تفکر عرفانی یا حکمت انسی
 
چکیده:
حکمت انسی و تأثیرپذیری از سنت عرفانی، مهم ترین عنصر قوام بخش تفکر فردید در مرحله دوم و اصلی حیات فکری اوست. بدون توجه به این عنصر، فهم فردید و هیچ یک از مناقشات نظری او امکان پذیر نیست.

تعداد کلمات: 1028 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: پیژن عبد الکریمی
 
حکمت انسی و تأثیرپذیری از سنت عرفانی، مهم ترین عنصر قوام بخش تفکر فردید در مرحله دوم و اصلی حیات فکری اوست. بدون توجه به این عنصر، فهم فردید و هیچ یک از مناقشات نظری او امکان پذیر نیست. در آثار به جای مانده از فردید، به خوبی آشکار است که وی صراحتا از عرفان و تفکر معنوی دفاع می کند: «در تفکر گذشته، اگر معنویتی باشد، در تصوف است.» «به نظر حکمای انسی، علم به حقیقت وجود، تنها از طریق حضور ممکن است.» در واقع، فردید با اتکا به سنت تفکر معنوی و انسی است که به مناقشه با غرب و همه سنت متافیزیک، که چیزی جز تفکر مفهومی و حصولی و انکار هر گونه تفکر شهودی، قلبی و حضوری نیست، می پردازد: «وقتی می گویم فلان کس فاقد فکر و ذکر است، یعنی تفکرش حصولی است». آنچه فردید در آثار به جای مانده اش از آن با تعابیر گوناگون «دل آگاهی» و «زندآگاهی» یاد می کند چیزی جز همان معرفت حضوری و باطنی و هرمنوتیک حضور نیست، یعنی دقیقا همان چیزی که هم هایدگر و هم کربن در جستجویش بودند. تعابیر «دل آگاهی»، «زندآگاهی» یا «تفکر حضوری» در اندیشه فردید، در واقع همان هرمنوتیک حضوری است که در آن عمل تفسیر صرفا به کشف و یافتن معنای گزارهها محدود نمی شود، بلکه با پدیدارشناسی پیوند خورده، می کوشد امری مستور را از پس گزارهها پدیدار و آشکار سازد. تعابیر «دل آگاهی»، «زندآگاهی» یا «تفکر حضوری» در فردید دقیقا به همان شیوه های تأویل باطنی در سنتهای شرقی به طور عام و در سنت حکمی و عرفانی خودمان به طور خاص اشاره دارند که خواهان انکشاف باطن یا پرده برداری از حقیقت پنهانند. به تعبیر دیگر، به اعتقاد فردید نیز، به تبعیت از سنت حکمی و عرفانی خودمان و همچون هایدگر و کربن، تفکر در سطح تفکر مفهومی و تحلیلی منحصر نمی شود و نحوه دیگری از تفکر وجود دارد که با ساحات و مراتب وجودی بنیادی تری از آدمی سروکار دارد، نحوه تفکری که صرفا به کنار هم قرار دادن مفاهیم و گزاره ها و بررسی نسبت میان آنها محدود نمی شود، بلکه با نحوه بودن و شیوه زیستن فرد همبستگی تام و تمام دارد. در این نحوه تفکر حضوری، زندآگاهی یا دل آگاهی، نحوه بودن و زیستن فرد، خود شیوهای تفسیر از وجود و حاصل این نحوه تفسیر است. این همان چیزی است که در همه سنتهای شرقی، علی الخصوص در تفسیرهای باطنی از کتب مقدس دیده میشود که بر اساس آن، حقیقت معانی متون مقدس با حقیقت حیات و نحوه زیست مؤمن همبستگی پیدا می کند و عمل تفسیر صرفا نه از مفاهیم، آموخته ها و تحلیل ها، بلکه از خود شیوه زیست، تجربه های وجودی و نحوه زندگی فرد نشئت می گیرد.(1)

  بیشتر بخوانید :    سکوت هایدگر

تأمل در این «فلسفه تاریخ» گونه ما را با ابعاد و اوصاف گوناگون تفکر فردید آشنا می سازد. در اینجا چند نکته بسیار اساسی قابل تأمل است:
1. در این «فلسفه تاریخ» گونه، منابع تفکر هندی و باور آنها به وجود چهار دوره تاریخی، با اسلام و قرآن (اعتقاد به وجود امت واحده اولیه به منزله آغاز تاریخ) و نیز با تشیع و اعتقاد به مهدویت (تلقی دوران ظهور موعود به منزله پایان تاریخ) ترکیب شده است.
حکمت انسی و تأثیرپذیری از سنت عرفانی، مهم ترین عنصر قوام بخش تفکر فردید در مرحله دوم و اصلی حیات فکری اوست. بدون توجه به این عنصر، فهم فردید و هیچ یک از مناقشات نظری او امکان پذیر نیست. در آثار به جای مانده از فردید، به خوبی آشکار است که وی صراحتا از عرفان و تفکر معنوی دفاع می کند: «در تفکر گذشته، اگر معنویتی باشد، در تصوف است.» «به نظر حکمای انسی، علم به حقیقت وجود، تنها از طریق حضور ممکن است.» در واقع، فردید با اتکا به سنت تفکر معنوی و انسی است که به مناقشه با غرب و همه سنت متافیزیک، که چیزی جز تفکر مفهومی و حصولی و انکار هر گونه تفکر شهودی، قلبی و حضوری نیست، می پردازد: «وقتی می گویم فلان کس فاقد فکر و ذکر است، یعنی تفکرش حصولی است».
٢. من در اینجا از تعبیر «فلسفه تاریخ» گونه بهره جستم تا به ابهام یا خلط بزرگی که در فلسفه تاریخ فردید وجود دارد اشاره کنم. این ابهام یا خلط بزرگ عبارت است از این که به درستی روشن نیست که آیا فلسفه تاریخ فردید را باید فلسفه تاریخ به همان معنایی که در تفکر مدرن، فرضا در اندیشه های متفکرانی چون ویکو، هگل، مارکس یا نیچه، فهم می شود، تلقی کرد یا آن که این فلسفه تاریخ به تاریخ اگزیستانسیال، یعنی به تاریخ احوال وجودی بشر و امکاناتی که فراروی اگزیستانس آدمی است نظر دارد، یعنی به تاریخ آن گونه که در اندیشه های غیرمدرن، فرضا در اندیشه های هندی، زرتشتی، شیعی یا عرفان ابن عربی، فهم می شود. مفاهیمی اسطوره ای همچون «امت واحده» یا «جامعه آخرالزمان» اگر مفاهیمی وجودی (اگزیستانسیال اعتبار شوند، کاملا قابل فهم هستند، اما اشکال آنجا پیش می آید که با همین مفاهیم سراغ تاریخ تجربی رفته، بکوشیم برخی از حوادث یا دوره های تاریخی را با آنها انطباق دهیم. بنابراین، آنچه در اینجا مورد نقد اینجانب است نه خود توجه به اسطوره ها یا تفسیر پدیدارشناختی آنها، بلکه صرفا خلط تاریخ و اسطوره است. برای نمونه، فردید معتقد بود دوره چهارم در فلسفه تاریخ، خود به دو دوره تاریخی دیگر تقسیم می شود، یکی دوره تاریخی فردا، که برهه تاریخی میان دوره معاصر و امت واحدة آینده است، و دیگری دوره تاریخی پس فردا که در آن مجددا حجاب از رخسار شرق به معنی تاریخی آن کنار رفته، امت واحدة جدید از نو به ظهور می رسد. اما زمانی که فردید از این تاریخ اگزیستانسیال و درونی به سوی تاریخ بیرونی و واقعیت تاریخی حرکت کرده، می کوشد تا تاریخ به مفهوم مدرن کلمه را بر اساس مفاهیم فلسفه تاریخ اگزیستانسیال خود فهم کند، دچار اشتباهات فاحش می شود. فرضأ وقتی با ظهور جریانی به نام «پست مدرنیسم» آشنا می شود، خیلی زود نتیجه می گیرد که این جریان فکری در واقع طلیعه تاریخ فردا و تاریخ پس فردایی است که او بر اساس فلسفه تاریخ خویش پیش بینی کرده است. وی برهه تاریخی پست مدرن را دوره تاریخی ای میداند که تاریخ امروز را به تاریخ فردا می پیوندد. نزد او، «ظهور برهه تاریخی پست مدرن، دلالت بر این امر دارد که دوره تاریخی امروز رو به پایان است و اندک اندک دوره تاریخی فردا آغاز خواهد شد». فردید در نمی یابد که تفکر پست مدرن و اندیشه های متفکرانی چون لیوتار، دلوز، دریدا، رورتی و دلوز، به اوج رسیدن سوبژکتیویسم غربی است و او بی مورد به این اندیشه ها برای گذر از سوبژکتیویسم و رسیدن به تاریخ وجودانگار فردا دل بسته است. فردید نسبت به دوره پست مدرن بسیار خوشبین است. وی اوج گیری نیست انگاری و سوبژکتیویسم را در دوره پست مدرن نمی بیند.
 
پی‌نوشت
1- سید احمد فردید، آرا و عقاید سید احمد فردید (مفردات فردیدی)، ص ۲۳۶. ۲. همان، ص ۱۲۴.
 
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394

  بیشتر بخوانید :
  هایدگر، انسان، هستی
   هایدگر، انسان‌گرایی و تخریبِ تاریخ
   هرمنویتیک وجودی و هستی شناختی هایدگر