مبنا و معناي تروريسم
مبنا و معناي تروريسم
مبنا و معناي تروريسم
نويسنده: محمود صدري
اين نوشتار چكيدهاي از دو مقاله است كه در مجامع تخصصي مطرح و منتشر كردهام. سبب نشر اين خلاصه در اين صفحهها تفكيك مقولاتي چون مبارزات آزاديبخش، جنگهاي نامنظم و عمليات انتحاري از تروريسم است چرا كه در غياب چنين تحليلي هرگونه قضاوتي فاقد دقت علمي و بينش سياسي خواهد بود. البته منشاء خطاها در اين مورد تنها جهل و تعصب نيست بلكه انگيزههاي سياسي نيز در آن سهيم هستند. مثلا در غرب تلفيق دلخواهانه مقولات فوق به دلايل تبليغاتي و براي ملوث كردن مبارزات مشروع ملل مظلوم انجام ميگيرد. در ايران هم متاسفانه گروههايي به سبب عدماطلاع از ظرايف تعريف و تحقيق ندانسته به دفاع از مجموعهاي ميپردازند كه در غرب بستهبندي شده و به اين ترتيب آتش اتهام و سوءظن عليه ايران را دامن ميزنند. البته معدودي هم هستند كه به راستي تصور ميكنند ميتوان از اعمال تروريستي به صورت انتخابي و بر حسب حب و بغض سياسي حمايت كرد. اين شگرد يك بام و دو هوا نه به لحاظ اخلاقي جايز است و نه از نظر سياسي ممكن. قابل تذكر است كه تناقض ذاتي چنين موضعي شديدا به چشم ميزند، آن هم در شرايطي كه مملكت زيرذرهبين رسانهاي دنيا است.
اگر اين تعريف جامع و مانع و جهانشمول هنوز در قالب منشوري جهاني در راس برنامههاي سازمان ملل قرار نگرفته علت آن نه ابهام منطقي يا پيچيدگي مفهومي مساله بلكه دخالت منافع و مطامع سياسي كشورهاي نيرومندي است كه از ابهام و تلفيق و خلط مقولات فوق طرفي ميبندند. سادهلوحاني كه تصور ميكنند ميتوان از اين آب گلآلود ماهي گرفت بايد نگاهي به بالا دست بيندازند و ببينند آنهايي كه آب را گلآلود كردهاند نه به دنبال صيد ماهي بلكه در صدد صيد ماهيگيرند!
به علاوه دو رويكرد فوق كه نوعا از سوي علماي علوم سياسي عنوان شده رويكرد سومي از سوي جامعهشناسان و انسانشناسان و محققان ميداني از قبيل فيلمسازان و روزنامهنگاران مطرح شده كه من آن را واقعبينانهتر يافته و عنوان <نظريه فرهنگي> را براي آن پيشنهاد كردهام.
بدين ترتيب در مورد تكوين تروريسم ميتوان دواير متحدالمركزي را تصور كرد كه در آنها فرهنگ عام گروههاي ستمديده، خردهفرهنگهاي افراطي (مذهبي يا سكولار) و گروههاي تروريستي در دل يكديگر قرار دارند و هر دايره دروني از دايره بيروني خود تغذيه و با آن دادوستد ميكند و حمايت مادي و اخلاقي ميگيرد و در عين حال خرج خود را هم جدا ميكند و مواضع افراطي خود را دنبال كرده براي خوديها الگوهاي اخلاقي و مهارتهاي عملي فراهم ميكند. بنابراين غشاء حايل ميان اين دواير متحدالمركز داراي خلل و فرجي است كه جذب انتخابي را ممكن ميكند. در فرهنگهاي مذهبي اين گروهها معمولا تحت لواي افراطگرايي گردهم ميآيند و در فرهنگهاي غيرمذهبي در <ضدجنبش>ها سازمان مييابند. در مصاحبهاي با نشريه آفتاب تحت عنوان <جنبش و ضدجنبش(>مرداد و شهريور 1382) درباره راديكاليزه شدن فرهنگهاي غيرمذهبي سخن گفتهام. در اين مجال درباره فرهنگهاي مذهبي و بنيادگرايي افراطي در ميان آنها و نسبت اين مجموعه با تكوين سازمانهاي تروريستي فرازهايي را يادآور خواهم شد.
و حال سوال اينجاست كه چه عناصري در دين وجود دارند كه مورد سوءاستفاده تفكر تروريستي قرار گرفته است. مارك يورگنماير (استاد جامعهشناسي دانشگاه سنتاباربارا) و ريچارد كيمبال (استاد اديان مقايسهاي دانشگاه ويك فورست) برخي از اين عناصر را يادآور ميشوند: نخست باور همه اديان به نبردي ابدي و ميان خير و شر است. همه مذاهب به گونهاي نبرد ميان نيروهاي اهورايي و اهريمني معتقدند. باور ديگر، نقش تعيينكننده انسانها در اين نبرد بين حق و باطل است كه در آن سعدا از اشقيا جدا ميشوند. مثل اعلاي اين تمييز ميان حق و باطل <گواهي دادن> به حقانيت خير از طريق شهادت است. در زبان انگليسي هم كلمه <مارتير دوم> اصلا به همين معناي گواهي و <شهادت> دادن به حقانيت خير و اراده الهي است.) باور سوم اعتقاد به دوران حساسي در تاريخ است كه صحنه آخرين نبرد بين نور و ظلمت خواهد بود و از آن در اديان ابراهيمي به عنوان آخرالزمان ياد شده. در عين حال كه هيچ يك از اين باورها به نفسه صبغه تروريستي ندارند تروريستها با ادعاي دروغين فرا رسيدن زماني كه در آن نبرد كيهاني حق و باطل شكل زميني ميگيرد و ايثار بي محابا ميطلبد سفاكي خود را توجيه ميكنند. اينها خود را مجريان اين سناريو مقدس كيهاني ميپندارند. بر معتقدين حقيقي اين اديان است كه در برابر سوءاستفاده از باورهاي خويش دليرانه استقامت كنند و نگذارند كه شتر تروريسم و قتل عام بيگناهان را در آستانه بيت دين باوري بخوابانند.
علت چه بود؟ مردم محلي با اين تروريست متواري همدل و همداستان بودند و هرچند الزاماً بر روش تروريستي او صحه نميگذاشتند، او را نماينده وجههنظر مسيحيت بنيادگرا ميدانستند كه سقط جنين را قتل عمد ميشمارد و با مظاهر همجنسبازي در شهرهاي آمريكا مخالف است. اينها از گزارش موارد مشاهده رودولف به پليس خودداري ميكردند و حتي شعارهاي تشويقآميزي براي او در رستورانها و روي سپر اتوموبيلهايشان مشاهده ميشد. هنگامي كه اين تروريست بهطور تصادفي و بهوسيله يك پليس محلي دستگير شد همه مردم آن شهر (به انضمام پليس) ! از رفتار و شخصيت او تعريف و تمجيد كردند و با اميد زندان كوتاهمدت بدرقهاش كردند. بيهوده نيست كه آمريكايي كه نميتواند يك تروريست يكلاقباي محلي را كه در متن فرهنگي سمپات قرار دارد دستگير كند نتواند بنلادن را در كوهپايههاي وزيرستان شناسايي كند. اين فرهنگ اطراف است كه به فرهنگ افراط سرپناه و مخفيگاه ميدهد و عدّه و عُده ميرساند و از همه مهمتر حمايت اخلاقي و معنوي ميكند. و هم از اينروست كه هر قدر غشاي فاصل ميان فرهنگها و فرهنگهاي افراطي و گروههاي تروريستيزاده از آنها عايقتر باشد امكان مبارزه با تروريسم بيشتر خواهد بود.
تروريسم طاعوني از تبعات مدرنيته و نتايج ظلم و بيعدالتي در سطح جهاني است. آثار و عواقب اين بليه همه انسانها از غني و فقير و غربي و شرقي را دامنگير خواهد كرد. در اين ميان عدالتطلبي و دين باوري نيز مستمسك برخي از تروريستهاست و بايد خط و خطكشيها را معين كرد كه آنچه آنها ميكنند به نام انصاف و دين ثبت نشود.
منبع: http://www.bashgah.net /س
تروريسم: در جستوجوي يك تعريف جامع و مانع
اگر اين تعريف جامع و مانع و جهانشمول هنوز در قالب منشوري جهاني در راس برنامههاي سازمان ملل قرار نگرفته علت آن نه ابهام منطقي يا پيچيدگي مفهومي مساله بلكه دخالت منافع و مطامع سياسي كشورهاي نيرومندي است كه از ابهام و تلفيق و خلط مقولات فوق طرفي ميبندند. سادهلوحاني كه تصور ميكنند ميتوان از اين آب گلآلود ماهي گرفت بايد نگاهي به بالا دست بيندازند و ببينند آنهايي كه آب را گلآلود كردهاند نه به دنبال صيد ماهي بلكه در صدد صيد ماهيگيرند!
رويكردهاي نظري به منشاء و ماهيت تروريسم
نظريه ابزاري
نظريه سازماني
به علاوه دو رويكرد فوق كه نوعا از سوي علماي علوم سياسي عنوان شده رويكرد سومي از سوي جامعهشناسان و انسانشناسان و محققان ميداني از قبيل فيلمسازان و روزنامهنگاران مطرح شده كه من آن را واقعبينانهتر يافته و عنوان <نظريه فرهنگي> را براي آن پيشنهاد كردهام.
نظريه فرهنگي
بدين ترتيب در مورد تكوين تروريسم ميتوان دواير متحدالمركزي را تصور كرد كه در آنها فرهنگ عام گروههاي ستمديده، خردهفرهنگهاي افراطي (مذهبي يا سكولار) و گروههاي تروريستي در دل يكديگر قرار دارند و هر دايره دروني از دايره بيروني خود تغذيه و با آن دادوستد ميكند و حمايت مادي و اخلاقي ميگيرد و در عين حال خرج خود را هم جدا ميكند و مواضع افراطي خود را دنبال كرده براي خوديها الگوهاي اخلاقي و مهارتهاي عملي فراهم ميكند. بنابراين غشاء حايل ميان اين دواير متحدالمركز داراي خلل و فرجي است كه جذب انتخابي را ممكن ميكند. در فرهنگهاي مذهبي اين گروهها معمولا تحت لواي افراطگرايي گردهم ميآيند و در فرهنگهاي غيرمذهبي در <ضدجنبش>ها سازمان مييابند. در مصاحبهاي با نشريه آفتاب تحت عنوان <جنبش و ضدجنبش(>مرداد و شهريور 1382) درباره راديكاليزه شدن فرهنگهاي غيرمذهبي سخن گفتهام. در اين مجال درباره فرهنگهاي مذهبي و بنيادگرايي افراطي در ميان آنها و نسبت اين مجموعه با تكوين سازمانهاي تروريستي فرازهايي را يادآور خواهم شد.
مذهب و تروريسم
و حال سوال اينجاست كه چه عناصري در دين وجود دارند كه مورد سوءاستفاده تفكر تروريستي قرار گرفته است. مارك يورگنماير (استاد جامعهشناسي دانشگاه سنتاباربارا) و ريچارد كيمبال (استاد اديان مقايسهاي دانشگاه ويك فورست) برخي از اين عناصر را يادآور ميشوند: نخست باور همه اديان به نبردي ابدي و ميان خير و شر است. همه مذاهب به گونهاي نبرد ميان نيروهاي اهورايي و اهريمني معتقدند. باور ديگر، نقش تعيينكننده انسانها در اين نبرد بين حق و باطل است كه در آن سعدا از اشقيا جدا ميشوند. مثل اعلاي اين تمييز ميان حق و باطل <گواهي دادن> به حقانيت خير از طريق شهادت است. در زبان انگليسي هم كلمه <مارتير دوم> اصلا به همين معناي گواهي و <شهادت> دادن به حقانيت خير و اراده الهي است.) باور سوم اعتقاد به دوران حساسي در تاريخ است كه صحنه آخرين نبرد بين نور و ظلمت خواهد بود و از آن در اديان ابراهيمي به عنوان آخرالزمان ياد شده. در عين حال كه هيچ يك از اين باورها به نفسه صبغه تروريستي ندارند تروريستها با ادعاي دروغين فرا رسيدن زماني كه در آن نبرد كيهاني حق و باطل شكل زميني ميگيرد و ايثار بي محابا ميطلبد سفاكي خود را توجيه ميكنند. اينها خود را مجريان اين سناريو مقدس كيهاني ميپندارند. بر معتقدين حقيقي اين اديان است كه در برابر سوءاستفاده از باورهاي خويش دليرانه استقامت كنند و نگذارند كه شتر تروريسم و قتل عام بيگناهان را در آستانه بيت دين باوري بخوابانند.
كلام آخر
علت چه بود؟ مردم محلي با اين تروريست متواري همدل و همداستان بودند و هرچند الزاماً بر روش تروريستي او صحه نميگذاشتند، او را نماينده وجههنظر مسيحيت بنيادگرا ميدانستند كه سقط جنين را قتل عمد ميشمارد و با مظاهر همجنسبازي در شهرهاي آمريكا مخالف است. اينها از گزارش موارد مشاهده رودولف به پليس خودداري ميكردند و حتي شعارهاي تشويقآميزي براي او در رستورانها و روي سپر اتوموبيلهايشان مشاهده ميشد. هنگامي كه اين تروريست بهطور تصادفي و بهوسيله يك پليس محلي دستگير شد همه مردم آن شهر (به انضمام پليس) ! از رفتار و شخصيت او تعريف و تمجيد كردند و با اميد زندان كوتاهمدت بدرقهاش كردند. بيهوده نيست كه آمريكايي كه نميتواند يك تروريست يكلاقباي محلي را كه در متن فرهنگي سمپات قرار دارد دستگير كند نتواند بنلادن را در كوهپايههاي وزيرستان شناسايي كند. اين فرهنگ اطراف است كه به فرهنگ افراط سرپناه و مخفيگاه ميدهد و عدّه و عُده ميرساند و از همه مهمتر حمايت اخلاقي و معنوي ميكند. و هم از اينروست كه هر قدر غشاي فاصل ميان فرهنگها و فرهنگهاي افراطي و گروههاي تروريستيزاده از آنها عايقتر باشد امكان مبارزه با تروريسم بيشتر خواهد بود.
تروريسم طاعوني از تبعات مدرنيته و نتايج ظلم و بيعدالتي در سطح جهاني است. آثار و عواقب اين بليه همه انسانها از غني و فقير و غربي و شرقي را دامنگير خواهد كرد. در اين ميان عدالتطلبي و دين باوري نيز مستمسك برخي از تروريستهاست و بايد خط و خطكشيها را معين كرد كه آنچه آنها ميكنند به نام انصاف و دين ثبت نشود.
منبع: http://www.bashgah.net /س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}