يادي از سيدجنگ تحميلي

نويسنده: محمد علي کعبي
او که به «پدر اسرا» معروف بود، سال ها رهبري اسيران را با سعه صدر و معنويت خود بر عهده گرفت. بارها مکر و حيله دشمنان بعثي را بي اثر کرد و به تقويت روحيه مقاومت و ايثار و ايمان پرداخت.
در قم متولد شده بود و پدر بزرگوارش، آيت الله سيد عباس ابوترابي، فرزند آيت الله سيد ابوتراب و مادرش، دختر آيت الله سيد محمد باقر علوي قزويني است. ايشان با ديپلم رياضي و با توجه به علاقه اش به دروس حوزوي به تحصيل علوم ديني پرداخت و در سال 1337 به مشهد مقدس رفت.
با آغاز نهضت امام خميني (ره) همراه با آقا مصطفي وارد جريان هاي سياسي شدو درتظاهرات مردم قم در 15 خرداد سال 1342 حضوري فعال داشت. در هجوم ساواک به مدرسه فيضيه مجروح شد. با تبعيد امام به نجف، ايشان نيز رهسپار نجف شد و به فعاليت هاي مبارزاتي ادامه داد. در آنجا از درس خارج فقه و اصول امام نيز بهره مند شد.
پس از شش سال، با کيف حمل اعلاميه هاي امام خميني (ره) در مرز خسروي دستگير شد. پس از آزادي از زندان، همراه با شهيد سرافراز، سيد علي اندرزگو، به سازمان دهي جهاد مسلحانه دست زد. ايشان خاطره هاي شيرين و بسياري از شخصيت هاي انقلاب به ويژه شهيد اندرزگو داشت.در وصف اين شهيد بزرگوار مي گفت: «ايشان از يک اخلاق اسلامي در سطح بالا برخوردار بود و آن گونه که قرآن مي فرمايد: اشداء علي الکفار رحماء بينهم».
ايشان با شخصيت هاي بزرگواري از جمله شهيد رجايي، شهيد آيت الله بهشتي و حضرت آيت الله خامنه اي ارتباط و همکاري نزديک داشت. درباره روزهاي سرد و سخت انقلاب مي گويد: «در آن روزهاي پرالتهاب، کار ما سنگين بود و بسيار اتفاق مي افتاد که در طول شبانه روز، کمتر از يک ساعت مي خوابيدم».
هم زمان با آغاز جنگ تحميلي، در کنار شهيد چمران در ستاد جنگ هاي نامنظم، به سازمان دهي نيروي هاي مردمي پرداخت. خود ايشان به مأموريت شناسايي رزمي مي رفت. منطقه پر حادثه و خطرناک «دب حروان» به فرماندهي ايشان به دست گروهي شامل صد رزمنده فداکار آزاد شد.
در روز 26 آذرماه سال 1359، در جريان يکي از مأموريت هاي شناسايي که براي تکميل شناسايي قبلي خود انجام داد، تا نيروهاي ستاد جنگ هاي نامنظم آماده عمليات گسترده شوند، به اسارت درآمد. وي بر اثر اشتباه يکي از همراهان خود درحالي که هفت کيلومتر از نيروهاي خودي دور شده بود و تا 200 متري دشمن پيش رفته بود، شناسايي شد. او مي توانست از دام دشمن بگريزد، ولي قصد نجات همراهان خود را داشت. دشمن با يک تانک نفربر او را تعقيب کرد و سرانجام اسير شد.
15ماه اول اسارت را در حالي که تصور مي شد به شهادت رسيده است، در سلول هاي بغداد و زير سخت ترين شکنجه ها گذراند. شهيد چمران که در آن روزها گمان مي کرد ايشان به شهادت رسيده است، مي گفت:
شهيد ابوترابي، عارف شيدايي بود که راز و نيازهاي عاشقانه اش با خداي بزرگ در نيمه هاي شب، دل عشاق عالم را آب مي کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گويي از عمق اقيانوس برآمده است. آنچنان ساکت همچون آسمان که در شب هاي پاک پر ستاره، در دل شب زنده داران غوغا به پا مي کند، اما در عين حال رزمنده اي بود که در صحنه نبرد توفان به پا مي کرد. فرياد خشمش زهره را آب مي نمود. از شير جسورتر بود و اراده اش فولاد را خجل مي کرد. از هيچ مأموريتي روي بر نمي گرداند و در مقابل هيچ دشمني عاجز نمي شد.
ايشان دو بار در زندان هاي عراق تا پاي چوبه دار پيش رفت، ولي با لطف و رحمت الهي، سرانجام به اردوگاه و جمع اسيران ايراني بازگشت.
اين عارف مجاهد، پس از ده سال اسارت، در سال 1369 به ايران اسلامي بازگشت، در حالي که در کارنامه درخشان خود سي سال مبارزه طاقت فرسا را به جاي گذاشته بود. او در تاريخ 1369/7/7 با حکم رهبر معظم انقلاب، به نمايندگي ولي فقيه در امور آزادگان منصوب شد. با تلاش ايشان 270 واحد ستادي در سراسر کشور تشکيل شد که وظيفه رسيدگي به امور آزادگان را بر عهده داشت.
در دوره چهارم و پنجم مجلس شوراي اسلامي با رأي بالاي مردم به خانه ملت راه يافت. سرانجام پس از عمري فعاليت کم نظير در راه اسلام، در حالي که همراه پدر بزرگوارش عازم مشهد مقدس و زيارت امام رضا (عليه السلام) بود، بر اثر تصادف در جاده بين سبزوار و نيشابور جان به جان آفرين تسليم کرد.
منبع:اشارات ،شماره 123