بصیرتهای هایدگری کوربن (قسمت اول)
هرمنوتیک یا علم تفسیر ریشه ای بسیار دیرینه دارد و تاریخ آن را در سنتهای غیرفلسفی، در میان تورات شناسان، و در یونان باستان، قبل از ظهور تفکر مابعدالطبیعی، و سپس در آثار افلاطون و ارسطو می توان دنبال کرد.
نظر علمی و فلسفی کوربن
چکیده:
هرمنوتیک یا علم تفسیر ریشه ای بسیار دیرینه دارد و تاریخ آن را در سنتهای غیرفلسفی، در میان تورات شناسان، و در یونان باستان، قبل از ظهور تفکر مابعدالطبیعی، و سپس در آثار افلاطون و ارسطو می توان دنبال کرد.
تعداد کلمات: 1055 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
هرمنوتیک یا علم تفسیر ریشه ای بسیار دیرینه دارد و تاریخ آن را در سنتهای غیرفلسفی، در میان تورات شناسان، و در یونان باستان، قبل از ظهور تفکر مابعدالطبیعی، و سپس در آثار افلاطون و ارسطو می توان دنبال کرد.
تعداد کلمات: 1055 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: پیژن عبد الکریمی
کربن و هاور بصیرتهای هایدگری کربن که کربن نخستین مترجم هایدگر به زبان فرانسه است. وی از نظر علمی و فلسفی بسیار مدیون این متفکر آلمانی است و این چیزی است که هم تحلیل آثار و اندیشه هایش نشان میدهد و هم خود وی صراحتا بدان اذعان دارد: «منشأ روند پژوهشهای من مدیون تحلیل فوق العاده هایدگر است.»
اما کربن از هایدگر چه آموخت؟ کدامین دستاوردها و بصیرتهای متفکر بزرگ آلمان در نظر کربن حائز اهمیت بود و وی با آنها احساس همدلی و همسویی می کرد.به نظر می رسد محورهای زیر را می توان مهمترین عناصر تفکر هایدگر در نظر کربن دانست :
الف. هرمنوتیک فلسفی، ب. هرمنوتیک به منزله حضور (تفکر حضوری)، ج. گذر از تاریخ گرایی، و د. قول به وجود فراتاریخ .
بیشتر بخوانید : کارنپ در برابر هایدگر
هرمنوتیک فلسفی
هرمنوتیک یا علم تفسیر ریشه ای بسیار دیرینه دارد و تاریخ آن را در سنتهای غیرفلسفی، در میان تورات شناسان، و در یونان باستان، قبل از ظهور تفکر مابعدالطبیعی، و سپس در آثار افلاطون و ارسطو می توان دنبال کرد. در قرون میانه، چه در عالم مسیحیت و چه در عالم اسلام، هرمنوتیک با تفسیر کتاب مقدس پیوند میخورد. با شلایرماخر، هرمنوتیک مدرن، به منصه ظهور می رسد و علم عام تفسیر، به منزله اصول و قواعد کلی فهم شکل می گیرد. به لحاظ تاریخی همه هرمنوتیک های ماقبل مدرن به هرمنوتیک شلایر ماخر ختم می شوند و همه جریانات هرمنوتیکی معاصر، از جمله هرمنوتیک هایدگر از وی نشئت می گیرند. با دیلتای هرمنوتیک به روش خاص علوم انسانی و تاریخی، در قیاس با روشهای تجربی و پوزیتیویستی علوم طبیعی، تبدیل می شود. اما با هایدگر است که برای نخستین بار هرمنوتیک فلسفی شکل می گیرد، به این معنا که هرمنوتیک دیگر نه صرف روش فهم کتاب مقدس یا متون حقوقی، ادبی، تاریخی و ...، و نه روش خاص علوم انسانی، بلکه به منزله روش فلسفه، فهم می شود و موضوع و متعلق آن نه متون یا پدیدارهای انسانی و اجتماعی بلکه نفس وجود قرار می گیرد. به تعبیر دیگر، در هایدگر، هرمنوتیک، وجودشناسی (اونتولوژی) و پدیدارشناسی یکی می شوند. فلسفه به اعتبار محتوا و مضمونش، وجودشناسی و به اعتبار روش آن، هرمنوتیک یا پدیدارشناسی خوانده می شود، چرا که پدیدار، یعنی آنچه ظاهر و آشکار می شود، چیزی جز خود وجود نیست و فهم ما از وجود عین تفسیر ما از آن است. مطابق هرمنوتیک فلسفی هایدگر، انسان موجودی نیست که گاه به عمل تفسیر می پردازد بلکه آدمی آن نحوه هستی ای تلقی می شود که فی نفسه تفسیرگر و تأویل گر است، و نحوه هستی اش عین تفسیر هستی است. از نظر کربن، هرمنوتیک فلسفی هایدگر را باید یکی از مهمترین دستاوردهای وی تلقی کرد: «مفهوم و مقوله هرمنوتیک یا تأویل در نخستین صفحات هستی و زمان پدیدار می شود. دستاورد عظیم هایدگر این است که او فلسفه ورزی را بر محور هرمنوتیک قرار داد.»
کربن و هاور بصیرتهای هایدگری کربن که کربن نخستین مترجم هایدگر به زبان فرانسه است. وی از نظر علمی و فلسفی بسیار مدیون این متفکر آلمانی است و این چیزی است که هم تحلیل آثار و اندیشه هایش نشان میدهد و هم خود وی صراحتا بدان اذعان دارد: «منشأ روند پژوهشهای من مدیون تحلیل فوق العاده هایدگر است.»
هرمنوتیک به منزله حضور (تفکر حضوری)
اما نکته دیگری که در هرمنوتیک فلسفی حائز اهمیت است این است که در این هرمنوتیک، مطابق با نظر کربن، عمل تفسیر صرفا به کشف و یافتن معنای گزاره ها محدود نمی شود، بلکه، همان گونه که گفته شد، این هرمنوتیک با پدیدارشناسی پیوند خورده، می کوشد امری مستور را از پس گزارهها آشکار سازد. به تعبیر ساده تر، آنچه هایدگر از هرمنوتیک مراد می کند، بر اساس فهم و تلقی کربن، با شیوه های تأویل باطنی در سنتهای شرقی، که خواهان انکشاف باطن یا پرده برداری از حقیقت پنهان یا افشای آن هستند، بسیار همسویی دارد. خود کربن در این باره اظهار می دارد: «آنچه با اشتیاق نزد هایدگر باز می یافتم ..... به این دلیل بود که هرمنوتیک فلسفی اساسا کلیدی است که معنای نهفته و پنهان (از لحاظ ریشه شناسی، همان مفهوم باطنی) را در پس گزاره های ظاهری کشف می کند».
بر اساس آنچه اشاره شد، یعنی با توجه به این که هرمنوتیک در نزد هایدگر به سطح تفکر مفهومی و تحلیلی در جهت یافتن معنای گزارهها محدود نمی شود، نکته اساسی دیگری که حاصل میشود این است که در هرمنوتیک فلسفی هایدگر نحوه بودن و زیستن دازاین، خود شیوهای تفسیر از وجود و حاصل این نحوه تفسیر است. این همان چیزی است که در تفسیر باطنی کتب مقدس دیده میشود که بر اساس آن، حقیقت معانی متون مقدس با حقیقت حیات و نحوه زیست مؤمن همبستگی پیدا می کند. به تعبیر ساده تر، عمل تفسیر صرفأ نه از مفاهیم، آموخته ها و تحلیل ها، بلکه از خود شیوه زیست، تجربه های زیسته و نحوه زندگی نیز نشئت می گیرد. از نظر کربن، «چنین هرمنوتیکی تنها به بررسی نظری محدود نمی شود، بلکه از زیسته ها و پیامدهای مختلف بهره می جوید». در این هرمنوتیک، معنا حاصل نوعی «عملی کردن حضور» و تجربه حضور است. هرمنوتیک بدین معنا، نحوه بودن مشخصی را از آدمی طلب می کند و همین نحوه بودن است که به خودی خود سطح هرمنوتیکی معنا را دقیقة تعیین می کند. از نظر کربن، در هرمنوتیک فلسفی هایدگر، «وظیفه اصلی ما، .. روشن ساختن نحوه تعیین وضعیت حضور انسانی [دازاین توسط خود است؛ یعنی این که چگونه حضور انسانی "اینجا"، وضعیت خود را ترسیم کرده، .... افقی را که تاکنون برایش پنهان بوده، آشکار می کند».؟ و گذر از تاریخ گرایی تاریخ گرایی یا قول به اصالت تاریخ از زمان هگل تاکنون، بر ذهن بشر سیطره یافته، آدمی را محصور و اسیر شرایط تاریخی خویش کرده است. مطابق این تلقی رایج، تفکر و کنش آدمی محصول شرایط تاریخی و محصور به افقها و امکان هایی است که دوران های تاریخی فراروی وی می نهند. بر اساس این نحوه نگرش، هیچ حقیقت فرا تاریخی ای وجود ندارد و، تاریخ خود یگانه حقیقت، و اسارت آدمی در محدوده های تاریخی، یقینی ترین امر تلقی می گردد. بنابراین، آزادی و رهایی از محدوده ها و افق های تاریخی برای آدمی امکان پذیر نیست. این تاریخ گرایی تا آنجا سیطره یافته که حتی الهیات را نیز، که على الأصول باید به حقیقتی فرا تاریخی قائل باشد، تحت سیطره خود قرار داده است. برای مثال، مفهوم تجد مسیح، که حکایت گر حقیقت انسان به منزله امکان استعلا به سوی حقیقت متعالی و امکان وحدت و یگانه شدن وی با امر قدسی است، به صورتی لاییک و ناسوتی و به منزله امری روان شناختی، جامعه شناختی و تاریخی تلقی می شود.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
هرمنوتیک یا علم تفسیر ریشه ای بسیار دیرینه دارد و تاریخ آن را در سنتهای غیرفلسفی، در میان تورات شناسان، و در یونان باستان، قبل از ظهور تفکر مابعدالطبیعی، و سپس در آثار افلاطون و ارسطو می توان دنبال کرد. در قرون میانه، چه در عالم مسیحیت و چه در عالم اسلام، هرمنوتیک با تفسیر کتاب مقدس پیوند میخورد. با شلایرماخر، هرمنوتیک مدرن، به منصه ظهور می رسد و علم عام تفسیر، به منزله اصول و قواعد کلی فهم شکل می گیرد. به لحاظ تاریخی همه هرمنوتیک های ماقبل مدرن به هرمنوتیک شلایر ماخر ختم می شوند و همه جریانات هرمنوتیکی معاصر، از جمله هرمنوتیک هایدگر از وی نشئت می گیرند. با دیلتای هرمنوتیک به روش خاص علوم انسانی و تاریخی، در قیاس با روشهای تجربی و پوزیتیویستی علوم طبیعی، تبدیل می شود. اما با هایدگر است که برای نخستین بار هرمنوتیک فلسفی شکل می گیرد، به این معنا که هرمنوتیک دیگر نه صرف روش فهم کتاب مقدس یا متون حقوقی، ادبی، تاریخی و ...، و نه روش خاص علوم انسانی، بلکه به منزله روش فلسفه، فهم می شود و موضوع و متعلق آن نه متون یا پدیدارهای انسانی و اجتماعی بلکه نفس وجود قرار می گیرد. به تعبیر دیگر، در هایدگر، هرمنوتیک، وجودشناسی (اونتولوژی) و پدیدارشناسی یکی می شوند. فلسفه به اعتبار محتوا و مضمونش، وجودشناسی و به اعتبار روش آن، هرمنوتیک یا پدیدارشناسی خوانده می شود، چرا که پدیدار، یعنی آنچه ظاهر و آشکار می شود، چیزی جز خود وجود نیست و فهم ما از وجود عین تفسیر ما از آن است. مطابق هرمنوتیک فلسفی هایدگر، انسان موجودی نیست که گاه به عمل تفسیر می پردازد بلکه آدمی آن نحوه هستی ای تلقی می شود که فی نفسه تفسیرگر و تأویل گر است، و نحوه هستی اش عین تفسیر هستی است. از نظر کربن، هرمنوتیک فلسفی هایدگر را باید یکی از مهمترین دستاوردهای وی تلقی کرد: «مفهوم و مقوله هرمنوتیک یا تأویل در نخستین صفحات هستی و زمان پدیدار می شود. دستاورد عظیم هایدگر این است که او فلسفه ورزی را بر محور هرمنوتیک قرار داد.»
کربن و هاور بصیرتهای هایدگری کربن که کربن نخستین مترجم هایدگر به زبان فرانسه است. وی از نظر علمی و فلسفی بسیار مدیون این متفکر آلمانی است و این چیزی است که هم تحلیل آثار و اندیشه هایش نشان میدهد و هم خود وی صراحتا بدان اذعان دارد: «منشأ روند پژوهشهای من مدیون تحلیل فوق العاده هایدگر است.»
هرمنوتیک به منزله حضور (تفکر حضوری)
اما نکته دیگری که در هرمنوتیک فلسفی حائز اهمیت است این است که در این هرمنوتیک، مطابق با نظر کربن، عمل تفسیر صرفا به کشف و یافتن معنای گزاره ها محدود نمی شود، بلکه، همان گونه که گفته شد، این هرمنوتیک با پدیدارشناسی پیوند خورده، می کوشد امری مستور را از پس گزارهها آشکار سازد. به تعبیر ساده تر، آنچه هایدگر از هرمنوتیک مراد می کند، بر اساس فهم و تلقی کربن، با شیوه های تأویل باطنی در سنتهای شرقی، که خواهان انکشاف باطن یا پرده برداری از حقیقت پنهان یا افشای آن هستند، بسیار همسویی دارد. خود کربن در این باره اظهار می دارد: «آنچه با اشتیاق نزد هایدگر باز می یافتم ..... به این دلیل بود که هرمنوتیک فلسفی اساسا کلیدی است که معنای نهفته و پنهان (از لحاظ ریشه شناسی، همان مفهوم باطنی) را در پس گزاره های ظاهری کشف می کند».
بر اساس آنچه اشاره شد، یعنی با توجه به این که هرمنوتیک در نزد هایدگر به سطح تفکر مفهومی و تحلیلی در جهت یافتن معنای گزارهها محدود نمی شود، نکته اساسی دیگری که حاصل میشود این است که در هرمنوتیک فلسفی هایدگر نحوه بودن و زیستن دازاین، خود شیوهای تفسیر از وجود و حاصل این نحوه تفسیر است. این همان چیزی است که در تفسیر باطنی کتب مقدس دیده میشود که بر اساس آن، حقیقت معانی متون مقدس با حقیقت حیات و نحوه زیست مؤمن همبستگی پیدا می کند. به تعبیر ساده تر، عمل تفسیر صرفأ نه از مفاهیم، آموخته ها و تحلیل ها، بلکه از خود شیوه زیست، تجربه های زیسته و نحوه زندگی نیز نشئت می گیرد. از نظر کربن، «چنین هرمنوتیکی تنها به بررسی نظری محدود نمی شود، بلکه از زیسته ها و پیامدهای مختلف بهره می جوید». در این هرمنوتیک، معنا حاصل نوعی «عملی کردن حضور» و تجربه حضور است. هرمنوتیک بدین معنا، نحوه بودن مشخصی را از آدمی طلب می کند و همین نحوه بودن است که به خودی خود سطح هرمنوتیکی معنا را دقیقة تعیین می کند. از نظر کربن، در هرمنوتیک فلسفی هایدگر، «وظیفه اصلی ما، .. روشن ساختن نحوه تعیین وضعیت حضور انسانی [دازاین توسط خود است؛ یعنی این که چگونه حضور انسانی "اینجا"، وضعیت خود را ترسیم کرده، .... افقی را که تاکنون برایش پنهان بوده، آشکار می کند».؟ و گذر از تاریخ گرایی تاریخ گرایی یا قول به اصالت تاریخ از زمان هگل تاکنون، بر ذهن بشر سیطره یافته، آدمی را محصور و اسیر شرایط تاریخی خویش کرده است. مطابق این تلقی رایج، تفکر و کنش آدمی محصول شرایط تاریخی و محصور به افقها و امکان هایی است که دوران های تاریخی فراروی وی می نهند. بر اساس این نحوه نگرش، هیچ حقیقت فرا تاریخی ای وجود ندارد و، تاریخ خود یگانه حقیقت، و اسارت آدمی در محدوده های تاریخی، یقینی ترین امر تلقی می گردد. بنابراین، آزادی و رهایی از محدوده ها و افق های تاریخی برای آدمی امکان پذیر نیست. این تاریخ گرایی تا آنجا سیطره یافته که حتی الهیات را نیز، که على الأصول باید به حقیقتی فرا تاریخی قائل باشد، تحت سیطره خود قرار داده است. برای مثال، مفهوم تجد مسیح، که حکایت گر حقیقت انسان به منزله امکان استعلا به سوی حقیقت متعالی و امکان وحدت و یگانه شدن وی با امر قدسی است، به صورتی لاییک و ناسوتی و به منزله امری روان شناختی، جامعه شناختی و تاریخی تلقی می شود.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
بیشتر بخوانید :
آثار فردید جوان
تاریخچه تحصیل فردید
منابع شناخت فردید
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}