زندکی‌نامه فردید
 
چکیده:
حرکت سنگلجی تأثیر خاص خود را در محافل روشنفکری و مذهبی ایران داشته است. به خصوص از پرسشها و دغدغه اصلی آنها، یعنی چگونه آشتی دادن دین و تفسیر معنوی جهان با جهان بینی و ارزشهای عصر مدرن، به کلی بی تأثیر بماند.

تعداد کلمات:  2040 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
 
نویسنده: پیژن عبد الکریمی

شریعت سنگلجی، به گمان خود خواهان آن بود که با حفظ تشیع خرافات موجود را از دین و مذهب بزداید؛ زیرا به زعم خود باور داشت که این امور به هیچ وجه در تشیع متصورش ریشه ندارد. رساله کوچک دیگر وی با عنوان محو الموهوم و صحو المعلوم'، که در سال ۱۳۲۳ ه ش، پس از مرگش، در تهران به چاپ رسید، از همین منظر باید مورد تحلیل قرار گیرد.
 
احسان طبری درباره تلاش اصلاحگرانه دینی شریعت سنگلجی معتقد است که وی در کتاب، کلید فهم قرآن همان اندیشه‌هایی را تعقیب می کند که زمانی لوتر، توماس مونتسر و کالون در عالم مسیحیت دنبال می کردند. وی می افزاید شریعت سنگلجی، در ایام حکومت رضاشاه که از آزادی وجدان و عقیده خبری نبود، آزادانه بر بالای منبر عقاید خود را نشر میداد. «آیین پاکدینی» کسروی (۱۲۶۹- ۱۳۲۴) در اواخر حکومت رضاشاه را که در کتابهایی نظیر صوفی گری و شیعه گری و سایر نوشته‌های کسروی خود را آشکار می ساخت، باید به موازات و تحت تأثیر تعالیم شریعت سنگلجی تلقی گردد. دعوت چهره هایی چون آیت الله طالقانی (۱۲۸۹- ۱۳۵۸) به بازگشت به قرآن و تحریر تفسیری چون پرتوی از قرآن به قلم وی در دهه پنجاه را باید حاصل تأثیرپذیری از مکتب و آموزه های شریعت سنگلجی دانست.

  بیشتر بخوانید :   هایدگر، انسان، هستی

شریعت سنگلجی، برخلاف چهره هایی چون کسروی، تلاش کرد تا بدون نسخ اسلام، و تنها با نقد پاره ای از اخبار و احادیث، این دین را به صورت یک نهضت ترقی خواه اجتماعی درآورد و آن را جهان بینی مقبول نسل جدید قرار دهد. شریعت سنگلجی و کسروی هر دو خواهان آن بودند که موانع توسعه و پیشرفت ایرانیان را، که، به اعتقاد هر دو، طی قرنها انباشت جهل، خرافه و باورهای نادرست شکل گرفته بود، از بین ببرند، با این تفاوت که شریعت سنگلجی در قیاس با کسروی در انتقاداتش از باورهای رایج شیعی ملاحظه کارتر و محافظه کارتر بود و کسروی در این باب تندتر و پرخاش جویانه تر قلم میزد. اصلاحات پیشنهادی شریعت سنگلجی، بیشتر متوجه روحانیت و تفکر دینی بود، در حالی که کسروی بخش وسیعی از انتقاداتش را متوجه عرصه زبان، ادبیات و سیاست نیز گردانید.
 
از دیگر آثار شریعت سنگلجی می توان به اسلام و رجعت که در آن اعتقاد به «رجعت» را از عقاید غلات شیعه میدانست، متعابسات (در مسائل فلسفی)، البدع و الخرافات به زبان عربی، براهین القرآن (ضمیمه کتاب کلید فهم قرآن)، رسالة اسلام و موسیقی و رساله در حرمت ربا اشاره کرد.
شریعت سنگلجی، برخلاف چهره هایی چون کسروی، تلاش کرد تا بدون نسخ اسلام، و تنها با نقد پاره ای از اخبار و احادیث، این دین را به صورت یک نهضت ترقی خواه اجتماعی درآورد و آن را جهان بینی مقبول نسل جدید قرار دهد. شریعت سنگلجی و کسروی هر دو خواهان آن بودند که موانع توسعه و پیشرفت ایرانیان را، که، به اعتقاد هر دو، طی قرنها انباشت جهل، خرافه و باورهای نادرست شکل گرفته بود، از بین ببرند، با این تفاوت که شریعت سنگلجی در قیاس با کسروی در انتقاداتش از باورهای رایج شیعی ملاحظه کارتر و محافظه کارتر بود و کسروی در این باب تندتر و پرخاش جویانه تر قلم میزد.
بدون تردید، حرکت سنگلجی تأثیر خاص خود را در محافل روشنفکری و مذهبی ایران داشته است. فردید نیز در چنین فضای فکری و اجتماعی ای بار آمده، بود و به عنوان تحصیل کردهای جدید نمی توانست از این جریانات، به خصوص از پرسشها و دغدغه اصلی آنها، یعنی چگونه آشتی دادن دین و تفسیر معنوی جهان با جهان بینی و ارزشهای عصر مدرن، به کلی بی تأثیر بماند. اما مسیری که فردید برای برون شد از تعارضات عقلانیت جدید با آگاهیهای سنتی و ماقبل مدرن طی کرد بسیار متفاوت بود و به نحوی بسیار بنیادین با راه و رسم های متداول جامعة او در آن روزگار فرق داشت. همین تفاوت بنیادین مسیر تفکر فردید با دیگر روحانیون و روشنفکران روزگار خودش، از یک سو، پرسش برانگیز و از سوی دیگر نشان دهنده ارزشهای اوست. در صفحات آتی، به پرسش از دلایل تفاوت بنیادین مسیر تفکر فردید و نیز ارزشهای مستتر در آن باز خواهیم گشت.
 
گفته شد فردید هیچ گاه به نام اساتید خود اشاره ای نکرد. این امر یا نشان از این واقعیت دارد که وی در چرخشهای بعدی مسیر تفکرش از نحوه تفکر اساتید خود آن چنان فاصله گرفته است که هیچ گاه مایل نبوده است از آنان به منزله اساتید خود یاد کند، یا آن که وی هیچگاه میلی باطنی به ذکر منابع فکری خویش نداشته است. با این وصف، فردید در یکی از مصاحبه هایش به تأثیرپذیری اش از یکی از جریانات تصوف، یعنی جریان اویسی، اشاره می کند:
از میان جریان های حکمت، ذوق اویسی را می پسندم؛ نمی گویم اویسی هستم، مگر اویسی شدن کار آسانی است، انسان باید کسب فیض کند از انفاس بزرگان. ولی حالا مراد من کی بوده، مرشد من کی بوده، هر کی بوده، کار ندارم، استادت کی بوده، پیش کی درس خواندی، پیش کی درس نخواندی. من مخالف نیستم با دیگری؛ کاری ندارم به حرفهای دیگران راه و رسم من طور دیگری است ... اویسی، مقصود، عبارت از این است که یک عده ای هستند که نمی آیند انگشت بگذارند روی مراد و مرید؛ مثل حافظ. در مقابل، کسی هست که اصرار زیادی برای مرادش دارد. اندکی آشنایی با جریان طریقت اویسی می تواند زمینه هایی را برای آشنایی بیشتر با روحیات و اندیشه های فردید فراهم آورد. همان گونه که از نام این طریقت پیداست، وجه تسمیه طریقت اویسی، که گاه شاه مقصودی نیز خوانده می شود، انتساب این نحله به اویس قرنی، صحابی بزرگ پیامبر است. از نظر اویسیها، روش معرفت باطنی اویس قرنی مورد تأیید پیامبر اسلام واقع گردیده است. مطابق با آموزه های این نحله، علم الهی، یعنی معرفت قلبی و باطنی، از زمان اویس قرنی تاکنون، از طریق سلسله بلاانقطلاع اعاظم طریقت اویسی سینه به سینه منتقل گردیده است. این نگاه به معرفت قلبی و اهمیت دادن به انتقال سینه به سینه، به منظور نزدیک شدن به فهم و تلقی فردید از حکمت و معرفت حقیقی، که از نظر وی نیز چیزی جز معرفت قلبی و باطنی نیست، از اهمیت بسزایی برخوردار است، و شاید همین تلقی از معرفت، که در معرفت شناسی جدید به کلی غایب است، یکی از مهمترین دلایلی باشد که بی توجهی فردید به نوشتار و امر تألیف را قابل فهم می سازد. بر این اساس، این که فردید بعدها فیلسوف شفاهی» نامیده شد بیشتر به دلایل تأثیرپذیری او از حکمت ذوقی و تأکید وی بر معرفت حضوری و شهودی در سنت شرقی و عرفانی بوده است، یعنی تأکید بر آن سنخ از معرفت که کاملا در تغایر با معرفت مفهومی در سنت متافیزیکی است. استادان طریقت اویسی همواره شاگردان خود را تعلیم داده اند که مقلدانه از دیگران دنباله روی نکنند، بلکه اهل تحقیق باشند، و مراد از اهل تحقیق بودن نیز این است که فرد با به کارگیری قابلیت های مکنون در خود، به شناخت هستی و جهان نایل آید و خود، عنان زندگی و هستی خویش را در دست گیرد. آدمی تنها از طریق شناخت خویشتن است که به کشف حقیقت نایل شده، اهل معنا و سر محسوب خواهد گشت. نکته قابل توجه در این طریقت آن است که به نزد کسانی که صرفا واقعیت تجربی خود را تجربه کرده اند، حقیقت هستی، نوعی سر و امری ناشناخته خواهد ماند اما به نزد آنان که واقعیت وجودی خود را کشف و تجربه نموده اند، حقیقت هستی خود را آشکار و روشن خواهد ساخت. از نظر طریقت اویسی، شناخت خویشتن و تجربه حقیقت هستی مقارن با نوعی احساس رهایی، آزادی، وجد، رضایت خاطر، علم، لذت، یگانگی، محبت و عشق خواهد بود. آشنایان با تاریخ تصوف و حکمت ذوقی به خوبی میدانند که ارتباط مستقیم با خداوند و بیزاری از هرگونه شرک، بت پرستی و صورت پرستی از تعالیم اساسی همه جریانات عرفان و تصوف است. در این جریانات، کشف واقعیت دین، نه از طریق مناسک و آداب و رسوم مذهبی که طی قرون اجرا و به عاداتی بی روح تبدیل شده اند، بلکه به واسطه کشف بعد درونی و ملکوتی ماست که مأوای تجلیات و ظهورات الهی قرار می گیرد. بر اساس همین مبانی است که می توان به پاره ای از گزارشهای ضد و نقیضی که درباره شخصیت فردید و بی قیدی وی نسبت به پاره ای از ظواهر و شرایع دینی از یک سو، و تأکید بر تفکر دینی از سوی دیگر اظهار شده است نظر کرد .

اما فردید در کنار آشنایی با معارف و حکمت سنتی، در ایام تحصیلات دانشگاهی‌اش با علوم، معارف و فلسفه جدید نیز آشنا گردید. وی پس از دبیرستان، به دارالمعلمین عالی (که در سال ۱۳۱۲ ه ش به دانشسرای عالی تغییر نام یافت) وارد شد و در رشته فلسفه و علوم تربیتی از آن جا فارغ التحصیل گردید. قابل ذکر است که از بدو تأسیس دارالمعلمین عالی، چند استاد فرانسوی در آنجا حضور داشتند که به تدریس زبان فرانسوی نیز می پرداختند، و ظاهرأ فردید در همین جا بود که با این زبان آشنا و مأنوس شد. وی سنواتی را به تدریس در دبیرستانهای تهران پرداخت در حالی که دلمشغولی اصلی اش مطالعه فلسفه و حکمت جدید و قدیم بود.

گفته می شود که فردید از سال ۱۳۱۴ شروع به ترجمه و تألیف و انتشار مقالاتی در زمینه تعلیم و تربیت و فلسفه کرده است، اما، لااقل تا جایی که جست وجوی نگارنده نشان میدهد، نخستین متن منتشرشده فردید با عنوان «هانری برگسن و فلسفه برگسنی» به سال ۱۳۱۶ بازمی گردد و اینجانب تاکنون به مقالات پیش از آن، مشروط به این که اساسا چنین مقالاتی موجود باشند، دسترسی نیافته ام. این احتمال نیز وجود دارد که میان زمان نگارش نخستین مقاله وی و تاریخ انتشار آن حدود یک سال و اندی فاصله افتاده باشد، که در این صورت، زمان نگارش نخستین مقاله فردید، یعنی «هانری برگسن و فلسفه برگسنی»، را می توان سال ۱۳۱۴ و تاریخ انتشار آن را سال ۱۳۱۶ دانست.
 
احمد مهینی یزدی، در سال ۱۳۱۸ نام خود را به احمد فردید تغییر داد. همچنین، در این ایام به شدت مشغول آموختن زبانهای پهلوی و آلمانی شد. ظاهرة در حول و حوش سال ۱۳۲۰ فردید تا بدان حد به زبان پهلوی آشنا بوده که صادق هدایت ترجمه های خود از متون پهلوی (گزارش گمان شکن و زند و هومن یسن) را برای اظهارنظر به وی میداد.
 
فردید جوان مطالعه متون فلسفی و یادداشت برداری از آنها را از همین سالها آغاز کرد. توجه به اتیمولوژی یا اشتقاق کلمات نیز از همین سال ها می باید در وی نضج گرفته باشد، توجهی که در مقالات و ترجمه های اولیه وی به طور جسته و گریخته مشهود است، لیکن در سالهای بعد به بخشی از علائق اصلی اش تبدیل شد. فردید در فاصله سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ با انتشار مقالاتی به همکاری با مجلات مهر و آموزش و پرورش پرداخت. در سال ۱۳۱۶ با نگارش مقاله «هانری برگسن و فلسفه برگسنی» در مجله مهر، کوشید تا این فیلسوف را به ایرانیان معرفی کند. در سال ۱۳۲۲، با آغاز به کار مجله نامه جامعة لیسانسیه های دانشسرای عالی، به عنوان یکی از اعضای هیئت تحریریه همکاری با این مجله را آغاز کرد. اولین شماره نامه ، در خرداد ۱۳۲۲ با صاحب امتیازی ذبیح الله صفا و سردبیری پرویز ناتل خانلری منتشر شد. از شماره دوم سال دوم، این عنوان از مجله برداشته شد و نام سخن به جای آن نشست و نام خانلری نیز به عنوان صاحب امتیاز مجله درج شد، و تا شماره آخر آن در اسفند ۱۳۵۷ به همین صورت باقی ماند. سخن را می توان معتبرترین مجله ادبی فلسفی روزگار خود دانست که اکثر روشنفکران و اهل قلم ایرانی آن روزگار با آن همکاری داشتند. حاصل همکاری فردید با سخن انتشار دو مقاله نیمه تمام از کانت تا هیدگر» و «نگاهی به نمودشناسی معاصر» بود که سرآغاز آشنایی ایرانیان با هایدگر و هوسرل محسوب میشود. تعبیر «نمودشناسی» معادلی برای «فنومنولوژی» است که در سالهای بعد فردید تعبیر «پدیدارشناسی» را جایگزین آن کرد.
 
در همین سال ها، وی که حالا مترجم و مؤلفی روشنفکر محسوب میشد، در محافل روشنفکری که در کافه های تهران تشکیل می شد و صادق هدایت مرکز ثقل آنها بود، شرکت می کرد و به تبادل فکری با هدایت می پرداخت. فردید با دیگر محافل فکری آن روزگار نیز بی ارتباط نبود، از جمله با انجمن ایران شناسی که وی مقاله «روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان» اثر هانری کربن را برای این انجمن ترجمه کرد. هانری کربن، که اولین مترجم آثار هایدگر به زبان فرانسوی نیز هست، در سال ۱۳۲۴ سخنرانی ای با موضوع «محرکهای زردشتی در حکمت اشراق سهروردی» در انجمن ایران شناسی ایراد کرد که متعاقبأ مقرر شد به صورت رسالهای همراه با ترجمه فارسی به چاپ رسد. ترجمه این رساله به احمد فردید واگذار شد.
 
منبع:
هایدرگر در ایران، سید احمد فرید، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه، تهران1394

  بیشتر بخوانید :
   هایدگر، انسان‌گرایی و تخریبِ تاریخ(قسمت اول) - راسخون
   هرمنویتیک وجودی و هستی شناختی هایدگر - راسخون
   اومانیسم سارتر در نگاه هایدگر - راسخون