امروز شنبه بود، نه انگار یک­شنبه بود. آخ نه! حواس ندارم که، دیروز یک­شنبه بود. امروز دوشنبه ­س. نه، نه! بازم اشتباه شد، سه­ شنبه بود، آخه دوشنبه و سه­ شنبه خیلی شبیه همند. همیشه با هم اشتباهشون می­ گیرم.
ای بابا! امروز چهارشنبه ­س چون سه ­شنبه­ ها سریال مورد علاقه­ مو می­ذاره. شایدم نه! احتمال زیاد پنج شنبه ست. ای وای واقعا شرمنده، من فقط بعضی وقتا اونم خیلی کم روزای هفته رو با هم قاطی می­ کنم؛ ولی عجب هفته ­ای بود! کل حافظه­ م به هم ریخته. شاید جمعه بیاد یه کم استراحت کنم، بهتر بشم. شایدم شنبه روز بهتری باشه برام. حالا اگه بهتر نشدم تا یک­شنبه هم فرصت دارم. دوشنبه هم بد نیست. سه­ شنبه­ ها هم خیلی بهم خوش می­گذره. راستی یادم رفت چی می­ خواستم تو دفتر خاطراتم بنویسم؟ نکنه در مورد چهارشنبه بود؟ شایدم پنج شنبه، شایدم جمعه که همیشه تعطیله. احتمالا می خواستم یه کاری بکنم. یه کاری که الان یادم نمیاد. اصلا ولش کن. این طوری بنویسم بهتره؛ امروز یه چیزی بود و می­ خواستم یه کاری انجام بدم...

 
نویسنده: فاطمه اشعری