شناخت خدا در سکوت
گرگوریوس به واسطه اینکه مهم ترین عالم الهی مدافع مکتب هسیکاسم بود، شناخته شده است. مکتب هسیکاسم، سنتی در زندگی روحانی بود که شروع آن به دوران آغازین کلیسا مربوط می شد، اما مدت زمان کوتاهی قبل از به دنیا آمدن گرگوریوس شکل مشخصی به خود گرفت.
گوگوریوس پالاماس والهیات مسیحی
چکیده:
گرگوریوس به واسطه اینکه مهم ترین عالم الهی مدافع مکتب هسیکاسم بود، شناخته شده است. مکتب هسیکاسم، سنتی در زندگی روحانی بود که شروع آن به دوران آغازین کلیسا مربوط می شد، اما مدت زمان کوتاهی قبل از به دنیا آمدن گرگوریوس شکل مشخصی به خود گرفت.
تعداد کلمات: 1282 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
گرگوریوس به واسطه اینکه مهم ترین عالم الهی مدافع مکتب هسیکاسم بود، شناخته شده است. مکتب هسیکاسم، سنتی در زندگی روحانی بود که شروع آن به دوران آغازین کلیسا مربوط می شد، اما مدت زمان کوتاهی قبل از به دنیا آمدن گرگوریوس شکل مشخصی به خود گرفت.
تعداد کلمات: 1282 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
گرگوریوس پالاماس در اواخر قرن سیزدهم میلادی به دنیا آمد. در سال ۱۳۱۸ میلادی وی به کوه آتوس، که مرکز رهبانیت ارتدوکس بود رفت تا راهب شود. وی تحت تعلیم راهبان مکتب هسیکاسم قرار گرفت و در امر دعا سریعا پیشرفت کرد. وی به علت هجوم ترکها به یونان، برای مدت زمان کوتاهی دیر کوه آتوس را ترک کرد، اما مجددا بدانجا بازگشت. در سال ۱۳۳۰ و سال های پس از آن، با راهبی ارتدوکس به نام بارلام، که در جنوب ایتالیا می زیست و مکتب هسیکاسم را مورد حمله قرار داده بود، وارد مناقشهای جدی شد.
گرگوریوس به واسطه اینکه مهم ترین عالم الهی مدافع مکتب هسیکاسم بود، شناخته شده است. واژه هسیکاسم از ریشه یونانی Hesychia به معنای سکوت یا آرامش به وجود آمده است. مکتب هسیکاسم، سنتی در زندگی روحانی بود که شروع آن به دوران آغازین کلیسا مربوط می شد، اما مدت زمان کوتاهی قبل از به دنیا آمدن گرگوریوس شکل مشخصی به خود گرفت. هدف این مکتب غلبه بر شهوات و دستیابی به آرامشی (Hesychia) درونی بود که شخص به واسطه این حالت درونی می توانست به تأمل و تعمق در مورد خدا بپردازد. در روش های روحانی این مکتب، بر تفکر و تعمقی که در سکوت انجام می شود، تأکید زیادی می گردد و حالت بدنی خاصی برای دستیابی به تمرکز پیشنهاد می شود. حالت پیشنهادی این است که چانه فرد به روی قفسه سینه او قرار می گیرد و چشم ها به ناف، محل قرار گرفتن قلب از نظر آنان محل قرار گرفتن قلب در منطقه ناف بود دوخته می شود. تنفس فرد باقاعده مشخصی انجام می شود و دعایی ساده که «دعای عیسی» نام دارد، خوانده می شود: «عیسی مسیح خداوند، پسر خدا، بر من رحم کن.» البته نباید چنین پنداشت که هسیکاستها دعا را صرف تکنیکی مکانیکی می دانستند. این روش، صرفا نوعی کمک به فرد تلقی می شد تا وی برای پیشرفت بیشتر آماده شود. هدف، رؤیت نور الاهی و متحد شدن با خدا بود.
بیشتر بخوانید : مسئله کودک آزاری در کلیسا و واکنش واتیکان
بارلام به چند دلیل به گرگوریوس حمله کرد. وی روش دعای هسیکاستی و خصوصا حالت بدنی آنان در حین دعا را مورد استهزاء قرار داد. وی همچنین روش سلبی دیونیسیوس آریوپاغی* را مورد استفاده قرار داد و این دیدگاه را مطرح کرد که خدا را نمی توان مستقیمة شناخت و خدا صرفا به صورت غیر مستقیم و توسط مخلوقاتش شناخته می شود. رابطه بارلام با گرگوریوس را می توان با رابطه استفان با شمعون* عالم الاهی جدید مشابه دانست. در مورد این دو نیز، بارلام در پی آن بود تا در الاهیات، نقشی مهم و مستقل به فلسفه بدهد؛ اما گرگوریوس با این امر مخالفت می ورزید. نگرش بارلام پیوندهایی با برخی رویکردهای غربی داشت و در پایان مناقشه این دو نیز بارلام به کیش کاتولیک رو میگروید.
گرگوریوس در اثر خود، تحت عنوان سه نوشتار در باب دفاع از هسیکاست ها به بارلام پاسخ گفت. وی چنین استدلال می کند که خدا را می توان مستقیما شناخت. اما در حالی که الاهیات سلبی و مبتنی بر تنزیه ادعا می کند که خدا ورای هر دانش و معرفتی قرار دارد، این امر چگونه ممکن است؟ گرگوریوس در اینجا تناقضی را مشاهده می کند. به یک معنا با طبیعت الاهی می توان ارتباط ایجاد کرد و به یک معنا، با این طبیعت نمی توان ارتباط ایجاد کرد. ما در طبیعت الاهی شریک می شویم، با وجود این، وی دسترس ناپذیر باقی می ماند. گرگوریوس نمی توانست اجازه بدهد الاهیات سلبی کلام آخر را بگوید.
گرگوریوس پالاماس در اواخر قرن سیزدهم میلادی به دنیا آمد. در سال ۱۳۱۸ میلادی وی به کوه آتوس، که مرکز رهبانیت ارتدوکس بود رفت تا راهب شود. وی تحت تعلیم راهبان مکتب هسیکاسم قرار گرفت و در امر دعا سریعا پیشرفت کرد. وی به علت هجوم ترکها به یونان، برای مدت زمان کوتاهی دیر کوه آتوس را ترک کرد، اما مجددا بدانجا بازگشت. در سال ۱۳۳۰ و سال های پس از آن، با راهبی ارتدوکس به نام بارلام، که در جنوب ایتالیا می زیست و مکتب هسیکاسم را مورد حمله قرار داده بود، وارد مناقشهای جدی شد.
نشانه ای که توسط آیات الاهی و اسرارآمیز روح القدس، در ذهن بر جای می ماند با آنچه الاهیات سلبی مطرح می سازد، بسیار متفاوت است. الاهیات از رؤیت خدا در نور و از گفتگوی صمیمانه با او تا آنجا تفاوت دارد که آگاهی داشتن از یک چیز، با صاحب بودن آن چیز متفاوت است. (سه نوشتار ۴۲ : ۳ :1 )
اگرچه فکر نمی تواند به طبیعت و ذات الاهی نفوذ کند، می تواند با تجربه، او را بشناسد که این امر، برای گرگوریوس (و نیز شمعون) بخشی جدایی ناپذیر از الاهیات است. این تجربه فقط مختص عارفان نیست. گرگوریوس نیز همانند شمعون بر این باور است که همه مسیحیان توسط آیین های روحانی و دعا، در حیات خدا شریک می شوند. این شریک شدن در حیات خدا همان شناخت حقیقی خداست.
اما اگر خدا شناخت ناپذیر باشد، این شناخت از خدا چگونه ممکن است؟ گرگوریوس با استفاده از تمایزی سنتی که به دوران پدران کاپادوکیایی باز می گردد، این معما را حل می کند. خدا در ذات خود شناخت ناپذیر است اما در عملکردهایش چنین نیست. ما نمی توانیم ذات او یا عمق وجود او را بشناسیم یا در آن شریک شویم، فقط می توانیم عملکرد او در مورد خودمان و یا فیضش را بشناسیم.
از آنجا که انسان می تواند در حیات خدا شریک شود و با توجه به اینکه در ذات خدا به هیچ وجه نمی توان شریک شد، بین ذات (که نمی توان در آن شریک شد) و کسانی که شریک هستی خدا هستند، عاملی وجود دارد که شریک شدن در وجود خدا را ممکن می سازد... خدا با تجلیات خود و فعالیت خلاقانه و عنایت آمیز خود، خویشتن را در برابر همه موجودات قرار می دهد. به عبارتی، ما باید خدایی را جستجو کنیم که به گونه ای بتوانیم در هستی او شریک شویم و هر یک از ما با شریک شدن در او، به شکلی بایسته وجود خودمان و بر اساس قیاس تشبیه، هستی و حیات بیابیم و به الوهیت برسیم. (سه نوشتار ۲۴ : ۲ : ۳ )
از نظر گرگوریوس، ما خدا را بخصوص توسط رؤیت نور الاهی و نامخلوق می شناسیم. این نور همان نوری است که رسولان در زمان تبدیل هیأت مسیح آن را مشاهده کردند (مرقص ۲۰۹۔ ۸). عارفان این نور را که نوری مخلوق نیست، بلکه نورنامخلوق خود خداست مشاهده میکنند؛ بنابراین، آنان نه ذات خدا بلکه نیرو و تجلی او را می بینند.
گرگوریوس به این متهم شده که با قائل شدن تمایز بین ذات خدا و تجلی او به شکل نور، وجود دو خدا را پذیرفته است. در واقع، وی این دو را، دو حالت وجود خدا می دانست که یکی به درون و دیگری به بروڼ هستی خدا مربوط می شود. بارلام و دیگران، گرگوریوس را بدعتکار می دانستند. وی نخست، حمایت راهبان کوه آتوس را به دست آورد و سپس به بارلام پاسخ گفت. در سال ۱۳۴۱ میلادی شوراهای بسیاری در قسطنطنیه تشکیل شدند و به اتهام های بالام پاسخ گفتند، اما در پایان این سال جابه جایی در قدرت به وقوع پیوست که شرایط سیاسی را تغییر داد. گرگوریوس به مدت چندین سال شخصیتی مطرود و مغضوب تلقی می شد. وی در شوراهای کلیسایی بعدی محکوم شد و حتی در سال ۱۳۴۴ از کلیسا اخراج شد. اما در سال ۱۳۴۷ امپراتور جدیدی بر تخت نشست که نظری مساعد نسبت به وی داشت و او را به مقام اسقفی تسالونیکی منصوب کرد. در سال ۱۳۵۱ شورایی در قسطنطنیه تشکیل شد که ابتدا گرگوریوس را از همه اتهاماتی که علیه او مطرح شده بود مبرا دانست، سپس کتابی تدوین کرد که در آن افکار مهم گرگوریوس تشریح شده بود. این شورا، شورایی جهانی نبود، ولی تصمیمات آن در طول قرن چهاردهم از سوی همه کلیساهای ارتدوکس پذیرفته شد. گرگوریوس در سال ۱۳۵۹ درگذشت و در سال ۱۳۶۸ از سوی کلیسا قدیس اعلام شد.
گفته می شود که گرگوریوس تجارب عرفانی شمعون، عالم الاهی جدید را، در قالب مفاهیم دقیق الاهیاتی بیان کرده است. وی همچنین مکتب هسیکاسم را در پیکرة الاهیات ارتدوکس ادغام کرد. اما کلیسای غرب، تعالیم گرگوریوس را نپذیرفت و تعالیم او به یکی از وجوه انشقاق کلیسای شرق و غرب تبدیل شد.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
گرگوریوس در اثر خود، تحت عنوان سه نوشتار در باب دفاع از هسیکاست ها به بارلام پاسخ گفت. وی چنین استدلال می کند که خدا را می توان مستقیما شناخت. اما در حالی که الاهیات سلبی و مبتنی بر تنزیه ادعا می کند که خدا ورای هر دانش و معرفتی قرار دارد، این امر چگونه ممکن است؟ گرگوریوس در اینجا تناقضی را مشاهده می کند. به یک معنا با طبیعت الاهی می توان ارتباط ایجاد کرد و به یک معنا، با این طبیعت نمی توان ارتباط ایجاد کرد. ما در طبیعت الاهی شریک می شویم، با وجود این، وی دسترس ناپذیر باقی می ماند. گرگوریوس نمی توانست اجازه بدهد الاهیات سلبی کلام آخر را بگوید.
گرگوریوس پالاماس در اواخر قرن سیزدهم میلادی به دنیا آمد. در سال ۱۳۱۸ میلادی وی به کوه آتوس، که مرکز رهبانیت ارتدوکس بود رفت تا راهب شود. وی تحت تعلیم راهبان مکتب هسیکاسم قرار گرفت و در امر دعا سریعا پیشرفت کرد. وی به علت هجوم ترکها به یونان، برای مدت زمان کوتاهی دیر کوه آتوس را ترک کرد، اما مجددا بدانجا بازگشت. در سال ۱۳۳۰ و سال های پس از آن، با راهبی ارتدوکس به نام بارلام، که در جنوب ایتالیا می زیست و مکتب هسیکاسم را مورد حمله قرار داده بود، وارد مناقشهای جدی شد.
نشانه ای که توسط آیات الاهی و اسرارآمیز روح القدس، در ذهن بر جای می ماند با آنچه الاهیات سلبی مطرح می سازد، بسیار متفاوت است. الاهیات از رؤیت خدا در نور و از گفتگوی صمیمانه با او تا آنجا تفاوت دارد که آگاهی داشتن از یک چیز، با صاحب بودن آن چیز متفاوت است. (سه نوشتار ۴۲ : ۳ :1 )
اگرچه فکر نمی تواند به طبیعت و ذات الاهی نفوذ کند، می تواند با تجربه، او را بشناسد که این امر، برای گرگوریوس (و نیز شمعون) بخشی جدایی ناپذیر از الاهیات است. این تجربه فقط مختص عارفان نیست. گرگوریوس نیز همانند شمعون بر این باور است که همه مسیحیان توسط آیین های روحانی و دعا، در حیات خدا شریک می شوند. این شریک شدن در حیات خدا همان شناخت حقیقی خداست.
اما اگر خدا شناخت ناپذیر باشد، این شناخت از خدا چگونه ممکن است؟ گرگوریوس با استفاده از تمایزی سنتی که به دوران پدران کاپادوکیایی باز می گردد، این معما را حل می کند. خدا در ذات خود شناخت ناپذیر است اما در عملکردهایش چنین نیست. ما نمی توانیم ذات او یا عمق وجود او را بشناسیم یا در آن شریک شویم، فقط می توانیم عملکرد او در مورد خودمان و یا فیضش را بشناسیم.
از آنجا که انسان می تواند در حیات خدا شریک شود و با توجه به اینکه در ذات خدا به هیچ وجه نمی توان شریک شد، بین ذات (که نمی توان در آن شریک شد) و کسانی که شریک هستی خدا هستند، عاملی وجود دارد که شریک شدن در وجود خدا را ممکن می سازد... خدا با تجلیات خود و فعالیت خلاقانه و عنایت آمیز خود، خویشتن را در برابر همه موجودات قرار می دهد. به عبارتی، ما باید خدایی را جستجو کنیم که به گونه ای بتوانیم در هستی او شریک شویم و هر یک از ما با شریک شدن در او، به شکلی بایسته وجود خودمان و بر اساس قیاس تشبیه، هستی و حیات بیابیم و به الوهیت برسیم. (سه نوشتار ۲۴ : ۲ : ۳ )
از نظر گرگوریوس، ما خدا را بخصوص توسط رؤیت نور الاهی و نامخلوق می شناسیم. این نور همان نوری است که رسولان در زمان تبدیل هیأت مسیح آن را مشاهده کردند (مرقص ۲۰۹۔ ۸). عارفان این نور را که نوری مخلوق نیست، بلکه نورنامخلوق خود خداست مشاهده میکنند؛ بنابراین، آنان نه ذات خدا بلکه نیرو و تجلی او را می بینند.
گرگوریوس به این متهم شده که با قائل شدن تمایز بین ذات خدا و تجلی او به شکل نور، وجود دو خدا را پذیرفته است. در واقع، وی این دو را، دو حالت وجود خدا می دانست که یکی به درون و دیگری به بروڼ هستی خدا مربوط می شود. بارلام و دیگران، گرگوریوس را بدعتکار می دانستند. وی نخست، حمایت راهبان کوه آتوس را به دست آورد و سپس به بارلام پاسخ گفت. در سال ۱۳۴۱ میلادی شوراهای بسیاری در قسطنطنیه تشکیل شدند و به اتهام های بالام پاسخ گفتند، اما در پایان این سال جابه جایی در قدرت به وقوع پیوست که شرایط سیاسی را تغییر داد. گرگوریوس به مدت چندین سال شخصیتی مطرود و مغضوب تلقی می شد. وی در شوراهای کلیسایی بعدی محکوم شد و حتی در سال ۱۳۴۴ از کلیسا اخراج شد. اما در سال ۱۳۴۷ امپراتور جدیدی بر تخت نشست که نظری مساعد نسبت به وی داشت و او را به مقام اسقفی تسالونیکی منصوب کرد. در سال ۱۳۵۱ شورایی در قسطنطنیه تشکیل شد که ابتدا گرگوریوس را از همه اتهاماتی که علیه او مطرح شده بود مبرا دانست، سپس کتابی تدوین کرد که در آن افکار مهم گرگوریوس تشریح شده بود. این شورا، شورایی جهانی نبود، ولی تصمیمات آن در طول قرن چهاردهم از سوی همه کلیساهای ارتدوکس پذیرفته شد. گرگوریوس در سال ۱۳۵۹ درگذشت و در سال ۱۳۶۸ از سوی کلیسا قدیس اعلام شد.
گفته می شود که گرگوریوس تجارب عرفانی شمعون، عالم الاهی جدید را، در قالب مفاهیم دقیق الاهیاتی بیان کرده است. وی همچنین مکتب هسیکاسم را در پیکرة الاهیات ارتدوکس ادغام کرد. اما کلیسای غرب، تعالیم گرگوریوس را نپذیرفت و تعالیم او به یکی از وجوه انشقاق کلیسای شرق و غرب تبدیل شد.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
رویکرد مسیحیان درباره مصلوب شدن عیسی مسیح
مریم و آموزه مادر خدا در مسیحیت
نزدیکی و صمیمیت با خدا از راه رنج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}