بخشی از زندگانی پیتر آبلار
 
چکیده:
 پیتر آبلار ، بزرگ ترین متفکر قرن دوازدهم محسوب می شود. وی همچنین به جهت رفتار اخلاقی نادرست و الاهیات مسئله ساز خود از جنجالی ترین شخصیت های این قرن محسوب می شود.

تعداد کلمات: 1029 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان

پیتر آبلار ، بزرگ ترین متفکر قرن دوازدهم محسوب می شود. وی همچنین به جهت رفتار اخلاقی نادرست و الاهیات مسئله ساز خود از جنجالی ترین شخصیت های این قرن محسوب می شود.
آبلار در سال ۱۰۷۹ میلادی در برتانیا فرانسه چشم به جهان گشود. وی نخست تحت نظر عالم الاهی معروف روسلین ، که به سبب بدعت محکوم گشت، و سپس در پاریس تحت نظر ویلیام شامپو به تعلم و فراگیری دانش پرداخت. این دو تن، نمایندگان دو نگرش متضاد در فلسفه زمان خود بودند؛ یعنی در مورد «مفاهیم کلی» با کلیات ، دو دیدگاه کاملا متضاد داشتند. در این زمان، درباره مفاهیم کلی و ارتباط آن با اشیاء و موجودات، مباحثی مطرح بود. برای مثال، چه ارتباطی بین مفهوم کلی اسب و تک تک اسب های عالم وجود دارد. ویلیام  شامپو در این زمینه پیرو مکتب واقع انگاری یا کلیت باوری بود و بر این باور بود که کلیات، واقعی تر از تک تک اشیاء و موجودات هستند و این کلیات، مستقل از موجودات وجود دارند. روسلین، پیرو مکتب «اصالت تسمیه» با نام انگاری بود و بر این باور بود که کلیات، واژه هایی بیش نیستند و به خودی خود واقعیت ندارند. نگرش آبلار در این زمینه، نگرشی بینابینی بود و کلیات را مفاهیمی ذهنی می دانست. از نظر او، کلیات، مستقل از اشیاء و موجودات خاص و منفرد، وجود مستقلی ندارند، اما از نظر او کلیات را نمی توان واژه هایی دانست که به شکلی دل به خواهی به اشیاء اطلاق می شوند. یک مفهوم کلی مانند اسب، امری واقعی است و صرفا یک کلمه نیست، اما وجود مستقلی محسوب نمی شود که جدا از تک تک اسب های عالم حیات داشته باشد. مفهوم کلی اسب بدین معنی، بر تک تک اسب های جهان متقدم است. در ذهن خدا، نقشه آفرینش اسبهای جهان وجود داشته است و بنابراین، مفهوم کلی اسب در ذهن خدا بوده است. این مفهوم کلی همچنین در تک تک اسبها وجود دارد و ما نیز هنگامی که اسب را در نظر می آوریم، این مفهوم در ذهنمان وجود دارد. نگرش آبلار، به مباحث مربوط به این موضوع خاتمه داد و تا زمان ویلیام آکامی، دیدگاه غالب در این زمینه محسوب می شد.

  بیشتر بخوانید :   شورای واتیکان دوم

آبلار هنگامی که دانشجوی ویلیام شامپو بود و فقط بیست سال داشت، به واسطه نظریه های خود به عنوان استادی برجسته که رقیب شامپو محسوب می گشت، مطرح شد. وی بی رحمانه دیدگاه شامپو را مورد حمله قرار داد و استدلال می کرد که دیدگاه وی منجر به بدعت شده و فاقد پیوستگی منطقی است. نتیجه این بود که ویلیام شامپو مجبور به ترک پاریس شد و نظریه های خود را نیز تعدیل کرد. این واقعه، باعث مشهور شدن آبلار گشت، اما نظر نامساعد مراجع حاکم را در مورد او تغییر نداد. چند سال بعد، وی برای مطالعه الاهیات به نزد آنسلم اهل لان رفت که به عنوان عالمی برجسته، بسیار مورد احترام بود، حال آنکه آبلار احترامی برای او قائل نبود. آبلار در مورد او چنین می نویسد: «از زبان او واژه هایی پرزرق و برق و دهان پرکن جاری است، اما این واژه ها تو خالی و بی معنا هستند. آتشی که او برافروخته، فقط خانه اش را از دود پر میکند و به روشنایی آن نمی انجامد.» همانگونه که در  مورد استاد قبلی او، ویلیام شامپو، نیز پیش آمده بود، آبلار خطابه هایی را ایراد کرد که به کمرنگ شدن اهمیت آنسلم انجامید و بسیاری از دانشجویان آنسلم محضر استادی او را ترک کردند. پس از آن آبلار مجددا به پاریس بازگشت.
پیتر آبلار نخست تحت نظر عالم الاهی معروف روسلین ، که به سبب بدعت محکوم گشت، و سپس در پاریس تحت نظر ویلیام شامپو به تعلم و فراگیری دانش پرداخت. این دو تن، نمایندگان دو نگرش متضاد در فلسفه زمان خود بودند؛ یعنی در مورد «مفاهیم کلی» با کلیات ، دو دیدگاه کاملا متضاد داشتند. در این زمان، درباره مفاهیم کلی و ارتباط آن با اشیاء و موجودات، مباحثی مطرح بود. برای مثال، چه ارتباطی بین مفهوم کلی اسب و تک تک اسب های عالم وجود دارد.
در پاریس، آبلار در منزل شخصی به نام فولبرا، که کشیش کلیسای جامع نوتردام بود، می زیست. فولبر در منزل خود از برادرزاده اش که هلوئیز " نام داشت نیز نگهداری میکرد. رابطه آبلار و هلوئیز در حد یک رابطه دوستانه و فکری باقی نماند و در نهایت هلوئیز از آبلار صاحب فرزند پسری شد. به همین جهت، فولبر نسبت به آبلار بسیار غضبناک گشت و آبلار با تلاش برای ازدواج مخفیانه با هلوئیز، سعی کرد او را آرام سازد. اما این ازدواج نمی توانست پنهان باقی بماند و در آن زمان، ازدواج کردن به معنای از دست دادن منصب علمی و پایان یافتن پیشرفت دانشگاهی آبلار بود. بنابراین آبلار، هلوئیز را به یک صومعه فرستاد و فولبر خشمگین بر آن شد تا از وی انتقام بگیرد. شبی، چند نفر به آبلار حمله ور شدند و او را مقطوع النسل ساختند تا دیگر مرتکب گناهی این چنین نگردد. این امر باعث شد تا او به سلک راهبان درآید، اما این موضوع به رابطه او با هلوئیز پایان نداد. سالها بعد، وی روایت تیره روزی هایش را در اثری تحت عنوان محبت نامه به نگارش در آورد که این اثر به دست هلوئیز افتاد. هلوئیز به آبلار نامه نوشت و پس از آن نیز نامه هایی بین آنان رد و بدل شد. هلوئیز در این نامه اعتراف می کند که تلخکام و اندوهناک است و نمی تواند با سرنوشت خود آشتی کند، در حالی که آبلار از او می خواهد نسبت به اعمال گذشته توبه کند و خود را عروس مسیح ببیند. اگر این دو در زمانی دیگر می زیستند، می توانستند زندگی زناشویی سعادتمندانه ای داشته باشند، ولی در قرن دوازدهم چنین چیزی ممکن نبود. به هر حال، این دو در زمان حاضر با یکدیگر متحد شده اند و در یک قبر در پاریس آرمیدهاند.
 
از طرفی، وی احساس کرد اشخاصی که وظیفه مراقبت از راست دینی مسیحی را بر عهده دارند، او را شدیدا تحت نظر گرفته اند. یکی از این اشخاص، قدیس برنار دو کلروو بود. وی با تعالیم آبلار شدید مخالف بود و وی را متهم کرد که انجیل پنجمی جعل کرده است. برنار ترتیبی به وجود آورد تا آبلار در سال ۱۹۴۱ در شورای سنس؟ محکوم شود. آبلار به پاپ متوسل شد تا در مورد وی قضاوت کند، اما برنار رساله ای تحت عنوان خطاهای پیتر آبلار به پاپ که روابط دوستانه ای با وی داشت، ارسال کرد و پاپ نیز حکم شورای سنس را تأیید کرد. یک سال پس از آن، آبلار در صومعه مشهور کلونیا که در آن با او به ملاطفت رفتار می شد، درگذشت.

ادامه دارد..
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  سورن کی‌یرکگارد و تفسیر او از رابطه انسان با خدا
  شورای واتیکان اول
  الاهیات شلایرماخر