اسرائيل در ايران
اسرائيل در ايران
اسرائيل در ايران
برقراري ارتباط بين اسرائيل و دستگاه سلطنت پهلوي و گسترش همكاريهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اطلاعاتي و نظامي اين دو رژيم، بخش جذاب و عمده حضور و فعاليت صهيونيستها در ايران است كه در جاي خود به طور جداگانه نيازمند مطالعه و بررسي است.
در اسفندماه سال 1328 ش، يعني حدود يك سال و اندي پس از اعلام تأسيس اسرائيل، دولت شاهنشاهي ايران، اين رژيم را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
صرف نظر از علل، عوامل و چگونگي اين اقدام رژيم پهلوي و نيز اعمال نفوذ و حتي رشوهاي كه صهيونيستها به بعضي رجال و مقامات ايراني پرداخت كردند؛ واقعيت اين است كه اقدام ايران در ميان جوامع مختلف اسلامي در جهان، به خصوص كشورهاي اسلامي، بازتاب منفي فراوان به دنبال داشت. در ايران نيز مردم مسلمان تحت رهبري عالمان ديني به شدت در قبال اين تصميم اعتراض كردند و عكسالعمل نشان دادند. بعضي نمايندگان مجلس شوراي ملي نيز دولت وقت را مورد سؤال و بازخواست قرار داده و اين اقدام را محكوم كردند. معالوصف رژيم پهلوي ضمن صدور اعلاميهاي، دولت غاصب اسرائيل را به رسميت شناخت و «عباس صيقل» را به عنوان نماينده رسمي انتخاب و به فلسطين اشغالي اعزام كرد. اين در حالي بود كه پيش از اين «رضا صفي نيا» به عنوان مأمور مخصوص دولت شاهنشاهي به فلسطين اعزام شده بود.
شناسايي رژيم صهيونيستي از سوي ايران به عنوان يك كشور بزرگ اسلامي، براي صهيونيستها در عرصه منطقهاي و بينالمللي دستاوردي بسيار ارزشمند و حائز اهميت بود. از سوي ديگر، به روشني قابل اثبات بود كه گسترش ارتباط و همكاري دولت شاهنشاهي با اسرائيل، در عرصههاي گوناگون، نه فقط دستاورد مورد قبول براي كشور ايران نداشت، بلكه كاملاً يك سويه و به سود اسرائيليها و در مسير استراتژي رژيم صهيونيستي بود. تنها ثمرة اين همكاري براي دربار پهلوي، برخورداري از حمايت كانونها و اشخاص ذينفوذ يهودي و صهيونيستي آمريكا و اروپا در جهت تحكيم و تقويت سلطنت بود. آنها از اين طريق محمدرضا را تطميع و دچار غرور و خود بزرگبيني كاذب ميكردند؛ به گونهاي كه اين فكر در او تقويت شده بود كه با برخورداري از حمايت و پشتيباني لابي صهيونيسم در اروپا و آمريكا، بقا و تداوم سلطنت پهلوي براي هميشه تضمين شده است.
شناسايي اسرائيل از سوي ايران نه فقط حركتي در جهت مشروع جلوه دادن دولت غاصب اسرائيل و اشغال سرزمين فلسطين، بلكه تلاشي در مسير خارج ساختن رژيم صهيونيستي از انزواي سياسي در منطقه و جهان اسلام بود. به علاوه، اين اقدام دولت، تكاپويي در راستاي ايجاد اختلال در وحدت كشورهاي اسلامي و مسلمانان منطقه در قبال دولت مهاجم و اشغالگر صهيوني بود.
در عرصه روابط اطلاعاتي نيز اين همكاري نه تنها سودي براي ايران به دنبال نداشت، بلكه موجب نفوذ موساد در همه اركان اين كشور شده بود. پروتكل همكاري اطلاعاتي ايران با اسرائيل و استقرار پايگاههاي جاسوسي و اطلاعاتي صهيونيستها در مناطق غرب و جنوب كشور و اعزام صدها جاسوس كار كشته به كشورهاي اسلامي و عربي همجوار، موقعيت اسرائيل را در برابر مسلمانان تقويت ميكرد. اين موقعيت سبب ميشد تا اسرائيليها با دستيابي به اخبار و اطلاعات و اسرار محرمانه كشورهاي اسلامي و مسلمانان منطقه، امكان ارزيابي موقعيت نظامي و سياسي آن كشورها را داشته و در مواقع مقتضي از آمادگي لازم براي مقابله و يا تهاجم به ممالك عربي برخوردار باشند.
همكاري جاسوسي و اطلاعاتي موساد و ساواك تحت عنوان «طرح كريستال» و نيز همكاري اطلاعاتي سه جانبه ايران، اسرائيل و تركيه تحت عنوان «نيزهي سه سر» نه فقط مسلمانان منطقه را نسبت به ايران بدبين و موجب تفرقه بين مسلمين ميشد، بلكه نيازهاي استراتژيك دولت منفور و منزوي اسرائيل را در حوزة مسائل نظامي و اطلاعاتي تأمين ميكرد.
پروتكل همكاري اطلاعاتي دو رژيم پهلوي و اسرائيل، سرزمين ايران را به پايگاه امن و بيبديل تبديل كرده بود. اين پايگاه نظامي و ايستگاه اطلاعاتي نه فقط در مسير تحكيم و تقويت موقعيت اسرائيل و تداوم موجوديت آن قابل ارزيابي بود، بلكه براي استراتژي تهاجمي اشغالگران صهيونيست به كشورهاي اسلامي نيز تضمين شده بود.
در عرصه روابط اقتصادي نيز نيازمنديهاي اسرائيل در بخش انرژي، سوخت و مواد اوليه از طريق ارسال نفت مورد احتياج صهيونيستها تأمين و به اين بهانه، ميليونها دلار اقلام غيرضروري، از سلاحهاي جنگي تا فرآوردههاي غذايي اسرائيلي وارد بازار ايران ميشد. يعني اسرائيليها هم نفت و مواد انرژيزاي مورد نياز خود را از اين راه تأمين ميكردند و هم براي عرضه و فروش كالاهاي خود بازار آماده و تضمين شده داشتند.
در عرصههاي فرهنگي و ورزشي نيز رژيم پهلوي به شدت سعي داشت، دولت صهيونيستي و اسرائيليها را از حصار انزوا و تحريم كشورهاي اسلامي منطقه بيرون بياورد. مبادله تيمهاي ورزشي و برگزاري مسابقات گوناگون تماماً حركتي در اين راستا بود.
اعزام دانشجويان و كارآموزان مسلمان ايراني به فلسطين اشغالي، برقراري تورهاي سياحتي و دعوت شماري از استادان، روشنفكران و نويسندگان ايراني براي سفر و بازديد از مناطق اشغالي، بخشي از روابط و همكاري فرهنگي، علمي و ورزشي با هدف ايجاد زمينههاي فكري، رواني و فرهنگي جهت پذيرش اسرائيل از سوي مردم مسلمان ايران بود. صهيونيستها در راستاي تعقيب اهداف مزبور، همه ساله، دهها نفر را از ميان استادان دانشگاه، نويسندگان، روزنامهنگاران، دانشجويان و … انتخاب و براي گردش، تفريح و يا بازديدهاي علمي به فلسطين اشغالي دعوت ميكردند.
البته از خيل ميهمانان ايراني، بودند كساني كه چندان نمك ناشناس نبودند! و در مدح و ستايش از ميزبانان اسرائيلي سنگ تمام ميگذاشتند و مبلّغ دو آتشه اسرائيل ميشدند.
سعيد نفيسي، پژوهشگر و نويسندة پرآوازه ايراني! تنها يك نمونه از اين ميهمانان بود كه زحمات ميزبان را پاس داشت. او در آذرماه سال 1336 از طريق مهير عزري، نماينده سياسي اسرائيل در ايران و به دعوت وزارت امور خارجه رژيم صهيونيستي چند صباحي نزد اسرائيليها ميهمان بود. سعيد نفيسي چنان از پذيرايي و ميهماننوازي ميزبانان اسرائيلي به وجد ميآيد كه در همان زمان، در هتل محل اقامت خود، قطعه شعري با عنوان «گل اميد» كه بيشتر به يك ترانه صهيونيستي شباهت دارد، ميسرايد و آن را تقديم ميهمانداران خود ميكند.
در اينجا1 نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگي دارد
در آنجا2 باد سر سخت زمستان دانه اندوه ميكارد
در اينجا ماه بردندانههاي قصر شادي نور ميريزد
در آنجا سايه مهتاب بر ويرانهها، با ظلمت و غمها ميآميزد
در اينجا با همه نا آشناييها صفا دارند. 3
سعيد نفيسي، طي اين سفر يادداشتي از خود به يادگار مي گذارد كه در آن از سرزمين فلسطين به عنوان «يك توده خاك» و از اسرائيل به عنوان «تمدني بر ويرانه فلسطين» ياد ميكند.
نفيسي چون بن گوريون و گلداماير « فلسطين را كويري بيمردم، براي مردمي بي سرزمين» ميخواند و مينويسد:
مشكلات كشور اسرائيل امروز در جهان متمدن، يكي از مهمترين مسائل جهان است. سرزميني كه نُه سال پيش (قبل از تأسيس اسرائيل) يك توده خاك از آسيا بود كه در آن قدري بيش از يك ميليون مردم سيه روزگار واپسرانده زندگي ميكردند. [...] تا چندي پيش جز سرزمين باير خشكي نبود؛ اينك خانهها، كارخانهها، بنگاههاي علمي، مدارس، بيمارستانها، شهرها، مؤسسات فرهنگي، گويي در اندك مدت از زمين روييدهاند. 4
اسرائيليها با دعوت بسياري از دانشگاهيان، صاحب منصبان، روزنامهنگاران، روشنفكران و دانشجويان ايراني در پي چنين دستاورد تبليغاتي صهيونيسم پسندي بودند، تا از قبل اين ترفندهاي تبليغاتي و دروغين ميزان نفرت و خشم مردم مسلمان ايران و منطقه را نسبت به مهاجمان سفاك صهيونيست كاهش دهند. اما جز عدهاي معدود، عموم مردم مسلمان ايران هيچگاه تحت تأثير تبليغات دروغين اسرائيل و مبلغان دستپروردهي آنها قرار نگرفتند و همواره مواضع و گرايشهاي ضد صهيونيستي عميق و شديد خود را حفظ كردهاند.
به هر روي، اسرائيليها براي ايجاد يك پايگاه فرهنگي در داخل ايران تلاشهاي فراوان كردند، اما به دليل پايبندي مردم مسلمان ايران به اصول، ارزشها، آداب و فرهنگ ناب اسلامي، آنها هيچ گاه به نتايج دلخواه خود نرسيدند. بر اين اساس صهيونيستها سرمايهگذاري در حوزه مسايل نظامي و اطلاعاتي را، بيش از همه، مطلوب و مطابق استراتژي خود ارزيابي كرده بودند. براساس اين ارزيابي، استراتژيستهاي كهنه كار صهيوني، ايران را تنها پايگاه امن، آرام و مطمئن اسرائيل در ميان درياي مسلمانان و اعراب ميدانستند. آنها براي حفظ و تقويت اين پايگاه درصدد تبديل آن به يك زرادخانه جنگي تحت نظارت و كنترل اسرائيل بودند. در راستاي اين ارزيابي، نظام اطلاعاتي صهيونيسم، طرح تجهيز ايران به سلاح اتمي را در دستور كار قرار داد. طبق اسناد و منابع موجود، يكي از مرموزترين قراردادهاي نظامي و اطلاعاتي در منطقه خاورميانه، طي نيم قرن گذشته، «پروژهي گل» و به قولي ديگر «عمليات گُل» نام داشت. بر اساس اين پروژه، اوري لوبراني رئيس نمايندگي اسرائيل در ايران، طي گفت و گويي با رييس ساواك، آمادگي دولت صهيوني را براي همكاري اتمي با ايران اعلام و تصريح و تأكيد كرد كه اسرائيل ضروري ميداند تا ايران را به بمب اتم مجهز كند. او در ادامه افزود:
ما آماده همكاري اتمي در هر زمينهاي هستيم (...) حتي اگر ايران بخواهد ما ميتوانيم سلاح اتمي هم براي شما توليد كنيم. جداكردن اورانيوم 235 از 238 براي توليـد سلاح هستهاي كار بسيار سادهاي در اسرائيل محسوب ميشود. چون ساختن سلاح هستهاي از اين مرحله به بعد كار مهمي نخواهد بود. 5
منابع غربي نيز در اين باره نوشتند: در بهار سال 1977 م / 1356 ش، شيمون پرز وزير جنگ اسرائيل توافقنامهاي را در زمينه همكاري ايران با برنامه موشك بالستيك اتمي اسرائيل امضا كرد كه براساس آن ايران هزينه اين همكاري را به صورت يك ميليارد دلار نفت خام ميپرداخت و يك فرودگاه و يك سايت پرتاب براي آزمايش دور برد موشكي و نيز محلي براي سوار كردن موشك در اختيار اسرائيل ميگذاشت. 6
طرح تجهيز ايران به سلاح اتمي نشانه اعتماد كامل اسرائيل و امپراتوري جهاني صهيونيسم به نظام سلطنتي پهلوي بود. اين طرح مشترك بخشي از سرمايههاي مورد نياز اسرائيل را تأمين ميكرد و از سوي ديگر ميدان آزمايشي به پهنه ايران و دور از ديدرس كشورهاي عربي و اسلامي همجوار فلسطين، براي اسرائيل يك امتياز ويژه و منحصر به فرد محسوب ميشد.
به علاوه اين پروژه مشترك بيش از پيش بين ايران و ديگر كشورهاي اسلامي منطقه فاصله و اختلاف ايجاد ميكرد و بالعكس، موجبات محكمتر شدن حلقه پيوند و وابستگي ايران به اسرائيل را فراهم ميآورد. مهمتر از همه، رژيم صهيونيستي درمواقع اضطراري ميتوانست از پايگاه ايران، از اين تجهيزات به عنوان يك اهرم رواني و سياسي و بلكه نظامي، عليه مسلمانان منطقه بهرهبرداري كند.
اما آنچه، تا آن زمان در محاسبات استراتژيستهاي جهاني صهيونيست، جايگاه چنداني نداشت، امواج رو به گسترش انقلاب اسلامي در ميان مردم مسلمان ايران بود كه همه آنها را به طور غير مترقبه، دچار سردرگمي و آشفتگي فكري نمود.
سرانجام پيروزي نهضت اسلامي مردم مسلمان اين كشور به رهبري حضرت امام و سقوط دژ تسخير ناپذير آمريكا و صهيونيسم در اين سرزمين براي جامعه اطلاعاتي و سياسي غرب و صهيونيستها، كاملاً غير منتظره و حيرتانگيز بود. سقوط اين كانون بزرگ توطئه براي امپراتوري جهاني صهيونيسم كه حداقل چندين دهه براي ايجاد و استحكام آن برنامهريزي و سرمايهگذاري همه جانبه نموده بود، بسيار سنگين و تكاندهنده و غير قابل پذيرش بود. به اعتراف آگاهان در غرب، بر اثر اين رويداد بزرگ، سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا، اروپا و صهيونيسم تا مدتها «دچار شوك و پريشاني»7 بودند كه تبعات و پيامدهاي آن هنوز در سياستهاي تهاجمي و خشمآلود رهبران و سياستگذاران و برنامهريزان نظام سلطه جهاني عليه جمهوري اسلامي آشكار است.
به نقل از كتاب «سقوط»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 117 ـ 124
/خ
در اسفندماه سال 1328 ش، يعني حدود يك سال و اندي پس از اعلام تأسيس اسرائيل، دولت شاهنشاهي ايران، اين رژيم را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
صرف نظر از علل، عوامل و چگونگي اين اقدام رژيم پهلوي و نيز اعمال نفوذ و حتي رشوهاي كه صهيونيستها به بعضي رجال و مقامات ايراني پرداخت كردند؛ واقعيت اين است كه اقدام ايران در ميان جوامع مختلف اسلامي در جهان، به خصوص كشورهاي اسلامي، بازتاب منفي فراوان به دنبال داشت. در ايران نيز مردم مسلمان تحت رهبري عالمان ديني به شدت در قبال اين تصميم اعتراض كردند و عكسالعمل نشان دادند. بعضي نمايندگان مجلس شوراي ملي نيز دولت وقت را مورد سؤال و بازخواست قرار داده و اين اقدام را محكوم كردند. معالوصف رژيم پهلوي ضمن صدور اعلاميهاي، دولت غاصب اسرائيل را به رسميت شناخت و «عباس صيقل» را به عنوان نماينده رسمي انتخاب و به فلسطين اشغالي اعزام كرد. اين در حالي بود كه پيش از اين «رضا صفي نيا» به عنوان مأمور مخصوص دولت شاهنشاهي به فلسطين اعزام شده بود.
شناسايي رژيم صهيونيستي از سوي ايران به عنوان يك كشور بزرگ اسلامي، براي صهيونيستها در عرصه منطقهاي و بينالمللي دستاوردي بسيار ارزشمند و حائز اهميت بود. از سوي ديگر، به روشني قابل اثبات بود كه گسترش ارتباط و همكاري دولت شاهنشاهي با اسرائيل، در عرصههاي گوناگون، نه فقط دستاورد مورد قبول براي كشور ايران نداشت، بلكه كاملاً يك سويه و به سود اسرائيليها و در مسير استراتژي رژيم صهيونيستي بود. تنها ثمرة اين همكاري براي دربار پهلوي، برخورداري از حمايت كانونها و اشخاص ذينفوذ يهودي و صهيونيستي آمريكا و اروپا در جهت تحكيم و تقويت سلطنت بود. آنها از اين طريق محمدرضا را تطميع و دچار غرور و خود بزرگبيني كاذب ميكردند؛ به گونهاي كه اين فكر در او تقويت شده بود كه با برخورداري از حمايت و پشتيباني لابي صهيونيسم در اروپا و آمريكا، بقا و تداوم سلطنت پهلوي براي هميشه تضمين شده است.
شناسايي اسرائيل از سوي ايران نه فقط حركتي در جهت مشروع جلوه دادن دولت غاصب اسرائيل و اشغال سرزمين فلسطين، بلكه تلاشي در مسير خارج ساختن رژيم صهيونيستي از انزواي سياسي در منطقه و جهان اسلام بود. به علاوه، اين اقدام دولت، تكاپويي در راستاي ايجاد اختلال در وحدت كشورهاي اسلامي و مسلمانان منطقه در قبال دولت مهاجم و اشغالگر صهيوني بود.
در عرصه روابط اطلاعاتي نيز اين همكاري نه تنها سودي براي ايران به دنبال نداشت، بلكه موجب نفوذ موساد در همه اركان اين كشور شده بود. پروتكل همكاري اطلاعاتي ايران با اسرائيل و استقرار پايگاههاي جاسوسي و اطلاعاتي صهيونيستها در مناطق غرب و جنوب كشور و اعزام صدها جاسوس كار كشته به كشورهاي اسلامي و عربي همجوار، موقعيت اسرائيل را در برابر مسلمانان تقويت ميكرد. اين موقعيت سبب ميشد تا اسرائيليها با دستيابي به اخبار و اطلاعات و اسرار محرمانه كشورهاي اسلامي و مسلمانان منطقه، امكان ارزيابي موقعيت نظامي و سياسي آن كشورها را داشته و در مواقع مقتضي از آمادگي لازم براي مقابله و يا تهاجم به ممالك عربي برخوردار باشند.
همكاري جاسوسي و اطلاعاتي موساد و ساواك تحت عنوان «طرح كريستال» و نيز همكاري اطلاعاتي سه جانبه ايران، اسرائيل و تركيه تحت عنوان «نيزهي سه سر» نه فقط مسلمانان منطقه را نسبت به ايران بدبين و موجب تفرقه بين مسلمين ميشد، بلكه نيازهاي استراتژيك دولت منفور و منزوي اسرائيل را در حوزة مسائل نظامي و اطلاعاتي تأمين ميكرد.
پروتكل همكاري اطلاعاتي دو رژيم پهلوي و اسرائيل، سرزمين ايران را به پايگاه امن و بيبديل تبديل كرده بود. اين پايگاه نظامي و ايستگاه اطلاعاتي نه فقط در مسير تحكيم و تقويت موقعيت اسرائيل و تداوم موجوديت آن قابل ارزيابي بود، بلكه براي استراتژي تهاجمي اشغالگران صهيونيست به كشورهاي اسلامي نيز تضمين شده بود.
در عرصه روابط اقتصادي نيز نيازمنديهاي اسرائيل در بخش انرژي، سوخت و مواد اوليه از طريق ارسال نفت مورد احتياج صهيونيستها تأمين و به اين بهانه، ميليونها دلار اقلام غيرضروري، از سلاحهاي جنگي تا فرآوردههاي غذايي اسرائيلي وارد بازار ايران ميشد. يعني اسرائيليها هم نفت و مواد انرژيزاي مورد نياز خود را از اين راه تأمين ميكردند و هم براي عرضه و فروش كالاهاي خود بازار آماده و تضمين شده داشتند.
در عرصههاي فرهنگي و ورزشي نيز رژيم پهلوي به شدت سعي داشت، دولت صهيونيستي و اسرائيليها را از حصار انزوا و تحريم كشورهاي اسلامي منطقه بيرون بياورد. مبادله تيمهاي ورزشي و برگزاري مسابقات گوناگون تماماً حركتي در اين راستا بود.
اعزام دانشجويان و كارآموزان مسلمان ايراني به فلسطين اشغالي، برقراري تورهاي سياحتي و دعوت شماري از استادان، روشنفكران و نويسندگان ايراني براي سفر و بازديد از مناطق اشغالي، بخشي از روابط و همكاري فرهنگي، علمي و ورزشي با هدف ايجاد زمينههاي فكري، رواني و فرهنگي جهت پذيرش اسرائيل از سوي مردم مسلمان ايران بود. صهيونيستها در راستاي تعقيب اهداف مزبور، همه ساله، دهها نفر را از ميان استادان دانشگاه، نويسندگان، روزنامهنگاران، دانشجويان و … انتخاب و براي گردش، تفريح و يا بازديدهاي علمي به فلسطين اشغالي دعوت ميكردند.
البته از خيل ميهمانان ايراني، بودند كساني كه چندان نمك ناشناس نبودند! و در مدح و ستايش از ميزبانان اسرائيلي سنگ تمام ميگذاشتند و مبلّغ دو آتشه اسرائيل ميشدند.
سعيد نفيسي، پژوهشگر و نويسندة پرآوازه ايراني! تنها يك نمونه از اين ميهمانان بود كه زحمات ميزبان را پاس داشت. او در آذرماه سال 1336 از طريق مهير عزري، نماينده سياسي اسرائيل در ايران و به دعوت وزارت امور خارجه رژيم صهيونيستي چند صباحي نزد اسرائيليها ميهمان بود. سعيد نفيسي چنان از پذيرايي و ميهماننوازي ميزبانان اسرائيلي به وجد ميآيد كه در همان زمان، در هتل محل اقامت خود، قطعه شعري با عنوان «گل اميد» كه بيشتر به يك ترانه صهيونيستي شباهت دارد، ميسرايد و آن را تقديم ميهمانداران خود ميكند.
در اينجا1 نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگي دارد
در آنجا2 باد سر سخت زمستان دانه اندوه ميكارد
در اينجا ماه بردندانههاي قصر شادي نور ميريزد
در آنجا سايه مهتاب بر ويرانهها، با ظلمت و غمها ميآميزد
در اينجا با همه نا آشناييها صفا دارند. 3
سعيد نفيسي، طي اين سفر يادداشتي از خود به يادگار مي گذارد كه در آن از سرزمين فلسطين به عنوان «يك توده خاك» و از اسرائيل به عنوان «تمدني بر ويرانه فلسطين» ياد ميكند.
نفيسي چون بن گوريون و گلداماير « فلسطين را كويري بيمردم، براي مردمي بي سرزمين» ميخواند و مينويسد:
مشكلات كشور اسرائيل امروز در جهان متمدن، يكي از مهمترين مسائل جهان است. سرزميني كه نُه سال پيش (قبل از تأسيس اسرائيل) يك توده خاك از آسيا بود كه در آن قدري بيش از يك ميليون مردم سيه روزگار واپسرانده زندگي ميكردند. [...] تا چندي پيش جز سرزمين باير خشكي نبود؛ اينك خانهها، كارخانهها، بنگاههاي علمي، مدارس، بيمارستانها، شهرها، مؤسسات فرهنگي، گويي در اندك مدت از زمين روييدهاند. 4
اسرائيليها با دعوت بسياري از دانشگاهيان، صاحب منصبان، روزنامهنگاران، روشنفكران و دانشجويان ايراني در پي چنين دستاورد تبليغاتي صهيونيسم پسندي بودند، تا از قبل اين ترفندهاي تبليغاتي و دروغين ميزان نفرت و خشم مردم مسلمان ايران و منطقه را نسبت به مهاجمان سفاك صهيونيست كاهش دهند. اما جز عدهاي معدود، عموم مردم مسلمان ايران هيچگاه تحت تأثير تبليغات دروغين اسرائيل و مبلغان دستپروردهي آنها قرار نگرفتند و همواره مواضع و گرايشهاي ضد صهيونيستي عميق و شديد خود را حفظ كردهاند.
به هر روي، اسرائيليها براي ايجاد يك پايگاه فرهنگي در داخل ايران تلاشهاي فراوان كردند، اما به دليل پايبندي مردم مسلمان ايران به اصول، ارزشها، آداب و فرهنگ ناب اسلامي، آنها هيچ گاه به نتايج دلخواه خود نرسيدند. بر اين اساس صهيونيستها سرمايهگذاري در حوزه مسايل نظامي و اطلاعاتي را، بيش از همه، مطلوب و مطابق استراتژي خود ارزيابي كرده بودند. براساس اين ارزيابي، استراتژيستهاي كهنه كار صهيوني، ايران را تنها پايگاه امن، آرام و مطمئن اسرائيل در ميان درياي مسلمانان و اعراب ميدانستند. آنها براي حفظ و تقويت اين پايگاه درصدد تبديل آن به يك زرادخانه جنگي تحت نظارت و كنترل اسرائيل بودند. در راستاي اين ارزيابي، نظام اطلاعاتي صهيونيسم، طرح تجهيز ايران به سلاح اتمي را در دستور كار قرار داد. طبق اسناد و منابع موجود، يكي از مرموزترين قراردادهاي نظامي و اطلاعاتي در منطقه خاورميانه، طي نيم قرن گذشته، «پروژهي گل» و به قولي ديگر «عمليات گُل» نام داشت. بر اساس اين پروژه، اوري لوبراني رئيس نمايندگي اسرائيل در ايران، طي گفت و گويي با رييس ساواك، آمادگي دولت صهيوني را براي همكاري اتمي با ايران اعلام و تصريح و تأكيد كرد كه اسرائيل ضروري ميداند تا ايران را به بمب اتم مجهز كند. او در ادامه افزود:
ما آماده همكاري اتمي در هر زمينهاي هستيم (...) حتي اگر ايران بخواهد ما ميتوانيم سلاح اتمي هم براي شما توليد كنيم. جداكردن اورانيوم 235 از 238 براي توليـد سلاح هستهاي كار بسيار سادهاي در اسرائيل محسوب ميشود. چون ساختن سلاح هستهاي از اين مرحله به بعد كار مهمي نخواهد بود. 5
منابع غربي نيز در اين باره نوشتند: در بهار سال 1977 م / 1356 ش، شيمون پرز وزير جنگ اسرائيل توافقنامهاي را در زمينه همكاري ايران با برنامه موشك بالستيك اتمي اسرائيل امضا كرد كه براساس آن ايران هزينه اين همكاري را به صورت يك ميليارد دلار نفت خام ميپرداخت و يك فرودگاه و يك سايت پرتاب براي آزمايش دور برد موشكي و نيز محلي براي سوار كردن موشك در اختيار اسرائيل ميگذاشت. 6
طرح تجهيز ايران به سلاح اتمي نشانه اعتماد كامل اسرائيل و امپراتوري جهاني صهيونيسم به نظام سلطنتي پهلوي بود. اين طرح مشترك بخشي از سرمايههاي مورد نياز اسرائيل را تأمين ميكرد و از سوي ديگر ميدان آزمايشي به پهنه ايران و دور از ديدرس كشورهاي عربي و اسلامي همجوار فلسطين، براي اسرائيل يك امتياز ويژه و منحصر به فرد محسوب ميشد.
به علاوه اين پروژه مشترك بيش از پيش بين ايران و ديگر كشورهاي اسلامي منطقه فاصله و اختلاف ايجاد ميكرد و بالعكس، موجبات محكمتر شدن حلقه پيوند و وابستگي ايران به اسرائيل را فراهم ميآورد. مهمتر از همه، رژيم صهيونيستي درمواقع اضطراري ميتوانست از پايگاه ايران، از اين تجهيزات به عنوان يك اهرم رواني و سياسي و بلكه نظامي، عليه مسلمانان منطقه بهرهبرداري كند.
اما آنچه، تا آن زمان در محاسبات استراتژيستهاي جهاني صهيونيست، جايگاه چنداني نداشت، امواج رو به گسترش انقلاب اسلامي در ميان مردم مسلمان ايران بود كه همه آنها را به طور غير مترقبه، دچار سردرگمي و آشفتگي فكري نمود.
سرانجام پيروزي نهضت اسلامي مردم مسلمان اين كشور به رهبري حضرت امام و سقوط دژ تسخير ناپذير آمريكا و صهيونيسم در اين سرزمين براي جامعه اطلاعاتي و سياسي غرب و صهيونيستها، كاملاً غير منتظره و حيرتانگيز بود. سقوط اين كانون بزرگ توطئه براي امپراتوري جهاني صهيونيسم كه حداقل چندين دهه براي ايجاد و استحكام آن برنامهريزي و سرمايهگذاري همه جانبه نموده بود، بسيار سنگين و تكاندهنده و غير قابل پذيرش بود. به اعتراف آگاهان در غرب، بر اثر اين رويداد بزرگ، سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا، اروپا و صهيونيسم تا مدتها «دچار شوك و پريشاني»7 بودند كه تبعات و پيامدهاي آن هنوز در سياستهاي تهاجمي و خشمآلود رهبران و سياستگذاران و برنامهريزان نظام سلطه جهاني عليه جمهوري اسلامي آشكار است.
به نقل از كتاب «سقوط»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 117 ـ 124
پی نوشت ها :
1ـ مقصود «اسرائيل» است.
2ـ منظور «ايران» يعني زادگاه و وطن شاعر است.
3 ـ فصلنامه رهآورد، چاپ آمريكا.
4ـ همان.
5 ـ استراتژي پيراموني اسرائيل، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ چاپ اول، 1383.
6 ـ كاكبورن، اندرو ولسلي؛ ارتباط خطرناك، ترجمه محسن اشرفي، مؤسسه اطلاعات، 1371.
7 ـ بلك، يان؛ و موريس، بني؛ جنگهاي نهاني اسرائيل، ترجمه جمشيد زنگنه، دفتر نشر و فرهن اسلامي، 1373.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}