نگاهی به زندگی علمی و فکری کربن
 
چکیده:
شاید گفته شود که در سنت تفکر اسلامی گرایش های دیگری نیز وجود دارد که در قیاس با فلسفه اشراق و فلسفه صدرایی، معرفت حضوری و گرایش های عرفانی و باطنی به نحو ریشهای تری وجود دارد، آن چنان که فردید اعتقاد داشت.
 
تعداد کلمات: 943 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: پیژن عبد الکریمی

نظریه شناخت شهودی در فلسفه اشراق سهروردی، رسالت پیامبر و رسالت فیلسوف را لازم و ملزوم یکدیگر می سازد مطابق تفسیر کربن، از نظر سهروردی، فلسفه ای که با سیر روحانی و ماورای طبیعت توأم نباشد و با خلسه و جذبه نپیوندد، عملی لغو و کرداری عبث است؛ سیر و سلوک عرفانی نیز اگر متکی و مبتنی بر مکتسبات فلسفی نباشد، بی اساس و بی بنیاد است. همچنین، به اعتقاد کربن، همواره باید به معنای اصلی اشراق توجه کرد، یعنی همان طلوع در جهت شرق سیاره، اما این «شرق» را نمی توان در نقشه جغرافیایی یافت زیرا «نوری» است که برمی خیزد؛ نوری که پیش از هر چیزی آشکار می شود، پیش از هر حضوری اوست که همه چیز را ظاهر می کند، اوست که «حضور را می سازد». البته توجه به گرایش های باطنی و عرفانی و معرفت حضوری در بسیاری از سنت های نظری، از جمله سنتهای مسیحی و هندی نیز دیده می شود، اما از نظر کربن آنچه سنت تفکر اسلام ایرانی، به ویژه تفکر اشراقی و نیز صدرایی را ممتاز می سازد این است که «متافیزیک اشراقیون و به ویژه متافیزیک ملاصدرا به اوج متافیزیک حضور منتهی می شود». شاید گفته شود که در سنت تفکر اسلامی گرایش های دیگری نیز وجود دارد که در قیاس با فلسفه اشراق و فلسفه صدرایی، معرفت حضوری و گرایش های عرفانی و باطنی به نحو ریشهای تری وجود دارد، آن چنان که فردید اعتقاد داشت. اما یک چیز را نباید فراموش کرد و آن این که کربن، به عنوان انسانی غربی، به هیچ وجه نمی توانست تفکر نظری و سنت عظیم تفکر متافیزیکی را به کلی نادیده انگارد. یکی از دلایل اساسی توجه و تأکید کربن بر فلسفه اشراق و فلسفه ملاصدرا، به جای عطف توجه به گرایش های عرفانی محض، همین تلاش آن دو نظام فکری در عالم اسلام به منظور جمع میان حضور و حصول، یا عرفان و فلسفه است. به هر تقدیر، کربن را باید نخستین کسی دانست که کوشید فلسفه ایرانی اسلامی را، آن هم بر اساس رهیافت و خصوصیتی که بدان اشاره شد، به غربیها معرفی کند.

  بیشتر بخوانید :  چه هستیِ متافیزیک در اندیشه‌ی هایدگر

و اهمیت ایران زمین و سنت زرتشتی نزد کربن حال می توان دریافت که چرا عالم ایران باستان برای کربن این همه اهمیت یافته است. توجه به ایران زمین در کربن صرفا حاصل انگیزه های مطالعات شرق شناسانه وی نبود، بلکه وی در مقام فیلسوف و متفکر خواهان دست یابی به عالمی بود که در آن تفکر معنوی در کنار تفکر عقلی و نظری به نحو توأمان دیده میشود. در نظر کربن، فرهنگ مزدایی زرتشتی چنین خصوصیت بارزی داشته است و همین امر بود که ایران باستان را مرکز تفکر و معنویت جهان قرار داده بود. اهمیت سهروردی برای کربن را در همین راستا، یعنی تلاش برای احیای سنت تفکر ایرانی و نیل به عالم ایران باستان به منظور جمع میان حضور و حصول یا عرفان و فلسفه در یک نظام فکری واحد باید جستجو کرد. از نظر کربن، سهروردی احیای پیشینۀ زرتشتی ایران زمین را با قاطعیت تمام بر عهده گرفت. او تنها از تداوم بخشیدن به بقایای دوران باستان سخن نگفت، بلکه راه آینده را برای گذشته باز نمود. این احیاخواهی و تجدید حیات طلبی کاملا با نگرش سهروردی و پیروانش مطابق است؛ به این معنی که از طرفی، پژوهش فلسفی باید همراه با تحقق معنوی شخص پژوهشگر باشد وگرنه کاری بی حاصل و اتلاف وقت خواهد بود، و از طرف دیگر، لازمه تجربه عرفانی داشتن پیش زمینه و اندوخته جدی فلسفی است، زیرا نداشتن زیربنای فلسفی به احتمال زیاد گمراهی خیال بافی و خطا را در پی خواهد داشت. کربن خود در باره نقش سهروردی در حیات فکری و معنوی اش اظهار می دارد:
نظریه شناخت شهودی در فلسفه اشراق سهروردی، رسالت پیامبر و رسالت فیلسوف را لازم و ملزوم یکدیگر می سازد مطابق تفسیر کربن، از نظر سهروردی، فلسفه ای که با سیر روحانی و ماورای طبیعت توأم نباشد و با خلسه و جذبه نپیوندد، عملی لغو و کرداری عبث است؛ سیر و سلوک عرفانی نیز اگر متکی و مبتنی بر مکتسبات فلسفی نباشد، بی اساس و بی بنیاد است. همچنین، به اعتقاد کربن، همواره باید به معنای اصلی اشراق توجه کرد، یعنی همان طلوع در جهت شرق سیاره، اما این «شرق» را نمی توان در نقشه جغرافیایی یافت زیرا «نوری» است که برمی خیزد؛ نوری که پیش از هر چیزی آشکار می شود، پیش از هر حضوری اوست که همه چیز را ظاهر می کند، اوست که «حضور را می سازد».
آشنایی من با سهروردی سرنوشت معنوی مرا برای گذار از این دنیا تعیین کرد. افلاطون باوری من با واژگان فرشته شناسی زرتشتی ایران باستان بیان میشد و راهی را که می جستم روشن می کرد. ایران قدیم ایران باستان) به مثابه دنیایی میانه و واسطه در مرکز ثقل این روند قرار داشت. ایران زمین فقط یک ملت و امپراتوری نبود، بلکه کانون معنویت و تاریخ ادیان بود.؟ برای کربن اهمیت معنوی حکمت ایران باستان، که در تفکر اشراقی متفکرانی چون شیخ اشراق و ملاصدرا استمرار یافت، در این بود که گذشتن از تفکر نظری فلسفی و رسیدن به یقین تجربی و چشیدن تجربه های عمیق عرفانی را میسر می ساخت. این حکمت به ما می آموزد که بدون اتحاد تفکر نظری فلسفی و تجربه های عمیق معنوی، حکمت و فلسفه به معنای حقیقی و واقعی امکان پذیر نیست. مطابق با تفسیر کربن، حکمت ایرانی، از دیرباز، از تألیف دانش فلسفی و تجربه روحانی «حکمت الهی» زاده می گردد و با توسل به آن بوده که سهروردی خواسته است معنویت ایران را تجدید کند؛ حکمتی که از مشرق روح سرچشمه گرفته و مطابق با این «جغرافیایی عرفانی» آن را شرقی نامیده اند، نه یک فلسفه است و نه یک الهیات (تئولوژی) .... این حکمت مشرقی یا اشراقی، یک حکمت الهی است که دقیقا مرادف کلمة یونانی تئوسوفیا می باشد .... این علم دیگر صوری نیست، بلکه حضوری است، یک علم شرقی است .... همین حکمت است که، بنا به قول سهروردی، زرتشت و حکمای ایران به تعلیم آن اشتغال داشتند. به تعبیر دیگر، «ایران سرزمینی است که زمین و آسمان در آنجا به هم می رسند».
 
ادامه دارد..
 
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394

  بیشتر بخوانید :
  هرمنویتیک و هستی و زمان هایدگر
   سکوت هایدگر
  هایدگر، انسان، هستی