خردمند به خون خفته (1)

نويسنده: غلامرضا گلى زواره




فرازهايى از زندگى و انديشه‏هاى متفكر شهيد دكتر محمد جواد باهنر

اشاره

هشتمين روز از ماه شهريور يادآور به خون خفتن مظلومانه دو انسان متعهد و معتقدى است كه با تمسك به قرآن و عترت لحظه‏اى از پيمودن طريق حق منحرف نشدند و با اهتمامى بى‏وقفه براى شكل‏گيرى و شكوفايى نهال پر بار انقلاب اسلامى قيام نمودند. و در جهت احياى ارزش‏هاى دينى و بازگشت‏به هويت مذهبى، به ويژه در تربيت نسل نو خاسته دمى آسوده نزيستند. سرانجام آن دو يار صديق پروانه‏وار بر گرد شمع توحيد سوختند و به لقاى معبود شتافتند.
امام خمينى (قدس سره) در خصوص اين اسوه‏هاى وارستگى فرمودند: «... آقاى رجايى و آقاى باهنر هر دو شهيدى هستند كه با هم در جبهه‏هاى نبرد با قدرت فاسد، هم جنگ و هم رزم بودند... رجايى و باهنر اگر نيستند خدا هست...» (1)
[اين نوشتار در نظر دارد سيرى اجمالى در زندگى و انديشه‏هاى شهيد باهنر داشته باشد و ان‏شاءالله در مقاله‏اى مستقل به ابعاد شخصيتى شهيد رجايى پرداخته خواهد شد.]
شهيد دكتر محمد جواد باهنر به راستى فردى صاحب نظر و انديشمندى خوش فكر و بامعلوماتى عميق و نظم يافته بود، قلبش در راه ارشاد فكرى و عمل و ارتقاى آگاهى جامعه مى‏طپيد و در اين راه آرام وقرار نداشت، با اقشار گوناگونى از جامعه تماس داشت و به تناسب، نقش ارزشمندى در تعليم و تربيت هر كدام ايفا مى‏كردو از ميان آنان افراد علاقه‏مند به مبانى دينى و قرآنى را جمع و جذب مى‏نمود. او كه بنيان‏هاى اعتقادى را به خوبى مى‏شناخت و با محيط دانشگاه مانوس بود، در تعميق پيوند بين حوزه و دانشگاه كوشش فراوانى از خود بروز داد. محور تلاش‏هاى اين فرزانه شهيد، مدام در انديشه پايه‏گذارى كارهاى اساسى جامعه بود. استقامت وى در مبارزه پى‏گير عليه كفر و نفاق براى ما درس بزرگى است; او به دور از خودنمايى، رياكارى و هياهو كارهاى سخت را بر عهده مى‏گرفت و آن را با صبر و متانت انجام مى‏داد. چهره تابناك امثال باهنر بود كه با زندگى پرشور خود حماسه انقلاب عظيم اسلامى را بر سينه تاريخ حك نمودند.

خانواده و دوران صباوت

محمد جواد باهنر به سال 1312 ه.ش در يكى از محلات كرمان معروف به «محله شهر» كه از نقاط قديمى اين ديار به شمار مى‏آمد، در خانواده‏اى ملتزم به ارزش‏هاى مذهبى ديده به جهان گشود، پدرش از راه پيشه‏ورى، زندگى محقرانه خود را مى‏گذرانيد. خلوص و تقواى والدين او در شكل‏گيرى شخصيتش به عنوان انسانى پرهيزگار و دانشور و صديق بسيار مؤثر بود. شايد يكى از دلايلى كه موجب شد ايشان به مدرسه علميه برود، عدم توانايى اقتصادى خانواده بود كه موفق نشدند فرزندشان را به دبستان بفرستند و آن شهيد از يازده سالگى در مدرسه علميه معصوميه كرمان، مشغول تحصيل گشت. مقدمات علوم دينى را از محضر حجة‏الاسلام والمسلمين حقيقى فراگرفت. البته قرآن را در مكتب خانه‏اى نزد بانويى مؤمنه در پنج‏سالگى آموخت. (2) مركز علوم دينى كه باهنر در آن به تحصيل مشغول بود، چون ساير مدارس علميه توسط عوامل رضاخان تعطيل گرديد و بعد از شهريور 1320 ه.ش بازگشايى شد، وى ضمن فراگيرى علوم حوزوى دروس رسمى را خواند و در سال 1332 ه.ش گواهى‏نامه پنجم متوسطه را در بيست‏سالگى دريافت كرد.

عزيمت‏به قم

در اوائل مهرماه سال 1332 ه.ش باهنر كرمان را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) ترك كرد و در شهر مقدس قم تحصيلات خود را پى‏گرفت، وضع اقتصادى خانواده‏اش آن چنان بود كه قادر به پرداخت مخارج تحصيلى او نبودند و ايشان در قم از شهريه محدودى كه مرحوم آية الله بروجردى مى‏دادند و در آغاز 23 تومان و پس از چندى 50 تومان هم از حوزه علميه كرمان حواله مى‏شد، روزگار مى‏گذرانيد. آن جوان سخت كوش در سال اول، كفايه و مكاسب را نزد شخصيت‏هايى چون آية الله مجاهدى و آية الله سلطانى فراگرفت و از سال 1333 ه.ش به درس خارج فقه و اصول رفت. استادشان در فقه و اصول قريب به هشت‏سال حضرت آية‏الله العظمى امام خمينى بود كه يادداشت‏هاى درس امام را به عنوان يادگار و ذخيره علمى خوبى ضبط نموده بود. (3)
باهنر، براى معرفى امام و تاريخ آشنايى خود با بنيان گذار جمهورى اسلامى خطاب به پروفسور حامد الگار گفت: از سال‏هاى 1333 تا 1341ه.ش به عنوان يك طلبه در كلاس درس ايشان حضور مى‏يافتم و اصولا هر كس كه مى‏خواست درس بخواند و در پى تحقيق برود به درس امام مى‏آمد، هرگاه آن وجود بابركت مطلبى را عنوان مى‏كرد، همه را تحت تاثير قرار مى‏داد، مدام حالتى از وارستگى، غناى فكرى و تعهد در وجودشان ديده مى‏شد. در تدريس عرفان چنان مباحث اين رشته از دانش را بيان مى‏فرمود، به گونه‏اى كه انسان تصور مى‏كرد، دنيا و متعلقاتش هيچ است چنان اوج روحى به ما دست مى‏داد كه احساس مى‏كرديم ديگر از تمامى مظاهر دنيوى فارغ شده‏ايم در عين حال در درس‏هاى علمى به صورت يك فيلسوف، فلسفه را به خوبى و با تسلط كامل تدريس مى‏نمود، زيرا تفكرى فلسفى و انديشه‏اى ژرف داشت، هرگاه فقه تدريس مى‏نمود، مباحث اين رشته از دانش اسلامى، روايات، اقوال علما و مانند آن را به خوبى از هم مى‏شكافت، امام در برخوردهاى شخصى مدام قاطعيت نشان مى‏داد و پاسخ‏هاى ايشان كوتاه بود و از اتلاف وقت و بيهوده‏گويى جلوگيرى مى‏نمود، ولى در عين حال انسان احساس انس مى‏كرد و هيچ وحشتى از تماس با اين استاد نبود، و در حضورش احساس آرامش روحى مى‏نموديم. (4)
او به مدت شش سال از درس فلسفه (اسفار) و نيز مباحث تفسيرى استاد عالى قدر علامه طباطبايى استفاده نمود و به درس فقهى آية الله العظمى بروجردى مى‏رفت و تا پايان سال 1340 ه.ش كه زمان رحلت آن فقيه فرزانه بود، درس ايشان را ادامه داد.
باهنر، ضمن تحصيلات نه ساله در حوزه علميه قم، از ادامه تحصيل در مدارس رسمى غافل نبود و كلاس دوازدهم را به طور متفرقه امتحان داده و ديپلم گرفت و پس از چندى در دانشكده الهيات به تحصيلات خود ادامه داد، اما چون محتواى دروس آن برايش تازگى نداشت و در قم به طور عميق با آنها آشنايى داشت، در هفته يكى دوبار در برخى درس‏ها كه لازم بود شركت مى‏نمود و سرانجام در سال 1337 ه.ش دوره ليسانس را به پايان رسانيد و دوره دكتراى الهيات را عمدتا پس از آمدن به تهران ادامه داد و يك دوره فوق ليسانس امورتربيتى را در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران طى دو سال گذرانيد.
باهنر، در قم ضمن تحصيلات به كمك تنى چند از دوستان دانشور، نشريه مكتب تشيع را پى‏ريخت. اين مجله نخست‏به صورت سالنامه و سپس به فصلنامه تبديل شد. ايشان در اداره مجله مكتب تشيع نقش اول را داشت و عمده مسؤوليت‏هاى فرهنگى و بررسى مقالات رسيده به دوش وى بود. مقالات اين نشريه به عنوان مسايل روز در جهت‏شناسانيدن ابعاد معارف اسلامى به سبك ژرف و بديع تدوين مى‏گرديد و شخصيت‏هايى كه براى تاليف آن‏ها انتخاب شده بودند از افراد باصلاحيت‏به شمار مى‏رفتند. گرچه فصلنامه به دليل مضايق اقتصادى و مخالفت رژيم تا يك سال بيش‏تر دوام نيافت، ولى سالنامه مكتب تشيع تا حدود هشت‏سال ادامه يافت. شهيد باهنر در اولين مصاحبه كه در مكتب تشيع درج گرديد به عنوان يك چهره فرهنگى مورد توجه محافل دينى و علمى قرار گرفت. (5)

در عرصه مبارزه

دكتر محمد جواد باهنر با سخنرانى‏هاى آموزنده و منبرهاى پربار خويش به افشاى چهره رژيم شاه پرداخت و موضع‏گيرى‏هاى او را سخت‏به باد انتقاد گرفت. در سال 1341ه.ش به تهران انتقال يافت و اين مهاجرت بدان سبب بود كه حوزه علميه قم تصميم گرفت نماينده‏اى براى تبليغات اسلامى به ژاپن اعزام نمايد. او در تهران يك دوره زبان انگليسى را كه زبان دوم مردم ژاپن بود فرا گرفت و چون رژيم براى اين مسافرت مشكلاتى پيش آورد، آن را به تاخير انداخت. از سوى ديگر، مبارزه مردم مسلمان به رهبرى امام خمينى در سال 1341ه.ش پيش آمد خداوند چنين خواسته بود كه دكتر باهنر در ايران بماند و در متن مبارزات قرار گيرد، سال بعد كه اوج مبارزات بود و حادثه پانزدهم خرداد هم در همان سال روى داد وى و گروهى از روحانيان به شهرهاى گوناگون اعزام شدند تا با سخنرانى‏هاى خود محرم آن سال را با حركت و قيام توام نمايند. در آن سال باهنر، به همدان رفت و در روز هفتم محرم، در اين شهر توسط عوامل رژيم دست‏گير شد، ولى با اجتماع مردم و فشار افكار عمومى آزاد گرديد و به سخنرانى‏هاى خود ادامه داد. در روز دوازدهم محرم كه استبداد در سراسر ايران دست‏به شدت عمل زد و مبلغان زيادى را دست‏گير نمود، باهنر با برنامه‏ريزى دوستانش مخفيانه عازم تهران شد. پايان اسفند سال 1342 شمسى با سالگرد حادثه خون‏بار مدرسه فيضيه قرين گرديد و بدين مناسبت در مسجد جامع واقع در بازار بين الحرمين تهران، سه شب متوالى توسط باهنر سخنرانى برگزار شد و اجتماع بسيار عظيمى براى استماع سخنان ايشان در اين مكان گرد آمدند، نيروهاى انتظامى وابسته به شاه به اتفاق سرهنگ طاهرى معدوم، به مسجد آمده و او را دست‏گير كردند و به زندان قزل‏قلعه انتقال دادند. اين نخستين زندان رسمى شهيد باهنر بود كه چهار ماه طول كشيد.
تا سال 1350 و قبل از آن كه فعاليت‏هاى تبليغاتى اين انديشمند ممنوع شود، اكثر سخنرانى‏هاى ايشان در انجمن اسلامى مهندسين و انجمن پزشكان آن روز بود و در مسجد هدايت، مسجد الجواد و حسينيه ارشاد مدت‏ها برنامه داشت. دومين دست‏گيرى باهنر پس از يورش به منزل وى و دست‏گيرى و شكنجه‏هاى متوالى خواهرش بود و پس از آن تحت مراقبت‏شديد قرار گرفت و مكرر به مركز ساواك احضار مى‏شد، در سال‏هاى 1356 و 1357 سه نوبت دستگير شد. در هنگام حكومت نظامى و ممنوع بودن سخنرانى، مشغول بحث در دانشگاه شيراز بود كه هنگام بازگشت، در هواپيما بازداشت گرديد و بعد از چند روز وى را به تهران انتقال دادند، دو نوبت ديگر هم در همان حوادث دست‏گير شد. (6)
وقتى باهنر در تهران اقامت داشت‏با هيئت مؤتلفه آشنا شد. اين گروه مبارزات شديدى عليه رژيم داشتند و چون پس از ترور حسنعلى منصور عده‏اى از ايشان دست‏گير شدند براى نجات آنان تلاش زيادى نمود، در مؤتلفه اول همكارى وى در حد سخنرانى، اعلاميه و كارهاى مخفى بود، اما در مؤتلفه دوم عده‏اى از نيروهاى كشف نشده آنان را جمع نمود و سازمان مزبور را تجديد بنا كرد كه گويا به دليل عامل نفوذى كه در بين آنان بود در هنگام انتشار اولين اعلاميه كشف و بازداشت‏شدند. (7)
پس از آن باهنر يك تشكيلات نيمه علنى و در پوشش اجتماعى و مؤسسه تعاونى رفاهى به راه انداخت كه در ظاهر هدف‏هايش تشكيل صندوق‏هاى قرض الحسنه و مدارس بود، اما در باطن عليه رژيم مبارزه مى‏نمودند و به افشاگرى مى‏پرداختند. شهيد دكتر بهشتى و شهيد محمد على رجايى با «مدرسه رفاه‏» همكارى داشتند، در تاسيس «كانون توحيد» نيز شهيد باهنر كوشيد، مؤسسه مزبور نيز فعاليت تبليغى داشت، در بنيان نهادن دفتر نشر فرهنگ اسلامى وى تاثير به سزايى داشت.
قبل از پيروزى انقلاب اسلامى براى كنترل اعتصاب‏هاى مردم و رفع خطرهايى كه نهضت را تهديد مى‏كند، جمعى از سوى حضرت امام تشكيلاتى را پديد آوردند كه بسيار به موقع و مناسب بود و سمت‏سرپرستى آنان را شهيد باهنر عهده‏دار گشت و اين برنامه بر شايستگى شهيد باهنر و ميزان اعتماد امام به ايشان صحه مى‏گذارد، در نخستين مرحله كه قرار شد شوراى انقلاب تشكيل شود، باهنر از سوى امام به عضويت آن منصوب گرديد. هم چنين وى نماينده اين شورا در وزارت آموزش و پرورش هم بود. (8) دكتر محمد جواد باهنر، پس از سقوط رژيم منحوس شاهنشاهى و استقرار نظام جمهورى اسلامى در مسؤوليت‏هاى حساس ذيل انجام وظيفه مى‏نمود: عضويت در شوراى تنظيم مدارس، مسؤوليت نهضت‏سوادآموزى، نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان، نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، وزارت آموزش و پرورش، نخست وزير جمهورى اسلامى ايران. (9) باهنر يكى از بنيان‏گذاران و مؤسسين حزب جمهورى اسلامى بود و در زمان شهادت سمت دبير كلى اين حزب را دارا بود. (10)

خلق و خوى

باهنر مصداق بارز كونوا دعاة الناس بغير السنتكم بود; يعنى مى‏كوشيد با رفتار و اعمالش بدون آن كه سخنى بر زبان آورد افراد را موعظه كند، مكتبش را در لحظات و ذره ذره زندگى‏اش مى‏شد مشاهده كرد، هيچ گاه چهره عصبانى وى را نمى‏شد، ترسيم كرد و در مقابل فشارها و ناملايمات متانت و گشاده‏رويى نشان مى‏داد. خستگى در زندگى وى مفهومى نداشت و در پايان روز، پس از كارهاى طاقت فرسايى كه انجام مى‏داد نشاط وى چون زمان آغاز فعاليت‏بود. البته شادمانى او در روح و روانش ريشه داشت ولى از نظر فيزيكى گاهى چشمانش از فرط خستگى و بى‏خوابى در التهاب لختى آسودگى، مى‏سوخت. اگر كارى به او محول مى‏گشت تا آن را به پايان نمى‏رساند قرار نمى‏گرفت. در مسايل گوناگونى كه به وى تفويض مى‏شد، در مواقعى خواب، خوراك و استراحت را در شبانه روز به طور كامل بر خود تحريم مى‏نمود تا از آن موضوع مورد نظر گره‏گشايى كند. عطوفت و مهربانى‏اش به گونه‏اى بود كه دوستان و همكارانش از محيطى كه با او مشغول تلاش بودند، لذت مى‏بردند. او كار را تنها براى خدا مى‏كرد و به همين دليل در ميان جامعه كم‏تر شناخته شد و مى‏كوشيد حضور تبليغاتى خود را كم رنگ نشان دهد. اميد، تلاش و توكل در روانش موج مى‏زد و هرگز در طول سال‏ها مجاهدت و مبارزه او را به كنجى خزيده و مايوس نمى‏شد ديد. مى‏دانست كه چه مى‏كند و چه مى‏گويد و با برخوردى متين مسايل را ارزيابى مى‏كرد و پس از شناسايى راه با پشت‏كارى شگرف آن را خاتمه مى‏داد. گستردگى معلومات هرگز موجب خويشتن بينى در او نبود و به دليل فروتنى همواره تا پايان عمر آماده آموختن از ديگران بود. خود محورى در وى ديده نمى‏شد و در مواردى كه ديگران او را مشاور خويش قرار مى‏دادند، دل‏سوزى زايدالوصفى از خود بروز مى‏داد. هرگز خستگى را ملاقات نمى‏كرد و با آن لبخند دائمى كه بر لبانش نقش بسته بود، نور اميد را در اطرافيان روشن نگاه مى‏داشت، در برخوردهاى خانوادگى با اقوام، دوستان و بستگان دور و نزديك اعم از كوچك بزرگ يكى يكى احوال‏پرسى مى‏كرد و از كار و فعاليتشان سؤال مى‏نمود گرچه باهنر فردى آرام و ساكت‏بود، ولى درست جايى كه لازم بود تا در مقابل حركتى منفى يا جريانى انحرافى يا سخنى خام مقاومت نشان دهد، مقابله مى‏كرد و در برابر آن‏ها ايستادگى مى‏نمود. (11)
مقام معظم رهبرى حضرت آية الله العظمى خامنه‏اى فرموده‏اند: در همه مجامعى كه از سوى جمع ما يك كار فكرى انجام مى‏گرفت، مرحوم شهيد باهنر به عنوان يك عنصر كار آمد و ارزشمند حضور داشت. در خصوص اخلاق وى، نظيرش را كم داريم و شهيد مطهرى و بيش از ايشان شهيد بهشتى بسيار شيفته ويژگى‏هاى رفتارى دكتر باهنر بود، مهم‏ترين خصوصيت ايشان آن بود كه كار زياد و مفيد و جمع و جور را بدون هيجان ظاهرى انجام مى‏داد، مردى عميق، صبور، بردبار، جدى، صميمى، صديق و باصفا بود، در نگارش خوش ذوق، اديب و داراى نوشته‏اى آهنگين و زيبا بود. (12)
از دوران جوانى حالات تعبد در ايشان آشكار بود و نمازش را اول وقت و حتى الامكان به جماعت اقامه مى‏نمود و در صحن فيضيه در نماز جماعتى كه به امامت آية الله العظمى اراكى اقامه مى‏گشت، حاضر مى‏شد. اعتقاد وافرى به نماز شب، زيارت جامعه كبيره و ساير ادعيه داشت كه در مواقع تنهايى به آن‏ها مشغول بود. نماز و دعا را وسيله صفاى قلب و تزكيه درون مى‏دانست، طبق قواعدى كه در آداب مسجد جمكران آمده بيش‏تر اوقات با پاى پياده به اين مكان مى‏آمد و به آداب اين مسجد عمل مى‏نمود، از قيودات دست و پاگير نفرت داشت و مى‏گفت‏برخى تكلف‏ها سد راه رشد انسان است، در يكى از سال‏ها كه به آبادى «وشنوه‏» از توابع قم رفت و اتاق خرابه‏اى كه مربوط به امام‏زاده بود در اختيارش قرار گرفت‏به اتفاق همراهان آن را تعمير نمود و بخشى از قرآن را طى دو ماه تابستانى كه در اين آبادى به سر برد، حفظ نمود. (13)
دكتر باهنر بر اين باور بود كه در سطح جامعه بايد اصول اخلاقى، گريز از تهمت و اهانت اجرا بشود با حفظ اين اصل كه سازش كارى و گذشت‏بى‏جا و سكوت در برابر خيانت و تجاوز جرم است، در عين حال افترا و هتك حيثيت و اظهار نظرهاى مبتنى بر حدس، شايعه و منافع شخصى كه اكثر ريشه در خودمحورى‏ها و دسته‏بندى‏هاى كاذب دارد، درست نمى‏باشد. (14)
آن متفكر والامقام به اصل استوار ولايت فقيه اعتقاد و التزام عملى داشت و پايان نامه تحصيلى خود را در مقطع دكترا اين موضوع قرار داد و در زمان تحصيل در دانشكده معقول و منقول (الهيات كنونى) براى استاد خود شهيد مطهرى نوشت:
چون اين‏جانب محمد جواد باهنر دانشجوى دانشكده علوم معقول و منقول (رشته معقول) موضوع پايان نامه تحصيلى خود را «ولايت‏فقيه‏» در نظر گرفته‏ام، متمنى است در صورت صلاح‏ديد موافقت فرماييد - 9/11/1338 –
موافقت مى‏شود، مرتضى مطهرى‏10/11/1338
و اين مساله نشان مى‏دهد كه اصل اعتقادى ولايت فقيه براى آن شهيد بزرگوار از زمان‏هاى دور به عنوان يك موضوع مهم دينى مطرح بوده است. (15)
دكتر باهنر در فاصله زمانى حساس هفتم تير 1360 تا هشتم شهريور همان سال كه پس از شهادت دكتر بهشتى به دبيركلى حزب جمهورى اسلامى برگزيده شد به بحث ولايت و رهبرى پرداخت و در زمانى كه نظام نوپاى اسلامى تازه شكل گرفته و ابهام‏ها و سؤال‏هاى فراوانى در اذهان وجود داشت‏به بيان ابعاد گوناگون اين مساله پرداخت، او تاكيد نمود: به دليل آن كه تعاليم اسلام تعطيل بردار نمى‏باشد، آن نظام و ولايتى كه بتواند اين مسائل را هم‏چون اقامه عدل، امر به معروف و نهى از منكر، اجراى حدود و احكام الهى و جهاد را تحقق ببخشد در زمان غيبت ولى عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم بايد وجود داشته باشد و اگر ولايت فقيه نباشد بيش از هفتاد درصد از اسلام را بايستى تعطيل كرد. (16)

پی نوشت ها :

1) يادنامه رجايى و باهنر، روزنامه جمهورى اسلامى، ويژه نامه دوشنبه 7 شهريور 1362، ص‏3.
2) شهيد دكتر باهنر الگوى مقاومت، دفتر اول، واحد فرهنگى بنياد شهيد، ص‏5و نيز مجله صف، ش‏69، ص‏42.
3) كارنامه معلم شهيد رجايى و دانشمند شهيد باهنر، نشريه شماره 42 حزب جمهورى اسلامى ص‏52 و 53.
4) مصاحبه دكتر باهنر با حامد الگار مندرج در كتاب شهيد باهنر الگوى مقاومت، ص‏352 - 353.
5) كارنامه معلم شهيد رجايى و دانشمند شهيد باهنر، نشريه شماره 42 حزب جمهورى اسلامى ص‏54 و 55.
6) ويژه‏نامه روزنامه جمهورى اسلامى به مناسبت‏سومين سالگرد شهادت رجايى و باهنر، ص‏3.
7) شهيد باهنر الگوى مقاومت، ص‏12 - 13; انديشه‏هاى شهيد باهنر، ص‏8 - 9.
8) رجايى و باهنر دو بازوى پرتوان انقلاب، روزنامه جمهورى اسلامى، ويژه نامه سومين سالگرد شهادت رجايى و باهنر، ص‏4.
9) پرتوى از انديشه‏هاى شهيد باهنر، ص‏9 - 10.
10) زندگى نامه شهيد باهنر، روزنامه جمهورى اسلامى، پنج‏شنبه 8 شهريور 1363، ويژه‏نامه، ص‏15.
11) روزنامه جمهورى اسلامى، ويژه‏نامه.
12) آن دو شهيد، ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى، ص‏4.
13) در حجره سالكان طريقت، همان ماخذ، ص‏21.
14) شهيد دكتر باهنر الگوى مقاومت، دفتر اول، ص‏53.
15) روزنامه جمهورى اسلامى، دوشنبه 7 شهريور 1362، ص‏5.
16) مواضع ما در ولايت و رهبرى، شهيد محمد جواد باهنر، ص‏79 - 80.

برگرفته از : ماهنامه پاسدار اسلام - شماره 201
منبع : http://www.hawzah.net