کلیسای پرسبیتری
چکیده:
اگرچه با معیارهای قرن بیستم، کرامول فردی نبود که بتوان او را دارای سعه صدر و روحیه مدارا دانست، با توجه به معیارهای عصر خودش وی فردی روشنفکر و آزاداندیش بود.
 
تعداد کلمات: 1264 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان

کلیسای پرسبیتری، پس از اینکه در انگلستان به قدرت رسید، نشان داد که همانند آرمینیوسی‌ها چندان اهل مدارا و پذیرش آراء دیگران نیست به همین سبب، حسن شهرت آنها به سرعت از بین رفت. همان طور که جان میلتون  نیز اشاره کرده است: «پرسبیتر جدید همان کشیش قدیم است، فقط باید برای نوشتن عنوان آن از حروف بیشتری استفاده کرد.» نظام پرسبیتری توسط مجلس نمایندگان بر کشور انگلستان تحمیل شده بود، اما قدرت مجلس نمایندگان، متکی بر ارتش بود که پادشاه را شکست داده بود. ارتش عمدتا در دست استقلال طلبان بود؛ یعنی گروهی که معتقد بودند کلیساهای محلی باید از استقلال و خودمختاری برخوردار باشند. آنان بر این باور بودند که هر کلیسای محلی باید این آزادی را داشته باشد که خود، امورش را بگرداند و مسائلش را حل و فصل نماید. اولیور کرامول رهبر برجسته ارتش، جزو استقلال طلبان بود و پس از در دست گرفتن حکومت انگلستان، سیاست استقلال طلبان را در امور کلیسایی پیش گرفت.
 
اگرچه با معیارهای قرن بیستم، کرامول فردی نبود که بتوان او را دارای سعه صدر و روحیه مدارا دانست، با توجه به معیارهای عصر خودش وی فردی روشنفکر و آزاداندیش بود. تا آن زمان به جز گروه اندکی، تقریبا همه بر این باور بودند که باید کلیسایی واحد و دولتی وجود داشته باشد که همه آحاد ملت عضو آن باشند و اصول آن را بپذیرند و اختلاف نظر اشخاص در این بود که کدام نظام کلیسایی باید نظام حاکم باشد. اما کرامول این شرایط را تغییر داد. وی شورایی از داوران تشکیل داد که متشکل از سی و هشت نفر بود. در این شورا، پیروان کلیساهای مختلف چون پرسبیتریها، استقلال طلبان، و باپتیست ها عضو بودند. همچنین اعضای این شورا، هم شامل روحانیون میشد و هم شامل غیرروحانیون. وظیفه این شورا، بررسی صلاحیت اشخاصی بود که نامزد خدمت روحانی در یک کلیسای محلی بودند. هدف از تشکیل این شورا این بود که هر کلیسای محلی خادمی دیندار و انجیلی داشته باشد، حال این خادم می توانست پرسبیتری، استقلال طلب یا باپتیست باشد. علاوه بر این، در مورد وجود کلیساهایی خارج از نظارت این شورا نیز سیاست مدارا در پیش گرفته شد. در حالی که وجود کلیساهایی چون کلیساهای کاتولیک یا کلیساهایی که منکر تثلیث بودند تحمل نمی شد، با این کلیساها در مقایسه با گذشته، مدارا و شکیبایی بیشتری نشان داده می شد. این نظام تا زمان بر تخت نشستن چارلز دوم، در سال ۱۶۶۰ وجود داشت تا اینکه در این سال با آغاز حکومت استبدادی چارلز دوم، نظامی اسقفی مجددا برقرار گشت و وجود کلیساهایی که مستقل از نظارت نظام اسقفی کلیسای رسمی انگلستان بودند، غیرقانونی شد.

  بیشتر بخوانید :   الوهیت مسیح

یکی از مغزهای متفکری که در ورای نظام ایجاد شده از سوی کرامول قرار داشت، جان أون بود. وی در سال ۱۶۱۶ در نزدیکی آکسفورد چشم به جهان گشود و در کویین کالج آکسفورد مشغول تحصیل شد، اما در سال ۱۶۳۷ به سبب تغییراتی که توسط اسقف اعظم لاد، در کویین کالج به وجود آمده بود، آنجا را ترک کرد. در دهه ۱۶۴۰، وی در دو کلیسا در اسکس مشغول خدمت روحانی بود. در ابتدا، وی طرفدار نظام کلیسایی پرسبیتری بود، ولی به تدریج طرفدار نگرش استقلال طلبان شد. در سال ۱۶۵۱ وی مورد التفات کرامول قرار گرفت و سرپرست کلیسای مسیح در آکسفورد شد. یک سال پس از آن، وی رییس دانشگاه آکسفورد شد. در سال ۱۶۶۰ پس از برقراری حکومت استبدادی، وی از سرپرستی کلیسای مسیح معزول گشت. او سپس آکسفورد را ترک کرد و تا زمان مرگ خویش در سال ۱۶۸۳ به نوشتن و موعظه کردن ادامه داد.
 اگرچه با معیارهای قرن بیستم، کرامول فردی نبود که بتوان او را دارای سعه صدر و روحیه مدارا دانست، با توجه به معیارهای عصر خودش وی فردی روشنفکر و آزاداندیش بود. تا آن زمان به جز گروه اندکی، تقریبا همه بر این باور بودند که باید کلیسایی واحد و دولتی وجود داشته باشد که همه آحاد ملت عضو آن باشند و اصول آن را بپذیرند و اختلاف نظر اشخاص در این بود که کدام نظام کلیسایی باید نظام حاکم باشد. اما کرامول این شرایط را تغییر داد. وی شورایی از داوران تشکیل داد که متشکل از سی و هشت نفر بود. در این شورا، پیروان کلیساهای مختلف چون پرسبیتریها، استقلال طلبان، و باپتیست ها عضو بودند. همچنین اعضای این شورا، هم شامل روحانیون میشد و هم شامل غیرروحانیون. وظیفه این شورا، بررسی صلاحیت اشخاصی بود که نامزد خدمت روحانی در یک کلیسای محلی بودند.
أون را می توان برجسته ترین شخصیت در میان استقلال طلبان قرن هفدهم نیز دانست. وی یکی از مؤلفین مجموعه پیشنهادهای فروتنانه است که در سال ۱۶۵۲ تسلیم مجلس نمایندگان انگلیس شد. در سال ۱۶۵۴ این مجموعه، اساس نظامی گشت که کرامول آن را برقرار کرد و اون یکی از اعضای شورای سی و هشت نفره داوران و در واقع، مدیر آن شد. أون همچنین در مجمع ساروی نقشی رهبری کننده داشت که در سال ۱۶۵۸ در قصر ساووی در لندن برگزار شد. این مجمع که از سوی استقلال طلبان یا کلیساهای جماعتی تشکیل شده بود، «بیانیه ایمان ساووی» را تدوین کرد که بر خلاف اعتراف نامه وست مینستر  مقبولیت چندانی نیافت.
 
اون همچنین به عنوان بزرگترین مفسر و شارح آموزه «کفاره محدوده مشهور است. کتاب او تحت عنوان پایان تباهی در مرگ مسیح که در سال ۱۶۴۷ منتشر شد، دفاعیهای کلاسیک از این آموزه است. از نظر او، کسانی که معتقد به کفاره ای برای همه انسانها هستند؛ یعنی بر این باورند که عیسی مسیح برای گناهان همه انسانها مرد، کفاره ای را تعلیم می دهند که بی تأثیر و بی ثمر می شود. از نظر او صلیب فقط برای همگان این امکان را به وجود می آورد که نجات یابند، اما نجات همگان را عملا ممکن نمی سازد و تضمین نمی کند. اما از نظر او آموزه کفارۂ محدود در مقابل، نه فقط نجات برگزیدگان (و تنها برگزیدگان) را ممکن می سازد؛ بلکه آن را قطعی می گرداند.
 
در این استدلال که زیاد به کار گرفته می شود، در اشکال وجود دارد. نخست آنکه آموزه از پیش برگزیدگی به عنوان اصلی محوری و غایی به کار گرفته می شود تا آموزه های دیگر را مشخص کند و تعریف نماید. (برای مثال، در این مورد، آموزه صلیب مسیح بر اساس این آموزه تشریح و تعریف می شود.) کالون خود هرگز به این آموزه چنین جایگاهی محوری نداد که همه آموزه های دیگر بر اساس آن تبیین و تعریف شوند و مراقب بود تا به این آموزه، ارزش و جایگاهی شایسته آن بدهد. اشکال دیگری که بر استدلال اون وارد است اینکه صلیب مسیح به تنهایی مورد بررسی قرار گرفته است. نگرش کالون چنین بود که نجات برگزیدگان نه تنها ممکن بلکه قطعی است، اما وی این نجات را فقط توسط صلیب و آن هم به شکلی منفک و مجزا نمی دید، بل آن را ثمرة عمل مشترک پدر، پسر، و روح القدس می دانست. این عمل روح القدس است که با هدایت ما به سوی ایمان به عیسی مسیح، نه تنها نجات ما را ممکن بلکه قطعی می سازد.
 
به کسانی که می گویند: «خدا به گروهی ایمان را عطا می کند و به گروهی دیگر عطا نمیکند.» پاسخ می دهم: آیا عیسی مسیح این فیض عظیم، یعنی عطای ایمان به اشخاص را، برای کسانی که آن را دریافت میکنند به همان شکلی مهیا کرد که برای اشخاصی که آن را دریافت نمی کنند مهیا کرده است؟ اگر چنین باشد، پس مسیح به گونه ای نمرده که همه بی کسان بتوانند از آن بهره مند شوند، در عوض او مرد تا گروهی بتوانند به او ایمان آورند، اما دیگران نتوانند این ایمان را به او داشته باشند. اگر حقیقتا چنین باشد، پس او دیگر نمی تواند بگوید که مرگ او برای گروه دوم هم بوده است. زیرا در این حالت او نمرده است تا گروه دوم بتوانند به او ایمان آورند. و او می دانست که اگر به کار او ایمان آورده نشود، بقایای عمل او برای دیگران بی ثمر و بی نتیجه بوده است. اما از سوی دیگر، فرض کنید که ایمان نجات بخش از سوی مسیح برای برگزیدگان مهیا نشده باشد، در این صورت، برگزیدگان نیز مانند لعنت شدگان دیگر چیزی ندارند تا به خاطر آن مسیح را شکر گویند که این امر با مکاشفه ۵ : ۱، ۶ تضاد دارد که می گوید: «مراو را که ما را محبت می نماید و ما را از گناهان ما به خون خود شست...) (پایان تباهی در مرگ مسیح ۲ : ۳ )

منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  مخلوق یا مکاشفه؟
  پدران کاپادوکیایی کلیسا
  چنگ روح القدس