حزب ‌‌الله لبنان




دهه ی هشتاد ميلادي را بايد دوران اوج ‌گيري «اسلام ‌گرايي» در جهان اسلام ناميد. در اين دهه، گروه‌هاي معتقد به اسلام سياسي، اقدامات زيادي را به منظور براندازي حكومت‌هاي موجود در كشورشان و برپايي حكومت اسلامي به انجام رساندند. بسياري از كشورهاي اسلامي شاهد ظهور چنين گروه‌هايي بوده‌اند. گروه‌ها و تشكل‌هايي همچون اخوان‌المسلمين در مصر و اردن و سوريه، التكفير و الهجره در مصر، راشد الغنوشي در تونس، جبهه نجات اسلامي در الجزاير، جنبش حسن ترابي در سودان، الحجيمان در عربستان سعودي و همچنين گروه‌هاي اسلام‌گراي افغانستان، احزاب اسلام‌گراي پاكستان و ... نمونه‌هايي از آن‌ها مي‌باشند.
اين جنبش‌ها علي‌رغم دارا بودن اختلاف وسيع در روش‌ها و برنامه‌هاي كاري خود، در اصول ايدئولوژيكي با يكديگر اشتراك نظر داشته‌اند.
يكي از مشهورترين و تأثيرگذارترين گروههاي اسلام‌گرا كه در دهه هشتاد ميلادي در جهان عرب ظهور و رشد پيدا كرد، جنبش انقلابي «حزب‌ الله لبنان» مي‌باشد. در شرايطي كه لبنان در آتش جنگ داخلي مي‌سوخت، در خرداد سال 1361، ارتش اسرائيل تهاجم گسترده‌اي را به اين كشور آغاز نمود و نيمي خاك آن را به اشغال خود درآورد. در واقع، شكست گروه‌هاي فلسطيني و احزاب چپ لبنان در مقابله با اين تهاجم، به منزله شكست نظريه‌هاي «ملي‌گرايي عربي» و ايدئولوژي‌هاي چپ (كمونيسم، بعث، ناصريسم و ...) بود و اين امر و زمينه را براي ظهور گروه‌هاي اسلام‌گرا، در ميان اهل تشيع و تسنن لبنان ـ به عنوان تنها گزينه‌اي كه توان مقابله با اين تجاوز را داشت ـ آماده نمود.

اين حركت جديد كه نام «حزب‌الله لبنان» به خود گرفت، تدريجاً به يكي از انقلابي‌ترين تشكل‌هاي سياسي در جهان اسلام تبديل شد. حزب‌الله، از ابتداي تأسيس خود در سه جبهة مختلف اعلان جنگ داد: «جنگ عليه اشغالگران اسرائيل؛ جنگ عليه حضور نيروهاي نظامي غرب (به ويژه آمريكا و فرانسه) در لبنان؛ و جنگ عليه دولت امين جميل، كه با فشار اسرائيل بر سر كار آمده بود.
در اين جنگ سه گانه، جنبش حزب‌الله با توجه به عملكردهاي نظامي و خشن دشمنان سه گانه فوق‌الذكر؛ كاربرد روش‌هاي قهر‌آميز را پيشه كرد و سعي نمود با متجاوزان با زبان خودشان سخن بگويد.به همين خاطر دستاوردهاي قابل توجهي را نيز كسب كرد. ضربات اين حزب منجر به «خروج نيروهاي غربي از لبنان، عقب‌نشيني اسرائيل از بخش اعظم خاك لبنان در دهة هشتاد و لغو پيمان منعقده ميان دولت امين جميل و اسرائيل گرديد.
از اين رو ظهور حزب‌الله در جنوب شيعه نشين لبنان، نتيجه جنايات قدرتهاي بيگانه به طور اعم و اسرائيل به طور اخص بود.
حزب ‌الله در اولين بيانيه‌اي كه به منزله معرفي اين گروه و مانيفست آن بود، مشخصاً از اسرائيل به عنوان «دشمن» ياد كرده و نه تنها نجات لبنان از شر آن بلكه نابودي اين دشمن را آرمان خود قرار داده است. در اين مانيفست كه در بهمن 1363 تحت عنوان «نامه سرگشاده حزب‌الله» منتشر شد، آمده است:
«اسرائيل را سرنيزة آمريكا در جهان اسلام مي‌دانيم. بايد با اين دشمن غاصب جنگيد تا حقوق غصب شده به صاحبان اصلي‌اش بازگردد. اين دشمن، خطري بزرگ براي آيندة فرزندان ما و سرنوشت امت ما مي‌باشد. به ويژه آن كه از انديشه‌هاي توسعه‌طلبانه در سرزمين‌‌هاي اشغالي پيروي مي‌كند و به دنبال تأسيس اسرائيل بزرگ، از فرات تا نيل مي‌باشد. مبارزه ما با اين رژيم، تا نابودي كامل آن ادامه پيدا كند. بنابراين، امضاي هرگونه توافقنامة آتش‌بس، توقف عمليات مسلحانه بر ضد اسرائيل و يا امضاي قرارداد صلح يك جانبه و چند جانبه با اين رژيم را به رسميت نمي‌شناسيم... در راستاي اين ديدگاه، تلاش تمامي كشورها و سازمان‌هاي منحرف را كه شتابان به دنبال راه‌حل‌هاي تسليم‌طلبانه با دشمن مي‌باشند و پذيراي طرح «زمين در برابر صلح» هستند را به شدت محكوم كرده و آن را خيانت به خون مردم مسلمان فلسطين و ‌آرمان مقدس فلسطين مي‌دانيم.»
مواضع سياسي حزب‌الله در دهة هشتاد ميلادي به علت خشونت بيش از حد اسراييل و حمايت صريح قدرت‌هاي خارجي از آن، بر بسيج مردمي و نظامي مبتني بود و روش‌هاي قهر‌ اميز را شامل مي‌شد. هرگونه شكلي از اشكال رفتار سياسي مستقل از جنگ با اسرائيل را مردود مي‌دانست. حتي در سال 1364 كه اشغال لبنان توسط اسرائيل به منطقة كوچكي در مناطق مرزي جنوب اين كشور محدود شد، حزب‌ الله همچنان روش‌هاي مبارزه جويانه خود را رها نكرد. با توجه به استراتژي توسعه‌طلبانه اسراييل، حزب‌الله تنها هدفي كه دنبال مي‌كرد، به اوج رساندن حالت بسيج مردمي و باقي ماندن در موضع استقامت و مقابله با متجاوز بود؛ تا بدين وسيله، كليه بازيگران سياسي در قبال طرح‌هاي سياسي داخلي و يا در خصوص جنوب لبنان، احساس آسودگي خاطر و يا بي‌تفاوتي نكنند. بدين‌ ترتيب، با غلبة جنبة نظامي بر فعاليت‌هاي حزب، موضوعات داخلي لبنان فرع بر مبارزه با تعرض خارجي قرار گرفت اعتقاد راسخ حزب‌ در آن مرحله، اين بود كه «تغيير و اصلاح، در درجة اول با خاتمه دادن به اشغال حاصل خواهد شد.»
مواضع حزب‌الله در دهة هشتاد،‌ منحصراً مبارزه بود و تصور شكست يا ضرر، براي هر يك از اعضاي حزب بسيار مشكل بود؛ زيرا در آن دوران، راه‌حلي براي مقابله با اسراييل متصور نبود و كليه تلاش‌هاي صلح‌آميز به نوعي از سوي اسراييل به شكست انجاميده بود. به همين خاطر، جنبة نظامي با استناد به ديدگاه عقيدتي و ايمان به جهاد و شهادت بر ساير جنبه‌ها غلبه يافت و حزب‌الله به موفقيت‌‌آميز بودن راه‌حل‌هاي «ميانه» و «ديپلماسي» با توجه به ماهيت رژيم صهيونيستي و معادلات قدرت در سطح جهاني، هيچ اعتمادي نداشت. بنابراين، مجموعه‌هاي نظامي حزب، در مواقع درگيري‌هاي مسلحانه بسيار سريع تصميم‌گيري مي‌كرد و هيچ نوع مصالحه‌اي را نمي‌پذيرفت
اين رويكرد نتيجه مستقيم اقدامات تجاوزكارانه و جنايت‌بار اسرائيل در لبنان بود. با اين همه عملكرد و مبارزات مسلحانه حزب‌الله لبنان با خشونت طلبي‌هاي ساير گروههاي مسلح لبناني تفاوتي فاحش داشت.
تا قبل از دهة نود ميلادي، خشونت در لبنان به صورت موضوعي شناخته شده و رايج درآمده بود. لبنان بر اثر جنگ داخلي به سرزميني تبديل شده بود كه صداي گلوله‌ها همواره در آن به گوش مي‌رسيد. خشونت‌هاي لبنان اين كشور را به «بهشت‌گروه‌هاي راديكال» تبديل كرده بود. آدم‌ربايي، ترور، بمب‌گذاري‌هاي كور و بي‌هدف در مناطق مسكوني پرجمعيت،‌از معروفترين جلوه‌هاي خشونت در لبنان به شمار مي‌رفت.
جنبش حزب‌الله لبنان نيز كه پس از تجاوز نظامي اسرائيل به لبنان و در بحبوحه جنگ داخلي اين كشور به وجود آمد، نمي‌توانست دامن خود را از اين درياي خشونت دور نگه دارد. اما روش حزب‌الله در به كار بردن خشونت سياسي، از ساير گروه‌ها و احزاب لبنان كاملاً متفاوت بود. اين حزب، اعمال قهر‌آميز را كاملاً به صورت هدفمند، مبتكرانه و برنامه‌ريزي شده عليه تعرض خارجي به كار مي‌گرفت و از كار برد روش‌هاي قهر‌آميز كور، كاملاً اجتناب مي‌ورزيد. اما عدم توجه برخي از تحليلگران خارجي به اين تفاوت‌ها، منجر بدان شد تا به غلط آن‌ها را با ساير فعاليت‌هاي خشن، يكسان ارزيابي نمايند؛ به گونه‌اي كه اين رسانه‌ها، حزب‌الله لبنان را به شكل «الهة انتقام و مجازات» در برابر جهان غرب و اسرائيل جلوه‌گر ساخته‌اند.
در اواخر دهة هشتاد و اوايل دهة نود ميلادي، تحولات بين‌المللي و منطقه‌اي مهمي در جهان رخ داد. تحولاتي كه همزمان با تحولات مهم داخلي در كشور لبنان بود. مهم‌ترين اين تحولات، بدين شرح است:
1ـ پايان جنگ ايران و عراق در تيرماه 1367؛
2ـ رحلت امام خميني(ره) در خرداد ماه 1368؛
3ـ امضاي پيمان طائف (منشور آشتي ملي لبنان) در آبان 1368؛
4ـ تجاوز نظامي عراق به كويت در مرداد 1369؛
5ـ احياي مذاكرات اعراب و اسرائيل در كنفرانس مادريد در آبان 1370؛
6ـ فروپاشي شوروي در سال 1370.
مجموعه اين تحولات چهرة خاورميانه را دستخوش تغييرات بسيار گسترده‌اي نمود و تأثيرات مستقيم يا غير مستقيمي بر كشور لبنان (به عنوان بخشي از خاورميانه) بر جاي گذارد. بر‌آيند اين تأثيرات باعث شد كه نقطة عطفي در تاريخ كشور لبنان و جامعه اين كشور پديد آيد. جنبش حزب‌الله لبنان، به عنوان يكي از مهم‌ترين گروه‌هاي شبه نظامي اين كشور نيز، تحت تأثير اين تحولات قرار گرفت. به طوري كه در عملكرد‌ها و مواضع اين حزب در دهة نود ميلادي، به تدريج تغييراتي حادث شد. به گونه‌اي كه حزب‌الله لبنان در پايان دهة نود ميلادي و شروع هزاره جديد، چهره‌اي متفاوت از دهه هشتاد پيدا كرد.
حزب‌الله تلاش كرد تا در مقابل پيمان صلح طائف كه درصد بازگرداندن آرامش به لبنان بود نايستد و خود را در برابر افكار عمومي قرار ندهد. سپس تصميم گرفت با حفظ اقتدار نظامي خود رويكرد تازه‌اي را به سوي فعاليتهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي لبنان بگشايد. بدين ترتيب بود كه گروه سري و مخفي حزب‌ الله در نظام سياسي حاكم بر لبنان مشاركت كرد، در انتخابات مجلس، و انتخابات شوراهاي شهر و روستائي شركت نمود و با ساير گروههاي سياسي دست به ائتلافهاي انتخاباتي نيز زد. حزب‌الله در حقيقت با حفظ وجهة شبه نظامي خود، وارد نظام سياسي لبنان شد و كليه قواعد بازي سياسي را رعايت كرد.
اين رويكرد در داخل رهبري حزب‌الله نيز بدون تأثير نبود. جنبش حزب‌الله لبنان به مانند هر گروه و حزبي، داراي جناح‌هاي مختلفي در درون خود بوده است. به طوري كه رهبران و كادرهاي آن در سطوح عملياتي و اجرايي ـ و نه اهداف كلان و استراتژيك ـ داراي ديدگاه‌ها و سليقه‌هاي گوناگوني مي‌باشند. به خصوص اين كه، اين حزب از ادغام مجموعه‌هاي متعدد و مختلفي به وجود آمده است و كادرهاي اصلي آن از سوابق و پيشينة متفاوتي برخوردار هستند. بنابراين، مي‌توان دسته‌بندي‌هاي مختلفي را همچون: «اعضاي سابق حزب‌الدعوة»، «اعضاي سابق گروه‌‌هاي فلسطيني»، «اعضاي سابق انجمن‌هاي دانشجويي مسلمان و ...» را در اين حزب مشاهده نمود. با اجراي پيمان طائف و بروز تحولات بنيادين در اوضاع داخلي لبنان، به تدريج مشخص شد كه يك رويكرد استراتژيك كه با رهبري شيخ صبحي طفيلي (اولين دبير كل اين حزب) شناخته مي‌شد و مايل به تطبيق خود با اوضاع و احوال جديد نبود؛ به نفع رويكرد مطرح شده به رهبري سيدعباس موسوي و سيدحسن نصرالله، كنار مي‌‌گيرد و بدين ترتيب زمينه مناسب براي تحصيل اهداف حزب‌ الله در شرايط تازه، با روش‌هاي نوين، فراهم مي‌آيد. در كنگرة دوم حزب‌الله كه در ارديبهشت سال 1370 برگزار گرديد، شيخ صبحي طفيلي از پست دبيركلي و از شوراي رهبري حزب نيز خارج گرديد. بدين ترتيب، به جاي وي، سيد‌عباس موسوي به دبير كلي حزب‌ و سيد‌حسن نصرالله به رياست شوراي اجرايي انتخاب گشتند و حزب‌الله به ‌آرامي پاي در مرحلة تازه‌اي گذاشت. در اين مرحله بود كه برخورد باز با نظام سياسي لبنان (از سوي حزب‌الله) آغاز شد.
ويژگي اين برخورد، پذيرش رويكرد آرام سياسي تا زماني بود كه لبنان مورد تعرض خارجي قرار نگيرد.
همچنين، ناكامي شيخ صبحي طفيلي در انتخابات كادرهاي رهبري و اجرايي حزب‌الله در ارديبهشت و بهمن 1370، ارديبهشت 1372 و تير 1374، به تحليل رفتن و كاهش نفوذ ديدگاه وي در حزب‌الله منجر گشت. به گونه‌اي كه شيخ صبحي طفيلي به صورت يك عضو عادي درآمد و از داشتن مسئوليت‌هاي اجرائي محروم گشت.
سيد عباس موسوي، دومين دبير كل حزب‌الله، در شيوة برخورد با مسائل و نحوة نگرش به موضوعات، تفاوت‌هاي روشي‌اي با شيخ صبحي طفيلي داشت. در مسائل داخلي لبنان، موسوي تا حد ممكن به «دوري گزيدن از درگيري» گرايش داشت و عموماً سعي داشت تا مشكلات را از طريق روش‌هاي مسالمت‌آميز حل و فصل كند. اما شيخ صبحي طفيلي، با همان ديدي كه به موضوع مبارزه با اسرائيل مي‌نگريست، به مسائل داخلي نگاه مي‌كرد و خواهان كاربرد همان روش‌‌ها بود. او بين رقباي داخلي و دشمن خارجي تفاوتي قائل نبود. اين تفاوت ديدگاه، در عمل به صورت بارزي خود را نشان داد. زيرا در دورة دبيركلي سيد‌عباس موسوي، تمامي گروگان‌هاي غربي آزاد شدند و پرونده ‌گروگان‌گيري اتباع غربي در لبنان بسته شد. در حالي كه تحت رهبري شيخ صبحي طفيلي، ممكن نبود كه حزب‌الله، اقدام به آزادسازي گروگان‌ها نمايد.
اما مهم‌ترين نقش موسوي، خود را در موضوع تعديل استراتژي حزب‌الله نشان داد. زيرا وي توانست كه اين استراتژي را از «تلاش بي‌وقفه براي برپايي جمهوري اسلامي در لبنان از طريق مبارزة مسلحانه» به «آمادگي براي مشاركت در نظام سياسي لبنان» تغيير دهد. اين تغيير استراتژي از سوي سيد‌عباس موسوي، در واقع بازتاب تلاش‌هاي واقع‌گرايانه‌اي بود، ‌كه حزب‌الله جهت رويارويي با واقعيت‌هاي سياسي صحنة لبنان ـ پس از انحلال گروه‌هاي شبه نظامي ـ به خرج مي‌داد. دورة دبير كلي سيد عباس موسوي بسيار كوتاه بود، زيرا او به اتفاق همسر و فرزند خردسالش در 28 بهمن سال 1370 در حملة تروريستي هليكوپترهاي اسرائيلي به خودروي حامل آن‌ها به شهادت رسيد. با شهادت سيد‌عباس موسوي، خلاء رهبري در حزب‌الله به وجود آمد؛ هر چند كه ديدگاه پيرو او در حزب، به سرعت «سيد‌حسن نصرالله» را جايگزين وي كرد. سيد‌حسن‌ نصرالله، خط مشي‌هاي موسوي را با قدرت دنبال كرد. به همين جهت، شيخ صبحي طفيلي و جناح طرفدار وي به مخالفت با نصرالله پرداختند و او را به انحراف از جهاد عليه اسرائيل و اهتمام ورزيدن به بازي‌هاي سياسي متهم كردند.اما سيد حسن نصرالله با تشكيل «شوراي جهادي»، پاي‌بندي خود را به مبارزه عليه اشغالگري اسرائيل به اثبات رساند و با مهارتي چشمگير، جناح طفيلي را تحت سيطرة خود درآورد. وي ضمن منزوي ساختن طفيلي، اجازه نداد كه واحدهاي مقاومت اسلامي به عمليات خودسرانه و بدون نظم عليه اسرائيل مبادرت ورزند.
با تضعيف جناح طفيلي در حزب‌الله كاربرد روشهاي قهر‌آميز از دستور كار حزب خارج نشد اين حزب حتي بعد از آنكه تمامي گروگانهاي غربي در فاصله زماني بين مرداد تا آذر سال 1370 آزاد شدند، به دستاورد مهمي نيز نائل شد و ‌آن «به رسميت شناخته شدن مقاومت حزب‌الله از سوي دولت لبنان» بود.
به دنبال اين توفيق، حزب‌الله رسماً مجاز شد اسلحه خود را در جنوب لبنان براي مقابله با اسرائيل حفظ كند. از اين پس هر بار صهيونيستها اقدام به حمله‌اي به جنوب لبنان مي‌كردند، حزب‌الله دست به حمله متقابل مي‌زد و در عين حال مي‌ كوشيد رابطه خود را با دولت مركزي لبنان حفظ كند و به قانون اساسي و مقررات حكومت بيروت احترام بگذارد. در سالهاي دهه نود ميلادي سياست حزب‌الله، فعاليت فرهنگي و اجتماعي و پارلماني در جامعه و مبارزه مسلحانه در صورت لزوم با اسرائيل بود. صهيونيستها در اين دهه تلاش فراواني كردند تا از يكسو جامعه جهاني را عليه حزب‌الله بسيج كنند و از جانب ديگر دولتهاي سوريه و لبنان را بر ضد فعاليت‌هاي اين حزب بدبين سازند. ولي اين تلاش بي‌حاصل بود و در نتيجه در سال 1378 رژيم صهيونيستي تحت تأثير ادامه مقاومت حزب‌الله در جنوب لبنان از يكسو و هزينه‌هاي سنگين نگاهداري نيروهايش در اين منطقه از جانب ديگر، دست به يك عقب‌نشيني عمده درجنوب زد و هزاران نظامي خود را در نخستين روزهاي خرداد آن سال از لبنان خارج كرد. اين عقب‌نشيني كه بعضي محافل خبري و سياسي جهان از آن به عنوان «فرار» ياد كردند، واقعه‌‌اي بود كه منزلت و اعتبار و جايگاه حزب‌ الله را در جامعه لبنان افزايش داد. برنامه‌ريزي موفق حزب‌الله در معاوضه اسراي لبناني با اجساد نظاميان صهيونيست و اقدام حزب‌الله در آزادسازي چهره‌هائي چون شيخ‌ عبدالكريم عبيد امام جماعت جبشيت لبنان و مصطفي ديراني رهبر «جنبش مقاومت مؤمنه» موقعيت حزب‌الله را در جامعه لبنان و در ميان شخصيتهاي سياسي و نظامي اين كشور بيش از گذشته تثبيت كرد.
مقاومتي كه حزب‌الله در دور جديد حملات رژيم صهيونيستي به لبنان از خود نشان داده، نيز برگ ديگري بر پرونده مبارزات اين حزب به عنوان مدافع استقلال، حاكميت ملي و تماميت ارضي لبنان افزوده است به قول «ماگنوس رانستروپ» پژوهشگر مركز مطالعات جنگ و تروريسم در انگلستان «حزب‌الله لبنان نشانه بارزي از قدرت تحول و پختگي حركت‌هاي اسلامي مبارز بر اثر گذشت زمان است» و به قول نيكلاس بلاندفورد خبرنگار غربي مقيم لبنان «حزب‌ الله لبنان توانسته است نسبت به ساير احزاب سياسي در جامعه طايفه‌اي لبنان، احترام و همدلي قابل توجه و برجستگي خاصي كسب كند.»

منابع مقاله :
/p>

ـ از مقاومت تا پيروزي، تاريخچه حزب‌الله لبنان، مؤسسه مطالعات و تحقيقات انديشه‌سازان نور.
ـ جنبش حزب‌الله لبنان، پژوهشكده مطالعات راهبردي غير انتفاعي، مسعوداسداللهي.
ـ آرشيو روزنامه جمهوري اسلامي.

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی