خطبه حضرت جواد (علیه السلام) هنگام تزویج دختر ماءمون

((سپاس خدا را برای اقرار به نعمتهایش، ولا اله الا الله برای اخلاص در یگانگیش، و درود بر محمد بهترین انسانها و بر برگزیدگان خاندانش (ائمه (علیه السلام)). یکی از احسان های خداوند بر مردم آن است که به وسیله حلال از حرام بی نیازشان کرد و فرمود: ((برای جوانان و دختران صالح خود ازدواج کنید که اگر فقیرند خداوند به فضل خود بی نیازشان سازد که خداوند وسعت دهنده و داناست ))
سپس ((محمد بن علی بن موسی ))، ام الفضل دختر عبد الله ماءمون را نکاح می کند، و مهر او را به اندازه مهر جده اش فاطمه (علیها السلام ) قرار می دهد که عبارت است از پانصد درهم، یا امیرالمؤمنین به این مهر دختر را به من تزویج می کنی؟ )) ماءمون گفت: آری او را به ازدواج شما در آوردم و نکاح را قبول کردم و بدان راضی و خشنودم.

از امام ششم (علیه السلام): هر که دختری را بگیرد و قصد دادن مهرش را نداشته باشد، در نزد خداوند زناکار است.

از امیر مؤمنان (علیه السلام): مهمترین شرطی که باید وفا شود مهری است که زنان را به آن به خود، حلال کرده اید و سنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در مهر پانصد درهم است، و هر که بر سنت بیفزاید آن را رد کرده است و اگر از پانصد درهم یک درهم یا بیشتر را به زن بپردازد و بعد با وی آمیزش کند دیگر چیزی به گردن مرد نیست و زن فقط مالک همان است که قبلا دریافت کرده است، هر مقدار از مهر که زن به ذمه مرد پذیرفته از مال مرد در زمان حیات و هم بعد از مرگ باید داده شود، و بهتر است که ورثه آنچه را که زن در حیات خود از شوهر مطالبه نکرده است مطالبه نکنند، و هر چه زن قبل از دخول از مرد نقد گرفته همان صداق او باشد. و علت اینکه مهر السنه پانصد درهم شده آن است که خداوند برخود واجب کرده که اگر مؤمن صد بار تکبیر و صد بار تسبیح، و صد بار تهلیل لا اله الا الله و صدبار حمد، و صدبار بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آلش درود فرستد و بعد بگوید: ((خداوندا! و همان اذکار را مهر او قرار دهد، و چون مردی دخترش را به ازدواج کسی در آورد نباید مهر او را بخورد.

در امالی سید ابی طالب هروی از حضرت زین العابدین (علیه السلام): پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام تزویج فاطمه (علیها السلام ) به علی (علیه السلام) چنین خطبه خواند: ((سپاس خدایی را که به واسطه نعمتهایش ستایش می شود و به واسطه قدرتش پرستش می گردد، به واسطه سلطنتش اطاعت می شود و به واسطه هیبت و عذابش ترسیده، و به عنایاتش رغبت و دلبستگی پیدا می شود، فرمانش در آسمان و زمین جریان دارد. سپس خداوند عزوجل مرا فرموده است که فاطمه (علیها السلام ) را به ازدواج علی در آورم و اینک او را به چهار صد مثقال نقره اگر علی به این مقدار راضی باشد به ازدواج وی در می آورم )) سپس طبقی از خرما طلبید و فرمود: بر دارید، در این بین علی (علیه السلام ) وارد شد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لبخندی به رویش زد، و فرمود: یا علی می دانی که خداوند به من امر کرده است که فاطمه را به چهار صد مثقال نقره اگر راضی باشی به عقد تو در آورم و من چنین کردم. علی (علیه السلام) فرمود: راضی هستم از طرف خدا و رسول او. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند پریشانی شما را بر طرف، و سعادتمندتان سازد، و به شما برکت دهد، و از شما نسل فراوان و پاکی برآرد.
و از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): خداوند پریشانی شما را بر طرف کند، و خوشبخت سازد، و برکت به شما عنایت کند، و ذریه پاک و فراوان به شما مرحمت فرماید.

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به زید بن حارثه زینب دختر جحش را ازدواج کردم، و ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به نکاح مقداد در آوردم، تا بدانید که شریفترین شرفها، اسلام است.

جابر بن عبد الله: چون پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه را به علی داد، جمعی از قریش خدمت حضرت رسیدند و گفتند: دخترت را با مهری ناچیز، به نکاح علی (علیه السلام) در آوردی؟
حضرت فرمود: من تزویج نکردم بلکه خدا فاطمه را در شب معراج من به نکاح علی (علیه السلام) در آورده در نزد سدره المنتهی به من وحی کرد که من نثار کنم، و من گهرهایی بر حور العین نثار نمودم و حوران آن نثارها را به همدیگر هدیه دهند و بدان افتخار نمایند، و گویند این نثارهای عروسی فاطمه (علیها السلام ) است. و در شب زفاف بر مرکب شهبا نشست و به فاطمه گفت: سوار شو، و به سلمان دستور داد، که عنان مرکب را بگیرد و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را از دنبال آن را می راند، در بین راه صدایی سخت شنید، وقتی نظر کرد، دید جبرئیل یا هفتاد هزار فرشته و میکائیل با هفتاد هزار دیگر آمده اند، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید برای چه به زمین آمده اید؟ گفتند: برای بدرقه فاطمه (علیها السلام ) تا حجله و خانه شوهر، و جبرئیل و میکائیل و ملائکه، تکبیر گفتند و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تکبیر گفتند و از آن شب تکبیر گفتن برای عروسی ها سنت گردید.

از امام صادق (علیه السلام): عروسی را در شب قرار دهید و در روز اطعام نمایید.

منبع : حوزه نت