشتر بخوانید :   الوهیت مسیح

اگر کلام ایلیا  چنان قدرتی داشت که می توانست آتش از آسمان فروبیاورد (اول پادشاهان ۱۸) آیا کلام مسیح این قدرت را ندارد که ماهیت عناصر را تغییر دهد؟ عیسای خداوند، خود اعلان کرد: «این بدن من است» پیش از اینکه نان توسط سخنان آسمانی او متبرک شود، ماهیت دیگری داشت، اما پس از تقدیس و تبرک، نان به چیز دیگر متبدل شد... و شما به این واقعیت «آمین» بگویید؛ یعنی بگویید که حقیقت دارد». بگذار آنچه را زبان ادا می کند، قلب نیز آن را اعتراف کند و آنچه را شخص بر زبان می آورد، روح نیز احساس کند. (اسرار ۵۲۰۹، ۵۴ )
 آمبروز با تمام وجود، خود را وقف وظیفه جدید اسقفی کرد و به بزرگترین رهبر کلیسای غرب در قرن چهارم تبدیل شد. او با جدیت در جهت استقرار و تثبیت دیدگاه راست دینی اعتقادنامه نیقیه مبارزه کرد و در این زمینه نیز موفق شد. قبل از اینکه آمبروز به مقام اسقفی برسد، در یک دوره بیست ساله، امپراتوران به مسیحیتی که کمتر راست دینانه بود، روی خوش نشان داده بودند و بیشتر نسبت به ایده های آریانی توجه داشتند. آمبروز رهبری مبارزه ای را در دست داشت که در پی تثبیت کلیسایی بود که بر بنیان استوار الوهیت عیسی مسیح بنا شده بود. او واعظی مجرب و مشهور بود. وی روش تمثیلی تفسیر کتاب مقدس را که در شرق رواج داشت، در کلیسای غرب نیز مطرح کرد. این رویکرد نسبت به کتاب مقدس را که عهد عتیق را به یک کتاب روحانی خوشایند برای پیروان افلاطون تبدیل می ساخت، راه را برای ایمان آوردن آوگوستین در میلان  هموار ساخت.
هر بار که ما در آیین عشای ربانی نان و نوشیدنی می خوریم و مینوشیم موت خداوند را ظاهر می کنیم. این نان و شیراب به واسطه تأثیر اسرار آمیز و نیرومند دعای مقدس، تبدیل به بدن و خون می شوند. (ایمان مسیحی ۱۲۵ : ۴ )
 
مهم ترین تأثیر آمبروز، به برخورد او با حکومت امپراتوری روم مربوط می شود. او اصول مهمی را در مورد استقلال کلیسا و وظایف حکمرانان مسیحی وضع کرد که در قرون وسطا بسط و گسترش یافت. سه درگیری و مناقشه عمده با حکومت، کاربرد این اصول را به خوبی نشان داد. نخستین مورد چنین بود: مذبح بت پرستان و مجسمه پیروزی از سنای روم خارج شد. دو سال پس از آن، در سال ۳۸۴، یکی از پیروان فلسفه نو افلاطونی به نام سیماخوس که استاد علم بیان بود به والنتینین ، امپراتوری که به تازگی به مقام امپراتوری منصوب شده بود، در خواستی نوشت. در این درخواست وی خواهان مسامحه بیشتر با بت پرستی و نصب مجدد مجسمه پیروزی در مجلس روم شده بود. امپراتور بی میل نبود که درخواست سیماخوس را اجابت کند؛ اما آمبروز در مکتوبی، به شکلی غیر مستقیم، روی این موضوع تأکید کرد که یک مسیحی نمی تواند از بت پرستی حمایت کند. والنتینین نظر آمبروز را پذیرفت اما مادر وی ژوستینا ۳ که از دیدگاه آریانی پیروی می کرد (یعنی مخالف با دیدگاه اعتقادنامه نیقیه بود) تصمیم گرفت که از آمبروز انتقام بگیرد. در سال های ۳۸۵ و ۳۸۶ میلادی، از سوی حکومت اقداماتی انجام گرفت تا آمبروز را مجبور سازند که با ساختن کلیسا برای کسانی که موافق دیدگاه اعتقادنامه نیقیه نبودند، موافقت کند. اما آمبروز با این خواسته موافقت نکرد. آنچه از آن خدا بود باید به خدا داده می شد، نه به قیصر و این امر شامل ساختمان کلیساها نیز می شد. آمبروز شجاعانه در برابر مادر امپراتور ایستاد و تحصنی در محوطه کلیسای مورد مناقشه ترتیب داد و آمادگی خود را برای شهادت اعلام داشت. در این زمان بود که وی برای نخستین بار، جماعتی را که در کلیسا حاضر بودند، به خواندن سرود دعوت کرد و بدین سان، این رسم را در کلیسای غرب به وجود آورد. هدف وی از چنین کاری این بود تا روحیه اشخاصی را که در کلیسا تحصن کرده بودند، تقویت کند. در نهایت، مادر امپراتور در برابر آمبروز تسلیم شد.
 
مورد سوم در سال ۳۹۰ میلادی اتفاق افتاد. امپراتور تئودوسیوس که در سال ۳۸۱ دستور تشکیل شورای قسطنطنیه را صادر کرده بود، پس از وقوع شورشی در تسالونیکی دستور کشتار وحشیانه هزاران تن از ساکنین این شهر را صادر کرد. تئودوسیوس عضو کلیسایی بود که آمبروز سرپرستی آن را بر عهده داشت و آمبروز این اقدام تئودوسیوس را مسئله‌ای مربوط به امور شبانی کلیسا میدانست. آمبروز پنهانی نامه ای به تئودوسیوس نوشت و از او خواست که توبه کند، در غیر این صورت، از کلیسا اخراج خواهد شد. تئودوسیوس که سعی کرده بود فرمان کشتار اهالی تسالونیکی را لغو کند و از اقدام خود نیز پشیمان بود، تسلیم خواسته آمبروز شد و چون یک توبه کار در کلیسا حاضر شد. او توبیخ آمبروز را پذیرفت و پس از آن، این دو، رابطه ای صمیمانه با یکدیگر داشتند. آمبروز در سال ۳۹۷ میلادی چشم از جهان فروبست.
 
شما ای مسیحی ترین امپراتور، ایمان و غیرت خودتان را مدیون خدا هستید، پس ایمان را پاسداری کنید و خود را وقف آن بگردانید. حال که شما چنین امپراتوری هستید، چگونه بعضی این امید در قلبشان به وجود آمده است که شما فرمان بنای مجدد مذبحهایی را برای خدایان بت پرستان صادر کنید و امکان تقدیم قربانی های کفر آمیز را فراهم آورید؟..... اگر فرمانی به جز آنچه مورد نظر ما اسقفان است، از سوی شما صادر شود آن را نخواهیم پذیرفت و توجهی به فرمان شما نخواهیم کرد. نامه ۳ : ۱۷، ۱۳ (به والنتینین)
کلیسا متعلق به خداست؛ بنابراین، نباید به قیصر تعلق گیرد. معبد خدا انصافة نمی تواند متعلق به قیصر باشد. کسی نمی تواند انکار کند که من این موضوع را همراه با احساس احترام عمیق به امپراتور بیان می کنم. چه احترامی بالاتر از این که امپراتور فرزند کلیسا خوانده شود؟... زیرا امپراتور جزئی از کلیساست نه بالاتر از آن. (موعظه هایی علیه آکسنتیوس )
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)

  بیشتر بخوانید :
  مخلوق یا مکاشفه؟
  پدران کاپادوکیایی کلیسا
  چنگ روح القدس